معیارهای عرفان مقاومتی در نهضت حسینی

معیارهای عرفان مقاومتی در نهضت حسینی

نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محمدجواد رودگر عضو هیأت علمی گروه عرفان و معنویت پژوهشگاه؛

عرفان مقاومتی، هر دو وصف “عرفان” و ” مقاومت” را از متن واقعه کربلا و هویت نهضت حسینی گرفته است، از آنجایی که قیام نامیرای امام حسین علیه السلام، تحقق “مکتب عملی اسلام”، است و یکی از ساحات و سطوح مکتب اسلام اعم از نظری و عملی، متناظر به معارف عرفانی در ساحت:۱. بینشی/ نگرشی یا شناختاری،۲. گرایشی/ منشی یا شاکله و شخصیتی و معطوف به اصول و دستورالعمل های زیستاری در ساحت کنشی/ رفتاری نیز می باشد، نهضت حسینی در دوناحیه:الف) منبع جامع و کامل برای تولید”عرفان مقاومتی” است با سه روش:۱. استنادی به معنای استناد به احادیث، نامه ها، ادعیه و فعل معصوم۲. اصطیادی به معنای شکار حقایق عرفانی و رقائق سلوکی از مجموعه گفتار، نوشتار و رفتار ۳. استنباطی به معنای مواجهه مجتهدانه با منابع و ادله قولی، فعلی و تقریری بصورت منظومه ای با روش اجتهادی/ فقاهتی در معارف حسینی ب) معیار سنجش و ارزیابی عرفان مقاومتی است و در ابحاث موجز پیشین تا اندازه ای پیرامون منبعیت و مرجعیت تولید عرفان مقاومتی را بیان و تبیین کرده ایم، اکنون در خصوص معیار و شاخص بودن نهضت حسینی برای فهم و شناخت عرفان مقاومتی مباحثی ولو به اجمال بیان کرده و توضیح می دهیم:

معیارهای عرفان مقاومتی

نهضت حسینی به عنوان اُسوه عرفان مقاومتی انگیزه و اهدافی داشت که تنها با مقاومت مداوم امکان تحقق داشت، انگیزه و اهدافی با روح جهادی و حماسی که تنها با عنصر مقاومت تجلی یافتنی بود، مانند:

معیار نخست: انگیزه دینی با هدف احیای معرفت دین ناب محمدی

 انگیزه دینی با هدف احیا و زنده کردن دین ناب محمدی. امام(ع)حسین(ع) در نامه رسمی خود به مردم بصره نوشته‌اند: « ادعوکُم الی کتاب الله و سُنَّةِ نَبِیَّه فانّ السُنَة قد امیتتْ و الِبْدعةَ قد احییتْ»( حیاةالامام الحسین بن علی ج۲ص۳۲۲) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر او فرا می خوانم، زیرا سنت پیامبر میرانده شده و بدعت به جای سنت و کژراهه به جای صراط مستقیم قرار گرفته است. این احیای حسینی با روح و روحیه تهاجمی با دو روش صورت گرفت:

 ۱. روش آرایشی/ ایجابی به این معنا که معارف و حقایقی از دین در حوزه هست ها و نیست ها(جهان بینی/ حکمت نظری) و بایدو نبایدها(ایدئولوژی/ حکمت عملی) در طول نیم قرن(از یازدهم تا شصت و یکم هجری قمری) که با حیله و سناریو از پیش طراحی شده از اسلام ناب محمدی(ص) زدوده و به انزوا کشیده شد و به محاق رفت(خارج از دین یا به تعبیر امام(ع) میرانده شد و خاصیت خود را از دست داد) را امام حسین(ع) با نهضت خویش(که بیشتر ناظر به احیای سنت های نبوی بود) احیا کند، احیا به معنای کشف و معرفی ابعاد ناشناخته دین، بازگرداندن معارف به دست فراموشی سپرده شده اهتمام ورزید تا دین راستین با اصول حقیقی و فروع واقعی شناخته شده و در متن زندگی فرد و جامعه متجلی شود.

