دکتر محمود مهام
عضو هیات علمی و مدیر گروه مطالعات انقلاب سالامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
بازخوانی سواد تقسیم آب، خاکورزی و مدیریت و کاربری زمین
وجود تجارب زیست جمعی در سطح عالیِ تمدن سازی در فلات مرتفع ایران، نشانهای بر وجود الگو به مثابه «روح» و الگو به مثابه «کالبد» است. اصفهان از مناظر اقلیمی، زمینی، فرهنگی و مهندسی، یکی از نمونه های مناسب برای شناخت این الگو و زیست تمدنی می باشد. با توجه به شکوفایی اصفهان بر مدار زایندگی رودخانه اش، پرسش بنیادین و آغازین بر محور مساله آب شکل میگیرد که طبیعتاً پرسش از خاکورزی، مدیریت و کاربری زمین را در چارچوب فهم و انتخاب اجتماعی در پی دارد. شیوه سازماندهی، توزیع بهینه و تقسیم خردمندانه و قانون مدار رودخانه زنده رود در طومار منسوب به شیخ بهایی نیازمند واکاوی است تا نظم اجتماعی و نظم مهندسیِ سازنده ی اصفهان و رابطه آن ها با یکدیگر شناسایی گردد. اتخاذ روش جغرافیای تاریخی برای شناسایی نظم اجتماعی و استفاده از نتایج روش بازخوانی در مطالعات فنی- مهندسی با تمرکز بر سازه های آبی در دوره مورد بررسی(صفویه)، برای شناسایی نظم مهندسی یک ضرورت است. نتیجه بررسی ها نشان داد که پایداری و زایندگی رودخانه اصفهان حاصل برنامه ریزی مناسب ناشی از همسویی نظم مهندسی و نظم اجتماعی بوده است که بهرهبرداری از زمینی سخت، خاکی ضعیف و اقلیمی نیمه خشک را امکانپذیر ساخته به نحوی که ثمرهاش، شهرباغی خودکفا در کشاورزی و صنعت است. همچنین افزایش معقولِ بار اکولوژیک بر پایه و در سایهی بهره مندی از مهندسی در مرتبه تحلیلی، نیرو بخشی به ظرفیت غیرحاکمیتی و ارتقاء ظرفیت سیاسی در مقیاس پایتخت یک امپراتوریِ مقتدر را امکان پذیر ساخته است. سازمانِ کار یاریگرانه، نظمی درهم تنیده و همسو را در ابعاد بهم پیوسته ی گوناگون فنی-مهندسی و اجتماعی –اقتصادی پدید آورد که شهری پایدار را شکل و سامان بخشید.
باور به ضرورتِ تعامل دوسویه با طبیعت منجر به طراحی الگوی زیست جمعی با لحاظ عنصر «زمان» در «بلند مدت» گردید و جامعه ای بلند مدت را پایه ریزی کرد. این همه که تجربهای از مواریث زیست تمدنی محسوب میشود در گرو درکی عمیق و همه جانبه از معنای «آب»، چرخه آب در زیست جمعی و چگونگی تقسیم آن در منظومه ی دانش های بومی و از آن جمله آب شناسی به همراه زمینشناسی، خاکشناسی، گیاهشناسی و اقلیمشناسی در عرصه های متنوعِ اجتماعی و مهندسی بوده است. امری که امروزه فقدانش را می توان به عنوان درد مشترک علوم اجتماعی و مهندسی دانست که خلق را بر کشف و نظریه را بر میدان مقدم داشته اند. از این رو، طراحی و باز طراحی الگوی زیست جمعی در ایران و آیندهنگری آن با هدفگذاری زیست تمدنی، بیش و پیش از ترجمه و مصرف، نیازمند درک رابطه علوم اجتماعی و مهندسی و بازخوانی بخش کاربردی و حیات بخش از مواریث زمینی و اقلیمی، میراث فرهنگی و میراث مهندسی(“پتانسیل فرهنگی”) برای تولید، خلق، ایفای نقش و مشارکت در تجارب جهانی در گام دوم انقلاب است.