جریان نفوذ در ادبیات داستانی
یادداشتی از دکتر احمد شاکری عضو هیأت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
برگزاری جشنوارههای هنری از سوی حوزههای علمیه باید نویدبخش و امیدوارکننده باشد. چرا امیدوارکننده نباشد؟ در حالی که حوزههای علمیه، کانون معارف وحیانی و میراثدار صدها سال فقاهت، تزهد، میدانداری در عرصههای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی بودهاند. حوزهها محور تولید و تبلیغ و تبیین تئوری انقلاب اسلامی بودهاند. حوزه علمیه مرجع و ملجأ جویندگان راه حق و فرو غلتیدگان در شبهات دوره آخرالزمان هستند. بنابراین حق این است که برآوردن سخنی از دهان دین در قالب هنر، بیش و پیش از هر کسی درخور شأن حوزههای علمیه و فضلای آن است.
با پیروزی انقلاب اسلامی و ضرورت بکارگیری هنر و همراهی آن با معارف، مبانی، ارزشها و آرمانهای انقلاب اسلامی و خانهتکانی بسیاری از رشتههای هنری از جمله مهمترین رشتههای وارداتی چون سینما و داستان، این احساس نیاز به نحو فزایندهای قوت یافت که چه سنخی از هنرمندان قادرند مسیر طولانی دستیابی به هنر تراز انقلاب اسلامی را کوتاه کنند. ادبیات داستانی و سینما هر دو قالبهای وارداتی و ترجمهای بودند که در طول دهها سال پس از ورود به ایران همچنان در حوزه نظر و عمل تحت سیطره جریانهای چپ مارکیست و لیبرال غربگرا قرار داشتند.
این ذهنیت در مجامع انقلابی قوت گرفت که برون کشیدن آوای خوش آهنگ انقلاب و کلام آسمانی آن از دهانهایی که برای دهها سال برای تحقیر و تکذیب و تمسخر ارزشهای دینی کمر همت بسته بودند، ناممکن است.
اگر رکن «هنرمند» در تولید هنر تعیینکننده باشد. بنابراین هنر دینی و هنر انقلابی باید از مصدر اعتقاد و التزام به ایمان و پایبندی و علاقه به انقلاب اسلامی صادر شود.
دو پیشنهاد اساسی که در طول قریب به چهار دهه، مجرای سیاستگذاریها، برنامهریزیها و تشکیل ساختارهای آموزشی و اجرایی متعدد شدند، آموزش و تربیت دینی هنرمندان و تعلیم و آموزش هنری دینداران بود.
به نظر میرسید مسیر میانبر در روش دوم، پرورش هنری کسانی باشد که با متن و بطن معارف دینی عجین شده و با آموزههای آن خو گرفتهاند. این طیف کسانی جز دانش آموختگان علوم حوزوی نبودند. بر همین اساس بود که از دهه ۶۰، ایده آموزش هنری ـ به صورت خاص، داستانی ـ طلاب علوم دینی قوت گرفت.
اما اکنون و پس از گذشت سالها، وضعیت ادبیات داستانی قم و به صورت خاص دانش آموختههای حوزه علمیه مطلوب نیست و صداهایی از مجامع داستانی طلاب قم و بلکه برخی شهرهای دیگر شنیده میشود که با آنچه بانیان این بنا آن را قصد کرده بودند، بسیار متفاوت است. گرچه در میان فضلای جوان و برخی پیشکسوتان حوزوی میتوان نامهای تاثیر گذاری را برگزید که در هنر و به خصوص ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نوآور، تاثیرگذار و مومن و متعهد به ارزشهای انقلابی بودهاند، اما وضعیتی که طیف موثری از داستاننویسان طلبه همسو با جریان داستاننویس شبه روشنفکر رقم زدهاند، خطیر، پیچیده، بغرنج، تا حدودی ناشناخته و خطرناک برای آینده ادبیات داستانی کشور است که کمتر کسی بدان اهمیت داده، از چند و چون آن با خبر بوده یا در صدد تغییر و اصلاح آن برآمده است.
مسئله جریان نفوذ در ادبیات داستانی طلاب، بغرنج تر از موضوعات مشابه و جریانهای همانند در ادبیات داستانی کشور است؛ نخست بدان دلیل که کمتر دیده شده و رصد میشوند. در حالی که بوده و هستند. دوم آنکه این جریان با انتساب خود به بدنه فاضل، موجه و معتمد حوزههای علمیه و در بیخبری و بیاطلاعی مدیرانی که از چهرهها و شخصیتهای عالی علمی و اخلاقی و انقلابی حوزههای علمیهاند، حاشیه امن و اعتبار کاذبی کسب کرده است. فقدان جریان نقد ادبی قوی متعهد به ارزشهای انقلاب، بیتفاوتی طیفی از نویسندگان انقلاب، بیتوجهی مدیران کلان ادبی به مقوله نقد و عدم برنامهریزی منسجم برای رصد جریانهای جاری ادبیات داستانی کشور در بیموضعی کلی جریان ادبیات انقلاب نسبت به چنین مجامعی تاثیری بسزا داشته است. سوم آنکه این شبکه خود را نه در جایگاه انقلابی که بالاتر، مصدر و مفسر معارف دینی و انقلابی معرفی میکند و این لایه نفاق، جنبههای پنهان تخطی از ارزشها و انحرافات فکری و هنری را بیش از پیش مخفی خواهد کرد.
