به گزارش روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، یکی از نکاتی که در رابطه با اغتشاشات اخیر می توان درباره آن صحبت کرد، موضوع «غیرت دینی» و «غیرت ملی» است که به این منظور، خبرگزاری حوزه به سراغ رئیس پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه رفت و در این خصوص با این استاد پزوهشگاه به گفت و گو پرداخت.
مصاحبه ای که مشاهده می فرمایید، ماحصل سخنان حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی است که تقدیم می شود.
* برای شروع، تعریفی از غیرت برای ما داشته باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم – اصولا هر موجود زنده ای فارغ از اینکه فهم و شعور داشته باشد یا نداشته باشد، نسبت به اطراف خود عکس العمل متناسب با سطح تهدید انجام می دهد و اگر قرار باشد متناسب با سطح تهدیدات نسبت به خود، جامعه، اطراف و خانواده اش، عکس العمل و حساسیت نداشته باشد، طبعا دیگر او موجود مطلوب نسبت به خود تلقی نمی شود.
حیوانات هم نسبت به رفتارهایی که نسبت به آنان انجام می شود، عکس العمل نشان می دهند.
موجودات اعم از حیوانات و انسان ها در یک سطوحی نسبت به تهدیدات خود عکس العمل نشان می دهند که این عکس العمل می تواند فرار باشد (در صورت نداشتن قدرت مقابله) و یا مقابله باشد و حتی یک بخشی از موجودات، نه فقط از خودشان؛ بلکه از کسانی که تحت تکفلشان هستند نیز حمایت می کنند.
عمدتا مادرها و پدرها در حیوانات نسبت به کوچک ترین فرزندانشان مراقبت و حمایت دارند؛ طبعا این فضا در حوزه انسان هم وجود دارد و انسان ها یا از خودشان و یا از افراد تحت تکلف خود در قبال تهدیدها حمایت می کنند؛ لکن چیزی که انسان را از حیوان متمایز می کند، رویکرد اجتماعی است؛ فارغ از اینکه از خود و زن و بچه اش و یا از جامعه خود حمایت می کند؛ چون انسان، اجتماعی است و طبیعتا در اجتماعی که در آن زیست می کند، حفاظت هم اولویت دارد.
آن چیزی که تحت عنوان “غیرت” تلقی می شود، جنبه جانبدارانه ای از یک فرد نسبت به آن چیزی است که به او متعلق است؛ چه به شخص او؛ چه به اهل و عیالش؛ چه به خانواده اش؛ چه به شهر و جامعه اش و چه به حکومتش.
طبعا هرچه انسان غیرتمندتر و دایره اش وسیع تر باشد، منطقه ای که تحت غیرت او قرار می گیرد نیز وسیع تر می شود.
نکته مهم در حوزه غیرت این است که عکس العمل و محافظت نسبت به کسانی که مرتبط و منتسب به او هستند، انجام شود؛ حال این عکس العمل می خواهد ذاتی باشد؛ عرضی باشد؛ اعتباری باشد؛ یا به اعتبار جامعه، اعتقادات، تکوین یا انتصاب باشد؛ اگر غیرت ورزی انجام شود، حتما در قبال حمایت از آنان هزینه هم داده می شود و این هزینه را افتخار خود تلقی می کند؛ چون خود را نسبت به او صاحب مسئولیت می داند و همه این موارد، نشان دهنده غیرت است.
غیرت این نیست که انسان نسبت به پوشش نامناسب همسر یا دخترش حساس باشد که البته این هم غیرت است؛ اما غیرت به این است که از او در قبال تهدید، ضعف و سایر مسائل دیگر خانواده و اطرافیان خود حمایت داشته و نسبت به راهی که می خواهند بروند، پشتیبانی کند.
