منطق اسلام، نفی سلطه استکبار بر جهان مستضعفین

به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، گفتگوی اختصاصی سایت اخوت با حجت الاسلام دکتر سید سجاد ایزدهی رئیس پژوهشکده نظام های اسلامی پژوهشگاه در ارتباط با مسئله فلسطین را در ادامه می خوانید:

با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید بفرمایید تحلیل شما از عملیات طوفان الاقصی چیست؟

 ماجرای فلسطین طبیعتا از ۷ اکتبر و طوفان الاقصی شروع نمی‌شود. این حمله و کاری که ‌انجام دادند اگرچه در نوع خودش بی‌نظیر است، اما این‌طور نیست که یک ملتی به یک ملت دیگری حمله کند و بخواهد آنها را مورد آزار و اذیت قرار دهد. صورت مسئله ‌این است که ‌انسان‌هایی از منطقه خودشان رانده شدند و در منطقه محدودی در واقع زندانی و از بسیاری شرایط و امکانات محروم شدند. عملا دموکراسی برای بازپس‌گیری حقشان هم جواب نمی‌دهد. در این شرایط آنها حق دفاع مشروع دارند. دفاع مشروع یعنی دفاع از حقِ مسلم، اگرچه این حق براساس قطع‌نامه‌های شورای امنیت باشد.

 ما دو جا در حوزه حقوق بین‌الملل داریم که افراد می‌توانند به جنگ مبادرت بورزند و عملا هم مشروع و مجاز است. یکی اینکه شخصی صاحب‌خانه را از خانه‌اش بیرون کرده و او را از حقش محروم کند، صاحب‌خانه حق دفاع مشروع دارد. دیگری بحث مداخله بشردوستانه است. در مداخله بشردوستانه اختصاص به یک کشور ندارد و فضای بین‌المللی است و باید اجماع بین‌المللی شکل بگیرد. البته ‌امروز نظام‌های سلطه به بهانه همین به عراق و افغانستان حمله کردند. اما اصل مداخله بشردوستانه در جایی است که ظلم فاحش و مقوله ظلم بسیار بدیهی است، به‌گونه‌ای که همگان آن را اقرار می‌کنند.

 قطعا یکی از مصداق مهم آن دو حوزه از دفاع مشروع، فلسطین و غزه ‌است. اینها از حقشان محروم شده‌اند، زندانی شده‌اند، از خانه‌شان بیرون شده‌اند، اجازه ورود و خروج ندارند و دائم هم در معرض ظلم هستند. هیچ راهکار دموکراتیکی هم وجود ندارد، چون قدرت در دست اسرائیل است و در این شرایط تنها چاره‌شان کاری است که انجام دادند.

آیا با همه ‌این شهدا و تخریب‌ها و آوارگی‌ها و… می‌ارزید این عملیات را انجام دهند؟

 اولا اینکه به اذعان بزرگان ‌حماس، آنها احتمال این تبعات را می‌دادند و پیش‌بینی کرده بودند که ممکن است اینقدر طول بکشد.

ثانیا از دو جهت باید این مسئله را ارزیابی کرد. نکته ‌اول همین بحث دفاع مشروع است که ‌این اتفاق بالاخره باید می‌افتاد و همچنان رژیم صهیونیستی در مقام توسعه خودش و تضعیف اینهاست که طبیعتا فلسطینی‌ها تحمل نخواهند کرد. نکته مهم‌تر اینکه رژیم صهیونیستی پروژه کانال بن گوریون را در دست اقدام داشته و قصد دارد در عرض کانال سوئز، کانالی بزند. کانال آنقدر بزرگ‌تر از کانال سوئز می‌شود که برای احداث آن باید منطقه غزه را از بین ببرد. حماس اگر این کار را انجام نمی‌داد حتما در درازمدت اسرائیلی‌ها با اهالی غزه چالش داشتند. ازاین‌جهت عملیات طوفان الاقصی یک اقدام پیش‌دستانه بود.