چهارم آنکه، این جریان و به خصوص چهرههای نام آشنای آن که از دانشآموختگان بعضاً سطوح عالی علوم حوزوی هستند، قرائت شبهدینی از مبانی شبه روشنفکری ارائه کرده و مدعای خود را با تفاسیر غلط و مبانی شبه علمی از میان آیات و روایات و بعضا مضامین فلسفی و عرفانی همراه میسازند. به نحوی که پاسخگویی به شبهات وارداتی این گروه، جزو معضلات جدی حال و آینده بر سر راه جریان متعهد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس خواهد بود.
چرایی عدم تحقق برخی اهداف پیش بینی شده در ایده آموزش داستان به طلاب علوم دینی، معلول علل متعددی است که مجال کنونی برای بیان آن بسیار مضیق است. اما میتوان اجمالا به اهم علل این ناکامی نسبی اشاره کرد:
* عدم توجه به مبانی نظری هنر و کم کاریهای حوزههای علمیه در تبیین زیرساختهای فکری، فلسفی، فقهی، کلامی و معارفی ادبیات داستانی.
* کنار نهادن برخی مرزبندیها میان جریان ادبیات متعهد و جریان شبه روشنفکری و تصور خود ایمنپنداری در مواجهه با این جریان.
* مراودات بیحد و مرز با نویسندگان و منتقدان نام آشنا و بعضا گم نام جریان شبه روشنفکری و میدان داری افراد این جریان در برنامههای ادبی و داستانی محافل و مجموعههای مختلف حوزوی.
* اعطای کرسیهای آموزشی و تربیتی در حوزه ادبیات داستانی به برخی مدرسان شناسنامه دار جریان شبه روشنفکر.
* واگذاری و عدم نظارت کافی بر عملکرد مجموعههای دخیل در حوزه ادبیات داستانی و صحنه گردانی برخی چهرههای نام آشنای وابسته به جریان شبه روشنفکری در طول سالهای متمادی.
* عدم برخورداری از تئوری مشخص در راه اندازی مجموعههای ادبی و نظارت دقیق، عمیق و قاطع این مجموعهها.
مجموعه این دلایل موجب شده تا جمعی از طلاب داستاننویس حوزههای علمیه در حالی که پیش بینی میشد گرههای جریان ادبیات متعهد به انقلاب اسلامی را باز کنند، خود تبدیل به معضلی بزرگ برای جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و گرهی کور بر گرههای گذشته شوند. کسانی که در نظر و عمل تفاوتی میان آنها و جریان شبه روشنفکری نیست. همان علایق، همان سلایق و همان مبانی را دارند و مصداق «عالم متهتک» هستند. کتابهای آنها نیز به دلیل محتوای نامناسب ممیزی شده یا اجازه چاپ نمیگیرند. ناشران این طیف از میان شناخته شدهترین ناشران جریان شبه روشنفکر هستند. کتابهایشان در جشنوارههای مسئلهدار با رویکرد شبه روشنفکری نامزد شده یا برگزیده میشوند. عضو انجمنهای شناخته شده و آشنای جریان شبه روشنفکریاند. گفتهها و مبانی و موضعگیریشان همسو و هم جهت با جریان شبه روشنفکری در تضعیف باورهای دینی و تخریب ارزشهای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس است. به شاگردیِ برجستهترین مدرسان جریان شبه روشنفکر وابسته افتخار و مباهات میکنند و در مجموع با پیوندهای قابل احصاء به شبکه جریان شبه روشنفکری گره خوردهاند. به نحوی که در غفلت متولیان امر، شبکه آموزشی و ترویجی خود را توسعه داده و برخی قلمهای نا آشنا را نیز با خود همسو و همراه میسازند.
تردیدی در این نیست که متن حوزه و مدیران ارشد آن که از فضلای شناخته شده، متدین، انقلابی و اندیشمند هستند، با اعتماد به مدیران میانی هنری، و واسپاری مسئولیتها در حوزههای تخصصی، از جزئیات و لایههای جریانی که ظهور و بروز آن گه گاه در برنامهها و جشنوارهها و محافل داستانی حوزوی وجود دارد اطلاع ندارند. در نتیجه این بیاطلاعی، حیثیت معنوی حوزه علمیه در شبکهای از جریان نفوذ، به پای جریان ادبی ریخته میشود که اساساً با مبانی حوزوی و ارزشهای آن در تقابل است.
کوتاهترین راه این است که از متولیان امر درخواست کنیم برخی از آثار داستانی پردهدر داوران جشنواره هنر آسمانی را بخوانند. قلم پردهدری که از بیان اروتیسم ابایی ندارد یا اندیشهای که در صدد ارائه نمایشی بیمنطق از اسلام است. چگونه میتواند در مسند قضاوت و داوری جشنواره هنری نهاد مقدسی چون حوزههای علمیه قرار گیرد؟