به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی ، هماندیشی علمی «وقوع علوم انسانی اسلامی؛ پیشینه، راهکارها، مصادیق» به همت گروه فرهنگ پژوهی و گروه غربشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با حضور آیت الله علی اکبر رشاد، حجتالاسلام دکتر احمدحسین شریفی، دکتر سید احمد فاضلی، حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی، حجتالاسلام دکتر سیدحسین حسینی، دکتر شاکرینژاد، دکتر مهدی جمشیدی، دکتر روزبه زارع، دکتر مهدی صدفی در دو روز دوشنبه و سه شنبه ۲۷ و ۲۸ اسفند در تهران و قم برگزار شد. گزارش روز دوم این هماندیشی را در ادامه میخوانید:
اولین سخنران احمد شاکرنژاد، عضو هیات علمی دانشگاه شهید بهشتی با بیان این موضوع که واکنش سریع اهمیت دارد و از ضعفهای مراکز علمی فرهنگی عدم واکنش سریع است. بیان نمود به چالش کشیدن «علوم انسانی اسلامی» در ایران و پرداختن به کارآمدی یا ضعفهای آن قطعا میتوان باعث رشد این فعالیت شود. اما لازم است در ارزیابی توفیق یا عدم توفیق آن به نکات زیر توجه داشت:
اولا علوم انسانی اسلامی پیشینهای قدیمیتر از جمهوری اسلامی دارد و دو ادعای شکست «پروژه علوم اسلام اسلامی» و «اختصاص آن به جمهوری اسلامی» با بررسی تاریخی زیر سوال میرود.
ثانیا علوم انسانی اسلامی در برابر علوم انسانی سکولار مطرح میشود و نه علوم انسانی محض. اساسا داشتن علم انسانی محض از دید اندیشمندان مورد تردید است.
ثالثا در غرب هم علوم انسانی سکولار مخالفان جدی دارد. برای مثال، ذیل عنوان علم و دین، الهیات علم، نقد دینی علوم، دینیسازی علوم و … میتواند تولیدات علمی فراوانی را با رویکرد مسیحی شاهد بود که در تقابل با علوم انسانی سکولار قرار دارد. این سوال که چگونه میتوان بنا بر ارزشها و مبانی دینی، علوم را پایه نهاد هم مساله جهان مسیحیت و دیگر ادیان است و هم مساله جهان اسلام. در جهان اسلام ذیل عنوان علم دینی، اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی، تعلیم و تربیت دینی و اسلامی سازی علم این مباحث مطرح بوده و هست. از کنفرانس اسلامی سازی دانش (اسلمه المعرفته) در مکه (۱۹۷۷) به هدایت اسماعیل الفاروقی، و بعد تلاشهای دیگران در مصر، اندونزی، مالزی، پاکستان، ترکیه و مراکزی و دانشگاهی اسلامی در سراسر جهان این بحث به شکل زنده در جریان است و ثمره آن تولیدات زیادی در زمینه روانشناسی اسلامی، اقتصاد اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی و راه اندازی مراکز عملیاتی دراین زمینه مانند شوراهای عمومی اقتصاد اسلامی، موسسات اسلامی حسابرسی یا حسابداری اسلامی یا مرکز و کلینکهای روانشناسی اسلامی، سلامت روان بر اساس قرآن و مدارس اسلامی است.
پس علوم انسانی اسلامی مختص ایران نیست در جهان اسلام و کشورهای اسلامی این پروژه به شکل جدی در حال پیگیری است و اندیشمندان ایرانی نیز در این امر مشارکت دارند.
علاوه بر این پروژه علوم انسانی اسلامی محدود به رشتههای مستقل مانند اقتصاد اسلامی، روانشناسی اسلامی، تعلیم و تربیت اسلامی و … نیست بلکه مطالعات بین رشتهای، چندرشتهای یا فرارشتهای که محور آنها علوم اسلامی باشد نیز ذیل این پروژه میگنجد. مراکز متعددی امروزه در قم هستند که به شکل میان رشتهای البته با محوریت علوم دینی تلاش میکنند به حل مسائل جامعه بپردازند. نمونههایی از این امر را در دیگر ادیان خصوصا در مسیحیت نیز میتواند یافت به عنوان مسائل مطالعات معنویت به عنوان یک حوزه مطالعاتی جدید از محصولات همین رویکرد در حل مسائل روز است..
