دکتر احمد شاکری
عضو هیات علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
ظهور ویروس کرونا، اکنون و پس از چند ماه، از مسئلهای در ابعاد یک شهر، به بحرانی جهانی تبدیل شده است و هر چه زمان میگذرد گستره تاثیر و دامنه تغییراتی که این ویروس در نظام اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی جهان بر جای خواهد گذاشت بیشتر آشکار میشود.
ابعاد پیامدهای شیوع این بیماری چنان است که باید اندیشمندان به تحلیل ان بپردازند و تجربیات گذشته و پی آمدهای آتی آن را در حوزههای مختلف مورد ارزیابی و پیش بینی قرار دهند.
امروزه به روشنی آشکار شده است که غلبه بر شرایط جدید، نیازمند کاربست ابزارهای متنوع و پیچیده و فعال نمودن ظرفیتها در ساحتهای مختلفی از جمله هنر است. پیدایش چنین شرایطی فرصتها و تهدیدهای جدیدی را در حوزه هنر پدید آورده است و پرسشهایی را درباره کارکردها، وظایف و تواناییهای هنر مطرح ساخته است.
اکنون بیماری کرونا به زبانی مشترک میان انسانها در کره خاکی تبدیل شده است. شاید این مهمترین دستاوردی باشد که این ویروس برای بشر به ارمغان آورده است. درد مشترک، فرصتی برای همدردی فراهم ساخته است. چنان که بیدفاع بودن بشریت در زمان کنونی دربرابر این بیماری مردمان را از نقاط محروم تا جوامع پیشرفته به نوعی استیصال و درماندگی رسانده است.
مرگ، اکنون در خاطره جمعی جهانیان از هر زمانی آشکارتر رخ نموده است. این هم زبانی در محدوده کشورها و میان طبقات مختلف و گوناگون مردم پدید آمده است. کشورمان ایران پیش از برخی کشورها و بیش از برخی دیگر با کرونا به نبرد برخاسته است. بیشک کادر درمانی، پزشکان و پرستاران در خط مقدم این نبرد قرار دارند و با افتخار بدان مبادرت میورزند. اما این لزوما آنچه باید باشد نیست. پرسش آن است که آیا با ظهور کرونا ادبیات و بهخصوص ادبیات داستانی به قرنطینه رفته است؟ آیا شاهد و ناظر این نبرد است یا آن گونه که باید و شاید جایگاه خود را نیافته است؟
ادبیات داستانی در کشور ما به تبع جهان سالها است در قله روایت قرار گرفته است. ادبیات داستانی مخیل هیچ محدودهای برای روایت نمیشناسد و نوعا روایتهای مستند نگار را به تکیه بر واقع و عدم خلاقیت و عدم روایت از امور ممکن متهم میسازد. حال در شرایط کرونایی فضای رسانهها و ابزارهای ارتباطی بیش از هر چیز تشنه خبر است. گویا واقعیت در ذهن و زبان مخاطبان یکه تازی میکند. این واقعیت است که اکنون ما را به خود مشتاق ساخته و شگفت زده میکند. خبر پس از واقعه و با واقعه میآید. هیچ خاطرهای پیش از رخ داد روایت نمیشود و هیچ گزارشی بدون رسیدن زمان وقوع واقعهای بیان نمیشود.
این در حالی است که ادبیات میتواند محدوده زمان و مکان را کناری نهاده در گذشته و آینده سیر کند و حد یقفی برای خود قائل نیست. آیا تخیل نویسندگان در دوره کنونی از واقعیت جا مانده است؟ بله، به نظر میرسد ادبیات و به تبع آن خوانندگانش به واسطه این رخداد تا حدودی غافلگیر شدهاند. این در ابعادی کلان مسئلهای جهانی و در حدود ادبیات داستانی معاصر ایران مسئلهای بومی و ملی با اسباب پدید آورنده خاص خود است.
آیا ادبیات مخیل قادر به پیش بینی آینده نیست؟ آیا ادبیات مخیل تنها در دامنه تاریخ گذشته و برای رفو کردن آن تخیل را به کار میگیرد و تجربیات گذشته را برای جذابیت با تخیل میآمیزد؟ دلایل گذشته نگر بودن ادبیات داستانی معاصر ایران چیست؟
مقوله آینده اندیشی و صورت بندی جهان پیش رو در ادبیات داستانی معاصر ایران، از جمله شاخههای نحیف و فقیر است که کمتر نویسندهای ورودی بدان داشته است. تجربه تاریخی ادبیات معاصر نشان داده ادبیات داستانی حتی در هضم و تحلیل شرایط روز و روایت از آنها چندان توفیقی نداشته است چه رسد به آنکه در پیش بینیای خیالی به استقبال وقایعی رود که نه تنها واقع نشدهاند بلکه احتمال وقوع آنها نیز چندان متوقع نیست. طبعا چنین ادبیاتی قادر نیست مخاطبان واقعی خود را از آنچه خواهد شد خبر داده یا آنها را آماده پذیرش و نقش آفرینی در شرایطی کند که وقوع آنها محتمل است.
