هدف غایی شعار ارائه یک محتوای حتمی و قابل اجرا است

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در ایام پیروزی انقلاب اسلامی، گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه با همکاری خانه کتاب و ادبیات ایران، سلسله نشست‌های را برگزار کرد؛ چهارمین نشست با موضوع «شعار گویی و شعاری نویسی در داستان انقلاب اسلامی (اصطلاح شناسی، چیستی، کارکردها)» با حضور دکتر مسعود آتشگران، دکتر احمد شاکری و محمدرضا شرفی خبوشان روز ‌شنبه مورخ ۲۳ بهمن‌ماه جاری به صورت حضوری و پخش زنده از طریق آپارات خانه کتاب و ادبیات ایران برگزار شد.

محمدرضا شرفی‌خبوشان در این نشست در خصوص بهتر شناختن شعار‌گویی اظهار کرد: در ابتدا باید به خوبی تصوری که از شعار داریم را بشناسیم؛ برای اینکه تصورات‌مان نسبت به شعار روشن شود باید بفهمیم که چه زمانی از آن استفاده می‌شود و اصلاً چه مقوله‌ای را شعار می‌نامیم. چیزی که شعار به آن می‌پردازد مسئله‌ای حتمی و قابل اجرا است به این معنا که، چه فردی که این مفهوم را بیان می‌کند و چه مخاطبی که آن را می‌پذیرد به‌دنبال دلیل نیست بلکه به‌واسطه پیش‌زمینه‌هایی که دارد به‌دنبال باور‌هایی می‌رود که هیچ تردیدی در آن نیست.

وی افزود: زمانی که از یک مقوله و باور‌هایی که مخاطب آن‌ها را قبول دارد سخن می‌گوییم کمی از مقوله جنس ادبیات فاصله می‌گیریم، به این معنا که ادبیات در بیان موارد دیگری را لحاظ می‌کند که عام‌ترین آن‌ها مبحث زیبایی‌شناسی در ادبیات است؛ یعنی سعی می‌کند مفهوم را به واسطه‌ تکنیک، فن و آرایه‌های ادبی زیبا بیان کند؛ اما دغدغه شعار و آن مفهومی که مدنظرش است بیان زیبا نیست و اگر هم از بعضی شگرد‌های آرایه‌های ادبی استفاده می‌کند به‌منظور تاثیر‌گذاری است نه صرفاً ارائه یک کلام زیبا.

این نویسنده درباره هدف غایی شعار اظهار کرد: هدف غایی شعار نه ساختار، قالب و رونمایه کلام است بلکه هدفش ارائه یک محتوای حتمی است. پس بحث درستی و نادرستی شعار را نمی‌خواهیم تشریح کنیم بحث ما بیشتر در نحوه چگونه گفتن است؛ یعنی اگر به مفهوم شعار نگاهی از سر فن و تکنیک داشته باشیم او را از شعار خارج می‌کنیم و تبدیل می‌شود به یک دستاورد و محصول ادبی چنانکه بسیاری از محتویاتی که ما اسم آن‌ها را شعار می‌گذاریم محتویات معقول و ایمانی است و همه‌ ما آن محتویات را قبول داریم، بنابراین بحث ما نحوه بیان شعار است و قصد نقد شعار را نداریم.

محمدرضا شرفی‌خبوشان در پایان سخنان خود گفت: ذات ادبیات داستانی به‌دنبال مثل‌ها و استفاده از آن برای بیان موضوع است چیزی که در شعار‌گویی اصلاً مورد توجه نیست. شعار به‌دنبال پیدا کردن مثل نیست؛ چراکه شکل و قالب برایش اهمیتی ندارد بلکه آن چیزی که ثابت شده است به عریان‌ترین شکل ممکن بیان می‌‎کند از همین جا اختلاف بین شعار و ادبیات داستانی آغاز می‌شود که در واقع ذات ادبیات داستانی به‌دنبال مثال‌ها و مسئله گشتن است و شکل و نحوه بیان است اگر به کلام خدا نیز توجه کنیم برای بیان کلام خود به دنبال مَثل می‌رود و قصه و داستانی را روایت می‌کند.

