معیار و سنجه احادیث از دیدگاه دکتر سروش چیست؟
یادداشتی از آیت الله ابوالقاسم علیدوست عضو هیأت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ارتباط با مناظره ایشان با آقای دکتر عبدالکریم سروش در مهرماه ۱۴۰۳
- سه موضع در قبال تراث روایی
دفاع متعصبانه برخی از اخباریان امامیه از تراث روایی که منجر به معتبرانگاری همه احادیث موجود میشد، و یورش افراطی برخی روشنفکران به این تراث، چونان دو تیغه قیچیاند که ظاهرا متقابل هستند اما چو نیک بنگری نه تنها به یکدیگر کاری ندارند بلکه یکدیگر را تیز میکنند تا کاربران اعتدالگرای این تراث ارجمند را قیچی کنند. تراث ارجمندی که با گنج رنج هزاران راوی، محدث و فقیه پاکباخته فراهم شده است. میراث گران قیمتی که از سویی باترمیم رخنههای هدایتی بشر، نیاز هدایتجویان را تأمین میکند و از سوی دیگر میراث تمدنی غیرملموس است که نباید نابخردانه آن را مورد تاخت و تاز قرار داد و غیرمنصفانه در مورد آن قضاوت نمود. این میراث پس ازپایان دوران حدیثستیزی و منع کتابت حدیث در عصر خلفا، ابتدا تا روزگار صادقین علیهما السلام صادر و تکمیل شد؛ و آنگاه در عصر امامان پس از صادقین از پیرایه جعل و صعوبت تعارض ترمیم گردید. تو گویی امامان شیعه با طراحی دکترین «ترمیم – پالایش» کوشیدند این میراث را حتیالامکان سالم و مفید به دست آیندگان برسانند.
بد نیست جناب آقای دکتر سروش به مخاطبان خود بیاموزند معیار و سنجه نزد ایشان در انتخاب احادیث فراوانی که سالیانی ، متکفل بسط و شرح آن در دروس نهج البلاغه،کیمیای سعادت، دین و قدرت و سلوک دیندارانه… بودهاند، چیست؟
یا اینکه معیارشان در قبول روایات کتاب «المراقبات» میرزا جوادآقا ملکی تبریزی که آشنایی با آن را از توفیقات نوجوانیشان دانستهاند، چیست؟ بسیار نیکوست؛ ایشان برای مخاطبان خود، بیان کند با کدام معیار و سنجه احادیثی چون بیاطلاعی و تعجب پیامبر از گردافشانی نخلستان را پذیرفته است تا ما نیز با همان معیار روایات دیگر را برگزینیم.
آیا داستان تل زباله و کاهدان و موی سفید بر تن گاو سیاه هنوز به قوت خود باقی است؟
- اینجانب بر این باورم که تراثستیزی و فرهنگسوزی را باید به دو شیوه گرم (و سرخ) و نرم (و سفید) تقسیم کرد: یکی شیوه اسکندر مقدونی، مغولان و غزنویها که کتابهای یک تمدن را در آتش گرم سوزاندند و دیگری شیوه نامحسوس و سفید اما تلخ و ویرانگری که با «خاکستر و کاهدان» معرفیکردن احادیث، به سوزاندن نرم این میراث غیرملموس همت کردهاست. ناگفته پیداست که فرهنگسوزی نرم بمراتب از فرهنگسوزی گرم، ویرانگرتر و گمراهکنندهتر است چون نسل جوان هدایتجو را با یک «نه» بزرگ از سرزمین احادیث بیرون میبرد و در برهوت نامعرفت و سرمایه ازدستداده، حیرتزده رها میکند. گویا القائات برخی، یک «نه» و «صفر بزرگ» به سرمایه به ارث رسیده از گذشتگان و رعد و برق بیباران است و نه بیش از این!
