به بهانه اول اقتصاد؛ بعد حجاب…
نوشتاری از حجت الاسلام والمسلمین سعید داودی عضو هیأت علمی گروه قرآن پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در نقد سخنان آقای کاظم قاضی زاده در موضوع قانون حجاب)
این روزها که قانون مصوب حجاب و عفاف مطرح شده؛ مخالفت ها با آن آغاز شده است؛ که گاه تحت عنوان«حجاب اجباری» و گاه «اول اقتصاد، بعد حجاب» و گاه با عناوین دیگر مورد مخالفت قرار گرفته است. در این باره چند نکته قابل توجه است:
۱. سخن در قانون مذکور نیست که آیا دارای اشکال است یا نه؟ به یقین این قانون مثل هر قانونی قابل نقد و بررسی و چه بسا نیازمند ترمیم و اصلاح باشد؛ ولی انگیزه برخیها از مخالفت با این قانون، مخالفت با هر نوع مجازاتی برای بیحجابی (از کم و زیادش) میباشد. این نکته، پنهان نیست و جمعی به آن تصریح میکنند و با کلید رمز «حجاب اجباری» به مخالفت با آن برمیخیزند.
۲. قیاس حجاب به نماز که آیا کسی را برای بینمازی مجازات میکنند که زنان را برای ترک حجاب مجازات کرد، نیز قیاس مع الفارق است؛ چرا که ترک نماز عملی شخصی است و فعلی نمایان در جامعه و زیانرسان به عفت عمومی نیست؛ در حالی که بیحجابی وقتی به بیرون از خانه کشانده شود؛ یک ناهنجاری اجتماعی است که تأثیرش را در جامعه میگذارد و بستر جرمخیزی را در حوزه عفتمندی اجتماعی فراهم میکند. بیحجابی چیزی مانند مشروبخواری علنی است؛ که در آن هم بیاحترامی علنی به حرام شرعی است و هم سبب جرأتبخشی به دیگران.
۳. وقتی فعلی حرام قطعی شرعی شد؛ انجام کوچک و بزرگ آن، حرام است و البته برابر نوع عمل و شدت و ضعف ناهنجاری، جریمه معین میشود. مانند تخلف از سرعت مجاز در رانندگی که حتی اگر ۱۰ کیلومتر هم فراتر از حد مجاز باشد، جریمه دارد و البته هر چه از حد مجاز بیشتر بگذرد، جریمه آن سنگینتر است. از این رو، تفاوت گذاشتن میان عریانی که چون فرهنگ عمومی آن را نمیپسندد، پس میتوان برای آن، قوانین غلاظ و شدادی قرار داد؛ ولی برای بدپوششی یا عدم پوشش سر، نه، دلیلی روشنی ندارد.
۴. نکته مهمتر آن است که اگر پس از چند سال عریانی یا نیم عریانی هم امری عادی شود (همان گونه که در برخی از کشورهای غربی نیمه عریانی عادی است)، آیا از دیدگاه ایشان، باید از قوانین بازدارنده دست کشید؟
۵. در این که حجاب امری فرهنگی است؛ در آن تردیدی نیست؛ ولی بیحجابی همیشه امری فرهنگی نیست؛ گاه اغراض سیاسی در پشت آن است؛ علاوه بر آن، هر امر فرهنگی، علاوه بر کنشهای فرهنگی، نیاز به عوامل بازدارنده دیگر نیز دارد. مانند الزام به کمربند ایمنی برای رانندهها در ایران که همزمان با فرهنگسازی در صدا و سیما و رسانههای عمومی، جریمههایی برای متخلفان در نظر گرفته شده بود که سبب شد، پس از چند سال تبدیل به یک فرهنگ غالب شود.
۶. این سخن منتقد که «اول اقتصاد مردم را درست کنید، بعدش مردم از لجبازی دست میکشند و عده زیادی به حجاب راضی میشوند» نیز ناصواب است؛ زیرا، آیا زنان بیحجاب، همگی از خانوادههای فقیر و کم درآمد و آسیبدیدهاند؟ یا اتفاقاً بیشتر آنان از خانوادههای مرفه جامعه میباشند؟ جمعی از سلبریتیها که معمولاً دارای زندگی آنچنانی هستند، سردمدار مخالفت با حجاباند. علاوه بر آن، اگر اقتصاد جامعه درست شود، میتوان ضمانت داد که بیحجابی هم درست میشود؟ آری، برخی از ناهنجاریهای اجتماعی ریشه در نابسامانی اقتصادی دارد که باید درمان شود؛ اما پیوند دادن هر جرمی را به آن، موجب میشود که دست حکومت در مقابله با انواع جرائم بسته شود و همه را تا سامان یافتن اقتصاد رها کند و بی سامان سازد!
۷. به نظر میرسد متولیان فرهنگی و تریبونداران به جای مقابله با اصل لایحه حجاب و عفاف، بهتر است برای اصلاح و تناسبسازی آن کوشش کنند؛ چرا که رها کردن کشور در موضوع حجاب و رهاسازی جامعه، در نهایت به زیان همه خانوادههای ایرانی از جمله همین منتقد محترم تمام خواهد شد.