قافله‌ی فنا

قافله‌ی فنا
نوشتاری عاشورایی از حجت الاسلام محمدجواد رودگر عضو هیات علمی گروه عرفان پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

کاروان کربلا را دیده‌ایی؟ آنان که با چشمِ دل حقیقت را یافته و شُهود کرده‌اند؟ آن اصحابِ بصیرت که سر از پا نشناخته طیِ طریق ‌نمودند تا به سرزمینِ مَعهود و موعود برسند و امام این کاروان پس از پرسش از نام سرزمین و شنیدن کربلا بفرماید:” انزلوا، هذا موضع کرب و بلاء، هاهنا مناخ رکابنا، و محطّ رجالنا، و سفک دمائنا…” . درواقع اینجاست، اینجا، همان سرزمینی که محمّد(ص) و علی(ع) از آنان سخن رانده و انبیاء پیشین نیز نشانی‌های آنرا داده‌اند، اینجا خیمه‌گاه خراباتیان و بُستان‌مرغانِ مصطفی و مَرغزارِ گلهای محمّدی است اینجا “خرگه خورشید” است که کمتر از یک ده روز بر بالای “نی” رفته تا تو حالِ غریبِ خویش را از “نیستان” بشنوی تا از “عَیبِستان” به “غَیبِستان”، “هجرت کبریِ انفسی” کنی:
« بشنو از نی چون حکایت می‌کند
و زجدائی‌ها شکایت می‌کند
کز نیستان تا مرا ببریده‌اند
در نفیرم مرد و زن نالیده‌اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش”

