به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای برگزاری اولین کنگره جهانی «فارابی و فرهنگ و تمدن اسلامی»، کرسی علمی ترویجی «روششناسی فارابی در اسلامیسازی فلسفه یونان» سه شنبه ۲۹ آذرماه سال جاری توسط گروه سیاست پژوهشگاه با همکاری موسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری به صورت حضوری و مجازی برگزار شد.
این کرسی علمی- ترویجی حجت الاسلام و المسلمین محسن مهاجرنیا به عنوان ارائه دهنده، دکتر مهدی عباسزاده و حجت الاسلام و المسلمین رضا غلامی به عنوان ناقد و حجت الاسلام و المسلمین سیدکاظم سیدباقری به عنوان دبیرعلمی دنبال شد.
حجت الاسلام والمسلمین دکتر «محسن مهاجرنیا» در ابتدای این کرسی گفت: در پرداختن به فارابی نه دنبال نقش قبر و نه دنبال احیای لزوما افکار گذشته هستیم بلکه دنبال گنج یابی، بازیابی و بازخوانی عقلانیتی هستیم که با اسلام همراه شده و موضوع بحث ما نیز روش شناسی فارابی در اسلامی سازی فلسفه یونان است.
عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه افزود: وصف اسلامی برای فلسفه سیاسی جزو مفروضات بحث ما است یعنی روی فلسفه اسلامی بحث می کنیم و به تعبیر ملاصدرا که از فارابی به عنوان حکیم مسلمان و حکیم اسلامی یاد می کند، قاعدتا این مفروض را داریم که فلسفه اسلامی است و با این فرض رفته ایم دنبال اینکه روش فارابی در اسلامی سازی فلسفه چگونه بوده است؟
وی خاطرنشان کرد: در خصوص وصف اسلامی باید به این نکته توجه کنیم سوالی که در فلسفه مطرح است، این است که فلسفه یک بحث عقلانی و بشری است و کوشش شناختاری فیلسوفانه است و با سه شاخصه محدودیت، ترویجی و خطاپذیری همراه است. چگونه با دینی که این خصایص را ندارد و کامل و جامع و عندالله است با هم صفت و موصوف شده و وصف اسلامیت به فلسفه چسبیده است؟
حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا گفت: این وصف ممکن است به دلیل این باشد که فیلسوف مسلمان است، بنابراین فلسفه اش هم متصف به اسلام شده یا به دلیل این است که فلسفه در حوزه تمدن اسلامی اتفاق افتاده و بخش هایی که اسلامی نبوده اما چون در این قلمرو رخ داده فلسفه اسلامی است. برخی فیلسوفان غیر اسلامی چون در تمدن اسلامی تصوف کرده اند یا به این اعتبار که مبنا و مبدأ و منشا فلسفه ای که از آن بحث می کنند، یونانی است اما چون در تمدن اسلامی رخ داده به این دلیل آن را فلسفه اسلامی می گویند.
وی افزود: برخی گفته اند به اعتبار اینکه اگر فلسفه از متون دینی و گزاره های دینی اخذ شده باشد، این هم می تواند اسلامی باشد. همان طور که شیخ اشراق و ملاصدرا ادعا می کنند که فلسفه شان را از قرآن گرفته اند یا دست کم به خدمت قرآن درآورده اند یا به این اعتبار که محتوای فلسفه و عقلانیت فلسفی که فیلسوفان مسلمان و فارابی دارند با دین سازگار است یا دست کم ناسازگاری ندارد، می توانیم بگوییم فلسفه، اسلامی است و یا به اعتبار اینکه اصول و مبانی و غایات این فلسفه اسلامی است.
حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا ادامه داد: در اینکه فارابی فلسفه یونان را متحول کرده و اسلامی کرده است، تردید نداریم و پیش فرض ما است. از اینکه فارابی زواید خلاف شرع را از فلسفه یونان حذف کرده نیز تردید نداریم. ما با فلسفه ای مواجه هستیم که اسلامی شده و آن چیزی که در اختیار ما است، اسلامی بودن آن است.
