سینمای ایران و دو راهی اصغر و منصور!

سینمای ایران و دو راهی اصغر و منصور!

نوشتاری از محمدحسن شاهنگی دبیرگروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه

 با تأکید بر دو‌گانة مهم«خودباوری و خودباختگی فرهنگی» با دو سرمشق و الگو در سینمای کشورمان مواجهیم؛ الگوی اول که متعلق به سبک فیلمسازان روشنفکری همچون اصغر فرهادی است، در زمین خودباختگی فرهنگی بازی می‌کند و الگوی دوم منتسب به فیلمسازان متعهد و جسوری است که ضمن اعتقاد به خودباوری فرهنگی با طرح مضامین و دغدغه‌های واقعی جامعه خود به ارتقای فکری مخاطبان ایرانی می‌‌اندیشند. جریان روشنفکری با ادعای پیروی از سبک رئالیسم، در بطن ملودرام‌های اجتماعی مدتهاست در آثار خود نگاهی ابتدایی به جامعة ایرانی و روابط اجتماعی دارد، مدام بر این طبل‌ها می‌‌کوبد که وضعیت حقوق بشر در جمهوری اسلامی ایران، قابل تأمل است،خشونت در کشور فوران می‌کند، امنیتی در مملکت وجود ندارد، زنان قربانی امیال شهوانی مردان‌اند و…

سینمای خودباخته در فیلم‌هایی نظیر«درباره الی»(ساخته اصغر فرهادی) در بی‌هویتی خلاصه می‌شود؛ فراری است از پاسخ به سؤالات مهمی چون «از کجا آمده ایم؟»، «به کجا می‌رویم؟» و «برای چه زندگی می کنیم؟»؛ در فیلم‌هایی نظیر«شهر زیبا»(ساخته اصغر فرهادی) بر خلاف اسامی رؤیایی‌شان، رمزآشوب سیاه‌نمایی جامعة ایرانی را پی می‌گیرد؛ جامعه‌ای که جوانش باید منتظر اعدام و چوبة ‌دار باشد یا در کج‌فهمی و بی‌توجهی بسوزد؛ در فیلم‌هایی نظیر‌«چهارشنبه‌سوری»(ساخته اصغر فرهادی) مروج ولنگاری اخلاقی و عدم تعهد در روابط انسانی است؛ آثاری از این دست آشکارا در تلاش‌اند تا خیانت زناشویی را امری متداول و عادی جلوده دهند؛ در «دایره زنگی»(با سناریویی از اصغر فرهادی) بی‌خیالی و چسبیدن به خوشی‌های زودگذر دنیوی را در نظر می‌گیرد و از آینده‌نگری به شدت گریزان است؛ در فیلم‌هایی نظیر«جدایی نادر از سیمین»(ساخته اصغر فرهادی) فردگرایی و لذت‌طلبی را سرلوحة کار خود قرار می‌دهد و نهاد مهم خانواده چنان سست و متزلزل و مظلوم روایت می‌گردد که مخاطب را به ناکارامدی آن سوق می دهد…

سینمای خودباخته در فیلم هایی نظیر«گذشته»(ساخته اصغر فرهادی) گیجی و بی‌هدفی انسان در هزارة سوم و پناه بردن به تمدن مدرن غرب را یگانه راه رهایی از درگیری های ذهنی بشر در عصر حاضر می داند؛ در فیلمی مثل«فروشنده»(ساخته اصغر فرهادی) غیرت انسانی را هدف قرار می‌دهد و می‌کوشد تا در خطوط قرمز ارتباطی میان زن و مرد، دستکاری‌های ناشیانه‌‌ای را انجام دهد؛ این سینما حتی اگر اسامی فریبنده‌ای مانند فیلم«قهرمان»(ساخته اصغر فرهادی) بر آثارشان بگذارد، اثری از منش قهرمانی در آن نیست. افکار عمومی از این آثار سیاه و ابهام آلود بیزار است و چشم به فیلم‌هایی می‌دوزد که در آن باور ملی وجود دارد؛ آینده، روشن روایت می‌شود و غرور ملی تقویت می‌گردد، آثاری که تعهد به آرمان‌های فرهنگی و اعتقادی جامعه ایرانی دارند و سودای قدم زدن بر روی فرش‌های قرمز جشنواره خارجی را به هر قیمتی ندارند.

یکی از مصادیق بارز خودباوری در سینمای امروز ایران فیلم«منصور»(ساخته سیاوش سرمدی)است؛ قهرمان فیلم، شهید منصور ستاری، فرماندة نیروی هوایی ارتش و موضوع فیلم چگونگی ساخت اولین جنگندة‌ ایرانی است. قهرمان این فیلم، تحول و پیشرفت در صنعت هوایی کشور را با تمام وجود دنبال می‌کند و در نهایت موفق می شود قدم‌های مهمی در این مسیر بردارد؛ ارزش این تلاش وقتی دو چندان می شود که زمانه، اوج تحریم و در سال‌های جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان باشد. در این فیلم فارغ از زد و بندهای اقتصادی و سیاسی جامعه، دفاع از منافع ملی و نه شخصی و حزبی موج می زند.

فیلم«منصور»، مطالبة پیشرفت دارد و در نقطة مقابل آثاری است که تهی از اسطوره‌های ملی به دنبال سهم‌خواهی خود از زمین و زمان‌اند. سینمای قهرمان‌پرداز در میان سینمای روشنفکرمآب جایگاهی ندارد؛ چراکه موجب انگیزش در مخاطب و تشویق او به رفتن و رسیدن می شود. این سینما قائل به رکود، ایستایی و در جا زدن است.

پیش از فیلم منصور،فیلم«منطقه پرواز ممنوع»(ساخته امیر داسارگر) نیز به تقویت باور ملی و شعار راهبردی«ما می توانیم»، نگاهی جدی داشت؛ این فیلم روایتگر داستان سه نوجوان بود که در مسیر ساختن یک پهپاد آماتور، با مشکلات و سختی‌هایی مواجه می‌شوند؛ اما با وفاق و اعتماد به نفس همه موانع را از پیش رو می بردارند.

متأسفانه بارها اثار فیلمسازان دگر‌اندیش به عنوان نماینده ایران! به اسکار معرفی می‌شوند؛ آثاری که نه تنها تبلیغ فرهنگ و هویت بومی نمی‌کنند؛ بلکه با تلقین وادادگی‌های فرهنگی در بطن سبک زندگی بومی، به عنوان یک ضد تبلیغ عمل می‌نمایند. غایت فعالیت‌های سینمایی چهره‌هایی مانند اصغر فرهادی و سایر فیلمسازان روشنفکر ایرانی، کسب نشان افتخار هنر و ادبیات فرانسه و جوایزی مثل اسکار بهترین فیلم خارجی‌زبان،اسکار بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی، گلدن گلوب، جشنواره فیلم کن، جشنواره فیلم برلین و… است؛ یقیناً پیشگامان واقعی موج نو سینمای ایران، فیلمسازان خودباور ایرانی هستند که علی رغم همه موانع و بی مهری‌ها  از پا نمی‌نشینند و سرانجام به هدفشان نائل می شوند.