رسول الله، جهادگر عرصه تبیین دین

رسول الله، جهادگر عرصه تبیین دین
نوشتاری از حجت‌الاسلام و المسلمین محمد عابدی عضو هیات علمی گروه قرآن‌پژوهی پژوهشگاه

اشاره:
رسول رحمت و کرامت محمد مصطفی(ص) بیش از دو دهه تلاش عاشقانه و جهاد مشفقانه برای تبیین دین الهی و کاشت درخت سعادت در سرزمین جان بشریت داشت. در این میان ما به عنوان مسلمان و پیرو دین اسلام، وظیفه خود می دانیم که با شخصیت پیامبر اکرم(ص) از ابعاد مختلف آشنا شویم و قطعاً یکی از زوایای شخصیتی رسول خدا(ص) که کم تر به ما شناسانده شده، جدیت وسخت کوشی و جهاد در مسیر تبیین دین اسلام است؛ به حدی که در این مسیر حتی از تقدیم موقعیت اجتماعی و آبروی خود میان عرب جاهلی تا ایثار جان خود و عزیزانش نیز هراسی نداشت وآیاتی چون « لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ» (شعرا،۳) تنها به گوشه هایی از این بخش شخصیت وی اشاراتی دارند.
رسول خدا ۲۳ سال جهاد کرد تا بتواند نهال اسلام را در جان و دل مومنان ریشه دار سازد و امکان بازگشت شرک و بت پرستی و نظام جاهلی را به حداقل برساند. تلاشهای الهی حضرت در مسیر نهادینه سازی نظام امامت و وصایت از آغازین روزهای دعوت و از مرحله دعوت و انذار عشریه ونزدیکان تا مرحله حجه البلاغ که به اشتباه حجه الوداع نامیده می شود، همگی گویای تلاش طاقت فرسای حضرت برای تثبیت بقای اسلام از طریق تعبیه و جعل الهی نظام امامت است و البته پیامبر خدا در مسیر تبیین جایگاه امامت با موانع سخت تعصبات قبیله ای تا منافع حزبی و قبیله ای و سیاسی صاحبان قدرت مواجه بود.

بعد از حدود سه سال دعوت در سکوت، که بعد پیامبر(ص) توانست تعدادی از مردم مکه را با خود همراه سازد ، به فکر جذب خویشاوندانش افتاد. این دعوت بر پایه آیه ی «وانذر عشیرتک الاقربین»(شعرا،۲۱۴) آغاز شد. و خداوند او را مامور کرد تا خویشان خود را به آیین خویش بخواند. مشکلات پیامبر از هیمن جا خود را نمایاند. یکی از عموهایش یعنی ابولهب با طرح سخنانی سبک بنیان ، آمادگی جلسه را برای طرح مسئله دعوت از بین برد، ولی پیامبر که در مسیر خود جدی بود، آنان را برای فردا دعوت کرد و در جلسه، فرمود:

« هیچ گاه راهنمای یک جمعیت به کسان خود دروغ نمی گوید، به خدایی که جز او خدایی نیست من فرستاده شده ی خدا به سوی شما و عموم جهانیان هستم. [ای خویشاوندان]، به خدا سوگند همانگونه که می خوابید می میرید و همانطور که بیدار می شوید برانگیخته خواهید شد، و طبق کارهایتان محاسبه می شوید و این بهشت دائمی خدا (برای نیکوکاران) و دوزخ همیشگی او (برای بدکاران) است (سیره حلبی، ج ۱، ص ۳۲۱ ) سپس ادامه داد: هیچ کس از مردم برای کسان خود چیزی بهتر از آن چه من برای شما آورده ام، نیاورده است. من برای شما خیر دنیا و آخرت را آورده ام. خدایم به من فرمان داده که شما را به جانب او بخوانم. کدام یک از شما پشتیبان من خواهد بود، تا برادر و وصی و جانشین من میان شما باشد؟ «فایکم یوازرنی علی هذا الامر علی ان یکون اخی ووصیی وخلیفتی فیکم.» بعد از پایان سخنان رسول (ص) سکوت مجلس را فرا گرفت، واین علی(ع) بود سکوت را شکست و گفت: ای پیامبرخدا من آماده پشتیبانی از شما هستم.پیامبر از او خواست بنشیند و دو بار دیگر درخواستش را مطرح کرد اما فقط علی (ع) پاسخ داد و پیامبر(ص) فرمود: «ان هذا اخی ووصیی وخلیفتی علیکم فاسمعوا له واطیعوه » «[مردم، ] این (علی) برادر و وصی و جانشین من است میان شما! به سخنان او گوش دهید و از او پیروی کنید».(تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۲ و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۱۰ ).