 به‌علاوه یکی از آورده‌های این عملیات این بود که‌ تعداد زیادی از اسرائیلی‌ها را اسیر گرفتند و منطق اسیر گرفتنشان هم این است که ما می‌خواهیم اسیرهایمان را که سال‌ها در زندان‌های اسرائیل بودند آزاد کنیم، آزادکردن اسیری که بدون جرم اسیر شده و دستش به هیچ‌جا نمی‌رسد. تنها چاره این ‌است که ما هم از آنها اسیر بگیریم تا در قبال اسیرهای آنها، بتوانیم اسیرهای خودمان را بازگردانیم. پس از جهات مختلف این عملیات مشروعیت و بلکه ضرورت داشته است.

 الان هم می‌بینیم مردم غزه نسبت به تبعات عملیات تاب‌آوری دارند. با اینکه تعداد شهدا روزبه‌روز بالا می‌رود و حجم تخریب‌ها بیشتر می‌شود اما عملا فضای غزه یک‌دست است، درحالی‌که فضای اسرائیل چنددسته شده ‌است و نسبت به دولت نتانیاهو و حاکمیتشان بسیار منتقد هستند.

 نکته مهم دیگر که شاید آنها خیلی رویش حساب کرده‌ بودند این است که؛ حزب الله ورود اساسی نکرده، ایران و عراق هم ورود اساسی نکرده است. اگر اینها ورود حداکثری کنند فرمول جنگ عوض می‌شود. الان فرمول جنگ فرمول مظلوم و ظالم است. الان در جهان فضاسازی بسیار زیادی علیه اسرائیل شکل گرفته و مردم جهان دارند متوجه ماهیت خشن و ظالم ‌اسرائیل می‌شوند. ‌اگر کشورهای دیگر مقاومت می‌آمدند و مداخله می‌کردند، این فضای رسانه‌ای و مظلومیت برای فلسطین اتفاق نمی‌افتاد. اگر ما تنها همین فضای روشنگری رسانه‌ای که الان درمورد اسرائیل اتفاق افتاده را داشتم، می‌ارزید! جمهوری اسلامی چهل و اندی سال است «مرگ بر اسرائیل» می‌گوید و جهان تازه الان می‌فهمد چرا مردم ایران این را می‌گویند. ماهیت  حکومت غاصب اسرائیل الان بروز کرده و حماس هر کاری غیر از این می‌کرد این روشنگری حاصل نمی‌شد.

 عملا آمریکا و ناتو دخالت حداکثری کردند و برخلاف عرف جهانی ملت‌ها، سراغ حمایت از ظالم رفتند. این دخالت و حمایت شکنندگی و نابودی مقوله لیبرالیسم را درپی دارد. لیبرالیسمی که دَم از آزادی، عدالت و آزادی بیان می‌زد بساطش به هم ریخت و دنیا دارد از این گذر می‌کند. حادثه غزه اگرچه هزاران شهید و خسارات زیادی داشت اما آورده ‌مقاومت از این خسارت‌ها صدها برابر بیشتر است. به نظر می‌آید این سرآغاز اتفاقات بزرگی خواهد بود. کاری شروع شده و باید تبعاتش را در فضای رسانه‌ای و افکار عمومی و تقابل جبهه لیبرالیسم و اسلام مشاهده کنیم.

ما در تراث اسلامی روایاتی داریم که همه مسلمانان را به یاری مظلوم فرامی‌خواند، این روایات در این وقایع چه اندازه قابل تطبیق است؟

 نگاه کلان‌تری وجود دارد. اسلام سعی کرده ‌امت واحد بسازد. یعنی سعی کرده بگوید شما مسلمانان برادر هستید و سرنوشت شما یکی است. سعی کرده بگوید ‌اگر شما به مسلمانی کمک کنید در واقع به خودتان کمک کردید. اگر می‌گوید: انما المؤمنون اخوه، المؤمنون بعضهم اولیاء بعض، من سمع منادیا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم و… حکایت این است که گویا همه مسلمانان سرنشینان یک کشتی هستند، اگر یک جایی از آن کشتی خراب شود همه در خطر نابودی و غرق خواهند بود. نمی‌شود بگوییم ما به ‌آن قسمت کشتی کار نداریم.

