اعراب شأن و اهمیت بسیاری برای نسب قائل بوده، اعراب تنها فرزندان پسری را به خود منتسب میدانستند، ولی رسول خدا(ص) فرزندان فاطمه(س) را فرزندان خود میدانست و اهلبیت: نیز همواره بر این نکته تأکید میکردند. این انتساب، جایگاه اجتماعی آنان را تقویت میکرد و این برای دشمنان آنها خوشایند نبود. در سدههای نخستین اسلام، امویان با تفاخر به قبیلة خود، و عباسیان با انتساب خویش به رسول خدا(ص)، میکوشیدند تا حکومت خود را مشروع جلوه دهند. اهلبیت: نیز با وجود اینکه اعتقاد داشتند که ملاک برتری انسان، تقواست، نه نسب و قبیله؛ با ذکر دلایل قرآنی و روایی، به اثبات پیوند نسبی خود با رسول خدا(ص) پرداختند.
مهمترین دلیل قرآنی، سورة کوثر است. پس از اینکه پسر خردسال رسول خدا(ص) از دنیا رفت برخی از مشرکان، وی را «ابتر» خواندند که درپی این ماجرا، سورة «کوثر» نازل شد ( مقالة فاطمه(س) از نگاه قرآن). قرآن در آیة مباهله (آلعمران، ۶۱) نیز از فرزندان پیامبر(ص) سخن گفته است ( مقالة فاطمه(س) از نگاه قرآن). مفسران مصادیق فرزندان پیامبر را در این آیه، حسن(ع) و حسین(ع) دانستهاند.
از رسول خدا(ص) روایت شده که فرمود: «هر سبب و نسبی در روز قیامت قطع میشود، مگر سبب و نسب من» و روشن است که رسول خدا(ص)، غیر از فرزندان فاطمه(س)، ذریة دیگری نداشته و مصداق این حدیث، تنها فرزندان فاطمه(س) هستند. در روایت دیگری نیز، پیامبر اسلام، خود را پدر و ولیّ فرزندان فاطمه(س) میخواند و از حسن(ع) و حسین(ع) با عنوان «ابنرسولالله» نام میبرد. از امیرمؤمنان۷ نیز روایت شده که تا رسول گرامی اسلام(ص) زنده بود، حسن(ع) و حسین(ع)، علی را پدر نخواندند و پیامبر(ص) را پدر خطاب میکردند. اصحاب امامان: و حتی دیگر مسلمانان نیز، اغلب، آنان را «ابنرسولالله(ص)» خطاب میکردند.
امامان معصوم:، بهعنوان فرزندان رسول خدا(ص)، همواره تهدیدی برای مشروعیت خلفا بودند. ازاینرو، بنیامیه و بنیعباس، همواره در انکار انتساب آنان به پیامبر اسلام(ص) میکوشیدند. امامان نیز، افزون بر اقامة دلایل قرآنی و روایی، با احتجاجهای منطقی و فقهی، در صدد اثبات انتساب خود به رسول خدا(ص) برمیآمدند. نمونة بارز این احتجاجها، احتجاجی است که امامباقر(ع) به ابوجارود تعلیم داد و نیز احتجاج امامکاظم(ع) با هارونالرشید، خلیفة عباسی است ( متن مقاله).