وی با طرح این سوال که روش فارابی در اسلامی سازی فلسفه یونان چه بوده است، گفت: در روش اسلامی سازی وجوهی که در وصف اسلامیت بود، همه آنها خودشان روش هستند. گاهی برای آنکه بخواهیم فلسفه را اسلامی کنیم، پیش فرض ها و مسایل اش را اسلامی می کنیم، به همین دلیل روش را هم مفروض گرفته ایم اما اینکه بررسی می کنیم فارابی چه کرد و روش وی در اسلامی سازی چه بود. آیا فارابی از طریق دستکاری در بنیادهای نظری و پیش فرض های یونانی فلسفه را اسلامی کرد یا حکمت علمی را بر تراز تجربه مسلمین و در ترازوی عقلانیت دینی قرار داد؟ یعنی مسایل اش را اسلامی کرد و دغدغه ها و اهداف اش را نیز اسلامی کرد. آیا فارابی تنها بر کلیات برهانی و خطوط اساسی فلسفه یونانی تاسی کرد، همان طور که خودش در کتاب القیاس می نویسد تقلید من از ارسطو در کلیات است و در جزییات از وی تبعیت و تقلید نکرده ام.
حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا ادامه داد: آیا فارابی تجربه یونان را از باب تجربه عقلایی، غیر متعارف با اسلام قبول کرد و گفت یک دانش عقلایی است یا با هدف کاربست اسلامی آن را بازخوانی کرد؟
وی درباره روش های فارابی برای اسلامی سازی فلسفه یونانی گفت: مبانی سازی برای فلسفه یونان یکی از روش های فارابی در اسلامی سازی فلسفه یونانی بود به این معنا که مبانی فلسفه یونانی را به مبانی اسلامی تغییر داد و همه مبانی فلسفه سیاسی را اسلامی کرد. فارابی در دو کتاب اصلی خود آرای اهل مدینه فاضله و سیاست مدینه را مبانی اسلامی را در فلسفه مطرح می کند. از ۳۷ باب کتاب آرای اهل مدینه فاضله ۲۵ باب آن روی مبانی توحید، صمدیت، خالقیت و ربوبیت مطرح شده است به عنوان مبانی حکمت عملی می شناسیم و در کلام سیاسی از نآنها استفاده می کنیم که بنیادسازی جدی کرده است. در کتاب سیاست مدینه هم از ۹ بخش ۵ بخش را به مبانی اختصاص داده است.
عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشگاه خاطرنشان کرد: فارابی در مبناسازی بر اساس نظام آفرینش و تفکری که در خود یونان هم مطرح بود، عقول عشره ای که در نظام آفرینش در یونان مطرح شده بود، فارابی در مورد آنها بحث کرده اما به گونه ای آن را اسلامی می کند با اینکه مبنای هستی شناسی قبلا توسط یونانیان مطرح شده است به ذهن خطور نمی کند. فارابی سبب اول را خدا گذاشته است در حالی که در فلسفه یونان سبب اول خدا نیست.
وی افزود: جهت دهی توحیدی به فلسفه یونان از دیگر اقدامات فارابی در اسلامی سازی فلسفه یونانی است. فارابی مبانی و منابع را اسلامی کرد و جهت دهی توحیدی به آن داد. فارابی با توجه به مبدا و معادی که اسلامی شده بود، شروع کرد به تولید مسایل اسلامی و مسایل بسیار گسترده ای از طریق وحی و قرآن و روایات و از طریق بوم اسلامی وارد فلسفه سیاسی کرد. فارابی مدینه ای ترسیم کرد که دقیقا منطبق بر ادبیات اسلامی است. فارابی دست کم ۱۶ مدینه فاضله در سطوح مختلف مطرح می کند و مدینه های غیر فاضله فارابی ۷۲ گونه است.
حجت الاسلام والمسلمین مهاجرنیا گفت: مسئله ولایت فقیه را فارابی مطرح می کند و از ابداعات و انحصارات و ابتکارات وی است. شرایط هشت گانه ای که برای ولی فقیه و رییس سنت مطرح می کند، خبر از یک واقع گرایی و معطوف به واقعیت زیست بوم جهان اسلام دارد. فارابی در حقیقت با این واقع گرایی آمد و گفت ریاست مدینه پنج سطح دارد که رییس اول را با پیامبر گرامی اسلامی تطبیق داد، کسی که به او وحی می شود پس از آن روسای مماصل دقیقا بر ائمه ۱۲ گانه شیعه تطبیق دارد. در مورد یازده امام از عنوان مرگ استفاده می کند اما در مورد امام دوازدهم ایشان را امام غایب می نامد و به ویژگی های رییس سنت در زمان غیبت اشاره می کند و هشت شرط را برای رییس سنت مطرح می کنند که فقهای ما نیز آنها را بیان می دارند.