این بدان معنی است که کشور درگیر بیماری چون کرونا پیش و بیش از دست یابی به واکسن این بیماری که ابتلاء به عوارض جسمانی آن را برای انسانها کنترل کرده آنها را آماده مواجهه با بیماری سازد نیازمند ادبیاتی است که مخاطبان را در بعد ذهنی آماده مواجهه با رخدادهایی با پیامدهای جدی کند و برای برون رفت از چنین بحرانهایی شخصیت پردازی و الگو سازی کرده باشد.
شاید ظهور ویروس کرونا در کشورمان امتحان کوچک و نمونه کم خطری از رخدادهایی باشد که یک ملت برای رسیدن به اهداف عالیاش نیازمند آگاهی نسبت به آنها و نحوه مواجهه با آن است.
کشوری که یکی از ارکان مسلم اعتقادیاش مسئله ظهور است تا چه میزان دارای روایتهای داستانی مخیل در نمونهسازی و جهان پردازی دوره ظهور و مخاطرات و وقایع آن است. ادبیات داستانی دِین خود را به کشوری که گرداگردش را دشمنان احاطه کردهاند تا چه میزان با نمایش جهان پیشارو ادا کرده است.
شرایطی کنونی جهان موقعیتی کاملا دراماتیک را رقم زده است. گویا یک ایده اصلی، داستانِ مردمان جهان را با نقش آفرینی ویروس کرونا روایت میکند. جهان در حال ایفای نقش خود در ایده اولیهای است که از “اگر”ی بزرگ حکایت میکند: “چه میشد اگر ویروسی مرگبار سرتاسر کره خاکی را در نوردد و زندگی متفاوتی را برای ساکنان آن رقم زند؟” اگری که اکنون محقق شده دیگر تنها یک احتمال صرف نیست. بلکه عین واقعیت است.
ظهور کرونا کم نظیرترین موقعیتی است که میتوان آن را در طی سدهها مشاهده کرد. اگر جنگهای عالمگیر و انقلابها همواره پدید آورنده روایت بودهاند باید انتظار داشت ظهور ویروس کرونا نیز خاستگاه تولید و تولد روایتها شود. چیزی که اکنون بر جهان حاکم شده است روایت است. روایتی که یک موضوع واحد دارد و آن بیماری کرونا است.
انتظار بیپردهای که باید از ادبیات واقعگرا و متعهد پرسید آن است که چه نسبتی با بیماری کرونا برقرار کرده است؟ آیا در گوشه عافیت در حال قرنطینه است و فراهم آمدن شرایط عادی را انتظار میکشد تا مجددا به موضوعات مورد علاقهاش بپردازد؟ آیا ادبیات داستانی در اضطرابی به سر میبرد و دائما از خود میپرسد بعدا چه خواهد شد؟ در حالی که قادر نیست آینده را تشخیص دهد یا تصویری از آن در ذهن بپرورد یا راه حل و گشایشی درباره آن ارائه کند؟ آیا ادبیات داستانی منتظر ظهور قهرمانانی در شرایط همه گیری ویروس کرونا است و امید دارد با یافتن قهرمانها روایتهای آنها را در فرصت مقتضی تولید کند؟ پاسخ هر چه باشد شرایط کنونی یا آنچه در فضای خاموش و خمود ادبیات به گوش میرسد عقب ماندگی ادبیات نسبت به شرایط کنونی زمانی است.
عقبماندگی که تنها مربوط به برهه کنونی نیست و از آن باید به عقب ماندگی تاریخی ادبیات داستانی معاصر یاد کرد. این عقب ماندگی البته در جبهه شبه روشنفکری در باورها و الگوهای نوعا غربی و لیبرالی این جریان دارد. این جبهه هیچ گاه با ملت و مردم ایران همراه نبوده است و سخن و هدف و آرزوها، اعتقادات و باورهای مردم را نشنیده و نپذیرفته است. چندان دور نیست زمانی که جبهه روشنفکر با هجو شخصیتهای دین دار، دین را مظهر ریا، جهل و خرافه نشان میدادند و همین طیف با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران که کرانههای عالم را درگیر خود کرد از مردم خود قهر کردند.