عمده مشکلات پیامبر از دوره دعوت علنی خود را نشان داد. حضرت در کنار کوه «صفا» روی سنگی قرار گرفت تا مردم را به خداپرستی دعوت کند. فرمود: ای گروه قریش! خود را از آتش نجات دهید من برای شما در پیشگاه خدا نمی توانم کاری بکنم، من شما را از عذاب دردناک می ترسانم. موقعیت من همانند دیده بانی است که دشمن را از نقطه دور می بیند و فورا به سوی قوم خود برای نجات آنان می شتابد و با شعار مخصوص آنان را از این پیشآمد با خبر می کند. (سیره حلبی، ج ۱، ص ۳۲۱ ). در این موقعیت پیامبر تمام هجمه ها را به جان خرید و اعتراض های علنی و بی پرده به آیین بت پرستی موج فشارها به حضرت و اقلیت مسلمان را درپی آورد.( طبقات کبری، ج ۴، ص ۱۰۰؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۳۱؛ سیره نبوی ابن هشام، ج ۱، ص ۲۹۸)

قریش برنامه های مختلفی برای از بین بردن نهضت پیامبر تدارک دید که آخرین آن، نقشه قتل و اقدامات نظامی بود و البته پیامبر(ص) هم مقاومت و جهادی بزرگ مقابل قریش از خود نشان داد، از جمله:

۱.ایستادگی در برابر فشار قبیله ای قریش برای مقابله با تبیین و تبلیغ و فشار به حضرت ابوطالب (ع):
در برابر حجم سنگین فشارها، پاسخ حضرت این بود که: به خدا سوگند هر گاه خورشید را در دست راست من و ماه را در دست چپ من قرار دهند، تا از تبلیغ آیین و تعقیب هدف خود باز گردم، هرگز چنین نخواهم کرد تا آن که بر مشکلات پیروز شوم و به مقصد نهایی برسم یا در این راه جان دهم« والله یا عماه لو وضعوا الشمس فی یمینی والقمر فی شمالی علی ان اترک هذا الامر حتی یظهره او اهلک فیه ما ترکته.» .ابوطالب نیز گفت: به خدا سوگند دست از حمایت تو برنمی دارم تا ماموریت خود را به پایان برسانی (سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۲۶۵) .

۲- مواجهه با توطئه دورسازی حامیان:
قریش کوشید حمایت های سیاسی و اجتماعی ابوطالب از وی را قطع کنند. آنان (عماره) بن ولید بن مغیره را همراه خود بردند و گفتند: ابوطالب! فرزند «ولید» جوانی شاعر، سخنور، زیبا چهره و خردمند است. حاضریم او را به تو واگذاریم تا به پسری برگزینی و در عوض از حمایت محمد دست برداری. ابوطالب که از شدت خشم برافروخته شده بود، بر سر آنان داد زد و گفت: معامله خیلی بدی با من می کنید. من فرزند شما را در دامن خود تربیت کنم و شما فرزندمرا بکشید. به خدا قسم این کار نشدنی است (تاریخ طبری، ج ۲، ص ۶۷ ).

۳- مقاومت در برابرتطمیع:
قریشان تصمیم گرفتند پیامبر را با پیشنهاد منصب، ثروت و تقدیم هدایا و زنان زیبا تطمیع کنند، شاید از دعوت خود دست بردارد لذا با هم به خانه ابوطالب آمدند.وقتی ابوطالب پیشنهاد آنان را مطرح کرد، پیامبر فرمود: تنها سخن من این است که به یگانگی خدا اعتراف کنید (تشهدون ان لا اله الا الله) این سخن، آنان را چنان در بهت و حیرت فرو برد که از در ناامیدی گفتند: سیصد و شصت خدا را ترک کنیم و خدای یگانه ای را بپرستیم!؟ (ندع ثلاث ماه وستین الها ونعبد الها واحدا؟).

۴- بصریت و تیزبینی در برابر پیشنهاد مصالحه:
چند نفر از اشراف قریش پیشنهاد داند: از دین ما پیروی کن، ما هم از دین تو پیروی می کنیم. تو یک سال خدایان ما را پرستش کن، یک سال هم ما خدای تو را عبادت کنیم. در این صورت هر کدام که بر حق باشیم دیگری هم نصیبی از حق برده است. اما پیامبر همچنان بر یقین خود باقی ماند و در دام آنان گرفتار نیامد. اشراف حتی راضی شدند پیامبر در ظاهر به خدایان آن ها احترام گذارد و استلام نماید و آنان خدای محمد را تایید کنند اما سوره ی کافرون در همین زمان نازل شد و آنان را ناکام گذاشت (مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۵۲، و عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۹۷)

۵- تحمل استهزا و تدبیر در برابر جنگ روانی:
مشرکان ابزارهای روانی هم روی آوردند، از جمله تمسخر و استهزاء ، و از این مسیر کوشیدند پیامبر را دلسرد و منزوی سازند و با کاهش محبوبیت و سبک کردن شخصیت وی، مردم عادی تعداد پیروانش کاهش یابد.در این میان استهزاء به عنوان یکی از فشارهای روحی در تاریخ زندگی پیامبر ثبت شده است (طبقات کبری، ج ۱، ص ۲۰۰ ). از جمله ابولهب و همسرش ام جمیل چنان در تمسخر و آزار پیشقدم شدند که نامشان در قرآن آمد. حتی ام جمیل وقتی شنید آیاتی درباره او و همسرش نازل شده، از میدان به در نرفت و اشعاری در هجو پیامبر سرود ( انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۲).ابوسفیان بن حارث نیز با شعر پیامبر را هجو می کرد. و امیه بن خلف نیز چنان استهزاء می کرد که سوره همزه درباره او نازل شد (سیره نبوی، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۶ )عاص بن وائل نیز با ابتر خواندن پیامبر او را مسخره می کرد، که آیات سوره کوثر در این باره نازل شد (مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۵۴۹ ).حکم بن ابی العاص نیز به دنبال رسول خدا می رفت و شکلک درمی آورد (انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵).