وی تصریح کرد: در مجموعه مسئله سازی ای که فارابی در خصوص فلسفه انجام داد، باعث شد تا فلسفه را در تراز تجربه مسلمین و در تراز فلسفه سیاسی اسلامی قرار دهد و با روش های چند گانه ای که مطرح شد، فارابی موفق شد فلسفه را اسلامی کند.
در ادامه، دکتر مهدی عباس زاده عضو هیأت علمی گروه معرفت شناسی پژوهشگاه و حجت الاسلام دکتر رضا غلامی به عنوان ناقدان به ارایه دیدگاه ها و نظرات خود پرداختند که در ادامه می خوانید:
حجت الاسلام و المسلمین رضا غلامی:
اول. تعبیر اسلامی سازی فلسفه یونان غیرقابل دفاع است و روش شناسی هم غیر قابل دفاع است. اسلامی سازی یعنی تبدیل فلسفه به کلام. ما نباید فلسفه را به کلام تبدیل کنیم کار که مسیحیان انجام دادند. نباید فضا را به منتقدان فراهم کنیم. فلسفه خیلی زود مورد توجه شیعیان قرار گرفت و به عنوان بستری برای تامل ورزی قرار دارد. باید میان فلسفه و آموزه های فلسفی فیلسوفان که برداشتهای غیرفلسفی در میان آنها قرار گرفته است، تفکیک کرد.
فلسفه تعهدی به دین ندراد و تنها عامل ارتباط فلسفه به اسلام آن است که اسلام پنجره ای جدید پیش روی فلسفه قرار داد و دیدگاه جدید روی آن قرار داد. هر گونه بحث دیگر فلسفه را از فلسفه بودن می اندازد. فلسفه حتی اگر از دین هم نکته ای می گیرد، باز عقلی است. فارابی نکات غیرعقلی را از فلسفه یونان حذف می کند و نه نکاتی غیر دینی را. فارابی تلاش می کند که خرافات را از فلسفه یونان حذف کند.
دوم. فلسفه فارابی را نمی توان بدون در نظر گرفتن شخصیت او فهمید او می خواهد از حقیقت به دین برسد یا از دین به حقیقت؟ نمی توان این را نادیده گرفت.
سوم. فارابی را نمی توان از زمینه بالندگی او در نظر گرفت که تمدن اسلامی است.
چهارم. روش شناسی فارابی را باید در منطق ارسطو رصد کرد. آیا فارابی منطقی جدید را طرح می کند یا از آن بهره می گیرد؟
پنجم. اگر رسالت فلسفه هستی شناسی است کار آن تحلیل وجود و هست و نیست است و نه باید و نباید. حکمت عملی در واقع فلسفه نیست نوعی عقلانیت عملی است که بخشی از آن اخلاق است. در حکمت عملی شاهد شریعت هستیم که با بایدها و نبایدها شرعی تطبیق داده ایم و با زبان حکمت آن را ذکر کرده ایم.
- دکتر مهدی عباس زاده:
ابتدا تشکر می کنم از برگزارکنندگان همایش و نشست علمی و نیز جناب آقای مهاجرنیا که بحث خوب و قابل استفاده ای ارائه دادند و نیز جناب آقای دکتر غلامی.
در کلیت بحث با جناب آقای مهاجرنیا موافقم، ولی در جزئیات بحث، چند نکته وجود دارد که خدمتتان عرض می کنم:
۱. عنوان نشست، فلسفه مطلق است ولی متنی که قبلا ارسال شده و نیز بخش مهمی از مباحثی که امروز ارائه شد، ناظر به فلسفه سیاسی است.
۲ . البته فارابی مبانی، غایات (جهت دهی) و مسائل اسلامی را در فلسفه یونان وارد کرد، ولی پیش فرض ها (تصوری و تصدیقی) چه می شود، یعنی مبادی؟ فرق است میان مبانی و مبادی. غایت، یکی از مبادی است. آیا فارابی مبادی اسلامی دیگری هم در فلسفه اش داشت؟ کاربرد، فایده و … هم هست.