 ما معمولا در درگیری‌های بیرونی یا در مقام تکافل اجتماعی به کسی کمک می‌کنیم که حس می‌کنیم از خودمان است. اگر برادر یا بستگانمان نیازمند باشند، اول به‌ او کمک می‌کنیم چون فکر می‌کنیم به هم‌جنس خودمان بلکه به خودمان کمک می‌کنیم. اما اگر احساس غیریت کردیم کاری انجام نمی‌دهیم. منطق این روایات که می‌گوید مؤمنین برادر هستند این است که مسلمانان قوی، مسلمانان ضعیف را حمایت ‌کنند.

 مسئله ‌اول در اسلام این است که می‌خواهد نسبت و تناسبی بین شما با هم برقرار کند، اگر یکی باشیم طبیعتا سرنوشت همدیگر برایمان تأثیرگذار است. وقتی سرنوشت دیگران برای ما مهم نیست که ما احساس دوئیت کنیم. مثلا آیت الله سیستانی می‌گویند سنی‌ها انفسنا هستند، از ما هستند، چون با ما یکی هستند. می‌گویند بروید مثلا موصل را آزاد کنید، چون دوگانگی وجود ندارد. منطق اسلام و انقلاب اسلامی هم از آغاز این بود که مسلمانان در منطقه جهان اسلام و دارالاسلام همه یک‌‌پارچه باشند.

 نکته محوری این است که شما چون با هم نسبت دارید، پس نسبت به همدیگر مسئول هستید. منطق کمک‌کردن و بی‌تفاوت نبودن منطق استناد و انتساب است و منطق هویت جمعی است. نکته دوم اینکه ‌اسلام فارغ از منطق اسلامی، یک منطق انسانی هم دارد. یعنی همواره به ‌انسان‌بودن فرد مظلوم هم توجه دارد. باید از مظلوم دست‌گیری کرد، اگرچه مسلمان نباشد و این اقتضای نگاه انسانی اسلام است. منطق پیشینی اقتضا می‌کند که عملا در جهان اسلام باید رویکردی داشت که عمدتا به جای شیعه‌محوری، انسان‌محور باشیم.

 بیداری اسلامی یعنی اسلام توسعه پیدا کند، راهبرد ما در جریان بیداری اسلامی مقابله با منطق مادی‌گری، لیبرالیسم و تمدن غرب بود. می‌خواستیم منطق اسلام در جهان توسعه پیدا می‌کند. این یعنی اولویت جهان اسلام در مجموع، با همه ‌اختلافات درونی، مقابله با نظام غربی و لیبرالی است. اگر این پیش‌فرض ما باشد، حکم فقهی لازمه ‌این می‌آید که ما باید از حماس و یمن حمایت کنیم. آنها شیعه دوازده‌ امامی نیستند اما همین منطق اقتضا می‌کند که ما هر جا مظلوم واقع شدند کاری انجام دهیم.

 ضمن اینکه نوع نگاه انسانی اسلام اقتضا می‌کند که با تبعیض و ظلم حتی در آفریقای جنوبی مخالفت داشته باشد. درمورد اسرائیل هم منطق اسلام برای مخالفت، سلطه و ظلم بر مسلمانان و غصب سرزمین اسلامی و حاکمیت دارالاسلام است. لازمه ‌اینها این است که نوع نگاه ‌امام و انقلاب نسبت به مسلمانان و حمایت از آنها، از باب خودی شکل بگیرد و پیرو این فتوا دهند. به‌علاوه پیش‌فرض این فتوای حمایت، انتساب و نگاه ‌انسانی هم هست.

 رفتارهای ما در مقابل مسلمانان جهان متفاوت است، معیار در این رفتارها چه باید باشد؟

 منطق پیش‌فرض ما این است که مسلمانان هر جا باشند، به اقتضای مسلمان بودن و خودی بودن، باید مورد حمایت ما باشند. اما در قبال این منطق یک سیاست هم داریم که‌ اولویت آن در مقام حمایت کجاست و گونه حمایت چگونه باید باشد. سیاست ربطی به ‌این ندارد که ملاک ما چیست. اصل ملاک قبول است، ملاک را به رسمیت می‌شناسیم که مسلمان هر کس و هر جا باشد، باید مسلمانان ید واحده باشند. اما اینکه نوع حمایت چگونه باشد متفاوت است. مثلا عراق با فرهنگ‌های مشابه یک گونه رفتار می‌طلبد و یک جایی که دشمنی شدیدتر است من باید یک رفتار دیگر داشته باشم.

