دولت به معنای State و ساخت آن، یکی از موضوعات و البته مناقشات ما در ۱۵۰ سال گذشته بوده است و از زمان مشروطه تا به امروز این دغدغه به شکل توامان بین اهالی حوزه و اهالی سیاست پیگیری شده است که از قضا، کتاب «روحانیت و دولت مدرن» اثر دکتر عبدالوهاب فراتی عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه نیز به این دغدغه گره می خورد. این اثر که به تازگی به همت انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی منتشر شده است مغفول ماندن مساله «ساخت دولت» و «بافت دولت» در اندیشه روحانیت را نقد می کند و این غفلت را با «بدساختگی دولت در جامعه ایرانی» بی ارتباط نمی داند. مواجهه آسیب شناسانه و منتقدانه مولف در این پژوهش، اثرش را در لیست برگزیدگان جایزه کتاب سال حوزه ۱۴۰۱ نشاند.
روزنامه ایران در گفت وگویی که با دکتر عبدالوهاب فراتی داشت از وی پرسید که چرا اساسا نوع «تلقی روحانیت از دولت» برای ما می تواند مهم باشد؟ متن کامل این گفتگو را در ادامه می خوانید:
جناب دکتر فراتی، پروژه فکری شما در کتاب «روحانیت و دولت مدرن» چیست؟
دغدغه اصلی من در این کتاب، بررسی بافت دولت قدیم و دولت جدید در اندیشه روحانیت است. اغلب، وقتی روحانیت از «حکومت»، چه حکومت دینی یا غیردینی، صحبت می کند به دو بخش «ضرورت عقلی تاسیس حکومت برای دوری از آنارشیسم» و «شرایط حاکم اسلامی» توجه دارد. اما آنچه که در این میان مغفول است و به جد مطرح نشده «بافت دولت» است و هدف من در این کتاب پرداختن به این حلقه مفقوده بوده است.
پرسش محوری شما که این پژوهش را حول آن سامان دادید، چه بود؟
پرسش اصلی من در این کتاب این است که منظور روحانیت از «دولت» یا «حکومت» در عبارت «حکومت اسلامی» اساسا چه نوع دولتی است؛ دولت در مفهوم قدیم یا جدید؟ چرا که دولت قدیم، به «نظم سلطانی» و دولت جدید، به «نظم مردمی» توجه و تمرکز دارد.
دولت در اندیشه روحانیت بر کدام یک از این دو مفهوم استوار شده است؟
بررسی هایم در این کتاب حکایت از این دارد که بخش عمده ای از روحانیون، علما یا فقهای ما، وقتی از «حکومت دینی» بحث می کردند، تصویری که از دولت داشتند، بیشتر متناسب با نظم های سلطانی و غیرمردمی بود و کمتر ماهیت دولت در معنای جدید یعنی «نظم مردمی» را مدنظر داشتند.
البته باید متذکر شوم که همه روحانیت بی توجه به تغییرات بافت دولت در دنیای مدرن نبودند؛ بزرگانی از حوزه بودند که متوجه شدند «بافت دولت در عصر جدید» تغییر کرده است و می کوشیدند به این تغییرات توجه جدی کنند؛ از آن جمله می توان به مرحوم آخوند خراسانی و شاگرد برجسته اش میرزای نائینی اشاره کرد که معتقد بودند باید به سمت «دموکراسی های توافقی» رفت.
بررسی «تصویر روحانیت از دولت» برای اکنون ما چه ضرورتی دارد و چه گره ای از کار اکنون جامعه و نظام دانایی ما باز می کند؟
روحانیت بویژه در سال های بعد از پیروزی انقلاب اسلامی «بافت دولت جدید» را پذیرفته است اما مشکلی که در سال های بعد از انقلاب وجود دارد این است که هنوز به الزامات و مقتضیات پذیرش آن تن نداده است، به همین دلیل عملا عناصر و ارکانی که کنار هم قرار می دهد، بازی یکدیگر را تخریب و نقش یکدیگر را تضعیف می کنند.
مثالی می زنید تا منظورتان روشن تر شود؟
به عنوان مثال، بعد از انقلاب، از یک سو روحانیت «دولت-ملت» را پذیرفته اما در جاهایی از قانون اساسی آن را تاویل به «امت گرایی» کرده است یا تحزب را می پذیرد اما تصویری که از تحزب دارد، چیزی در حد هیات های مذهبی است یا مثلا مفهوم شهروندی را بکار می برد، اما به الزامات مفهوم شهروندی تن نمی دهد.