۶- مواجهه با توهین و ناسزاگویی:
در این میدان نیز ابوجهل پیش قدم بود. روزی در صفا پیامبر را دید و به او ناسزا گفت! اما رسول اکرم صلی الله علیه و آله جوابی نداد و به خانه برگشت. حمزه که عمو و برادر رضاعی پیامبر بود وقتی از توهین وی مطلع شد ،کمان خود را بر سر ابوجهل کوبید و سر او شکست و گفت: به او ناسزا می گویی. من ایمان آورده ام و راهی که او رفته است من نیز می روم اگر قدرت داری با من نبرد کن (سیره ابن هشام، ج ۱، ص ۳۱۳ ).

۷- تحمل فشار آزار جسمی:
در هنگامه دعوت و تبیین دین، ابولهب در پی حضرت می رفت و سنگ به سوی او می انداخت و می گفت ای مردم اطاعت نکنید (کنز العمال، ج ۶، ص ۳۰۲ )گفته شده خداوند از آن روی همسر ابولهب را حماله الحطب نامید که خار بر سر راه پیامبر می ریخت (سیره نبوی، ابن هشام، ج ۱، ص ۳۵۵ ).عقبه بن ابی معیط پیامبر را در حال طواف دید و ناسزا گفت و عمامه اش را به دور گردنش پیچید و از مسجد بیرون کشید که البته عده ای از ترس بنی هاشم پیامبر صلی الله علیه و آله را از دست او گرفتند (بحار الانوار، ج ۱۸، ص ۲۰۴)همو عبایش را بر گلوی حضرت انداخت و تا حد کشتن او را فشار داد (المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۳۳۱ ).همچنین عقبه همراه ابولهب عذره و کثافات بر در خانه رسول خدا صلی الله علیه و آله می ریخت (انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۴۷).پیامبر می فرمود: من در میان دو همسایه ی بد بودم ابولهب و عقبه.آن ها شکمبه ها را بر در خانه من می ریختند(طبقات کبری، ج ۱،ص ۲۰۱).

۸- مقاومت در برابر نسبت های ناروا:
«دروغگو» «جادوگر» «دیوانه» «جن زده » «شاعر» و… تنها بخشی از عنوانهایی بود که در مسیر ترور شخصیت حضرت منتشر می شد تا قداست پیامبر شکسته شود. قریش در برابر سؤال مسافران که از پیامبر می پرسیدند، او را به عنوان ساحر و شاعر معرفی می کردند.

۹- شکنجه یاران پیامبر (ص):
بلال حبشی، عمار یاسر و پدر و مادر او، عبدالله بن مسعود، ابوذر و… از جمله یاران پیامبرند که آزار زیادی از قریش دیدند.یکی از این افراد ابوذر غفاری است. سوگند یاد کرد که قبل از برگشتن ندای اسلام را به گوش مردم مکه برساند و همین کار را کرد که البته چنان ضرباتی بر او وارد کردند که بیهوش شد. البته او به سوی قبیله اش رفت و آن ها را به اسلام دعوت کرد ( طبقات ابن سعد، ج ۴، ص ۲۲۳ .)

۱۰- ارویارویی با جنگ نرم یهودیان و….:
قریش از جهت علمی نیز پیامبر را در فشار می گذاشت آنان با استفاده از یهودیان در صدد برآمدند با انکار وحی بودن آنچه به پیامبر اکرم می رسید، اساس نبوت او را زیر سؤال ببرند. پس ادعا کردند آنچه پیامبر می گوید وحی نیست بلکه مطالبی است که اهل کتاب به او یاد داده اند، البته قرآن به شبهه پراکنی آنها پاسخی علمی داد: «لسان الذی یلحدون الیه اعجمی وهذا لسان عربی مبین » (نحل،۱۰۳)«زبان کسی که به او نسبت می دهند عجمی است ولی این قرآن به زبان عربی روشن است ».

تاریخ امروز ما نشان می دهد رسول اکرم(ص) به رغم همه این موانع و مشکلات، در سایه مجاهده و از جان گذشتگی توانست ابزارهای شکل گیری، بقا و تداوم اسلام را به اذن و تدبیر الهی تمهید نماید و تبیین های وی در بحران ها و فتنه ها از اصولی چون ولایت و امامت، توانست ضمانت بقای دین را در بستر تاریخ فراهم آورد.