صورتبندی یک تاریخ جدید در تقابل فاتحانه:
پاسخ ایران و ساختارشکنی در روایت اسرائیل
نوشتاری از مهدی جمشیدی عضو هیأت علمی گروه فرهنگ پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی
- «نظمهای جهانی» از نقطهای در هم شکسته میشوند که یک «فکر متفات» سر بر میآورد و فکر رایج و مرسوم را به چالش میکشد و خود، بر جای آن تکیه میزند یا دستکم در کنار او مینشیند. روشن است که نظمهای کلان و پهندامنه، باید به ناگزیر از چشمههای معرفتی بنوشند و خویش را توجیه کنند تا جوامع، غلبۀ آن را بپذیرند و آن را مشروع قلمداد کنند. این ایدئولوژیهای حامی، هم مولّد نظم هستند و هم عامل تداوم آن. ازاینرو، جابجاییهایی در بُعد نظمهای فربه و فراگیر، محتاج بازاندیشیهای نظری و تولید مفاهیم ساختارشکنانه هستند تا از رهگذر این «ساختارشکنی معرفتی»، «ساختارشکنی عینی» نیز رخ بدهد و دیگری یا دیگریهای پا به صحنه بگذارند. بر همین اساس، امام خمینی نیز از اویل دهۀ چهل که روند نهضت و قیام اجتماعی را در پیش گرفت و در برابر نظم موجود شورید، نه سخن و ادّعای خود را به لایۀ ملّی و وطنی محدود کرد و نه از آفرینش معانی و مفاهیمی که بتوانند اینچنین خیزشی را توجیه کنند و توضیح بدهند، غفلت ورزید. الهیّات مقاومت در چهارچوب ایدئولوژی اسلامی، با انقلاب اسلامی متولّد نشد و متفکّران و مصلحانی پیش از آن، پارهای مقدّمات و زمینهها را فراهم کرده بودند، امّا این انقلاب ایران بود که الهیّات مقاومت را بسط هویّتی بخشید و در واقعیّت اجتماعی و جهانی، متجلّی ساخت. انقلاب ایران، چه در دورۀ ده سالۀ زعامت امام خمینی و چه پس از آن را در دورۀ زعامت آیتالله خامنهای، همواره در مسیر تولید و بازتولید ادبیّات مقاومت و همچنین تحقّق و تعیّن آن گام برداشت و بدونشک، بیشترین و عالیترین فتوحات جهانی و تمدنّی، از آنِ انقلاب ایران است.
- آنچه که این انقلاب را به پیشرویهای حیرتآور در عرصۀ جهانی سوق داد و آن را به قدرت یکهتاز و پیشآهنگ تبدیل کرد، فقط «شهامت نظری» نبود، بلکه «جسارت عملی» نیز بود و غرض از این نوشته، پرداختن به این لایۀ از کنشگری تمدّنیِ انقلاب اسلامی است. انقلاب ایران در فضایی متولّد شود که بهطور کامل در محاصرۀ عالَم تجدّد قرار داشت و ازاینرو، بسیاری از تحلیلگران گمان نمیکنند که امکان برای رخدادن انقلابی با این اوصاف وجود دارد، امّا یک عامل تعیینکننده، همۀ محاسبات را در هم ریخت و شرایط امکان را فراهم نمود. این عامل، قاطعیّتِ ناشکنندۀ شخص امام خمینی بود که در برابر هیچ دشواری و مانعی، پا پس نمیکشد و دچار انفعال نمیشد. او انقلاب را در چهارچوب چنین سلوکِ قاطعانهای محقّق کرد و در دورۀ پس از آن نیز این «ارادۀ انقلابی» در او نهفقط رنگ نباخت، بلکه فزونی یافت. او در پی آن بود که ریشههای طاغوتهای سهگانۀ «کمونیسم»، «سرمایهداری» و «صهیونیسم» را در جهان بخشکاند و عالَم و آدم را به سوی مقاصد قدسی و الهی، متحوّل سازد. او در برابر غرب و شرق، کمترین ملاحظهای نداشت؛ چنانکه به گورباچف نامه نگاشت و او را به تجدیدنظر ایدئولوژیک فراخواند و نسخۀ اسلامی را پیش روی او نهاد، و آمریکا را نیز شیطان بزرگ معرفی کرد. امّا مسألۀ صهیونیسم، حسّاستر و برجستهتر بود؛ بهطوریکه ایشان آشکارا گفت که اسرائیل – به عنوان یک غدۀ سرطانی – باید از صفحۀ روزگار، محو شود. اینچنین «آرمانهای حداکثری» و «انتظارهای تمدّنی» در میان متفکّران و مصلحان مسلمان در دورۀ معاصر، سابقۀ چندانی نداشت و امام خمینی از این جهت، یک شخصیّت استثنایی و منحصربهفرد بود.
