به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محسن ردادی عضو هیأت علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه در یادداشتی پیرامون مشارکت مردم و افزایش کیفیت حکمرانی در وضعیت پیچیده نوشت:
رهبر انقلاب تاکیدات مکررشان و به صورت خاص در دیدار مدال آوران دانش آموز و دانشجو این بود که اصل حضور مردم در انتخابات، بیش از آنکه چه کسی رأی میآورد، اهمیت دارد. به نظر میرسد این نگاه کاملا عقلانی، منطقی و منطبق با نیازهای روز و شرایط فعلی است. در این یادداشت تلاش میکنم در چارچوب فلسفۀ سیاسی، دلایل مهم برای اولویت داشتن «فراگیر بودن مشارکت» بر اینکه «چه کسی انتخاب میشود» را بیان کنم.
برای پی بردن به ارزش مشارکت زیاد، دو تا سناریوی فرضی را در نظر بگیرید:
سناروی اول اینکه اصلا نظام انتخاباتی نداشتیم و صرفاً گروه حزبالهیها، نخبگان، متخصصین دانشگاهی و حوزوی، سرآمدان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و روانشناسان حق انتخاب رییس جمهور را داشتند. در این صورت احتمالاً رییس جمهوری انتخاب میشد که متدینترین و متخصصترین فرد بود.
سناریوی دوم این است که انتخابات با حضور عموم مردم و با مشارکت بالای ۹۰درصد برگزار شود و رییسجمهوری انتخاب شود که برآیند انتخاب همۀ مردم و با سطحهای مختلف سواد و فهم و احساسات است. در این شرایط اغلب افرادی که مشارکت میکنند افراد حرفهای نیستند و انتخاب آنها باکیفیتترین انتخابات نیست. بهعلاوه ممکن است بسیاری از این افراد تحت تأثیر احساسات و رسانهها رأی دهند و در این وضعیت قاعدتاً، متخصصترین، پاکترین و باتقواترین فرد انتخاب نمیشود.
کدام سناریو به صلاح کشور است؟ کدام رئیسجمهور میتواند بهتر کشور را اداره کند؟
اگر این سوال را از افلاطون یا فارابی بپرسیم، او سناریوی اول را انتخاب میکند. زیرا آنها معتقد هستند قدرت اجرایی کشور باید در اختیار بهترین فرد قرار گیرد و عموم مردم، توان انتخاب بهترین فرد راندارند.
اما رهبران انقلاب اسلامی(امام خمینی و امام خامنهای) ظاهراً معتقد به سناریوی دوم هستند و اگر اینگونه نبود، بر مشارکت عمومی در انتخاب رئیس اجرایی کشور، پافشاری نمیکردند. دلایلی که باعث میشود این نگاه را صحیحتر بدانیم و «مقبولترین» فرد را برای ادارۀ کشور موفقتر از «بهترین» فرد (یعنی متخصصترین، کارآمدترین و باتقواترین) بدانیم به این شرح است:
- تصمیمگیری در وضعیت پیچیده: در جامعهای که ساده و بسیط است، تصمیمگیریها به راحتی انجام میشود و متخصصین با بررسی جوانب مختلف موضوع، راهحلهایی کارآمد پیشنهاد میکنند. اما در وضعیت پیچیده (Chaos) عوامل اثرگذار به قدری زیاد است که نمیتوان بر اساس الگوهای رایج و با تکیه بر تخصصهای معمول، راهحل را یافت. در این وضعیت بهترین روش برای حل مسائل، یافتن راهحلهای بدیع، غیرمعمول و نوآورانه است. رسیدن به این راهحلها، نیازمند درک دقیق و میدانی از مشکلات، چالشها و ظرفیتهای موجود در جامعه است. «مقبولترین» فرد، با روحیۀ مردم و وضعیت جامعه انطباق بیشتری دارد و بهتر میتواند وضعیت پیچیده را