شناخت ۴E چه چالشی پیش روی هوش مصنوعی قرار می‌دهد؟

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای برگزاری همایش بین المللی هوش مصنوعی فرهنگ و علوم اسلامی نشست علمی با موضوع “هوش مصنوعی و شناخت ۴E” توسط گروه معرفت شناسی و علوم شناختی پژوهشگاه با همکاری ستاد راهبردی فناوری های هوشمند، مرکز رشد و خانه خلاق و نوآوری و موسسه فرهنگی هنری حکمت بالغه با ارائه حجت الاسلام دکتر علیرضا قائمی نیا به صورت حضوری و مجازی برگزار شد که گزیده آن را در ادامه می‌خوانید:

تفاوت نسل اول و دوم نظریات علوم شناختی

برای ورود به مسئله گزارشی از علوم شناختی خدمت شما ارائه دهم تا مشخص شود نظریه شناخت ۴E کجا قرار دارد. علوم شناختی با فرایندهای ذهنی سروکار دارد، فرایندهایی که در مغز رخ می‌دهد. علوم شناختی عملا با تحلیل فرایندهای ذهنی و مغزی سروکار دارند. ما با دو سنت بزرگ در این علوم مواجه هستیم یک سنت که ذهن را به مثابه کامپیوتر در نظر می‌گیرد و تفکر را پردازش و دستکاری نمادها می‌داند که به نسل اول علوم شناختی مشهور است که متاثر از پیشرفت‌های هوش مصنوعی است. اینها نگاه صوری به تفکر دارند و تفکر را از سنخ دستکاری نمادها می‌دانند یعنی کاری که کامپیوتر انجام می‌دهد.

نسل دوم علوم شناختی متاثر از مدل‌های عصب‌شناختی است. اینها گفتند مدل‌هایی که در هوش مصنوعی اولیه به کار می‌رود برای تحلیل فرایندهای ذهنی کفایت نمی‌کند و باید از مدل‌های عصب‌شناختی کمک بگیریم. این مرحله از علوم شناختی به نسل دوم علوم شناختی مشهور شده است و شاید یکی از وجوه ممیز نسل دوم از نسل اول بحث بدنمندی است یعنی اینها قائلند ساختارهای بدنی، ساختارهای عصبی در فرایندهای ذهنی و پردازش اطلاعات تاثیر دارد ولی مفهوم بدنمندی را در نسل اولیه نمی‌بینیم. برخی دانشمندان تلاش کردند این دو نسل را با هم تلفیق کنند و پارادایم واحدی به وجود بیاورند.

دو نکته برای تکمیل این مطلب اشاره کنم؛ نکته اول اینکه در ادبیات شناختی ۴E به هر دو نسل اول و دوم، عنوان علوم شناختی کلاسیک اطلاق می‌شود. آنها می‌گویند باید شناخت را طور دیگری به عناون پدیده‌ای پیچیده و دارای ابعاد مختلف در نظر بگیریم. نکته دوم این است هر دو نسل به معنای عام کلمه رویکرد محاسباتی به ذهن دارند. هر دو نسل قائلند شما می‌توانید فرایندهای ذهنی را با یکسری الگوریتم‌ها محاسبه کنید البته محاسبه به معنای مدل‌سازی. هر دو نسل این ویژگی را دارد. این دو نکته را به عنوان تکمیل عرض کردم.

چهار بعد شناخت چیست؟

نظریه دیگری که مقابل این دو نسل مطرح می‌شود به عنوان شناخت دارای چهار بعد مطرح می‌شود و به یک معنا دارد علوم شناختی کلاسیک را نقد می‌کند. این نظریه می‌گوید شناخت یک پدیده پیچیده‌ای است که باید ابعاد مختلف این پدیده را ببینیم و معمولا به چهار بعد شناخت توجه می‌کنند؛ اول بدن‌مندی است، دوم کنش‌مندی، سوم جای‌مندی و بسترمندی، چهارم توسعه‌یافتگی. شناخت این چهار ویژگی را دارد که این چهار ویژگی روی هم رفته در علوم شناختی کلاسیک مورد توجه قرار نگرفته است.

