به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محسن ردادی مدیر گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه به مناسبت اتفاقات اخیر سوریه به گفت وگو با روزنامه جوان، پرداخته است که در ادامه می خوانید.
چه اتفاقی در جامعه سوریه افتاد که موجب شد مردم و ارتش سوریه اینگونه به سرعت کشور خود را تحویل گروههای تروریستی دهند؟
یک بخشی از این موضوع ممکن است به نظر اقتصادی برسد که به نظر اشتباه هم نیست، یعنی اغلب تحلیلگران موضوع را معمولاً اقتصادی تحلیل میکنند و اینکه مردم به شدت تحت فشار و اذیت بودند و به دلیل اینکه حکومت نتوانسته بود نیازهای اولیه مردم را تأمین کند، موجب شد تا حکومت دچار فروپاشی شود، ولی از سوی دیگر میبینیم خیلی از کشورها هستند که اوضاع آنها از سوریه بدتر است، حکومت مستقر هنوز ادامه دارد؛ مثلاً افغانستان اوضاع خیلی بدتری از نظر امکانات در برابر سوریه دارد یا خیلی از کشورهای عقب ماندهتر نسبت به سوریه وجود دارند. پس اقتصاد به تنهایی نمیتواند توضیحدهنده این وضعیت باشد و اگر این اتفاق را به بحث اقتصاد فرو بکاهیم، به نظر مسیر اشتباهی رفتهایم.
ولی بالاخره در افغانستان هم به نوعی دولت فروپاشید و طالبان بر سرکار آمد.
ما میگویم الان وضع مردم ظاهراً نسبت به قبل بهتر نشده یعنی تحریمها بیشتر شده، کمکهای مالی قطع شده، خیلی از اموال افغانستان بلوکه شده و الان وضعیت مردم بهتر از قبل نیست و طبیعتاً اگر بهتر بود، به این شکل به ایران و دیگر کشورها مهاجرت نمیکردند. البته افغانستان یک مثال بود و میخواهم بگویم که این کمبود امکانات و فرسودگی زیرساختهای اقتصادی به تنهایی نمیتواند پاسخگوی این اتفاقی باشد که افتاد. آن چیزی که به نظر میرسد حتی در کشورهای عقبمانده مانند کشورهایی در جنوب شرق آسیا یا آفریقا موجب میشود که حکومت ادامه داشته باشد و کشور دچار فروپاشی نشود، این است که حکومت باید علاوه بر قدرت سخت به نوعی قدرت نرم هم مجهز باشد که مردم را قانع کند و آن اعتقاد و ایدئولوژی باید وجود داشته باشد که موجب ایجاد یک وحدت ملی است و همچنین وفاداری به حکومت را به ارمغان بیاورد. وقتی که ایدئولوژی در کشوری ضعیف شود و مردم دچار نوعی پراکندگی از نظر افکار و گرایشهای سیاسی شوند، آن حکومت خیلی در معرض خطر قرار میگیرد.
شاید برای ما ایدئولوژی اسلامی باشد، ولی این با چیزی که در یک کشور مثلاً سکولار یا لائیک هست، متفاوت باشد؛ این ایدئولوژی چیست؟
ایدئولوژی به آن معنایی که در علوم سیاسی به کار میرود، منظور است یعنی یک تفکر، ما یک تفکر داریم که در دانشگاه است که میشود اندیشه لیبرالیسم، اندیشه اسلامی یا اندیشه کمونیست ولی وقتی میآید و در قدرت قرار میگیرد و تبدیل به ابزار مشروعیتبخش به حکومت میشود، به نظر تبدیل به ایدئولوژی شده و در همه کشورهایی که به نوعی قدرت را حفظ کردند و یک وحدت ملی وجود دارد، یک نوع ایدئولوژی وجود دارد؛ مثلاً در چین ایدئولوژی کمونیست به کارگرفته شده که مردم به حکومت وفادار باشند و اگر در امریکا اندیشه ناسیونالیسم را بگوییم، مثلاً کسانی که به ترامپ رأی میدهند، این اندیشه را پذیرفتهاند و براساس این اندیشه نسبت به یکی از وابستگان به حکومت علقه پیدا میکنند و این جریان فکری و اندیشهای است که در قدرت قرار گرفتهاست. در اروپا هم همینطور است، مثلاً سکولاریسم یا لیبرالسیم تبدیل به یک ایده شده مثلاً میتوان گفت در آلمان لیبرالیسم تبدیل به یک ایدئولوژی شده و هر چند لیبرالها بدشان میآید که بگوییم شما یک ایدئولوژی هستید و ایدئولوژی را برای مسلمانان میدانند، ولی در آلمان روی لیبرالیسم تعصب وجود دارد یا در فرانسه روی لائیسیته متعصب هستند و در جایی که ببینند کسی مقابل این تفکر آنها ایستاده بر سر آن دفاع میکنند و تلاش میکنند از آن هسته سختی که در حکومت وجود دارد، به شدت دفاع کنند.