* غیرت از زوایای گوناگون می تواند تقسیم بندی های مختلف داشته باشد؛ تعریف شما از غیرت ملی و دینی چیست؟
اگر انسان یک ملیتی برای خود قائل نباشد، طبیعتا غیرت ملی هم برایش قائل نمی شود؛ انسان ها زمانی صحبت از غیرت ملی می کنند که فارق از شخص، خانواده، شهر و آن چیزی که اطرافشان وجود دارد، چیزی تحت عنوان هویت ملی قائل شده و سرنوشت خود را با آن جامعه و هویت گره زده و دشمن آن ملت را دشمن خود تلقی کند و طبعا اگر اینگونه باشد، خود را به مثابه یکی از کل تلقی می کند و به سهم خود نسبت به ملیت خود غیرت می ورزد و دفاع می کنند.
همچنین وقتی غیرت می ورزد که عادتا تهدیدی نسبت به این ملیت صورت گرفته باشد و یا امکان تهدیدی باشد.
این غیرت ورزی ممکن است زمانی باشد که دشمنی وجود داشته و در قبال دشمن، از ملیت خود حمایت کند؛ همچنین ممکن است دشمنی نباشد؛ اما برای ارتقاء رتبه و توسعه این ملیت باز همان غیرت باید باشد تا توسعه برای ملیت اتفاق بیفتد؛ مهم این است که ملیت را ملیت خود تلقی کند.
طبعا ما نسبت به ملیت های دیگر، غیرتی نداریم و اگر کشور دیگری فتح شود و یا از بین برود، غیرتی نسبت به آن خرج نمی دهیم، مگر اینکه نسبت به آن کشور، علقه و تعلق خاطر داشته باشیم؛ همچنین ممکن است ما نسبت به کشوری اسلامی اگر فتح شود، غیرت بورزیم و بگوییم او هم به ما مرتبط است؛ اما ذیل دارالاسلام است و برادران مسلمان ما هستند.
اگر غیرت می ورزیم، در مرتبه قبل، برادری را ثابت می دانیم و لذا حمایت می کنیم و غیرت می ورزیم؛ اما اگر این اتفاق نیفتد و جدایی حاصل شود، طبیعتا غیرتی هم حاصل نمی شود و چه بسا شاید با فتح آن کشور، انسان خوشحال هم شود.
در حوزه دین هم از یک جهت، دین مبتنی بر یک باورهای انسانی است؛ انسان ها از قدیم الایام بر اساس تدین و دین باوری زندگی کردند و طبعا اگر دینشان از بین برود و در معرض تهدید قرار گیرد، هویت آنان (هویت موجود یا هویت محتمل آینده)در معرض خطر قرار می گیرد و طبیعتا هرچه تعلق خاطر انسان به دین بیشتر باشد، غیرت ما بیشتر است.
* شاید برای برخی سؤال باشند که غیرت ملی و دینی چه فوائدی دارد؟ آیا می توان دستاورد دنیایی یا اخروی برای این دو نوع غیرت تعریف کرد؟
حتما انسان ها متناسب با آینده نگری و غایات خود تصمیم گرفته و رفتار می کنند؛ اگر غایاتی نباشد، رفتاری هم نخواهند داشت؛ چون آینده آنان از بین رفته و در معرض تهدید قرار می گیرد؛ اما این نکته به این معنا نیست که آینده نگری و غایت در ذهن او حاضر باشد؛ برخی مواقع این افراد در اذهان آنان مترکز و ثابت است؛ انسان ها اگر از خانواده خود حمایت می کنند به این معنا نیست که خانواده در معرض تهدید قرار گرفته است؛ حتی در موقع غیرت ورزی هم دنبال منفعت نمی گردند؛ ولو منفعت عائد می شود.
اگر انسان نسبت به خانواده اش غیرت می ورزد، مسئله اش این است که من باید هزینه بدهم؛ نه فایده ببرم.
اصولا صنف غیرت ورزی، هزینه دادن است؛ اما طبعا در قبال چیزی که هویت من به او گره خورده و ضرر او ضرر من تلقی می شود، طبیعتا این هزینه را پرداخت می کند و تبعات را به خود تحمیل می کند و عملا ملیت را حفظ کرده و خانواده را حفظ می کند ولو اینکه مجروح و مصدوم شده و هزینه ای از مال و جان خود تقدیم کند.