طبق این نظریه شناخت یک پدیده‌ای است که گسترش پیدا می‌کند و توسعه‌یافته است، یعنی در شرایط متناسب می‌تواند با ابزار دیجیتال جفت شود و بخشی از فرایندهای ذهنی را با این ابزار انجام دهد. مثلا من بخشی از حافظه خودم را به این گوشی موبایل محول کردم و این گوشی به بخشی از ذهن من تبدیل شده که برخی فرایندهای شناختی را با آن انجام می‌دهم و به این صورت ذهن من توسعه پیدا کرده است.

همچنین شناخت کنش‌مند است یعنی شناخت یک فرایندی نیست که در ذهن رخ می‌دهد، بلکه حرکاتی که دستگاه حرکتی و حسی من انجام می‌دهد کمک می‌کند و شناخت را شکل می‌دهد. مثلا وقتی من جسمی را می‌بینم فقط اینطور نیست که صورتی از آن در ذهن من شکل گرفته باشد بلکه چشم من حرکت می‌کند و با این حرکتی که دارد فرایند شناختی را شکل می‌دهد. به این معنا فرایندهای شناختی یک چیزی نیستند که صرفا در مغز ما رخ دهند بلکه چیزی هستند که در محیط و در کنش‌های ما پیدا می‌شوند. بنابراین شناخت چیزی است که زمینه‌مند است، سیاق‌مند است، بدن‌مند است، کنش‌مند است و گسترش پیدا می‌کند و شناخت از این امور تاثیر می‌پذیرد.

ذهن توسط فرایندهای بدنی ساخته می‌شود

تاکنون دیدگاه‌ها درون‌گرا بودند و فقط فرایندهای ذهنی را در نظر می‌گرفتند و امور بیرونی را بیرون از فرایندهای شناختی می‌دانستند ولی این دیدگاه، دیدگاه برون‌گرا است. ذهن طبق این تعریف یک پدیده بدن‌مند است که توسط فرایندهای بدنی ساخته می‌شود و فرایندهای بدنی در ساخته شدن ذهن تاثیر دارد، همچنین در یک بافت و سیاق قرار گرفته است، کنش‌مند است و توسط کنش‌هایی که عامل شناخت در محیط انجام می‌دهد شکل می‌گیرد و گسترش‌یابنده است. بنابراین ذهن یک جوهر مستقل از بدن ما یا بخشی از مغز ما نیست بلکه باید نگاهمان را به ذهن تغییر دهیم.

آنچه مهم است نگاهی است که اینها به ذهن دارند و ذهن را قوه‌ای می‌دانند که ساخته می‌شود. اگر این نگاه به ذهن جایگاه خودش را پیدا کند کما اینکه روز به روز دارد قوت می‌گیرد و امروزه در برخی کشورهای غربی مثل آلمان و کانادا دپارتمان‌هایی به همین بحث اختصاص پیدا کرده است، نگرش‌های کلاسیک به فرایندهای ذهنی به چالش کشیده خواهد شد. در فلسفه اسلامی مباحث متنوعی است که می‌شود در این زمینه هم به عنوان بحث تکمیلی و هم به عنوان بحث انتقادی مطرح کرد که من وارد آن نمی‌شوم.

حال نسبت این نظریه با هوش مصنوعی را توضیح دهم. هوش مصنوعی برآمده از نگاه محاسباتی است و این را نمی‌شود انکار کرد. در واقع شناخت به معنایی که در علوم شناختی کلاسیک به کار می‌رود در هوش مصنوعی دنبال می‌شود و این شناخت را مدل‌سازی می‌کنند.

مشکل شناخت چهار بعدی در این است که نمی‌شود آن را محاسباتی کرد. چگونه می‌توانید بدن‌مندی را الگوریتمی کنید و به هوش مصنوعی بدهید؟ بنابراین این شناخت چهار بعدی یک چالش اساسی برای هوش مصنوعی پدید می‌آورد چون این شناخت قابلیت محاسباتی شدن ندارد. بنابراین اگر این دیدگاه را بپذیریم که حداقل در شکل معتدل‌تری می‌شود این دیدگاه را پذیرفت، اساسا نمی‌توانید شناخت انسان را به این شکل مدل‌سازی کنید و هوش مصنوعی را بر اساس آن بسازید.