در واقع، یک آشفتگی در پذیرش یا داوری نسبت به عناصر دولت مدرن وجود دارد که در نگاهش به پدیده دولت، کاملا مشهود است. من به دنبال پیدا کردن سرنخ هایی از بافت دولت در ایران بودم و معتقدم اگر جامعه بد اداره می شود، دلیل آن بدساختگی دولت در ایران است، عناصر ساخت دولت در ایران بخوبی کنار هم قرار نگرفته و سنتز دقیق و فلسفی از آن صورت نگرفته است.
آیا این «بدساختگی دولت» که می گویید، خاص جمهوری اسلامی است؟
به هیچ وجه! «بدساختگی دولت» منحصر به جمهوری اسلامی نیست و ما در مشروطه، عصر پهلوی و در ادامه در جمهوری اسلامی، این مشکل را داشته ایم. بنابراین حتی اگر فارغ از جمهوری اسلامی ما شکل جدیدی از دولت را هم تاسیس کنیم، مشکل بدساختگی دولت در ایران حل نمی شود.
گره این بدساختگی کجاست؟ یا به عبارت دیگر، چه عامل یا عواملی باعث بدساختگی دولت در ایران می شود؟
گره این امر به «رابطه دین با دولت» در اندیشه ایران معاصر برمی گردد. در واقع، عدم سنتز دقیقی که بین این دو عنصر در قواره دولت شکل گرفته عامل این بدساختگی است. به همین دلیل ما اگر همین عنصر سنت، دین و عناصر دولت مدرن را به تداوم منطقی نرسانیم، عملا کارکرد دولت در ایران دچار اختلال می شود.
برای اینکه «سنت»، «دین» و «عناصر دولت مدرن» تداوم منطقی پیدا کنند متولی آن چه نهادی است؟ در این فضا، چه سهمی را برای حوزه های علمیه قائل هستید؟
پیش از هرچیز باید بپذیریم که مشکلی در اداره جامعه وجود دارد. دوم باید بپذیریم که مشکل در «ساختار دولت» است، و سوم ببینیم که راه حل چیست؟ من فکر می کنم که راه حل این موضوع فقط به بدنه روحانیت منحصر نمی شود. تمام اهالی فکر، اعم از حوزویان و دانشگاهیان باید بنشینند و برای «بدساختگی دولت» و مشکلات ناشی از آن بیندیشند. ما نیازمند گفت وگو بین هر دو طیف هستیم. متاسفانه در سال های اخیر گفت وگو بین این دو قشر کم شده است یا اساسا گفت وگویی صورت نمی گیرد؛ برخلاف دهه ۶۰ که بین اهالی حوزه و دانشگاه در این باب گفت وگو می شد، امروزه ما گفت وگوی دقیق و روشنی نداریم و رابطه ای که منتهی به یک تامل فلسفی و علمی باشد، شکل نمی گیرد.
نسل جدید دو نهاد حوزه و دانشگاه باید جمع شوند؛ اعم از مجتهدین جدیدی که مفهوم قانون، تحزب، شهروندی را بخوبی درک می کنند و می توانند آن را در چهارچوب های فکری تحلیل کنند، به همراه دانشگاهیانی که مسلط بر عناصر دولت مدرن هستند و حساسیت های فرهنگی، سنتی و دینی جامعه ایران را می شناسند و عناصر به ظاهر ناهمخوان «دین»، «سنت» و «دولت مدرن» را همخوان کرده و نظریه روشنی برای اداره جامعه تدوین کنند. ما نیازمند مطالعات درجه دومی در مورد روحانیت هستیم و باید با روش ها و متدهای دقیق علمی، مسائل درجه دو روحانیت را مطالعه کرده و به آنان کمک کنیم تا بتوانند نقشی که برعهده دارند را بخوبی انجام دهند و از طرف دیگر، حوزه را قانع کنیم که این مطالعات اهمیت دارد.شاید تا یک دهه پیش، نوشتن آثاری همچون کتاب من با این صراحت، کار دشواری بود اما امروزه شاهد مطالعات بسیار ارزشمندی در حوزه جامعه شناسی معرفت دینی و جامعه شناسی نهاد روحانیت هستیم، هم روحانیت و هم خود حوزه از این جنس مطالعات استقبال می کنند. تحسین کتاب اینجانب در کتاب سال حوزه، گواهی بر این مدعاست. امیدوارم این نگاه ادامه پیدا کند و بتواند پنجره های جدیدی در حوزه مسائل سیاسی برای روحانیت باز کند تا بیش از گذشته بتوانند نقش موثر در جامعه داشته باشند.