انسان ها در مقوله غیرت اولا و بالذات به دنبال هزینه و فایده نیستند؛ اما به این معنا نیست که دارای هزینه و فایده نباشد؛ هزینه در کوتاه مدت و فایده در درازمدت؛ هزینه مشهود و فایده پنهان خواهد داشت.
غیرت ورزی حتما فایده دارد؛ اما چون اینقدر فوائد آن بدیهی و واضح است و جزو فواید خود انسان تلقی می شود، طبیعتا انسان هزینه هم برای آن می پردازد؛ مثل اینکه انسان برای دفاع از خود هزینه می پردازد. شخص این هزینه را می دهد چون فایده آن مفروض است.
* اخیرا شاهد برخی خرابکاری ها و اغتشاشات در کشور هستیم؛ می خواهیم بدانیم غیرت دینی و غیرت ملی را در کجای این حوادث می توان تعریف کرد و چه تأثیری می تواند داشته باشد؟
اگر در جامعه ای زندگی کند که مردم این جامعه نسبت به آن احساس مسئولیت نکنند و به عبارت دیگر، قبل از احساس مسئولیت، خود را به جامعه مستند نکرده و جامعه را به خود مستند نکنند، اگر این ارتباط، علقه و تعلق خاطرنباشد، طبیعتا مسئولیت هم در قبال این جامعه محقق نمی شود؛ اما اگر جامعه ای باشد که در او وحدت اجتماعی وجود دارد؛ جامعه ای باشد که در او تعلق خاطر به آن ارزش ها وجود داشته باشد و در این جامعه، سرنوشت افراد به هم گره خورده و شخص هم این منطق را بفهمد، طبیعتا نسبت به آن غیرت خواهد داشت.
برخی مواقع، افرادی در جامعه زندگی می کنند؛ اما تعلق خاطر ندارند؛ بعضی مواقع در جامعه ای هستند نسبت به سرنوشت جامعه نمی خواهند مشارکت کنند چون می گویند به آنان بدی و جفا شده و یا لااقل احساس این حکایت وجود دارد و دفاعی نمی کنند و یا در فضایی قرار دارند و منافعی که در کوتاه مدت برایشان حاصل می شود را برای خود تلقی می کنند و منفعت فراگیر جامعه ای که در درازمدت به خودشان عائد می شود را نمی بینند؛ مثل کاری که در سوریه اتفاق افتاد.
مردم در سوریه کار نداشتند و شاید تعلق خاطر جدی هم نسبت به حاکمیت نداشتند و پول گرفتند و در تظاهرات شرکت می کردند؛ اما کمی که گذشت، معلوم شد که خود این فایده، هزینه بوده است؛ چون نه فقط این پول دریافتی، بلکه پول های دیگر خود را هم برای صدمات جنگ پرداخت کردند و امنیت خود را هم از دست دادند؛ لذا بعدا متوجه شدند که اگر تعلق خاطر نداشته باشند، دیگران فقط از بین نمی روند؛ بلکه خودشان هم از بین می روند.
اگر این تعلق خاطر ایجاد شود، وحدت ملی حاصل شود، ملیت در فضایی که شاید احزاب و گروه ها و مذاهب و ادیان به صورت متفرق و متکثر وجود دارند، حاصل شود، طبیعتا نتیجه منطقی آن این است که همگان غیرت می ورزند.
جنگ تحمیلی نشان می دهد که همه افراد چه مؤمن و غیرمؤمن، مسلمان و غیرمسلمان، شیعه و غیرشیعه جنگ را تدبیر کردند؛ چون فرض کردند که دشمنی واحد به کشوری واحد حمله کرده است و آنان جزو این کشور واحد هستند، پس طبیعتا باید در مقابل دشمن مقاومت کنند؛ مهم این است که در این تکثرها، رویکرد وحدت بوده و «وحدت در عین کثرت» و «کثرت در عین وحدت» برای جامعه وجود داشته باشد.