 ما در فضای تمدنی با غرب درگیر هستیم و این یک نگاه کلان است که ‌انقلاب اسلامی، انقلاب مستضعفان عالم، علیه مستکبران عالم است. درنتیجه با این نگاه من اول با دشمن قریب که استکبار است مبارزه خواهم کرد. برای مبارزه با استکبار اولا و بالذات سراغ اسرائیل می‌روم که نماد استکبار جهانی در منطقه است. با دیگران می‌شود تعامل کرد ولی با این نمی‌شود تعامل کرد. غرض این هست که شاخ غول شکسته شود. طبیعتا ظرفیت ما محدود است و با این ظرفیت نمی‌شود به همه موارد پرداخت، نظام باید اولویت داشته باشیم.

 ما با آمریکای جنوبی و کره شمالی که دشمنِ دشمن ماست کار می‌کنیم. مسئله‌ اول این است که حاکمیت استکبار بر مستضعفین را از بین ببریم. فارغ از حق و ناحق جنگ روسیه علیه اوکراین، الان جامعه بین‌الملل روسیه را از کل مجامع بین‌المللی طرد کرده؛ اما صد برابر این کشتار، حملات و خشونت‌ها را اسرائیل انجام داده ولی هیچ‌کس ککش نمی‌گزد. چون نظام سلطه پشت اسرائیل ‌است و تمام کارهای اسرائیل را توجیه و بلکه پشتیبانی می‌کند.

 اگر نظام سلطه نابود شود، اتفاقاتی در این عالم رقم می‌خورد، اما تا زمانی که باقی هست اوضاع همین است. شما از اینجا سراغ موارد درجه دو و سه بروید. بگویید من به همین نسبت به مسلمانان چین و روسیه هم بپردازم. سیاست و استراتژی ایجاب می‌کند پیرو آن منطق پیشینِ انسانیت و مقابله با استکبار و حاکمیت مستضعفین، ‌اول باید با استکبار و تابعینش مبارزه کنیم، اگر او از بین رفت موارد بعدی قطعا هست.

 چرا ما مواردی، البته معدود، در حوزه شاهد هستیم که دفاع و حمایت از مظلوم را در دستورکار ندارند و عملا ملاکشان برای حمایت و عدم حمایت، تشیع است؟

 نوع نگاه‌ها در دین‌شناسی متعدد است. نکته ‌اول شناخت موضوع است؛ در فقه عمده‌ترین مسئله‌ای که موجب می‌شود حکمی رقم بخورد تحقق موضوع است. اگر فردی موضوع را درست فهم کند، حکمش را هم درست تطبیق می‌کند. اگر آنها موضوع را تهدید بدانند قطعا بی‌تفاوت نخواهند بود. اما موضوع برای آنها روشن نیست و نمی‌شناسند با چه موجودیتی طرف هستند، اگر بفهمند و بدانند طبیعتا حکم می‌کنند که باید چشم فتنه را در جای خودش کور کرد.

 نسبت به متون هم نوع نگاه و روش‌شناسی متفاوت است. منطق یک سری مذهبی است، می‌گویند باید با کافر و کمونیست در مرحله ‌اول مبارزه کنیم و در مرحله دوم یهودی‌ها و مسیحی‌ها هستند که باید مسلمان شوند. حال آنکه مبارزه با مشرکین و کفار در اسلام یک قضیه تاریخی است؛ مسلمانان در طول تاریخ عمدتا با کسانی مقابله می‌کردند که مشرک یا کافر بودند. اما ملاک در مبارزه تهدید و ناامنی بوده، نه شرک!

 بحث ملاکات و تأثیر آن بر احکام بحث مفصلی در فقه دارد.‌ اگر ملاک در جنگ و قتال ناامنی باشد، طبیعتا باید در مقابل کسی باشد که تهدید ایجاد می‌کند نه صرفا کسی که کافر یا مشرک است. ممکن هست کسی مسلمان باشد اما دشمن تراز اول ما باشد. در ادبیات فقهی و بحث فروش سلاح مرحوم امام می‌گویند: این قضیه روایت محور نیست، منطق عقلانی است؛ شما به دشمن سلاح نمی‌فروشید و به دوست می‌فروشید. زمان جنگ نمی‌فروشید و زمان صلح می‌فروشید. الان ممکن است به کره شمالی سلاح بفروشید اما به عربستان نفروشید، چون مسئله تهدید و امنیت است. پس نوع فهم از متون، تطبیق حکم بر موضوع و خود موضوع‌شناسی در میان علما متفاوت است.

