اسلام فعال یا تنزه طلب و ساکت؟!

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر محسن ردادی عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه در تازه‌ترین یادداشت خود با موضوع ((اسلام فعال یا تنزه طلب و ساکت؟!)) را در اختیار وبگاه جامعه خبری تحلیلی الف قرار داده است که متن کامل این یادداشت در ادامه آمده است:

مهم‌ترین تفاوتی که اسلام سیاسی با اسلامی سنتی و غیر سیاسی دارد در آن است که اسلام سیاسی نظر به اجتماع و سیاست دارد و این موضوع در جهان معاصر موجب شد که در منطقه عنوان«جبهه مقاومت» شکل بگیرد و چهره‌ای پیشرو از دین اسلام نشان دهد.

وقتی سخن از اسلام سیاسی به میان می‌آید باید توجه بشود که این عبارت دارای دو پیوست است. در وهله اول اجتماعی بودن دین اسلام را نشان می‌دهد که در آن جامعه و مردم مخاطبان دین و اساسا کانون دغدغه مسلمان قرار می‌گیرند و او نسبت به  آنان خود را دارای تکالیفی می‌بیند. دقیقاً در برابر اسلام تنزّهّ‌طلب و ساکت که تنها امور شخصی و فردی را برجسته می‌کند، اسلام سیاسی موضوعات جامعه و روابط دولت و مردم را مورد بررسی و ارزیابی قرار می‌دهد.

پیوست دوم این است که شخص دغدغه‌مند درپی ایجاد تغییر است. در اسلام سیاسی مسلمان سوژه‌ای فعال و درتکاپو است تا آن آرمان‌ها و اهداف الهی در جامعه را محقق سازد. این سوژه هرکاری را که گمان برد در راستای اهداف خود ضروری است انجام می‌دهد، یا در میدان مبارزه حاضر است؛ یا در پشت جبهه در بخش تعاونی کمک می‌کند، یا دست به کار فرهنگی و سیاسی می‌زند یا…. همین دو پیوست است که موجب شد اسلام سیاسی در قرن بیستم مورد اقبال بسیاری از جوانان قرار بگیرد و آنان از خوانش‌های سنتی عدول کنند.

باید توجه داشت که اسلام سیاسی در جهان معاصر در دنیای اهل‌تسنن متولد شد و به وسیله اخوان‌المسلمین رشد و نمو پیدا کرد. هرچند ورود اسلام سیاسی و اندیشه حرکت و ترقی در بین شیعیان متأخرتر از اهل‌سنت است اما این بدان معنا نیست که اسلام سیاسی شیعیان ضعیف باشد. انقلاب اسلامی در بین مسلمانان جهان دستاوردی بود که سر و شکلی منسجم‌تر به اسلام سیاسی بخشید و آن را به وادی عمل در قاموس یک دولت درآورد و همین موضوع، یعتی موفقیت شیعیان در به ثمر نشاندن اسلام سیاسی موجب شد تا بسیاری از اهل‌سنت جذب گفتمان انقلاب اسلامی ایران بشوند و در راستای آن حرکت کنند.

مصر را باید مادر اسلام سیاسی در دنیای معاصر دانست، اما همین منسجم نبودن مبانی و اصول اخوان‌المسلمین بالاخص در عمل موجب شد که آنان در زمان انورسادات و حسن مبارک دست به سازش‌های سکولاریستی بزنند و به وادی تسامح و تساهل گرایش پیدا کنند. زمانی هم که در مصر انقلاب شد در ابتدا خیلی دست به عصا حرکت کردند، اما وقتی قدرت را به دست گرفتند، دچار یک تناقض آشکار شدند. آنان می‌خواستند هم اسرائیل را داشته باشند هم آمریکار را و همین امر موجب شد که از لحاظ فکری در آنان یک شکاف جدی ایجاد شود و زمانی که انقلابشان با کودتای سی‌سی کنار رفت، عملا شخصی نبود که از انقلاب اخوان‌المسلمین دفاع کند. شاید اگر در نظم و نسق دادن به ایدئولوژی و استراتژی خودشان از تجربه انقلاب اسلامی بهره‌میبردند کارشان به سقوط منتهی نمی‌شد.

اسلام سیاسی را باید حافظ ارزش‌ها و آرمان‌های دینی و حتی انسانی در سطوح مختلف دانست. اسلام سیاسی برعکس اسلام سازشگر و اهل تسامح اهل خیزش و طغیان در برابر استکبار جهانی است و در پی حفظ اراضی و اموال مسلمین است. به همین جهت است که رژیم صهیونیستی دو اسلام را در برابر خود میبیند. یک اسلام سازشگر و سکولار که اتفاقاً با آن رابطه عادی سازی برقرار می‌کند، و دو اسلام سیاسی که دشمن اصلی‌اش است و با آن سر سازشی ندارد.