بودن در بهشت و شدن با برتر از فرشته

سلسله یادداشت هایی به بهانه برگزاری همایش ملی فلسفه معنویت؛ با تاکید بر آراء‌ علامه حسن زاده آملی(ره)
به قلم حجت الاسلام و المسلمین محمدجواد رودگر دبیر علمی همایش

یادداشت نخست:
بودن در بهشت و شدن با برتر از فرشته

حضور در محضر عالمِ ربانی، عارف صمدانی، حکیم متآله و حشر و سپس اُنس(از سالهای ۷۴ تا ۷۸ و آنگاه سال ۱۳۹۰ با آن انسانِ ملکوتی و مردِ خدا یادگارهای ماندگاری در ساحت معرفت و معنویت داشت و دارد شیرین و دلنشین که یاد آن ایام دل را به دلدار و جان را به جانان وصل می کند.

اکنون بمناسبت همایش”فلسفه معنویت با تآکید بر آرای علامه حسن زاده آملی(رض)”برخی از خاطرات و خطورات آن روزها که خدای سبحان روزی بنده ناچیز کرد را از خامه خامِ خود می گذرانم(الحمدلله تصاویر و فیلم های برخی از یادداشت ها موجود است):

۱.    وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا

شبِ چهارشنبه ای از سال ۱۳۶۴ که در منزل استیجاری خیابان بیگدلی صفائیه سکونت داشتیم، تصمیم گرفتم در کلاس درس و بحث اشارات و فصوص استاد آیه الله علامه عظیم الشآن حسن حسن زاده آملی شرکت کنم، با خودم درگیر بودم که با توجه به سن و سال و دروس حوزوی و مقدمات علمی فراهم شده در جلسات استاد شرکت کنم یا نه؟ بالاخره بعد از تفکر زیاد و چالش های درونی به این جمع بندی رسیدم که به قرآن رجوع کرده و هرچه خدای سبحان فرمود عمل کنم. با حال خاص و دلِ شکسته و برخی ادعیه و اذکار قرآن را گشودم و آیه:” وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا هُودًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَهٍ مِنَّا وَنَجَّیْنَاهُمْ مِنْ عَذَابٍ غَلِیظٍ”(هود-۵۸) آمد و این فراز آیه “نَجَّیْنا هُوداً وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ”  چشم و دل مرا رُبود و واژه “آمَنُوا مَعَهُ” همراه بودن و معیت فیزیکی و متافیزیکی با او، دل و جانم را مشغول خود و”بِرَحْمَهٍ مِنَّا” و” وَنَجَّیْنَاهُمْ “و تکرار کلمه‌ى نجات”نَجَّیْنا” توجه حقیر را به خود جلب کرد و از مجموعه آنها استفاده مثبت و اجازه یافتن برای حضور در کلاس های یاد شده کرده و فردا سر ساعت مقرر وارد جلسه آکنده از معرفت و مملو از معنویت آن بزرگمرد ساحتِ علم و عمل در مسجدِ حضرت معصومه(س) که نزدیک منزل آن عزیز بود،شدم.

ابتدا درس “اشارات” و سپس بعد از مشورت با استاد و اجازه ایشان درس “فصوص الحکم” شرکت کردم. چقدر این حضور برام افتخارآمیز و شوق انگیز بود و سراز پا نشناخته همه مطالب و معارف استاد را یادداشت کرده و گاهی آنچنان در سیمای ملکوتی و سخنان سدید و صائب آن بزرگوار مستغرق می شدم که توان نوشتن نداشتم و فقط چشم در چشمه زلال معارف و چهره دلربا و نورانی او دوخته بودم.

۲.    ابوالوقت

در درس فصوص الحکم صبح ها قبل از ساعت ۸ وارد مسجد شده و با تعداد اندکی که شرکت می کردن در محضر استاد قرار می گرفتیم، روزی یکی از شاگردانِ سن گذشته که محاسن سفیدی داشت و معمولا کنار استاد می نشست، درحالی که استاد نیز حضور یافته بود و در حال سکوت و تفکر بود به حرف آمد و خطاب به استاد عرض کرد، استاد وقت شروع درس و بحث شد! علامه حسن زاده آملی انگار منتظر بیان همین جمله بود و با لبخند ملیحی فرمود آقاجان، آقاجان من، بنده “ابن الوقت” هستم و توجه دارم، بلکه بنده “ابوالوقت” هستم و شروع به تدریس فرمود…شگفتا از تعبیر “ابوالوقت” بعد از تعبیر”ابن الوقت”. وقت در عرفان و سلوک همان “دم غنیمت شمار” هست. هم بمعنای مراقبت از “زمان” و “اغتنام فرصت”و هم مراقبت از “نفحات ربانیه” یا همان”اوقات خوش” که در اشعار لسان الغیب شیراز نیز بکار رفت:

اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود(غزل ۲۱۶)

یا:

هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار

کس را وقوف نیست که انجام کار چیست[۱]

حال تعبیر “ابوالوقت”، ایجاد وقت و اوقات و خلقِ چنین فرصت ها و آناتی بسیار مهم و آموزنده است.

۳.    بنیاد های سیرمعنوی و استادِ سلوکی

در یکی از تابستانها(سال ۸۰ یا ۸۱ دقیقا یادم نیست) عده ای از دانشجویان و دکترهای دانشگاه علوم پزشکی و برخی از ارادتمندان علامه خدمت علامه رسیدند و دیداری صورت گرفت. در این دیدار یکی از استادان از علامه پرسید ما چه کنیم که عمرمان ضایع نشده و در راه معنویت و خودسازی و سیر و سلوک قرار بگیریم؟ استاد علامه فرمود: سه چیز اصل و اساس کار هست:

الف) ترک محرمات و گناه نکردن ب) انجام واجبات ج) کسب روزی حلال. و چه زیبا استاد علامه فونداسیون و زیربنای سیر و سلوک را بیان فرموده و تبیین کردند و درس بزرگی دادند.

در همان جلسه یکی پرسید استاد(خطاب به علامه حسن زاده) چه کنیم که استادِ سلوکی پیدا کنیم تا ما را تربیت کند؟ علامه حسن زاده در حالی که رنگ رخسارشان یه جوری شد و حالی پیدا کردن و کف دستهایشان را روی هم گذاشته و می فشردند، سه مرتبه فرمود استادِ سلوکی؟ استادِ سلوکی؟ استادِ سلوکی؟ بعد فرمود اگر دیدید سلام مرا هم برسونید! کنایه از اینکه یا نیستند یا مانند “کبریت احمر” هستند و کمیاب…جالب این هست که این سخن استاد علامه در یازه زمانی مطرح فرمود که بازار استاد سلوکی و قدوه العارفین ها و قطب السالکین ها در عرفان های اسلامی، صوفیانه و سکولار از فراوانی معناداری برخوردار است و تعریض انتقادی و کلام و کردار اعتراضی خاصی بود تا به راحتی آدمها تسلیم این و آن نشده و گرفتار مراد و مرید بازی نشوند و به انحراف و خطای فکری و خَبط عملی کشیده نشوند.

 

[۱] در این زمینه ر.ک: مطهری.، مجموعه آثار ، ج۲۳، ص۳۷۹-۳۷۸.