غیرت بیش از اینکه تابع مؤلفه های خارجی باشد، تابع باور ذهنی ماست؛ اگر باور ذهنی شکل بگیرد و تعلق خاطر ایجاد شود، طبعا رفتار هم متناسب با آن انجام می شود و غیرت، بروز خارجی پیدا می کند.
* اسم از سوریه آوردید؛ اگر این اغتشاشات تندتر شود، ایران شبیه سوریه خواهد شد؟
مقایسه سوریه با ایران، مقایسه درستی نیست؛ ولو دشمن می خواهد چنین کاری انجام دهد؛ اما مقایسه درستی نیست.
علت آن این است که در کشوری مردم سالار زندگی می کنیم؛ یعنی مردم از رهبر تا رئیس جمهور و نماینده مجلس و شورای شهر را انتخاب می کنند و اگر مسئولی را نپسندیدند، برای دوره بعد، شخص دیگری را سرکار آورده و مسئول جدیدی را انتخاب می کنند.
ما در کشوری زندگی می کنیم که قوانین بر اساس هنجارهای بومی مردم تنظیم شده است؛ قشر خاصی نیامده است که قانون گذاری کرده باشد.
ما در کشوری زندگی می کنیم که انقلاب شده است و مردم به فاصله چند ماه به این انقلاب رأی دادند؛ هیچ انقلابی این کار را نمی کند که برای انقلاب خود رأی بگیرد؛ حتی مجدد با اینکه رأی گرفتند، منتخبان مردم، قانون اساسی نوشتند و مردم رأی دادند و مجدد در سال ۱۳۶۸ نسبت به آن بازنگری کردند و همچنان مردم کف انقلاب و مدافع آن هستند.
هیچ انقلاب و جامعه ای را نمی توان پیدا کرد که مردم علیرغم تمام مشکلات بعد از چهل و اندی سال، همچنان در سالگرد انقلاب به صورت میلیونی در خیابان حضور پیدا کرده و جشن بگیرند.
باور به اینکه این انقلاب برای مردم است و خود مردم آن را هدایت می کنند و باور به اینکه جهت دهی آن با مردم است، موجب می شود به محض اینکه اگر اغتشاش و مشکلی باشد، خود مردم کف صحنه حاضر شوند.
در سوریه چنین اتفاقی نیفتاد. در سوریه حاکمیت مردم سالار نیست؛ حکومت در سوریه مردم بنیاد نیست؛ در سوریه اینکه مردم هر بار بیایند و بیعت کنند و خودشان را نشان دهند، وجود ندارد؛ البته در سوریه هم مردم فریب خوردند و همین مردم بعد جنگ با درصد بالایی به بشار اسد رأی دادند و حاکمیت ملی برایشان مهم است و همچنان هم در قبال دشمن واحد ایستادگی می کنند؛ اما اینکه دشمن سعی دارد این اتفاق بیفتد، یک بحثی است و اینکه ممکن است کسانی فریب بخورند و جریان سوریه را بتوان در ایران رقم زد، بحث دیگری است.
مردم ایران همواره سیاسی هستند و نکته مثبتی است و همواره نسبت به مسائل ریز جامعه اظهار نظر می کنند.
در مقوله انقلاب اسلامی اولین مرتبه ای نیست که کشور با یک چالش روبرو می شود و بحمدالله ارکان های گوناگون نظام از جمله ارکان نظامی، انتظامی، انقلابی و مردم وجود داشته و هوشیارند و سطح آمادگی نظامی، نرم افزاری و سخت افزاری کشور نیز قابل مقایسه با گذشته نیست.