مسعود آتشگران در ادامه این نشست با اشاره به گفتمان انقلاب اظهار کرد: همان‌طور که می‌دانید کتابی به نام «هستی‌شناسی پایداری» نوشتم که در واقع به گفتمان انقلاب پایداری امام (ره) می‌پردازد. بحث خاطرات زندانیان سیاسی، انقلاب اسلامی و عاملان پایداری دفاع مقدس که با به ضرورت‌های زمانه‌شان مسائل و گرایش‌های خاصی بروز می‌دادند. بحث گفتمانی که در وقایع تاریخ‌ساز پیش می‌آید طرح گفتمان خاص هر دوره است. مثلاً گفتمانی که در زمان شاه اسماعیل با شکل‌گیری سلسله صفویه پیش می‌آید دیگر در دورۀ شاه عباس موضوعیت ندارد و آن قطعیت و حتمیت در آن وجود ندارد از اهمیت آن کم شده است؛ این را می‌خواهم بگویم که زمینه و زمانه در شکل‌گیری هر گفتمان بسیار نقش دارد.

وی افزود: یکی از مسائلی که همیشه دغدغه‌ام بوده و نزدیک یک و نیم دهه است که در آن فعالیت می‌کنم بحث تاریخ شفاهی، ادبیات پایداری و خاطرات شفاهی عاملان پایداری و مباحثی است که در پیوند با پایداری به منزلۀ بخشی از حرکت فعلیت یافتۀ مردم انقلابی ایران باشد نه لزوماً فرهنگ یا ادبیات پایداری بلکه واکاوی و توجه به خود مقولۀ پایداری است. اگر فقط مفهوم پایداری را در نظر بگیرم و نخواهم مفهوم شعارگویی و شعارنویسی را به‌کار گیرم، از مفهوم ادبیات تبلیغی استفاده می‌کنم؛ نتیجه‌ای که گرفتم این است که عیبی نداشته تا مقطعی از ادبیات تبلیغی در زمینه نگارش وقایع انقلاب اسلامی و ادبیات دفاع مقدس استفاده شود. در دهۀ شصت به‌واسطۀ تحولات انقلاب، داستان نویسان زیادی که دانش و مهارت لازم را در اختیار نداشتند وارد عرصه شدند و شعارگویی و نویسی هم کردند. به همین واسطه با انتقاد شبه روشنفکران هم روبه‌رو شدند؛ اما هم اینکه نوشته‌اند خود یک ارزش است چرا که بازتاب دهندۀ تحولاتی تاریخ‌ساز بوده‌اند و نباید علیه آن‌ها کیفرخواست صادر شود!

عرضم این است، اما بالاخره چه زمانی به این نتیجه می‌رسیم که باید برای بازتولید گفتمان انقلاب به جای ادبیات تبلیغی و دم دستی از زبان تبیینی استفاده کنیم؟!

این نویسنده درباره سبک نوشتاری عنوان کرد: در ادبیات داستانی و مخصوصا زندگینامه داستانی طیف عظیمی به این سبک وارد شدند که سواد و تحصیلات آنچنانی نداشتند؛ یک سری مقدماتی را باید لحاظ می‌کردند که رعایت نمی‌کردند و به همین دلیل بر سطح کار‎‌ها تأثیر می‌گذاشت یعنی اینکه ما باید اجزای داستان را آنالیز کنیم و به تاریخ شفاهی کاران و خاطره گیرانِ، تدوین‌کننده بگوییم که پیکره‌بندی یک متن چیست؟ و آنان چگونه باید با این اقوال و گفتارها روبه‌رو شوند. چه بخشی از متن ادبیان داستانی به واقعه و ماجراها می‌پردازد که جهان بیرونی و حوزۀ علت‌هاست و چه بخشی از آن به فرد در واقعه، همانا حدیث نفس می‌پردازد؛ قسمت اخیر به جهان درونِ راوی در پیوند است، در بردارندۀ کنش کنشگران بوده و به حوزۀ دلایل و مفاهمه بین الاذهانی مرتبط می‌شود.