- حس «ساختارشکنیِ تمدّنی» و «انقلابیگریِ حداکثری» را ایشان در میان ایرانیان پرورانید و نهادینه کرد؛ وگرنه در آن دورۀ تاریخی، در بر پاشنۀ سازش و انفعال و وادادگی میچرخید و در نظرها و ذهنها، امکانها به امتناعها تبدیل شده بود. کسی که در عمل نشان داد که ما دچار «فقر امکانها» نیستیم، بلکه «گشودگی تاریخی» یک واقعیّت است، ایشان بود. آری، ساختارهای طاغوتیِ عالَم تجدّد، ما را فرگرفتهاند و میخواهند انقلابیگری را ذهنیّتزدگی و خاماندیشی و آرزوپردازی معرفی کنند، اما «واقعیّتها» و «عینیّتها»، سخن متفاوتی از این «روایتها» و «برداشتها» دارند. باید ابتدا، این حس القاییِ «نشدن» و «امتناع» و «فروبستگی» را از دل و جان خویش شست و آنگاه پا به عرصۀ میدان نهاد و نظمهای بهظاهر متصلب و منجمد را برانداخت. امتناع، حکم «انفس» است و نه «آفاق»؛ چراکه آفاق از انفتاح و امکان سخن میگویند و از شکنندگی عالَم تجدّد و طلوع و تجلّیِ یک عهد تاریخیِ قدسی، امّا انفس، گرفتار ضعف و سستی و خوف هستند. باید هراس را پس زد و «ارادۀ انقلابی» را در درون خویش پدید آورد. اینچنین ارادهای – که برآمده از تحوّل باطنی است – میتواند در گسترۀ جهانی، طرحی نو درافکند.
- انقلاب ایران در طول دهههای گذشته، در مسیر اندیشیدن به «شدنها» و «امکانها» حرکت کرده و کنش و عملش، بهترین دلیل برای شکنندگیِ واقعیّتهای تجدّدی و سستیِ نظمهای تحمیلی بوده است؛ تنها باید از ورطۀ هراس و تزلزل رها شویم و ارادۀ مؤمنانه را در خویش پدید بیاوریم تا دگرگونیهای آرمانی، جامۀ واقعیّت به تن کنند و فاعلان و عاملان نظم تجدّدی، در حیرت فرو برند. مصداق اخیر اینچنین جسارت و شهامتی، حملۀ جانانه و قاطعانۀ ایران به اسرائیل بود که شگفتیساز شد. اسرائیل در دیدۀ دیگران، هیبت و شوکتی برای خویش بافته بود که اقدام علیه آن، نوعی «ندانمکاری با پیامدهای ناگوار» انگاشته میشد. ازاینرو، دههها بود که اسرائیل در سایۀ ساختن این کجروایت از خودش، بقا و اقتدارش را بر هراس و مصلتاندیشیِ دیگران بنا نهاده بود. پاسخ آنچنانیِ ایران به تعدّی اسرائیل، تار و پود این کجروایت را از هم گشود و اسرائیل را دچار فروپاشیِ حیثیّتی کرد؛ چنانکه پرده فروافتاد و «امکانهای معطوف به مقاومت»، نمایان شدند. مهم، «نخستین کنش» است؛ اگر کسی بتواند بر پایۀ ارادۀ انقلابی، گام اوّل را بردارد و در عمل نشان بدهد که سیلینواختن بر گونۀ اینان، دشوار و نشدنی نیست و عواقب مهلک نیز ندارد، دیگران نیز میآموزند و این تجربۀ شیرین را تکرار میکنند. «ساختارشکنیِ روایتی»، همان مرحلۀ نخست است که نیرویی به عرصۀ نزاع و کشمکش پا میگذارد و هراس را از دل به در میکند و تقابل فاتحانه را رقم میزند. زینپس، قواعد بازی جهانی تغییر میکند و زنجیرهای از رویدادهای فزاینده و رو به پیش، رخ میدهند و تا غایت برچیدن نظم کنونی به حرکت خویش ادامه میدهند. کاری که ایران انجام داد، فقط پرتاب تعدادی پهپاد و موشک نبود، بلکه صورتبندی یک «تاریخ جدید» در مواجهۀ صریح و سرسختانه با یکی از زادههای خبیث عالَم تجدّد بود؛ تاریخی که به تولّد و تحقّق خویش، امیدوار گشته و میداند دیگریِ هویّتی و تمدّنیاش در بستر احتضار فرو افتاده است و هرگز، بیستوپنج سال آینده را نخواهد دید.