در اوائل انقلاب، تجریه طلب، منافق، نفوذی ها و … حضور داشته و هنوز بستر اقتصاد شکل نگرفته بود و صف و کوپن و جنگ وجود داشت؛ اما در همان فضا هم هیچ اتفاقی برای کشور رقم نخورد و نمی شود که رقم بخورد؛ چون بنیادها به گونه ای است که حکومت برای مردم است و کسی نمی تواند حکومت مردم را از خودشان بگیرد؛ ولو در برخی از موارد مثل سال ۸۸ که به یک بهانه ای گفتند رأی مردم خورده شده و همانها هم فهمیدند که اشتباه کردند یا کارگزاران نالایق غیرمردمی که آمدند و در هشت سال، بلاهایی را سر مردم آورده و آنان را ناراضی کردند؛ اما در عین حال اگر مردم احساس کنند که مسئولی را نمی خواهند، در انتخابات بعدی او را کنار گذاشته و شخص جدیدی را انتخاب می کنند.
جمهوری اسلامی ایران با دشمن مشخصی مواجه است و اگر در سال های گوناگون، موفق به پیروزی در فتنه و اغتشاش نشدند، به خاطر مردم این سرزمین است؛ چراکه مردم، صاحب انقلابند و در کف خیابان حضور دارند و انقلاب، حکومت، ملیت و … برای مردم است؛ همین مردم اگر زلزله یا سیلی در منطقه اهل سنت هم اتفاق بیفتد، به کمک آنان رفته و حمایت می کنند و بالعکس آن نیز وجد دارد؛ همین مردم در جنگ هم شرکت می کنند؛ چون دشمن واحدی داشته و تجربه دشمنی آنان برای همه وود دارد و طبیعتا اتفاقی نخواهد افتاد؛ مگر اینکه حکومت خاستگاه مردمی اش را از دست دهد؛ مگر اینکه مردم احساس کند حکومت برای آنها نیست که بحث دیگری است؛ و الا اگر ساختار حکومت، مردم سالاری دینی باشد، طبیعتا اقتضای مردم سالاری دینی، وحدت و غیرت مردم نسبت به این حکومت و انقلاب است.
در مردم سالاری دینی که مستند به انقلاب اسلامی است، بنای بر مواجهه با شهروند وجود ندارد؛ اما بنا بر آگاهی بخشی وجود دارد؛ یعنی شاید کشور در سال ۸۸، هشت ماه در التهاب قرار گرفت؛ اما به خاطر تشخیص سره از ناسره از سوی مردم بود؛ برای این بود که بفهمند آیا کسانی که ادعای تقلب کردند، در مسیر مردم اند یا در مسیر مخالف مردمند؛ طبیعتا هشت ماه طول کشید و اتفاقات بدی افتاد و صدماتی حاصل شد؛ اما همان مردمی که سال ۸۸ آمدند و اعتراض کردند، همین ها آمدند و گفتند ما اشتباه کردیم و پای نظام ایستادند؛ همچنان که یازده میلیون به بنی صدر رأی دادند و طول کشید تا ماهیت بنی صدر معلوم شود؛ اما وقتی برای مردم معلوم و شفاف شد، خود مردم از بنی صدر گذر کردند.
مردم به این باور می رسند که اگر دشمنی بیاید، او هم در امان نیست؛ اگر قرار باشد پروژه سوریه سازی رقم بخورد، مردم هم در این چاه قرار می گیرند؛ طبیعتا چون به این باور می رسند، مواجهه می کنند؛ اگر مثلا در دی ماه سال ۸۸ آن تعداد انسان به خیابان می آیند، اتفاقی نیست؛ اگر جمعیت میلیونی در ۱۳ آبان امسال در صحنه حاضر می شوند، از روی اتفاق نیست؛ اینها غیرت، حمیت و پشتوانه است.
* چه تفاوتی میان «غیرت ملی» و «ملی گرایی» وجود دارد؟ آیا ملی گرایی مذموم است؟
باید تعریفی از ملی گرایی داشت. معمولا ملی گرا به اشخاصی نسبت داده می شود که سبقه اساطیری و ایرانیت ایران را مدنظر قرار می دهند.
برخی از این افراد فقط شعار «نه عزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران» سر می دهند؛ اما در بزنگاه ها، حمایتی از کشور نداشته و هیچ وقت هزینه ای نمی دهند.