 مثلا شاید عالمی بگوید نص داریم: «جاهد الکفار و المنافقین…» و در نوع مواجهه با متن، روش آن عالم به او اجازه تعدی از نص نمی‌دهد که بگوید: مقابله با کافر به ملاک دشمنی است نه به ملاک کفر! اینکه به نص بما هو نص استناد کنید و نتوانید تفکیک و تحلیل کنید که مراد نص از کافر، دشمن کافر است نه کافر بما هو کافر، عالم را در تشخیص دچار مشکل می‌کند. ضمن اینکه تبلیغات هم بی‌تأثیر نیست.

این طیف با چه مواجهه ای اهل سنت را دشمن اصلی می داند؟

 یک بخشی از آن تاریخی وهویتی است. برخی حساسیت ها و مواجهه ها عمدتا موجب شد که با اینکه شما در اهل سنت فرقه های چهارگانه خود آنها از نظر فقهی شاید بیشتر با ما مخالفت داشته باشند اما آنها نسبت به همدیگر بینونیت برایشان حاصل نشد. آنها اگر با هم جمع شوند نهایتا در فرایند تمدنی اختلافی حاصل نمی شود اما اینجا حاصل می شود اینجاست که نقد ولایت و خلافت حاصل می شود، نقد مردم سالاری دینی و خلافت اینجا حاصل می شود، این حساسیت وجود دارد. این نوع نگاه برای برخی تهدید حساب می شود. بینونیت اتفاق افتاده اما منطق جمهوری اسلامی دارد سعی می کند این بینونیت نباشد.

 کنش‌ها و واکنش‌های حوزه نسبت به مسئله فلسطین چگونه بوده ‌است؟ آیا واکنش های امروز حوزه علمیه در حمایت از مسئله فلسطین را کافی می‌دانید؟

 اصل مقوله اشغال فلسطین، به‌عنوان یک کشور مسلمان، از آغاز در حوزه دغدغه بوده است. همواره علمای شیعه و اهل‌سنت دغدغه اشغال آن را داشتند. این دغدغه در بدنه ملت‌ها هم وجود داشته و در قالب‌های مختلف خودش را نشان داده ‌است. برخی علمای شیعه و اهل‌سنت در جریان اشغال فلسطین فتوا دادند و کمک کردند و این فتاوا و بیانیه‌ها ازطرف علما حتی قبل از انقلاب هم بوده است. اما قبل از انقلاب اسلامی بحث فلسطین مسئله ‌اول جهان اسلام نبوده، رویکردهای غالبا فردی بوده است. رویکرد فردی تبدیل به گفتمان نمی‌شود، پس فلسطین مسئله ‌اول جهان اسلام نمی‌شود.

 مبارزاتی هم که اوایل اشغال فلسطین علیه ‌اسرائیل صورت می‌گیرد براساس منطق اسلام شکل نمی‌گیرد. عمدتا نوع مقابله، مبتنی بر تقابل شرق و غرب است. یعنی کسانی که می‌جنگند عمدتا براساس منطق حمایت از مارکسیست‌ها می‌جنگند. لذا معمولا سنخ مبارزات مسلحانه و مقطعی است. اما بعداز انقلاب اسلامی براساس منطقی که ‌امام ارائه کرد، فلسطین مسئله ‌اول جهان اسلام شد و هنوز هم همین‌طور است. علتش هم این است که منطق مقابله ‌مسلمانان با رژیم صهیونیستی، به‌عنوان یکی از تبعات نظام سلطه جهانی و استکبار است. انقلاب اسلامی مقوله فلسطین را مسئله ‌اول جهان اسلام نگه داشت و منطق مبارزه را براساس مبارزه مبتنی بر دشمن اسلام تبیین کرد.