۳. گفته می شود تاثیر ارزش ها بر دانش، در سه مقام می تواند باشد: کشف (اولویت بندی مسایل، گردآوری داده ها و روش)، داوری (توجیه فرضیه های مختلف و قضاوت میان آنها) و کاربرد (به کار بستن یافته های علمی در عرصه های مختلف). این تاثیرگذاری، در مقام های اول و سوم، مستقیم است ولی در مقام دوم، غیر مستقیم و مشروط به پذیرش تبعات آن. باید تکلیف این سه مقام را روشن می کردید. نزد فارابی آیا آموزه ها و ارزش های اسلامی، در توجیه فرضیه های فلسفی و قضاوت میان آنها مؤثر بوده است؟
۴ . آیا فارابی همواره روش برهانی را بکار برده؟ با فرض صحت انتساب «فصوص الحکم» به فارابی، روش اشراقی هم اضافه می شود، یعنی جمع عقل و شهود.
۵. در اواسط ص ۲ گفته اید فارابی مثل سهروردی و ملاصدرا نیست که فلسفه را در خدمت اشراقات الهی و وحی قرار دهد. ولی باید گفت فارابی مشائی محض نیست. او با فرض فصوص الحکم اشراقی نیز هست. ضمن اینکه ابن سینا وجوب و امکان فلسفی را از آیه «اولم بکف بربک …» نگرفته، بلکه برهان صدیقین را از این آیه گرفته است.
۶ . در ابتدای ص ۳ گفته اید که فارابی هستی شناسی توحیدی را از اسلام گرفته. فیلسوف قاعدتا چنین نمی کند… فیلسوف با عقل حرکت می کنند، بسا به مبانی دینی برسد یا نرسد. راجع به نبوت و وحی نیز همین گونه است. وگر نه فارابی فیلسوف نخواهد بود، متکلم خواهد بود.
۷. رییس مدینه، هم فیلسوف است و هم پیامبر. از جهت افاضه عقل فعال به عقل منفعل، فیلسوف است و از جهت تداوم همین افاضه به متخیله، پیامبر. پیامبر شأن فیلسوف را نیز دارد، فقط چون با مخاطب عام مواجه است، محاکمات متخیله را به آنها توضیح می دهد. فارابی در اینجا تبیین فلسفی از نبوت ارائه می دهد. این کاری غیر از دینداری و دینورزی است.
۸. در بخش جهت دهی، اینکه فارابی سیاست را در جهت یا غایت فضیلت و سعادت قرار می دهد و این غایت خداست، حرف فلسفی است یا دینی؟ ارسطو هم همین را می گفت، فقط به جای خدا به محرک لایتحرک اولی قائل بود که بیشتر علت غایی است. بله، قبول داریم که خدای فارابی با خدای دینی در اوصاف مهمی اشتراک و انطباق دارد. لذا نزد او خدا صرفا علت غایی نیست، بلکه علت فاعلی و تامه است. اما فارابی تعریف سعادت و فضیلت را هم از ارسطو گرفته و بر دین تطبیق داده است.
۹. در اواخر ص ۱۱، حرکت از پارادایم طبیعت گرایی ارسطویی به سمت پارادایم فطرت گرایی دینی … فطرت اینجا به چه معناست؟ منبع معرفت است یا ابزار معرفت یا چیز دیگری؟
۱۰. در اواسط ص ۱۲، نوشته اید: تکثیر علت فاعلی و تطبیق آن بر خداوند به عنوان عله العلل … منظور از تکثیر چیست؟
۱۱ . از قول علامه طباطبایی بیان شده، فلسفه سیاسی اسلامی همان کلام سیاسی است، چون از آموزه های دینی نشات گرفته…. آیا به نظر شما این قابل بحث نیست؟
۱۲ . به درستی اشاره کرده اید که نزد فارابی، فقیه بودن در رییس اول شرط نیست، بلکه ناظر به مراتب پایین تر ریاست است. او بیشتر قائل به مدل حکیم-حاکم-نبی است.
۱۳ . آخرین سطر نوشته اید: آنچه امروزه با عنوان فلسفه سیاسی فارابی شناخته می شود، دانشی است که با رویکرد بنیادی، آرمانی و ارزشی اسلام سازگاری کامل دارد. واقعا؟ پس چرا پس از آن، نظریه های سیاسی دیگری در عالم اسلام پدید آمده؟
با تشکر مجدد