اگر این افراد، غیرت ملی داشته باشند، باید وسط گود آمده و باید حمایت کنند؛ اما اگر کسی شعار می دهد؛ ولی هزینه ای نمی دهد؛ معلوم است که غیرت ندارد و فقط شعار می دهد؛ لذا در جمهوری اسلامی کسانی غیرت دارند که در قبال دشمن داخلی و بیرونی می ایستند و ملیت و هویت ایرانی خود را حفظ می کنند.
طبعا هویت ملی ایران در حدود ۱۴۰۰ سال گذشته، فارغ از هویت مذهبی مردم نیست؛ نمی شود کسی بگوید من هویت ملی دارم؛ اما در این هویت ملی، تراث دینی را نادیده بگیرد.
عزاداری ها،عبادات، مناسک، ائمه اطهار (ع) و … جزو هویت ملی ما هستند؛ حتی اشعار ما از حافظ، سعدی و … هم که در او بروز از دین و دین داری است، جزو هویت ملی ماست.
نمی شود کسی بگوید من هویت ملی دارم؛ اما هویت مذهبی ندارم و این دو را تفکیک کند؛ لذا اگر کسی به ایران علاقه داشته باشد؛ به معنای ایرانی که در او تمام هویت های مذهبی وجود دارد و پوشش زن همواره یک حُسن تلقی می شود و همواره دشمن ستیزی یک حُسن و هنجار تلقی می شود، او غیرت ملی دارد.
اگر کسی هویت ملی داشته باشد و هویت مذهبی و دینی هم داشته باشد؛ طبعا تعلق خاطر مضاعف دارد و چون این تعلق را دارد، طبیعتا غیرت مضاعف هم به خرج خواهد داد؛ مثل کسی که عروس او برادرزاده اش هم باشد؛ هم به اعتبار اینکه عروس اوست، از او حمایت می کند و هم به اعتبار برادرزاده بودن، حمایت های خود را دارد.
در کف صحنه کسانی نسبت به هویت و بقای این نظام غیرت نشان می دهند که انتصاب مضاعف داشته باشند؛ هم به ایرانیت ایران اسلامی و هم به اسلامیت ایران اسلامی و وقتی به مظاهر امروز ایران همچون قانون اساسی، انقلاب اسلامی، رهبری و ساختار غیرت دارند، طبیعتا ظهور و بروز بیشتری به خرج خواهد داد.
اگر کسی جزو نیروهای ملی صرف باشد، اگر هزینه ای برای ملیت اش ندهد، او هم شعار می دهد و غیرت ملی ندارد. ملیت داشتن بدون داشتن غیرت ملی، شعار و پوچ است.
* ما در اغتشاش اخیر برخی از سلبریتی ها را داشتیم که با شبکه های ضدانقلاب همراهی نموده و با فعالیت های رسانه ای، برخی از مردم را تهییج به اغتشاش کردند؛ آیا این افراد بی غیرت به حساب می آیند؟
سطح این افراد متفاوت است؛ برخی از این افراد در فضای ذهنی ناشی از جنگ ترکیبی شناختی عجیب دشمن گیر کرده اند؛ یعنی به گونه ای برای آنان تلقی شده که الان همه مردم چیزی را می خواهند و حاکمیت چیزی نمی خواهد.
وقتی اینگونه رفتار می کنند و در فضای غلبه ذهنیت مجازی مبتنی بر آن چیزی که دشمن از آن طرف آب القاء می کند، قرار می گیرند، طبیعتا رفتار متناسب با آنان انجام می دهند.
اگر در وهله اول کاری انجام دادند، می توان گفت فعلا مشکلی ندارند؛ اما اگر فضا شفاف شد و مردم میلیونی وسط خیابان آمدند و در قبال این تعداد از مردم، ۲۰۰ نفر هم آن طرف آمدند، اگر این انسان بیاید و بگوید مثلا درود بر مردم فلان شهر و اگر ۲۰۰ نفر را لااقل در قبال ۲۰۰ هزار نفر قرار دهد، معلوم است که غیرت ملی ندارد؛ چون مردمش را به ۲۰۰ نفر فروخته است؛ به همین تناسب کشورش را و حداکثریت کشورش را به یک جماعت کمتر از یکی دو درصد فروخته است و در این زمان می توان گفت که او بی غیرت است.