۲. روش پیرایشی/ سلبی به این معنا که آموزه ها و گزاره هایی که از دین نبود و دستورالعمل های اخلاقی، شرعی که من درآوردی بود و بتدریج جای دستورالعمل های واقعی را می گرفت، و وارد دین شد (بدعت) و امام(ع) با قیام خود به مبارزه با بدعت ها پرداخت. تا جامعه اسلامی با اسلام حقیقی و ناب نبوی در برابر اسلام دروغین و سفیانی آشنا شده و درک و درد دین را درهم آمیخته و دیندارانه و مومنانه با جهت توحیدی اعم از توحید نظری/ عملی و توحید فردی/ اجتماعی زندگی کنند و نهضتی با چنین هدفی تنها با مقاومت نرم و سخت اماکن پذیر است و این معیار، معیاری برای عرفان مقاومتی است تا روشن شود که عرفانی، عرفان صائب و صادق است که به احیای سنت ها و مبارزه با بدعت ها آن هم با گفتمان اجتماعی/ جهادی بپردازد.

معیار دوم: انگیزه اجتماعی با هدف اصلاح امت ختمیه

همانطوری که امام(ع) در وصیت نامه الهی- سیاسی بطور کامل و شفاف نوشته اند:« وَ إنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الْإِصْلَاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی»( مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۹) (هدف = زنده کردن کیان و هویت اسلام و جامعه اسلامی و بازگشت دادن امت ختمیه به اسلام ناب)با منطق:” اُرِیدُ ان آمُرَ بِالْمَعرُوفِ و انهی عَنِ الْمُنکَرِ” (روش، متد و مدار حرکت و قیام) و “وَأَسِيرَ بِسِيرَه جَدِّي وَسِيرَه أَبِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عليه السلام”(رویکرد و منظر قیام اصلاحی یعنی قیام با رویکرد نبوی و علوی) به اصلاح جامعه منسوب به پیامبراکرم(ص) اهتمام ورزیده اند و به تعبیر استاد شهید مطهری: «حسین شخصیت اسلامی مسلمین را زنده کرد، عشق و ایده‌آلهایی داد که همیشه زنده است.»( م.آ، ج ۱۷، ص ۵۷- با اندکی تصرف-) و برای تحقق این هدف اصلاحی/ اجتماعی با ریشه انحراف و انحطاط یعنی خلافت غصبی تبدیل شده به سلطنت و حکومت فاسد که فسادگستر بود، مبارزه کردند و امام(ع) مبارزه برای تغییر حکومت و مدیریت حاکم ظالم و فاسد را در نامه به رؤسای کوفه چنین آشکار کرده اند و از حکومت مبتنی بر کتاب با انگیزه قیام به قسط و حاکمیت ارزش های دینی و حاکم الهی که همه حیات و مماتش را برای رضای خدا صرف و فدا می کند: « فَلَعَمْري ، ما الإمامُ إلاّ الحاكمُ بالكِتابِ ، القائمُ بالقِسْطِ، الدّائنُ بِدِينِ الحَقِّ ، الحابِسُ نَفْسَهُ على ذاتِ اللّهِ »( مفید، ارشاد، ص ۲۰۴).

روشن است که تحقق انگیزه و اهداف یاد شده را می توان بن مایه های غایی عرفان مقاومتی نیز تلقی و تعریف کرد، زیرا عرفان اجتماعی که مولود طبیعی عرفان اصیل اسلامی بویژه عرفان در مکتب اهل بیت علیهم السلام است همین انگیزه و اهداف را در جوهره وجود خود دارد و یکی از منابع آن آموزه های مقاومت ساز یا مولد عرفان مقاومتی و مقاومت عرفانی است که در برخی مکتوبات و خطبه های اباعبدالله الحسین(ع) وجود دارد، مانند:

۱. « ألا وَإنَّ الدَّعيَّ ابنَ الدَّعيِّ قَد رَكَّزَ بَينَ اثنَتينِ بَينَ السُلَّهِ وَالذِلَّةِ وَهَيهاتَ مِنّا الذِلَّةُ»( طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۹۹. ) ب) «لو لم یکن فی الدنیا ملْجاً و لا مأوی لما بایعت یزید بن معاویة»( همان) ج) «مثلی لا یبایع مثله»(مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۳۲۵). آموزه هایی که عرفان حماسی را به جان جامعه تزریق می کند و اُسوه سلوک اجتماعی و الگوی عرفان جهادی شدو منبع عرفان عزیزانه می شود.