مسعود آتشگران در ادامه با اشاره به اظهارات آقای خبوشانی مبتنی بر عنصر ایمان و گرایشات قیام کنندگان در وقایع انقلاب اسلامی و پیشامدهای پس از آن همچون دوران جنگ تحمیلی هشت ساله که بر واکنش مردم ایران تأثیر به سزایی داشته است چنین ادامه داد: بله عامل ایمان در این وقایع از اهمیت خاصی در بروز وفاداری و فداکاری مردم مسلمان ایران برخوردار بوده است. او به نوع ایمان و عمل مردم در پیدایش مسئله شعارگویی و شعارنویسی در ادبیات داستانی اشاره کرد و اظهار داشت مهم است که بدانیم نوع ایمان در سطح و ژرفای کنشگری‌ها در وقایع به کار هستند و تأثیر می‌گذارند؛ به‌ویژه در وقایع دفاع مقدس ایمان به دو گونه خود را آشکار کرده است که پژوهشگر ما باید از این اتفاق‌ها آگاهی لازم را داشته باشد. ایمان یک وقت اکتسابی است و به جامعۀ دینداران مربوط می‌شود آن‌گونه که آقای خبوشانی هم به آن اشاره می‌کند؛ ایمانی که بر پایۀ باورهای یک جامعه شکل می‌گیرد. ما در دوران دفاع مقدس یک ایمان دیگری هم داشتیم که اکتسابی نبوده بلکه از جنس موهبتی است، همه ما بارها در آثار عاملان پایداری یعنی خاطرات شفاهی مکتوب شده خوانده‌ایم که آن‌ها اشاره به برخورداری از  امدادهای غیبی در رزم با دشمن داشته‌اند؛ این عامل مهم در شعارگویی و شعاری نویسی ادعایی را، پژوهشگر ما چه برخوردی با آن باید داشته باشد. ببینید از این نکتۀ اساسی سرسری نمی‌توان گذشت، وقتی رزمندۀ ما در لحظاتی خطیر با یک اتفاق نادر و کمیاب روبه‌رو می‌شود که در «جا و آنی» نابه‌هنگام در طبیعت امورِ صحنۀ رزم خلل ایجاد می‌شود و رخنه شکل می‌گیرد، به‌گونه‌ای که فیزیک متوقف و ناشدنی ممکن می‌شود این را دیده است. حالا شما چه می‌گویید این را انکار کند که نمی‌شود؛ وقتی رزمنده می‌بیند به لطفِ محال از خطر مرگ رسته، شور و ایمانی در او لبریز می‌شود نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد. این زمان فرد دهانش بسته، بهت وجود او را فرا گرفته و دچار شورِ شگفتی شده است؛ این ایمانِ نامنتظر دادنی است نه به دست آوردنی، ایمانی که پا به پای شور پیش می‌رود، شور دیدن محال به لطف و عنایت هستیِ کلی. می‌خواهم بگویم امدادغیبی را اگر بخواهیم زیرمجموعۀ شعارنویسی این دست آثار به شماره آوریم و درباره‌اش داوری کنیم باید بدانیم در چه سپهر رازآمیزی قلم می‌زنیم؛ اهمیت این قضیه هنگامی آشکار می‌شود که بدانیم روابط میان انسان و هستی در عوالم کیهانی ـ انسانی به یک مسئلهِ صرف ختم نمی‌شود ما با مسئله ـ راز مواجهیم، این نکته بسیار حیاتی و مهم است که عقل علم‌زدۀ جهان مدرن فهمی از آن ندارد.