این تفکر در سوریه به چه شکل بود؟
در سوریه میتوانست اندیشه مقاومت باشد یا حتی چیزی که در زمان حافظ اسد به عنوان تعصب عربی وجود داشت و اصلاً اسم کشور جمهوری عربی سوریه و اسم ارتش هم ارتش عربی سوریه بود، بر این اساس حکومت شکل گرفتهبود و یک حکومت سوسیال ناسیونالیسم بود که موجب شدهبود حکومت یک حکومت به شدت قوی باشد و مردم به واسطه عرق ناسیونالیستی به حکومت وابسته باشند و به آن مشروعیت میداد. اینکه دولت سوریه در مقابل صهیونیستها میایستاد، برای این بود که میگفت ما میخواهیم از کیان، غیرت و تمامیت عربها در مقابل صهیونیستها دفاع کنیم و البته خیلی هم اندیشه اسلامی نداشت. سوریه نسبت به بسیاری از کشورهای عربی و حتی نسبت به الان قطر خیلی سکولارتر بود.
بر این اساس باید گفت غیرت عربی در میان مردم سوریه کاهش پیدا کردهاست؟
نه منظورم این نیست که غیرت عربی کاهش پیدا کرده، بلکه منظورم این است که آن ناسیونالیسم عربی که در حکومت وجود داشت، کم کم رنگ باخت و از دست رفت. آن چیزی که قدرت نرم برای حکومت ایجاد میکرد و چیزی که موجب شدهبود مردم به آن حکومت وفادار شوند، کم کم در این زدوخوردها و ورود ایدئولوژیهای دیگر که ناسیونالیسم تاب مقاومت در برابر آن را ندارد، از دست رفت. وقتی که اندیشه اسلامی حتی با قرائت تکفیری وارد میشود و غالب افراد را تهییج میکند، افراد حتی به این قرائت از اسلام نیز علقه بیشتری پیدا میکنند تا نسبت به ناسیونالیسم عربی که در دنیای جهانی شده امروز به نوعی تضعیف شدهاست. دولت سوریه نیز انگار در صدد احیای این نظام ناسیونالیسم نبود، انگار بیشتر به دنبال بحثهای سخت افزاری بود و میگفت باید از نظر تجهیزات خودمان را تقویت کنیم. بر همین اساس دولت سوریه به دنبال ارتباط با کشورهای دیگر بود و از آن بعد اندیشهای غافل شدهبود.
این خیلی مهم است که در نظر بگیریم، هر حکومتی نیازمند به یک تفکر و اندیشه مشروعیت بخش است که اگر آن تضعیف شود و از دست برود کشور به سرعت در معرض خطر قرار میگیرد. در این ۱۰ سال گذشته اندیشه ناسیونالیسم عربی به شدت تضعیف شده البته من در کشورهای دیگر هم آن را نمیبینم، اندیشه ناسیونالیسم عربی متعلق به مصر زمان ناصر بود و خیلی هم کارکرد داشت، ولی دیگر این تفکر کار نمیکرد، ولی اگر حکومت سوریه به دنبال این بود که نگاه مقاومت و نگاه اسلامی را جایگزین این تفکر کند، احتمالاً میتوانست وفاداری بهتری را از مردم انتظار داشتهباشد و حتماً میتوانست در مقابل گروههای تکفیری که نگاههای خیلی صریح و شفاف اسلامی دارند و خیلی از نظر اسلامی و تکفیری نگاه شان ایدئولوژیک است، شکست دهد و دولت سرکار بماند.