۲. دقت و تدبر در جمله سیاسی/ اجتماعی انقلابی و حماسه آفرین امام(ع) خود حکایت از عمق راهبردی اصلاح اجتماعی و آگاهی بخشی نسبت به عرفان اجتماعی/ جهادی است، آنجا که فرمود: «أيُّهَا النّاسُ ! إنَّ رَسولَ اللَّهِ صلى اللَّه عليه وآله قالَ : «مَن رَأى‌ سُلطاناً جائِراً ، مُستَحِلّاً لِحُرَم اللَّهِ ، ناكِثاً لِعَهدِ اللَّهِ ، مُخالِفاً لِسُنَّةِ رَسولِ اللَّهِ ، يَعمَلُ في عِبادِ اللَّهِ بِالإِثمِ وَالعُدوانِ ، فَلَم يُغَيِّر عَلَيهِ بِفِعلٍ ولا قَولٍ ، كانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أن يُدخِلَهُ مُدخَلَهُ» . ألا وإنَّ هؤُلاءِ قَد لَزِموا طاعَةَ الشَّيطانِ ، وتَرَكوا طاعَةَ الرَّحمنِ ، وأظهَرُوا الفَسادَ ، وعَطَّلُوا الحُدودَ ، وَاستَأثَروا بِالفَي‌ءِ ، وأحَلّوا حَرامَ اللَّهِ ، وحَرَّموا حَلالَهُ ، وأنا أحَقُّ مَن غَيَّرَ»(طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۳۰۴)( ‌ای مردم، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه شود که حرام خدا را حلال می‌کند و پیمان الهی را در هم می‌شکند و با سنت (و قانون) پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مخالفت برخاسته و در میان بندگان خدا، راه گناه و دشمنی در پیش گرفته است، ولی او در مقابل چنین حاکمی، با عمل یا با گفتار، اظهار مخالفت نکند، بر خداوند است که این فرد (ساکت) را به جایگاه همان طغیانگر، (در آتش جهنم) داخل کند. (ای مردم) آگاه باشید! اینان (بنی امیه) پیروی از شیطان را بر خود لازم شمرده‌اند، و اطاعت خدا را ترک کرده‌اند، فساد را علنی و حدود الهی را تعطیل نموده، فیء (بخشی از بیت المال) را به خود اختصاص داده‌اند، و حرام خدا را حلال، و حلال خدا را حرام کرده‌اند و من برای تغییر این وضعیت شایسته ترم) مطالب منقول از امام(ع) دالّ بر حرکت تهاجمی و قیام فعّال امام علیه خلافت انحرافی و مغصوب و خلیفه وقت و شرائط زمانی بوده است و به همین دلائل است که استاد شهید مطهری می‌فرماید: «امام مهاجم و ثأئر و انقلابی بود، منطقش با منطق مدافع و با منطق متعاون فرق می‌کند … منطق امر به معروف و نهی از منکر، منطق حسین را منطق شهید کرد. منطق شهید ماورای این منطق هاست. منطق شهید منطق کسی است که برای جامعه خودش پیامی دارد و این پیام را جز با خون با چیز دیگری نمی‌خواهد بنویسد»(مطهری، م.آ. ج ۱۷، ص ۱۴۹).

معیار سوم: انگیزه فرهنگی با هدف جهل زدایی و جهالت ستیزی

 نهضت حسینی از بنیادی فکری/ فرهنگی با انگیزه و هدف روشنگری و جهل زدایی(اعم از جهل علمی و جهالت عملی) برخوردار بود که به تعبیر امام صادق(ع):” بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ”( مجلسی، بحار الأنوار : ج ۱۰۱ ص ۳۳۱ ح ۲ ). تا فرد و جامعه را از جهل علمی و جهالت علمی رهانیده و به سوی عقل و عقلانیت سوق و سیر دهد، زیرا جامعه عالم و عاقل خلافت بدل شده به سلطنت و خلیفه فاسد و ظالم را تحمل نکرده و با آن به مبارزه می پردازد، زیرا با تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه نفس و تذکیه عقل فردی و اجتماعی، فرد و جامعه از قدرت نرم برخوردار می شود و در مبارزات اجتماعی و جنگ سخت دچار تردید و انفعال نمی شود. این معیار، معیاری سازنده در سنجش عرفان مقاومتی از عرفان غیر مقاومتی است، معیاری مفید در شناخت و بازشناخت عرفان صادق از کاذب و عرفان فعال از عرفان منفعل و خنثی است و عرفان تولید شده از ادبیات جهادی- حماسی امام حسین(ع)، “عرفان مقاومتی” است که امام(ع) آن را در برابر سه گروه “خودی” و”غیر خودی” به نمایش گذاشت:

 گروه اول حاکمان و نظام حکمرانی انحرافی و خودپرستانه (یزید و یزیدیان) که تقاضای آنها از امام(ع) بیعت و دعوت به تسلیم و راه ذلت‌پذیری بود و امام بطور شفاف فرمودند: « وَ عَلَى الاِسْلامِ، ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ »( مقرم، مقتل مقرّم، ص ۱۴۶ و کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۴) یعنی اگر مثل این شخص (یزید) حاکم جامعه باشد که نماد یک شخصیت و جریان انحرافی تمام عیار است، هرگز بیعت نمی کنم. لذا فرمود: مثل یزید نه یزید تا تفکیک نماید شخص و شخصیت را و شخص را نماینده آن فکر و جریان معرفی نماید چنانکه در بخش‌های دیگر سخنانش نیز امام فرمود: « مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»( مجلسی، بحار، ج ۴۴، ص ۳۲۵) یا امام حسیندر جای دیگری با شجاعت تمام عیار فرمود:” ذلك لَنا وَرَسولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَحُجورٌ طابَت وَطَهُرَت جدود طابت.» (این ناپاک حرام‌زاده مرا فقط بین دو امر متمرکز و مخیر کرده است: ذلت بیعت ننگین و شمشیر خونین و ذلت و خواری از ما دور است. زیرا خدا و رسول گرامی او و دامن‌های پاکی که ما را پرورانده‌اند به ما رخصت‌پذیرش خواری نمی‌دهند(طبرسی، احتجاج، ج ۲، ص ۹۹).

گروه دوم: مؤمنان مصلحت اندیش که اهل علم و معرفت و حتی جهاد و ایثا و نثار نیز بودند و لیکن صرفاً عقلی و مصلحت اندیشانه عصر و زمان خویش را تحلیل کرده و پیشنهاد عدم قیام را می‌دادند و راه گوشه گیری و انزوای مصلحتی تا آماده شدن شرائط نهضت و قیام را مطرح کردند و امام در پاسخ به همه آنها با توجه به حال و هوای فکری و روحی آنان پاسخ‌هایی دادند به عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر، محمدبن حنفیه، عبدالله بن عمر، ابوواقد لیثی، فرزدق و … که روح پاسخ‌های امام(ع) چنین بودند:

۱. مخالفت شدید با حکومت یزید.

۲. انجام تکلیف و ایجاد فضای انقلابی همه جانبه علیه خلیفه و نوع مدیریت حاکم بر جامعه اسلامی.

۳. انتخاب عراق که کانون شیعیان بود و استجابت دعوت مردم کوفه که شبیه به وضع امیرالمومنین علی در زمان بیعت مردم پس از قتل خلیفه سوم بود اگرچه امام حسین جامعه‌شناسی دقیقی از وضعیت مردم کوفه داشتند.

۴. این که نه یزید با امام حسین از در صلح و سازش وارد خواهد شد و نه امام حسین با یزید بیعت خواهد کرد یا آرام خواهد نشست، لذا با چنین منطقی هرگز آرام شدن و مصلحت اندیشی ممکن نبود(ر.ک: ابن اثیر، کامل ابن‌اثیر، ج ۴، ص ۴۰؛ طبری، تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۸۹ـ۲۹۲).

گروه سوم: خود امام حسین و یاران باوفایش که از بنی هاشم و غیر بنی هاشم بودند و راه جهاد و مبارزه با هدف احیای اسلام ناب و انجام وظیفه و تکلیف را انتخاب کردند خواه به شهادت و یا حکومت و پیروزی ظاهری کشیده شود و البته امام و یارانش پیروز حقیقی بودند و به اهداف خویش نائل شده‌اند و امام در حقیقت به نظر حقیر اصلاحات اجتماعی‌اش را براساس اصول و معیارهایی انجام داد که می‌توان اصلاح‌گرایی اصول مدارانه یا اصلاحات اصول گرایانه نامید. اصولی مانند:۱. دین‌گرایی و شریعت محوری. ۲. حق مداری. ۳. عدالت‌ورزی و عدالت گستری. ۴. بدعت‌زدایی و خرافه ستیزی. ۵. جهاد و شهادت‌طلبی. ۶. عزت‌گرایی و کرامت باوری. ۷. وظیفه‌گرایی و تکلیف‌شناسی. ۸. ارزش‌گرایی و اقامه حدود الهی. ۹. مسؤولیت‌پذیری و تعهدآفرینی. ۱۰. حریت‌طلبی و آزادی‌خواهی و آزادگی.