در ادامه این نشست احمد شاکری، عضو هئیت علمی گروه ادبیات پژوهشگاه، درباره ضرورت واکاوی مسائل در شعار‌گویی اظهار کرد:

اصطلاح ادبیات داستانی شعاری یا شعاری نویسی در ادبیات داستانی در دوره جدید در زمینه مشخص و تحت عوامل معینی کاربرد یافته و شیوع یافت. توجه به این زمینه‌ها بسیار مهم هستند. در اینجا صرفاً با یک اصطلاح مواجه نیستیم، بلکه غرض به‌کاربرندگان یا جعل‌کنندگان آن و زمان و زمانه‌ای که در آن، این اصطلاح به‌کار می‌رود، می‌توانند معنای دقیق‌تری را روشن کند.

نکته‌ای که وجود دارد این است که این اصطلاح مشخصاً از سوی جریان روشنفکری برای نامیدن برخی ــ بلکه غالب ــ آثار تولید شده در جریان ادبیات داستانی متعهد به‌کار می‌رفته است. مراد به‌کار برندگان این اصطلاح صرفاً نامیدن برخی از آثار داستانی این جریان و توصیف آن‌ها نیست. بلکه مراد اشاره به یک همزیستی معنی‌دار است که میان جریان داستان نویسی انقلاب اسلامی و موضوعات پدید آمده است و این همزیستی حاکی از ماهیت ادبیات داستانی انقلاب اسلامی است. به تعبیری وصف شعاری‌بودن از این ادبیات خلع نمی‌شود مگر آنکه از مبانی خود منخلع شود. ما در موضوع ادبیات داستانی شعاری به‌شدت وابسته به ادبیات داستانی دهه ۶۰ و تولیدات آن دوره هستیم. چرا که تولیدات آن دوره به‌عنوان نمودهای حداقلی و بعضاً ضعیف از روایت از مبانی و ارزش‌ها بود که موجب شیوع این اصطلاح برای نامیدن برخی آثار شد.

زمانی که از شعار یاد می‌شود مشخصاً خصوصیتی محتوایی در آن مدنظر است. این ممکن است به این دلیل باشد که نوعاً این اصطلاح از سوی جریان روشنفکر برای نامیدن آثار جریان متعهد به‌کار می‌رفته است و تکرار این اصطلاح دربارة آثاری در گونه‌های ادبیات داستانی دفاع مقدس و ادبیات داستانی انقلاب اسلامی این انگاره را پدید آورده است که خصوصیت موضوعی در برخی گونه‌ها وجود دارد که موجب شعاری شدن آن‌ها می‌شود. این در حالی که در هر اثر داستانی با هر موضوعی می‌توان رگه‌های شعاری‌گویی و شعاری‌نویسی را یافت.

به‌نظر می‌رسد در این تعبیر خصوصیت شیوه‌ها و ساختارهای روایی مدنظر بوده است. حال سئوال این است که آیا شعاری‌نویسی به‌معنای داشتن مطلق پیام است؟ آیا به‌معنای نحوه ارائه پیام است؟ یا به‌معنای داشتن پیام خاص است؟

برخی «مصلحت» را توجیه کننده ادبیات شعاری دانسته‌اند. سئوال این است که آیا شعاری‌نویسی وصفی است که می‌تواند با «مصلحت» تخصیص به‌خورد به این معنی که در زمانه خاص و شرایط خاص شعاری‌نویسی نه تنها مذموم نبوده بلکه توصیه نیز می‌شود. یعنی کارکردگیری از ادبیات در شرایط و زمانه خاص می طلبد که ادبیات به سمت شعاری‌بودگی حرکت کند. در چه مواردی می‌توان شعاری‌نویسی را توصیه کرد؟ آیا می‌توان با توجیه شرایط بحران آن را توصیه کرد؟ آیا داستان‌نویسی در دوره دفاع مقدس (جنگ) محکوم به شعاری نویسی است؟ بدین معنی که ممکن نیست در کوران یک بحران، ادبیات غیر شعاری نوشته شود؟ به‌نظر می‌رسد که ممانعتی برای نوشته‌شدن آثار غیر شعاری در دوره بحران وجود ندارد. پاسخی که به این پرسش می‌توان داد این است که هر دوره‌ای مصالح اجتماعی و سیاسی خود را بر ادبیات و دیگر شئون روایی تحمیل می کند. با این وجود از آنجا که شعاری‌نویسی وصف صورت و فرم ادبی است این مصالح توجیه کننده ضعف و نقص در فرم روایی نخواهند بود.

