به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به نقل از خبرگزاری ایکنا، نشست «مبانی علوم انسانی قرآنی» روز یکشنبه ۲۱ آذر به مناسبت هفته پژوهش برگزار شد و حجتالاسلام والمسلمین قاسم ترخان، عضو هیئت علمی پژوهشگاه، با موضوع «مبانی جهان شناختی علوم انسانی» به ایراد سخنرانی پرداخت.
در ادامه متن سخنان وی را بخوانید:
اگر بخواهیم مبانی جهانشناختی علوم انسانی اسلامی را از منظر قرآن تبیین کنیم، با دو سنخ از مباحث مواجه هستیم؛ یک سنخ از مباحث به هستیشناسی مربوط است. آیا از نظر قرآن، جهان همین جهان شهادت است یا جهان غیب هم وجود دارد و مصادیق جهان غیب کدامند؟ اگر به جهان غیب توجه نکنیم، میتوانیم علوم انسانی اسلامی داشته باشیم؟ سنخ دیگر مباحث درباره ویژگیهای کلی جهان و نیز مراد ما جهانی است که شامل غیب و شهادت باشد.
لزوم پرداختن علوم انسانی به عالم غیب
درباره سنخ اول باید گفت که به اعتقاد ما قرآن از حیث هستیشناختی با این دیدگاه موافق است که جهان به عوالمی همانند عقل، روح، جبروت و مثال و عالم طبیعت یا ناسوت تقسیم میشود. آنچه از نگاه هستیشناسانه درباره جهان غیب میتوانیم بگوییم این است که ذیل عالم غیب مواردی همانند روح انسانی، جن، شیاطین و ملائکه وجود دارند که باید در علوم انسانی مورد توجه قرار گیرند. این موارد چه تأثیراتی بر مؤلفههای علوم انسانی دارند؟ اگر ما به دو نگره طبیعتگرایی هستیشناختی و روششناختی نگاهی بیندازیم، یقیناً طبیعتگرایی که جهان را به ماده منحصر میکند مورد نقد قرار خواهد گرفت و مؤلفههای علوم انسانی اسلامی هم تغییر خواهد کرد و به جای طبیعت بر مواردی همانند خلقت و علل فعل و اراده تأکید خواهد شد و بسیاری از موارد غیبی برای تحقیق در علوم انسانی اسلامی موضوعات مهمی خواهند بود.
اگر عالم مراتبی دارد، برای شناخت این عوالم نمیتوان از یک ابزار استفاده کرد، بلکه باید شیوههای مختلفی به کار گرفته شود. در علوم انسانی هنجاری این بحث مطرح است که اعتباریات در تعامل با نیازها و غایات انسانی شکل میگیرد. اگر باور داشته باشیم که جهان غیب وجود دارد، تعریف خاصی از نظام نیازها ارائه و نیز خدا را جایگزین انسان و طبیعت به عنوان منشأ حقوق و باید و نبایدها خواهیم کرد.
توجه به علل فاعلی تبیین پدیدهها
در سنخ دوم یعنی ویژگیهای کلی جهان به برخی از مبانی رسیدهام. برخی از مبانی به ویژگیهای صوری یا صورت جهان، برخی به ماده جهان و تعدادی نیز به سویه ارتباط با فاعل و غایت جهان مربوط هستند. اولین مبنا، که به سویه ارتباط جهان با فاعل مربوط میشود، این است که جهان مخلوق محسوب میشود و در حدوث و بقا به خدا نیاز دارد. برونداد این اصل در علوم توصیفی و علوم انسانی، نقد طبیعتگرایی روششناختی است. معتقدیم که سرانجام طبیعتگرایی روششناختی نفی جهان غیب است، زیرا نمیتوانیم رابطه بین جهان غیب و جهان شهادت را نادیده بگیریم، بلکه آن جهان بر این جهان حاکم است و این ارتباط حذفشدنی نیست.