 هنر امام این بود که توانست مسئله فلسطین را تبدیل به گفتمان کند. حتی در پیروزی انقلاب اسلامی هم مسئله ‌اسرائیل مطرح است. شهید مطهری و دیگران از همان اوایل اشغال، تقابل با اسرائیل را مطرح می‌کردند که سخنرانی‌های شهید مطهری در آن زمان شاهدی بر این مدعاست. در همان زمان آقای ‌هاشمی رفسنجانی درمورد فلسطین کتابی ترجمه می‌کند. اینها آن زمان سعی کردند فلسطین را در جهان اسلام به‌عنوان مسئله ‌اول تلقی کنند و این را زنده نگه دارند و منطق مبارزه را هم عوض کنند و این‌گونه منطق مبارزه با ظالم و استکبار یک گفتمان شد.

 گفتمان‌سازی نکته محوری است. اولین کاری که ما باید در حوزه انجام دهیم این است که مسئله فلسطین را تبدیل به گفتمان کنیم. آن را به منطق فراگیر و به منطق تقابل سلطه‌گر و مظلوم تبدیل کنیم. مسئله ما جنگ تمدنی است، مسئله ما جنگ فراگیر بین دو قطب است. این نوع نگاه ‌است که می‌تواند قضیه فلسطین را از یک منطقه محدود به منطقه جهانی تبدیل کند.حوزه سنخ اندیشه‌ای دارد؛ اگر از اندیشمند انتظار داشته باشند که سلاح دست بگیرد، یعنی اینکه ‌ابزار را در جای خودش استفاده نکرده است. استفاده ‌از ابزار در جای خودش، یعنی از ظرفیت در جای مناسب خودش استفاده شود. حوزه باید بتواند اندیشه تولید کند و اندیشه را تبدیل به گفتمان کند و بتواند آن را در جاهایی محقق کند.

 اینکه برویم یک گوشه تجمع کنیم حتما کار خوبی است. اما این کار اساسی ما نیست، اگر ما این کار را انجام دهیم دیگران هم الگوبرداری می‌کنند و از این جهت خوب است، اینکه می‌گویند حوزه علمیه سکوت نکرده هم خوب است. اما مسئله ‌این است که ‌اولویت کار ما این نیست. ما باید مردم را آگاه کنیم، در میان مردم گفتمان‌سازی کنیم و پشت‌صحنه قضیه فلسطین را برای مردم بگوییم و مردم را توجیه کنیم.

 انسان سیاسی سروصدا نمی‌کند، یک کاری در پنهان می‌کند که اثرش را بعدا می‌گذارد. نمی‌شود از انسان سیاسی بپرسی تو کاری کردی یا نکردی؟ اصلا سکوت این یعنی دارد کاری انجام می‌دهد! جمهوری اسلامی هم الان ظاهرا ساکت است، چون دارد کاری انجام می‌دهد که صدایش آنجا در می‌آید.

 فرایند تولید گفتمان تمدنی که منجر به تقویت جبهه مقاومت می‌شود را بیشتر توضیح دهید؟

 وقتی می‌گوییم گفتمان یعنی فقط سنخ تولید اندیشه نیست. یک وقتی من تولید اندیشه می‌کنم داخل اتاق خودم و در کتاب‌های خودم است. قبل از امام، آیت الله کاشانی بحث مقابله با اسرائیل و حمایت از فلسطین را مطرح کرد اما عملا اتفاقی نیفتاد. اما امام مبتنی بر یک قدرت و یک منطق این کار را انجام داد. بالاخره در جهان اسلام مقابل ما استکبار‌ است؛ اسلام ناب در مقابل اسلام آمریکایی و در قبال منطق سلطه است. امام توانست منطق مستکبر و مستضعف را تبدیل به یک گفتمان فراگیر کند و البته این گفتمان‌سازی یک فرایند بلندمدت بوده و هست.یک نکته مهم این است که عمدتا گفتمان در چالش‌ها شکل می‌گیرد، یعنی گفتمان مقاومت در فضای چالش و تهدید شکل گرفته‌ است. منطق پیشینی ما که نفی سلطه استکبار است توانست خودش را در عرصه عمل در تقابل با نظام سلطه و اسرائیل موجه کند.