- آن چه گذشت در پیوند با میراث روایی رسیده از پیامبر و امامان اهل بیت – علیهم السلام – بود. در ارتباط با فقه و فقاهت نیز باید گفت: این نکته روشن است که برخی از متکلمان و متصوفان مسلمان با بخشی از بدنه فقاهت، اختلاف دیرینهای داشتهاند. در این بخش از بدنه فقاهت که مغضوب متکلمان و متصفان بوده، نحلههایی نیز حضور دارند که لبه برنده لحن قلمشان حتی به خون فقیهان و اندیشمندان راستینی چون شهید اول، شهید ثانی، قاضی نورالله شوشتری نیز آغشته است. این کشمکش هرچند در طول تاریخ، گاه از گردنه تعصبات مذهبی و تنگنظریهای دیگر نیز گذشته اما ریشه در دیدگاههای فکری دارد و من به عنوان خیرخواه جناب آقای دکتر سروش، از ایشان میخواهم که رنجش قابل درک اما نامتوقَّعی را که از برخی فقیهان و فقهگرایان در دوران معاصر دارند به امتداد ناموجّهی برای آن کشمکش تاریخی تبدیل نکنند. و «موجودیت نهاد فقاهت» را با همه نقدهایی که ممکن است ایشان بر «وضع موجود آن نهاد» داشته باشند، با تعابیر گزندهای چون «سرکهفروشی»، «دینفروشی» و «معیشتاندیشی» که بازار گفتگو را کساد میکند، ننوازند، متاع رقیب را به سخره نگیرند و همواره به این نکته دقت داشته باشند که بزرگانی چون فیض کاشانی نیز با همه نقدهایی که به وضع موجود فقاهت داشتند اصل این نهاد را علم شریف الاهی، اقدم العلوم، اهم العلوم، میدانند و معتقد بودند حتی اخلاق هم بدون تکیه بر ستون فقاهت راه به جایی نخواهد برد و اندیشمندانی چون غزالی نیز با همه نقدی که بر بخش سختگیر و نموّناپذیر فقاهت داشت، به جای آنکه نهاد فقاهت را به بیاخلاقی متهم کند همزیستی این دو دانش در مرز مشترک و گاه متداخل با یکدیگر را ارج مینهاد.
شما نیک میدانید؛ غزالی که خود را وامدار او میدانید گرچه علم فقه را در عداد علوم دنیوی برشمرده است و چنانکه از وی ایشان بارها خواندهاید القلب خارج عن ولایه الفقیه اما سخت بیمناک بوده است که مبادا از این تعابیرش سوء استفاده شود و این دانش راقی در آتش افراط و بیانصافی بسوزد؛ از این روی به جان خود سوگند یاد میکند که «و لعمری هو (الفقه) متعلّق أیضا بالدّین» .
چه داهیانه است که غزالی با فطانت دریافته،که مبادا عدهای عبارات او را دستمایه تحقیر و تصغیر این علم گرانمایه نمایند؛ از این روی پیشگیرانه سه شرافت برای علم فقه بیان میکند که در مکتوبات و مسموعات شما یافت نشد:
الأوّل أنّه علم شرعیّ أی مستفاد من النبوّة
الثانی أنّه لا یستغنی عنه أحد من سالکی طریق الآخرة
الثالث أنّ علم الفقه مجاور لعلم طریق الآخرة
جناب آقای دکتر سروش! حق استادی را بر شاگردان خود تمام نمایید و بگویید و بنویسید فیض کاشانی در «المحجه البیضاء» این کتاب محبوب و محمود نزد شما چنین نگاشته است: براستی علمی که مطابق نقل اهل بیت علیهم السلام ثلث قرآن را به خود اختصاص داده است نمیتواند علم آخرت نباشد.
- نسبت به مطلقگوییهای شما در تعریض بر فقه، فقیهان و حوزویان باید گفت: اگر کسی ابتدا درجمله اولش بگوید: «فارغ التحصیلان علوم انسانی آدمهای بیدقتی هستند» بعد در جمله دومش استنتاج کند: «پس همسایه ما نیز که فارغ التحصیل علوم انسانی است، آدم بیدقتی است»، قطعا سخنش منطقی نیست چون نتیجهگیریاش دچار مغالطه «إهمال سور» شده است! یعنی در جمله اولش اثبات نکرده که «همه فارغ التحصیلان بیدقتاند» بلکه مهملماندن سور قضیه اول، او را و شنوندگان سخنش را به چنین فریبی دچار کرده است. چنین مغالطهای درباره دانش فقه نیز رخ میدهد، اینکه با إهمال در سور قضیه بگوییم: فقیهان در فقه خویش از اخلاق به دور هستند بعد نتیجه بگیریم که پس فقه امروز امامیه نیز از اخلاق به دور است، یا اینکه با إهمال در سور قضیه بگوییم: فقیهان از عقل به دو رهستند بعد نتیجه بگیریم که فقه امروز امامیه نیز از عقل دور مانده است و استنتاجهای دیگری از این دست، همگی مبتلا به مغالطه إهمال سور هستند. چون همواره باید توجه داشت که فقاهت به عنوان یک موجود زنده، در نهاد خود حرکتی آهسته و پیوسته را تدبیر و تمشیت میکند و همواره به سوی کمال در حرکت است و از این رو فقاهت دهه ۱۴۰۰ شمسی، حتی نسبت به فقاهت دهه شصت شمسی رشد کرده است. بنابراین هماره باید با دقت اعتنا کرد که از کدام فقاهت سخن گفته میشود.