اصرار بر خطا در صورتی که منطق هویداست، بی غیرتی است؛ اما برخی مواقع اینگونه نیست؛ چراکه گاهی بعضا به دلائلی مجبور هستند؛ مثلا بچه اش آن طرف آب است و در حال زندگی است؛ حالا فرزندش را تهدید می کنند و مجبور می شود چیزهایی را بر علیه ایران بنویسد؛ یا کاسبی اش به یک منطق و هجمی از فالوور مستند است که اگر اینها را کم کند، نانش از بین می رود؛ او برای نان خود تلاش می کند؛ البته خطای زیادی است و فرزند خود را در قبال جامعه می خواهد حفظ کند یا اطرافیان خود را در قبال یک جامعه کلان حفظ کند یا باورهای خود را در قبال باور کلان القاء کند؛ شاید باورش خدشه دار است، اما نمی توان گفت غیرت ندارد؛ اما حتما ملیت ندارد.
این انسان نسبت به فرهنگ جامعه اش حمیّت ندارد و می توان گفت نفوذی است و تحت تأثیر است و می توان این گونه بیان کرد که در جنگ شناختی کشته شده است.
ما یک وقتی در فضای عادی نفس می کشیم و اگر در این فضا، کسی این کار را انجام دهد دشمن است و معلوم است؛ اما در فضای جنگ شناختی، بسیاری از افراد عملا کشته می شوند؛ اما خبر ندارند.
امروز انواع و اقسام کشورها، رسانه ها، کانال ها، شبکه ها و … اخبار را به گونه ای رقم می زنند که واقعیت، مغلوبه می شود.
جنگ شناختی به گونه ای رقم می خورد که عملا باور به دشمن بیش از خود دشمن کار می کند؛ چون باور به دشمن، مؤثر است.
بسیاری از این افراد به ظاهر سلبریتی، عملا بیش از اینکه می خواهند جامعه را از بین ببرند، خودشان از بین رفته اند و عملا معدوم شده اند؛ زمانی باید بگذرد تا معلوم شود که این افراد چگونه فریب خورده اند؛ البته برخی بیان کرده اند که اشتباه شده است و به اشتباه خود اقرار کرده اند و انسان در دفعه اول می پذیرد.
معمولا سلبریتی ها اندیشمند نیستند؛ این افراد بیشتر دیده شده اند تا اینکه انسان های فرهیخته ای باشند؛ مشهورند تا اندیشمند باشند و طبیعتا خطا می کنند؛ مردم باید حواسشان باشد که زندگی خود را به این افراد گره نزنند؛ چون معمولا افراد فرهیخته و اندیشمندی نیستند.
سلبریتی یعنی زلنسکی که رئیس جمهور اوکراین شده و لااقل بخش زیادی از کشورش را به باد می دهد و کشور را تارومار می کند؛ مردم باید کشور خود را در اختیار اندیشمند بگذارند تا دست سلبریتی که کار او بازی کردن و … است.
خیلی از این افراد در جنگ شناختی از بین رفتند و معدوم شدند و مردم هم باید متوجه شوند که سنخ و جایگاه این افراد چیست و طبیعتا متناسب با این جایگاه، رفتار کنند و این مردم هستند که باید نظر بدهند بر اساس فرضیه موجد، این افراد بی غیرت هستند یا نیستند.
داد زدن به بی غیرت و بی شرف، هنر نیست؛ هر کسی می تواند حرف بزند؛ بی غیرت و بی شرف کسی است که مردمش را به دشمن می فروشد؛ وقتی دشمن عیان از آمریکا و اسرائیل و منافقین و تجزیه طلب و … شعاری را می دهند، همراهان آن ها هم بلا شک بی شرف و بی غیرت هستند.