معیار چهارم: حق گروی و حق طلبی

معیار حق گروی و حق طلبی، از جمله معیارهایی است که از حیث معرفت شناختی و جامعه شناختی در احیای معرفت اسلامی و اصلاح اجتماعی کارکردهای خاص به خود را دارد. نهضت حسینی، نهضتی است که امام این نهضت هنگامي كه رهسپار كربلا بودند فرمود:” إِنَّ هَذِهِ اَلدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ اَلْإِنَاءِ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْمَرْعَى اَلْوَبِيلِ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ اَلْبَاطِلَ لاَ يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبَ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً”(بحرانی، تحف العقول عن آل الرسول صلی ال، ج ۲، ص ۲۴۵)( به راستي، دنيا تغيير چهره داده و ناشناخته گشته و نيكي آن در حال نابودي است و از آن جز رطوبتي كه در ته ظرفي مانده و جز زندگي وبال آور، همچون چرا گاهي كه جز گياه بيماري زا و بي مصرف چيزي در آن نمي رويد، باقي نمانده است، آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دست برنمي دارند؟ به طوري كه مومن حق دارد كه به مرگ و ديدار خدا مشتاق باشد) اما(ع) انگیزه وهدفی چون حاکمیت و احقاق حق دارد و این واقعیت را در حق مداری و حق طلبی ولو با قیامی خونین نشان داد و با این معیار می توان همه سیر و سلوک ها، عرفان و عارفان را مورد ارزیابی قرار داد که آیا دعوت به حق می کنند؟ آیا در جستجوی حاکمیت حق هستند؟ آیا روحیه مبارزه با باطل را دارند؟ آیا حاضرند برای حق و حقیقت هزینه مالی، آبرویی، جانی و زبانی کنند و مجاهد جبهه حق باشند؟ به هر حال در عرفان مقاومتی، حق مداری و حق گستری جزء لاینفک آن است و عارف حق مدار در طلب تحقق حق و حقیقت در متن جامعه هست.

معیار پنجم: عدالت گستری

نهضت حسینی، نهضتی است از هر جهت “عدالت مدار”، زیرا عدالت فکری/ اعتقادی، عدالت اخلاقی/ تربیتی و عدالت فعلی/ رفتاری در انسان کاملی مانند امام حسین(ع) تجسم و تعین یافت و یاران امام در این نهضت نیز از سه ویژگی:۱. عادل بودن ۲. عدالت خواه بودن ۳. عدالت گستر بودن برخوردار بودند و به همین دلیل تمام هزینه های عدالت گستری را نیز پرداخت کردند و تا پای جان برای اقامه عدالت اجتماعی پایدار ماندند. نهضتی که با ظلم برای تحقق عدل و با ظالم برای حاکمیت عادل محقق شد و معیاری برای سنجش مدعیان عرفان شد تا روشن شود که عرفان حقیقی چیست و عارف واقعی کیست؟ عرفانی که از بن مایه عدالت در ساحات بینشی/ فکری، گرایشی/ منشی و اخلاقی و کنشی/ رفتاری بهره ای نبرد و عارف در آن مختصاتی مانند عادل بود، عدالت خواهی و عدالت گستری محروم است، عرفان و عارف نیست. عرفانی، عرفان است که معیارها و مختصاتی از این قبیل در آن متبلور شود و عرفان مقاومتی، به یقین از این ویژگی ها و مختصات بهره برده و عارفی شجاع، رشید، با شهامت برای تحقق عدالت اجتماعی می پرورد. یا به بیان دیگر عارفان اهل مقاومت پرورش می دهد تا عارفانی مجاهد، انقلابی، ارزشی و حماسی مانند ربانیونی از یاران امام حسین(ع) رشد و تکامل یابند و درد احیای دین و دینداری، درد اصلاح اجتماعی داشته و با ظلم و فساد اجتماعی مبارزه مستمر و جهادی داشته باشند.

با وجود چنین منطقی و معیارهایی بود که نهضت امام حسین از چهار ویژگی کلی و اساسی: ۱. جامعیت ۲. جاودانگی ۳. جهان شمولی ۴. قدسیت و نورّیت. برخوردار شد.

آری هرکدام از گفتار، نوشتار و رفتار امام حسین(ع) را بویژه از مدینه تا مکه و از مکه تا کربلا و از جمله خطبه ها و اشعار و رجزخوانی های حضرت در ساعات نزدیک به شهادت را مورد توجه و تدبر قرار دهیم، با معیارهای عرفان مقاومتی توحیدی و اجتماعی و مقاومت عرفانی جهادی- حماسی بلکه مجاهد پرورانه و حماسه سازانه آشنا خواهیم شد.