دومین برونداد این است که در تبیین پدیدهها به علل فاعلی توجه میشود. در نهایت روش ترکیبی پیشنهاد میشود تا معرفتی که به آن دست پیدا میکنیم ناقص نباشد. همچنین از حیث غایت و کارکرد علوم انسانی هم تغییراتی پدید میآید و در علوم هنجاری نیز این اصل ثابت میکند که باید منشأ اعتباریات خدا باشد و هدفهای مؤثر در اعتباریات اینگونه علوم را ترسیم میکند، چراکه اعتباریات بر اساس اهداف شکل میگیرد.
علاوه بر این، جهان به دست خدا تدبیر میشود. جهان نظامیافته، هدفمند و هدایتشده است و وقتی میگوییم جهان به دست خدا تدبیر میشود برونداد آن در علوم انسانی این است که در روش علوم انسانی در کنار توجه به روشهای تبیینی باید به روشهای تفسیری هم توجه کرد و باید برای فهم پدیدههای جهان رویکرد سیستمی را مورد توجه قرار دهیم. همچنین عالم بر اساس نظام اسباب و مسببات اداره میشود. برونداد این مبنا در علوم انسانی این است که طبیعتگرایی روششناختی با چنین مبنایی نقد خواهد شد. بر این اساس بحث سنتهای الهی را مطرح میکنیم و جریانات هرمنوتیکی و پستمدرن را نقد خواهیم کرد.
اهداف و غایات علوم انسانی
در زمینه هدف و غایت علوم انسانی باید چند نکته را مطرح کنم؛ یکی اینکه علوم انسانی مدرن با نفی علل غایی، دستیابی به علل فاعلی را هدف علم قرار داده است. در برخی از پارادایمها به علل غایی توجه میشود، اما مبتنی بر طبیعتگرایی روششناختی است که بر اساس اصل باور به غیب قابل پذیرش نیست. همچنین علوم انسانی مدرن با اتخاذ مبانی معرفتی، که روش تجربی را تنها روش معرفتبخش میداند و نیز گرایش به اومانیسم و نفی جهان غیب، هدف علم را در کشف حقیقت نمیداند.
همچنین جهان حق است، یعنی حقیقت عینی و حکیمانگی از ویژگیهای جهان شمرده میشود. این اصل عدالت را به عنوانی یک از اهداف علوم انسانی در نظر میگیرد. علاوه بر این، جهان یک واحد زنده و نیز از شعور و آگاهی برخوردار است. این مبنا در نظریات و روش علوم انسانی و در نظریات علوم توصیفی و هنجاری تأثیر میگذارد. اگر آن را بپذیریم، باید در علوم انسانی از روش ترکیبی عقلی و شهودی استفاده کنیم. همچنین جهان احسن و نیز بهترین و کاملترین جهان ممکن است. اگر در نظریات علوم انسانی نظام احسن را بپذیریم، تفاوتهایی در نظریات علوم انسانی به وجود میآید و سنتهای الهی جایگزین نظریات طبیعی میشود و نظریات اسلامی ارائه خواهد شد. البته جهان طبیعت از وجهه ثابت و متغیری برخوردار است. طبیعتاً در علوم انسانی اسلامی پارادایم جدیدی پیشنهاد خواهد شد که هم به سویه ثابت انسان و هم سویه متغیر او توجه خواهد شد. لذا در هدفگذاری علوم انسانی هم پرورش فقیه و هم عالِم علوم تجربی مورد توجه خواهد بود.
علاوه بر این، جهان در رفع نیازها با کمبود منابع زیستی مواجه نیست. این مبنا بر نظریات توسعه تأثیر میگذارد. همچنین جهان مادی در خدمت انسان و بستری برای تعالی و تکامل او شمرده میشود. موضوع اصالت جهان آخرت مطرح و تعریف جدیدی از منافع فرد ارائه میشود. البته جهان طبیعت جهانِ گذار به عالمی است که فنا در آن راه ندارد و انسان به سعادت ابدی خواهد رسید. این اصل هم ضامن تحقق رفتارهای عدالت محور و توسعهای با محور عدالت است. این مبانی در روش، هدف، مسائل و نظریات علوم انسانی نمود خواهد یافت.