درک کند. در حالیکه فرد متخصص و باتقوا، به دانستههای آکادمیک خود بسنده میکند و فهم محدودی از وضعیت دارد. مشارکت گستردۀ مردم، کمک میکند که فردی را برگزینند که بیشترین نزدیکی و قرابت را به حالات روحی و ادراکات آنها را داشته باشد. این فرد، لزوماً بهترین و شایستهترین فرد نیست؛ اما قطعاً مقبولترین فرد است و مردم توانستهاند بیش از همه با این فرد رابطه برقرار کنند. هرچه تعداد مشارکتکنندگان بیشتر باشد، این فرد به روحیه و سطح فهم عموم مردم نزدیکتر است. پس هرچه این فرد با آرای بیشتری انتخاب شود، تطابق بیشتری با عامۀ مردم دارد و بهتر میتواند با آنها همذاتپنداری کند
- جلب همراهی و مشارکت بیشتر مردم: مسائل و مشکلات کشور به قدری زیاد شدهاند که حل آنها از عهدۀ دولت خارج است. هیچ فردی، هرچقدر هم توانمند و آگاه باشد، نمیتواند به تنهایی با این ابرچالشها دست و پنجه نرم کند. حل مشکلات امروز جامعه ضرورتاً مستلزم همراهی و مشارکت مردم است. رئیسجمهوری که به اتکای تخصص خود و توانمندی مدیران دولت بخواهد مشکلات را حل کند، حتما سرخورده و ناامید میشود. رئیسجمهوری که خود را نیازمند و محتاج مشارکت مردمی بداند میتواند بر مسائل مسلط شود و آنها را حل کند. با توجه به این نکته، اگر فرد منتخب مردم، میزان زیادی از آراء را جلب کرده باشد، میتواند انتظار داشته باشد که در سالهای ریاست جمهوری از حمایت و مشارکت مردم در پیشبرد برنامهها بهرهمند باشد. در حالی که میزان پایین آراء، حتی اگر منجر به انتخاب «بهترین» فرد شود، نمیتواند همراهی مردم با رئیسجمهور منتخب را تضمین کند. به عبارت دیگر، مشارکت بالای انتخابات، نویددهندۀ مشارکت عمومی مردم در سالهای ریاست جمهوری است و احتمالاً منجر به اعتماد متقابل مردم و دولت میشود. این «سرمایۀ اجتماعی» که متکی به اعتماد مردم است با هیچ منبع دیگری قابل مقایسه نیست.
- شکلگیری عقلانیت جمعی: مولوی میگوید: «عقل قوت گیرد از عقل دگر …» و نیز همو گوید: « مشورت، ادراک و هشیاری دهد / عقل ها مر عقل را یاری دهد». این یک اصل پذیرفتهشده است که جمع شدن و همفکری منجر به انتخابهای بهتری میشود. فکر هر فرد به تنهایی دارای ضعفهایی است و گاه تحت تأثیر تعصبها و احساسات قرار میگیرد. اما اگر چند نفر، با هم فکر کنند، ضعفهای فردی و تعصبات و احساسات هر شخص، توسط قوتها و منطق دیگری جبران میشود و حاصل این تصمیمگیری جمعی یک عقلانیت کامل است. هرچه تعداد افراد بیشتر باشد، احتمال اثرگذاری تعصبها و احساسات بر عقلانیت کاهش مییابد. بنابراین اگر رئیسجمهور نتیجۀ مشارکت ۶۰ میلیون نفر باشد، حتماً از رئیسجمهوری که از یک همفکری ۲۰میلیونی برگزیده شده، عاقلانهتر انتخاب شده است. زیرا حداقل سهبرابر بیشتر به موضوع فکر کردهاند و سه برابر نیروی فکری صرف انتخاب بهترین گزینه شده است.
در این وضعیت است که میبینیم، «کمیت» تبدیل به «کیفیت» میشود. فردی که در فرایند مشارکت بالای انتخاباتی انتخاب میشود، بهترین فرد برای ادارۀ کشور است و بهترین تصمیمها را خواهد گرفت؛ هرچند متخصصترین و باتقواترین فرد نباشد.