در اینجا میتوانم از خودمان مثال بزنم، وقتی که عراق به ایران حمله کرد، ما یک نیروی نظامی پیشرفته داشتیم که خیلی هم زحمت کشیدند، ولی ارتش ما اگر وقتی که جنگ آغاز شد به اتکای تسلیحات میخواست بجنگد، همان اتفاق زمان رضاخان میافتاد که اسلحه خوب هم داشتیم، ولی، چون هیچ علقهای وجود نداشت، ارتش به سرعت شکست خورد، ولی دو اتفاق افتاد، یک اینکه ارتش یک نگاه مردمی پیدا کرد که ارتش فدای ملت است و من باید برای خدا، مردم و انقلاب خودم را فدا کنم و بخش دیگر نیروهای کاملاً ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بودند که کاملاً وارد عرصه شدند. شما تصور کنید ما بسیج و سپاه را در جنگ نداشتیم و ارتش هم آن حمیت و غیرت را که در زمان انقلاب پیدا کردهبود، نداشت، من تصور نمیکنم در چنین شرایطی ما میتوانستیم بیشتر از یک ماه دوام بیاوریم، در مقابل ارتش صدام که هم تجهیزات خیلی قوی تری داشت و هم از نظر ایدئولوژی نیروهای خود را تغذیه کردهبود که میخواهیم برویم با این ایرانیهای کافر بجنگیم و شما سپاه اسلام هستید که دارید جنگ قادسیه را تکرار میکنید. بنابراین از لحاظ ایدئولوژی و نظامی کاملاً برای شکست دادن ایران آماده بودند، اما آن بعد ایدئولوژیک و فکری بود که موجب میشد نیروها وفادار باشند و جای این اعتقاد و انگیزه در سوریه بسیار خالی بود. اگر مدافعان حرم مثل همان سالهای اول حضور داشتند و نیروهای مردمی که رهبری اسم بردند و فرمودند در آن دوران تربیت شدهبودند، ولی متأسفانه دولت سوریه آنها را منحل کرد، حضور داشتند این اتفاق نمیافتاد.
این نیرویی که جلوی ارتش سوریه ایستاد، چقدر ایدئولوژیک بود، چون بالاخره آنها نیز چندین فرقه هستند و آیا مردم سوریه از یک ایدئولوژی به یک ایدئولوژی دیگر حرکت کردند یا اینکه از یک ایدئولوژی به سمت بدون ایدئولوژی بودن حرکت کرده اند؟
این نکته را تأکید میکنم که حکومت سوریه کلاً از ایدئولوژی خالی و این موجب شده بود که مشروعیت خود و وفاداری مردم را از دست بدهد، اما در مورد نیروهای مقابل برعکس بودند، افرادی بودند که به روزترین سلاحها توسط یکی از کشورهای همسایه سوریه مجهز شدهبودند و اینجاست که انسان متوجه میشود اسلام امریکایی که حضرت امام (ره) میفرمودند چه کسانی هستند؛ یعنی در حالی که خیلی ادعا میکنند ما در مقابل اسرائیل هستیم، ولی اینجا به راحتی به کمک صهیونیستها میآیند و یکی از بخشهای جبهه مقاومت را زمین میزنند.
این نیروی مقابل بشار اسد هم سلاحهای پیشرفته را به واسطه همسایه سوریه به دست آوردهبود و هم ایدئولوژی بسیار قدرتمندی داشت که ترکیب نگاههای سلفی و اخوانی با نگاههای آزادیبخش بود و شعارشان این بود که ما میخواهیم سوریه را آزاد کنیم. با همه شرایط، اما من فکر میکنم مردم سوریه فقط نظاره گر بودند؛ نه سمت بشار اسد ایستادند و نه به تکفیریها پیوستند، بلکه، چون از هر دو طرف خسته و گریزان بودند، دخالتی نکردند، البته یک بخش عمدهای از افرادی که نگاههای تکفیری و سلفی داشتند، شروع به همراهی با این ارتش تکفیری و سلفی تحریرالشام کردند. پس مردم نظاره گر بودند و این انقلاب مردمی نبود، بلکه یک جنگ داخلی بود که به برافتادن حکومت مستقر دمشق منجر شد و اگر انقلاب مردمی بود، حتماً آینده خوبی برای آن میشد پیش بینی کرد، اما اتفاقی که افتاد، این بود که جامعه سوریه از یک نظام خالی از هویت، سکولار و با ایدئولوژی فرسوده به سمت یک نگاه تند ایدئولوژیک سلفی رفت که هیئت تحریرالاشام حامل آن هستند.