این طیف با اینکه وقایع بزرگی چون انقلاب اسلامی و دفاع مقدس را به چشم دیده یا آثار آن را درک کرده بودند از آنها ننوشتند و روایت از تجربه را به گذشت و اتمام تجربه موکول کردند.
وضعیت در جبهه ادبیات داستانی متعهد نیز کمابیش به نحوی پیش رفته است که تمام تلاش خود را مصروف حفظ، ثبت و روایت گذشته کرده و همچنان سرعت این حرکت به نحوی نیست که قادر باشد موضوعات جاری را درک کند چه رسد به انکه جریان روایت داستانی اینده نگر را در سر بپروراند. میتوان گفت جریان غالب در ادبیات داستانی ایران اسلامی جریانی پس نگر است.
پرسش آن است که چرا ادبیات داستانی معاصر ایران از پدید آوردن جریانی آینده نگر و پیش اندیش ناتوان است. چرا نمیتوانیم اینده ایران اسلامی را در افقهای نزدیک یا دور روایت کنیم؟
این مقوله البته برای کشور اسلامی ما بیش از دیگر جوامع اهمیت دارد. ایران اسلامی کشوری است که در مقابل مستکبران عالم ایستاده است و حرکت پر شتابی به سمت تحقق تمدن نوین اسلامی دارد. چنین فرهنگ و تمدنی نیازمند به تصویری از آینده درخشانش و مخاطرات مسیر پر فراز و نشیب رسیدن به آن دارد. میتوان دلایل متعددی بر این امر بر شمرد.
یکی از این دلایل نوع تلقی موجود و مقبول و مشهور از ادبیات رئالیستی است. آمیخته شدن این ادبیات با گزارههای تاریخی و بهخصوص آمیزش غیر قابل انکار آن با روایتهای مستند نگار و خاطرات این تلقی را در نویسنده و خواننده ادبیات داستانی پدید آورده است که پذیرش و همذات پنداری با ادبیات داستانی گویا مرهون مولفه بیچون و چرای پرداخت به امر ماضی است. لذا نویسنده ترجیح میدهد درباره شرایط و مسائلی که هنوز واقع نشدهاند و در حد فرض باقی ماندهاند روایت داستانی تولید نکند.
دیگر آنکه روایت از آینده به مراتب از حال و ماضی دشوارتر است. شاید ساده ترین کار نوشتن از تجربه بیواسطه ممارس نویسنده است. که نتیجه آن روایت از امر حال است. به میزانی که نویسنده از حال داستانی به گذشته سفر میکند و از حال دور میشود نیازمند تحقیقات میدانی و کتابخانهای بیشتری برای درک شرایط زیستی شخصیتهای داستانی پیدا میکند.
اما به هر حال درک شرایط حال و گذشته به مراتب سادهتر از فهم و تصور شرایطی است که درباره آن هیچ واقعیت عینی یا گزارش قطعی وجود ندارد. نوشتن از آینده نیازمند خلاقیت، قوه حدس و البته دیدگاه علمی سنجیده و اجتهاد در حوزههای مختلف بشری دارد. چنین نویسندگانی در ادبیات داستانی معاصر ایران کم یابند.
نکته دیگر آن است که کارکردگیری از ادبیات و تعریف غالب از آن مسیری را ترسیم میکند که بر اساس آن گذشته میتواند سنگ بنای آیندهای درخشان باشد. در حالی که همانطور که دفاع مقدس به عنوان امر تاریخی ماضی به درستی گنج معرفی میشود. تصور آینده نیز گنجی بیپایان است. گاه عبرتها نه صرفا از گذشته که از نتایج مفروض یا قطعی و ناگزیر اعمال در آینده منتج میشوند. عبور از آینده پیش گیری از تحقق معلولها با جلوگیری و محافظت از تحقق علتهای موجد و پدید آورنده آن است. شرایط حاضر عالم و کشورما نتیجه گذشته ما و جهانیان است. اگر غرب وحشی نفسانیات خود را در مواجهه با این بلا ظاهر میکند نتیجه بود خود را مینمایاند. و اگر در کشورمان شاهد رفتارهای جمعی ایثار گرانه هستیم این نشانه بودهای گذشته مان است.