پرسش دیگر آن است که آیا شعاری‌نویسی ارتباط مستقیمی با شخصیت اسطوره‌ای در روایت داستانی دارد؟ از آنجا که شخصیت‌های کامل فاقد نقص و نمونه تام و تمامی از نظر و عمل هستند. به این معنی که گویا اندیشه‌ای در آن‌ها جلوه‌گر شده است و ایمان کاملی بدان دارند ممکن است تصور شود چنین شخصیت‌هایی در حضور در داستان، آن را تبدیل به داستان شعاری می‌کنند. در این تلقی تفاوتی میان شعار (گفته) و نمایشش (عمل) وجود دارد. گویا داستان مستقیما از سوی اصول اعتقادی و بدون در نظر گرفتن شرایط انجام و عمل آن‌ها و انسانی که آن را محقق می‌کند نوشته شده است. بنابر این داستان‌ها برگرفته از تجربه عملی نبوده و صرفاً ایده‌ال‌ها را نشان می‌دهند. چنین تصوری در ادبیات داستانی دفاع مقدس بعضاً به سانسور شخصیت‌های ممتاز و نورانی انجامید چرا که این تصور وجود داشت که چنین شخصیت‌هایی موجب شعاری‌شدن روایت داستانی خواهند شد. در صورتی که همان‌طور که گفته شد شعاری‌بودن یا شعاری‌شدن از جانب موضوع بر داستان تحمیل نمی‌شود بلکه وصف شیوه روایی است.

احمد شاکری در پایان گفت: اصطلاحی که به عنوان شعار‌گویی یا شعار‌نویسی مطرح می‌شود با چند پارامتر می‌توان آن را در یک مراتبی قرار داد؛ یعنی شدت ضعف و قوت آن را بیان کرد. بحثی که تخصصاً به آن می‌پردازیم موضوعی است که داستان به آن می‌پردازد و در یک مرتبه از مراتب نمایشی نیستند. به تعبیری اگر هدف روایت داستانی، نمایش باشد (یعنی القا، یعنی ارتباط بی‌واسطه است) و مثلاً اگر قرار باشد صورت کسی را نمایشی توصیف کنیم، چیزی که از فرد دیده می‌شود یعنی لباس یا صورت آن فرد نمایش این موضوع با توصیف امکان‌پذیر است؛ یعنی زیبایی آن فرد را به شکلی برای مخاطب توصیف کنیم که مخاطب زیبایی آن شخص را حس کند اما اگر قرار باشد حرکات جوارحی کسی را توضیح داد، مثلاً شخصی که غم دارد مقوله سخت‌تر و زمان‌بر‌تر است. در همین وزان نمایش برخی مراتب ایمانی نیازمند طراحی داستان کاملی هستند. بر این اساس، شعاری‌بودن دربارة موضوعات مختلف متناسب با ظرفیت نمایشی آن‌ها قابل بررسی است. ضمن آنکه شعاری‌بودن برای مضمون اصلی داستان که سازنده درونمایه نهایی است به‌کار می‌رود. زیرا همان‌طور که داستان قادر به «نمایش» همه چیز در روایت خود نبوده و ناگزیر از به‌کارگیری «گفتن» است، روایت داستانی قادر به پرهیز مطلق از شعارگویی نخواهد بود. ملاک و معیار در شعاری‌نویسی و شعاری‌گویی توجه به محور کانونی روایت است.