- اینجانب از یک سو هماره مورد طعن برخی حوزویان بودهام که هرگونه حرکت تکاملی دانش فقه را صرفا با خوف و نگرانی تحلیل میکنند و از سوی دیگر مورد عنایت سلبی روشنفکرانی بودهام که با حقیقت معرفت دینی آشنایی کافی نداشتهاند. با نگاشتهها و گفتههای ناقابلم کوشیدهام هر دو گروه را به باوری که خودم از دانش فقه و ظرفیتهای گرانبهایش در گشودن گرههای درهمتنیده جهان معاصر، دارم با تاکید بر اصالت و معاصرت (پایایی و پویایی) نزدیک کنم اما گاه این گمان بر من غلبه میکند که برای جمعی کثیر از این دو گروه جز دعا و خیرخواهی کاری نمیتوان کرد. این واقعیت تلخ را میتوان از برخی رفتارها – که مصلحت در اشاره به آنها نیست – کشف نمود!
- طرح برخی مباحث در برخی زمانها از باب تعامل معناخیز متن و بافتار (context)آن، معنایی را برمیسازد و مسئولیت آن بر عهده صاحبسخن است. طرح مباحثی مانند دین و قدرت در زمانهای که داعش در حال خونریزی و به اسارتکشیدن کودکان و زنان بود، متأسفانه معنای داعشپرور بودن دین اسلام و رسول مکرمش را در برخی اذهان تداعی میکرد. بیگمان از کسی چون جناب آقای دکتر سروش چنین انتظاری نیست. به نظر میرسد از همین قبیل است رفتارهایی مطلقانگارانه و رویکرد ستیزمحور با تراث روایی و فقهی.
- نگاه تاریخی به دانش فقه نشان میدهد: فقه، دانشی است پویا با توانایی و ظرفیتی غیرقابل اغماض که حجمش روزی به اندازه «مراسم» سلار دیلمی و «نهایه» شیخ طوسی بود و دیگرروز به اندازه «تحریر» علامه حلی و واپسینروزی به اندازه «مفتاح الکرامه» عاملی و روز دیگری به اندازه «جواهر الکلام». نه باید آن روزی که به حجم نهایه شیخ طوسی بود فرتوت شمرده شود نه آن روزی که به اندازه جواهر الکلام شده است، فربه انگاشته شود. این دگرگونیها شاهد روشنی است بر نهفتهبودن یک توانایی پنهان در سرشت این دانش، توانایی زاینده و پایندهای که فقه را هرگاه با هر پرسش تازه روبرو شود به رویش مسائل و رسائل تازهای مینشاند. این ظرفیت پنهان اگر از روشنفکران دینی نهان مانده بدین جهت است که جز با نگاه از نزدیک و عبور از پوسته دانش و استلام گوهر آن، به صید کمند باور درنمیآید. از این جهت، بر بزرگوارانی که آن را انکار میکنند، ملامتی نیست که چرا آن را باور ندارند اما این پرسش هست که چرا بیش از اندازه دانش و تمرکزشان، سخن میرانند و حماسه میخوانند؟!
- از همه بینندگان مناظره مورد نظر و گفتگو میخواهم که سخنان بنده را به هیچ عنوان مسلّم نینگارند، در آن بیندیشند سپس آن را قبول یا رد نمایند. از عزیزان حوزه و دانشگاه میخواهم در کلمهکلمه آنچه که در این مناظرات به عرضتان رسید، اندیشه کنید و اگر نقد و نظری داشتید از هر طریق ممکن به دست ما برسانید[۱] تا باب گفتگو و اندیشیدن باز بماند.
الحمد لله رب العالمین
[۱] . تا تاریخ تحریر این یادداشت، صدها یادداشت، صوت، کلاس و گفتگو در پیوند با این مناظره به منصه ظهور رسیده است و همچنان ادامه دارد.