گرچه کارکردگیری از ادبیات داستانی ضرورتا محدود به موضوع خاص گونههای روایی نیست. طبعا کارکرد هویت سازانه ادبیات داستانی دفاع مقدس و خاطرات این گونه منحصر به شروع شرایط جنگی و نظامی جدید نیست. مفهوم ایثار، کار برای خداوند، صبر در مقابل ابتلا، امید به آینده و توکل، مفاهیمی هستند که به هیچ زمان و مکانی محدود نمیشوند. با این وجود به نظر میرسد جامعه به فراخور درگیری با مسائل مختلف نیازمن گونههای موضوعی و مضمونی متنوعی از ادبیات داستانی است.
ادبیات داستانی دفاع مقدس به تمامه قادر به ترسیم و توصیف شرایطی چون ظهور بیماری کرونا نیست. این ایجاب میکند به تنوع نیازهای موضوعی کشور، مضامین در قالبهای گونهای مختلف تکثیر شوند.
اما زمانی که به ابعاد تغییرات محتملی که بیماری کرونا در منطقه و جهان ایجاد خواهد کرد توجه میکنیم در مییابیم بیماری به عنوان یک موضوع فرع مسائل کلانتری است که جوامع بشری و بهخصوص ایران اسلامی باید آگاهانه و با آمادگی با آنها مواجه شود.
اینکه چگونه در شرایط قرنطینه زیست کنیم و تصویری دقیق از شرایط اپیدمی بیماری داشته باشیم یا زیست قهرمانان این شرایط را ترسیم کنیم تنها بخشی از چیزی است که ادبیات آیندهنگر باید بدان بپردازد.
ادبیات نمیتواند و نباید تنها منتظر آینده باشد. اکنون دامنههای تاثیر این بیماری از جوارح انسانها فراتر رفته است و ابعاد کلامی و الهیاتی به خود گرفته است. توجه و توسل به منبع غیب و نیروی آسمانی بیش از پیش شده است. همچنان که از سوی دیگر طوفان سخت شبهات کلامی در تاثیر گذاری اعتقادات دینی در گره گشایی یا تسهیل شرایط حاضر برخی اذهان را به خود مشغول داشته است. مقولهای که نمیتوان مانند آن را به لحاظ تنوع و عام البلوی بودن حتی در تجربه دوران دفاع مقدس یافت.
اخیرا آقای یامین پور در آخرین داستان بلندش با عنوان «ارتداد» ایده اولیه جسورانه و تحسین آمیزی را مطرح ساخته است. اینکه ادبیات همواره بر اساس فرضهای تاریخی حرکت نمیکند. بلکه گاه شرایط تاریخی را بر اساس فرضهایی متفاوت از دادههای مستند به پیش میبرد و نتایج تصمیم و اراده و کنش شخصیتها را بنابر چنین فرضی نمایش داده ارزیابی میکند. اینکه چه میشد اگر رخ دادی، حرکت انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را به گونهای متفاوت رقم میزد.
گرچه نویسنده در این کتاب نتوانسته ایده خود را در ابعادی واقعی در جهان داستانی بنیان نهد اما نفس طرح چنین ایدهای قابل ستایش است. ادبیات آینده نگر نیز قادر است نتایج و پیامدهای طبیعی شرایط موجود را در بروز عدم تعادل نمایش دهد. یا نمایشگر پیچهای تاریخی باشد که اشتباهات فردی یا جمعی و نتایج هشدار دهنده آن را به نمایش میگذارد. میتوان موضوعات بیشماری که برخی از آنها از مسائل استراتژیک کشور در بازههای زمانی طولانی هستند به فهرستی که باید در داستانهای آیندهنگر بدانها پرداخته شود اضافه کرد.
مقوله فرزند آوری و پیر شدن جمعیت در دهههای آتی از جمله این موضوعات است که حداقل این قلم تاکنون داستان بلندی با رویکرد اینده نگرانه درباره آن نخوانده است. اما چگونه باید با این مسئله مواجه شد.
دغدغهمندان عرصه ادبیات داستانی بارها به ضرورت تاسیس اتاق فکر و مجموعه مدیریتی مشورتی متولی این حوزه اشاره کردهاند. گرچه ادبیات داستانی فارغ از برنامه ریزی و مدیریت به حرکت خود ادامه داده متوقف نخواهد شد. اما تردیدی در این نیست که بدون شناخت ظرفیتهای ادبیات داستانی و استفاده از روشهای پژوهشی در تعیین افقهای کوتاه مدت و بلند مدت نمی توان چندان به آینده امیدوار بود. وضعیت کنونی ادبیات داستانی نسبت به مقوله بسیار مهم بیماری کرونا و وقایع پس از آن وضعیت بلاتکلیفی و انفعال است که به هیچ وجه متناسب با نقش ایران اسلامی در آینده منطقه و جهان و همدلی و مقاومت ایران اسلامی در این ایام نیست.