سخنران بعدی این نشست دکتر مهدی صدفی، عضو شورای علمی گروه غربشناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی بودند که بیان نمودند: پایان تاریخ در هگل به این معناست که مدرنیته به تمایت خود رسیده و از دل آن علوم انسانی درمیآید. طرح مدرنیته، جهانی شده است. هگل در مقاله چه کسی انتزاعی میاندیشد به قلم هگل مرتبط با فضای مشابه علوم انسانی سخن میگوید. به گفته هیدگر در مسائل اساسی پدیدار شناسی در تمام تاریخ متافیزیک از یونان تا هگل، الگوی فلسفه خداست، اما علوم انسانی خدا ندارد. دکارت میگوید ریشه تمام علوم (اعم از طبیعی، انسانی …) در خاک متافیزیک است. در غرب باز کربن اسلامی کردن فلسفه شروع شده است. از قضا ژیلسون ادعا میکند فلسفه مسیحی داریم اما فلسفه اسلامی نداریم تمایز حوزههای معرفتی باعث میشود بگوئیم علم انسانی که در این فضا (ایران) رشد کرده با شمال آفریقا متفاوت باشد چنان که فارابی با ابن رشد متفاوت است فارابی میگوید علم مدرن شریفترین علم است زیرا علوم مدینه را آن علم مشخص میکند. فارابی علم مدرن و علم مدینه را بر میافیزیک مقدم میکند. ارسطو میگوید خیر محدود است چون پولیس محدود است (اوایل اخلاق نیکوماخوس) پس سوژه انسان غربی را درک کنیم و بهنظرم هنوز سوژه غربی درک نشده است ما گاهی سوژه را همان جوهر میگیریم. در مسیحیت خدا از زمین رفته و انسان تنها گذاشته شده است. انسان رها شده است.
ما هنوز در دوره صدرا زندگی میکنیم اما از مدرنیته ایرانی میتوانیم حرف بزنیم ما اصلا رها شدن انسان غربی را درک نمیکنیم. بسیاری از علوم انسانی غربی، از دل اسطورههای یونان و امتداد آن در الهیات مسیحی سرچشمه گرفته است. ما درکی از آن اسطورهها نداریم غربت انسان ایران معنای متفاوتی است: فراق الاوطان است و نی جداشده از نیستان است میخواهد به اصل خویش بازگردد. انسان غربی رهاشده، کاش آفریده نمیشد و انسان تصمیم میگیرد جلوی خدا بایستد. این نحوه مواجهه این شکل علوم انسانی را در تاریخ غرب شکل داده است. میگوید چون خدا نمیخواهد به من علم دهد، خودم علم میسازم. در صدرا ما اتصال به عقل فعال نداریم، اتحاد داریم که خودش انشا صور میکند متن شناسی صدرا با این سینا اینجا متفاوت میشود. انسان صدرا با انسان این سینا متفاوت است.
دکتر مسعود اسماعیلی رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات پژوهشگاه با توجه به ارائههای قبلی بیان نمودند: فلسفه غرب فلسفه ما نیست تصمیم بنده این است که فلسفه غرب را مبنا قرار ندهم. مبنای علوم انسانی غربی فلسفه غرب است و غرب هنوز از کانت عبور نکرده است. چرا انسان شرقی باید خود را همسان با سوژه غربی بداند و بپرسد سوژه غربی شرقی نمیشود؟ خب انسان شرقی هم سوژه غربی نمیشود. موضع انسان شرقی در برابر سوژه غربی چه باید شود؟ ۱. انسان شرقی، سوژه غربی را درک نمیکند یا ۲. اینکه انسان کامل توسط سوژه غربی درک نمیشود؟ مفروض اول مستلزم گونهای اصالت دادن به سوژه غربی است. در عرفان اسلامی هم انسان، محور است اما محور در «عالم» است یعنی خلیفه حق تعالی در ماسوی الله است.
پس انسان خداگونه است. از لحاظ فلسفی، مواد مفاهیم و مبانی بنیادین غربی در فضای اسلامی فهم نمیشود، به این علت که انسان خلیفه الله در فلسفه غرب درک نمیشود. لذا علوم انسان غربی به درد ما نمیخورد. از پیشینه معارف و فلسفه خودمان باید بهرمند شویم؛ همان که تا امروز با دست و پا زدن زنده مانده است.
ما به تحول و حرکت جوهری قائل هستیم. وقتی علوم و فرهنگ مسیحی در رنسانس تغیر یافت و علوم سکولار شکل گرفت حاصل از ترجمه معارف اسلامی که انسان را محور میدانست. مواد معارف اسلامی در سوژه غربی و صورت دیگری یافت. انقطاع در تاریخ رخ نداد، حرکت جوهری رخ داد. تبدیل جواهری سوژه غربی به انسان کامل شرقی هم قابل توضیح و ممکن است. بهتراست روند این تغییر را ترسیم کنیم.