تا بازگشت به اصلِ خویش را بر گوش جان آدمیان در همه اعصار و امصار ‌برساند، زیرا نغمات «نی» تاریخ را در می نوردد و پرده های زمان و زمین را پاره می کند تا کسانی که چشم دارند فراخنای تاریخ و فراتاریخ را دیده و از ناپیداکرانه ها، ترانه‌های توحید و ولایت را با چوش جان شنیده و با چشم دل ببینند.
کاروان نینوایی را دیده‌ایی؟ آنان که با قدم عقلِ شهودی و گام‌های عشقِ عرشی به میدان معرفت و معنویت، رحمانیت و رحیمیت الهّیه، شهودِ ‌اسماء جمال و جلال الهی رفته و امامشان پرده‌ها را از دیدگانشان کنار زده تا آسمان را ببیند، آسمانِ ملکوت را و از “رقّ منشور” نام خویش را در صف سالکان نینوایی دیده و دست‌افشان و پای‌کوبان شب عاشورا را به صبح رسانده و با وضوی عشق چهار تکبیر زده و عالم فانی و باقی را فدای شاهد و ساقی نمایند. و دنیا و آخرت را قربانی عشقِ حسینیِ خویش نمایند و با حسین (ع) به بزم شهودِ شاهدِ مطلق بروند، آنان هرگز از «خود» یاد نکرده و نگفتند چه اینکه خودی ندیدند و با خودِ طبیعی و سِفلی فاصله گرفته و نغمه فراق با جنبه‌های ناسوتی خویش سَر دادند و با خود ماوراءالطبیعی، علوی و جنبه‌های ملکوتی وصال یافتند آنان در خویشتن الهی و مَنِ رحمانی خود جمال حسین (ع) را دیده و امام حسین(ع) نیز بقدر سعه‌ی سلوکی و ظرفِ و جودی آنها ظهور کرد، آنان امام خویش را در جانِ خود دیده‌اند نه در جلوی جسمِ خود، قامت رعنای مراد و پیر طریق عشق را در آئینه دل خود مشاهده کرده و شیدای آن گشته‌اند و لحظه‌شماری می‌کردند که دل و دیده، جسم و جان را فدایش نمایند تا صاحب دل و دیده دیگر و جسم وجان آنسوئی‌تر شوند.
کاروان حسین(ع) را دیده‌ایی؟ آنان “راه فنا” را پیموده و پوئیده‌اند، کدام فنا؟ فنای در خدا و مظهر تام و تمام جمال و جلال الهی، فنای در حسین(ع) که عبداللهِ محض بود و عنداللهِ صرف بنابراین « وَ بَشِّرِ الّذینَ آمَنُوا أَنّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ» قدمگاه صدق عند‌ربّ یافته و در قرارگاه صدق سُکنی یافته اند..
کاروان فضیلت جو و شهادت طلب کربلا را دیده‌ای؟ آنان راه فنا در پیش گرفتند چه اینکه بر هر چه غیر حق است پشت پا زده و پیام « کُلّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقى‏ وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ اْلإِکْرامِ» را هر چه تمام تر دریافت نمودند، پیام ” ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ وَ ما عِنْدَ اللّهِ باقٍ وَ لَنَجْزِیَنّ الّذینَ صَبَرُوا أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ” نیز فهم بلکه شهود کردند و ” کُلّ شَیْ‏ءٍ هالِکٌ إِلاّ وَجْهَهُ” را با همه وجود حسّ نمودند، حال آیا می‌شد جلوی چنین انسانهای فنا جو و بقاء‌گرا را گرفت؟ آیا کسی را یارای مانع شدن چنین کاروان کمال بوده است؟ به یقین، خیر، چه اینکه آنان از مرز “علم الیقین” عبور کرده و به عالَمِ “عین الیقین” راه یافته و صبح و عصر عاشورا “حق الیقین” را تجربه کرده و به مقام “بَردالیقین” رسیده و آن را تفسیر عملی کردن. سالکانِ واصلی که شریعت، طریقت و حقیقت را یکجا به نمایش گذاشتند، ریاضت عاشقانهِ شریعتمدارانه را تبیین نمودند و عشق مجازی و حقیقی و نسبت آنها را با هم تفسیر جامع کردند، آنان نشان داند که راه توحید و ولایت را خوب می‌دانند و کوچه‌های اتصال به آنها را نیکو شناخته و پیمودند، آنان مقامات معنوی و احوال عرفانی را در دل جنگ و جهاد و زیر تیغ و تیر، خنجر و شمشیر فراروی طالبان عرفان و تشنه گان وادی معرفتِ حیرت مندانه نهادند، آنان کشف و شهود را زیر برق شمشیرها و نیزه و نی معنا کردند تا معیاری برای شناخت و تمییز کشف رحمانی از شیطانی و القاء ربانی از نفسانی باشد و الهامِ مَلکوتی از مُلکی را در میدان علمِ جهادگرانه و عشقِ حماسه سازانه اظهار کردند.
حال ای عزیز براستی در جستجوی کدامین حقیقت هستی؟ حقیقتی که در کربلا طلوع کرد یا حقیقت نمایانی که در فضاهای مجازی دنیای نظام سلطه نشانت داده‌اند؟ در پی کدام عرفان و سیر و سلوک قرار گرفتی؟ عرفان خانه و خلوت محض یا عرفان خیمه و خرگاه حسینی در کربلا؟ سیر و سلوکِ سُکون و توقف زا یا حرارت و حرکت آفرین؟ سلوکِ مسئولیت گریز یا مسئولیت‌گرا؟ سلوک غافل از اصلِ اصیل امر به معروف و نهی از منکر، یا سلوکِ قرین و رهین عنصر حیات بخش امر به معروف و نهی از منکر؟ خود بهتر از هرکسی می دانی که در پی کدامیک از آنهایی؟
ای عزیز استادِ سلوکی و مراد و پیر راه و خضرِ طریق می‌خواهی؟ بدان هرکه و هرچه هستی، در هر صنف و جنس و سّن قرار دادی مرادِ مناسب و پیرِ همسوی با خویش و خضرِ خرد و خرابات را در مردان و زنان عاشورایی، پیر و جوان و نوجوان کربلایی جستجو کن. … اگر در طلب و تمنای خودِ صادق هسیم سَرِ آب برویم یا سَراب را آب و سَرِ آب بپنداریم؟ به حقیقت قسم و به جان دوست سوگند که سَرِ آب و آب را رندان تشنه لب کربلا نشانمان دادند که آینه و آب در کربلاست، اساساً چشمهِ زلال و سلسبیلِ سلوکِ شاهدانه و تسنیمِ لقاء ربّ جویانه در دشتِ نینوا و ارضِ کربلا جوشیده است و زمزمِ عشق و مَستی و مَستوری زیر پای “علی اصغر” جوشید. مگر نخوانده و نشنیده‌ایی که حسین(ع) تفسیر عینی وعملی آیه ” قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتیکُمْ بِماءٍ مَعینٍ” است؟ مگر در معارف توحیدی و آموزه‌های وحیانی نیامده است که ” وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطّریقَهِ َلأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقًا” که اگر بر طریقِ ولایت حسین(ع) گام نِهی آبِ حیات خواهی نوشید و “شرابِ طهور” را بدست ساقی مطلق در جام جان خویش ریخته و از هر چه غیر دوست است، پاک و پاکیزه خواهی شد که ” وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ‌ رَبّهُمْ شَرابًا طَهُورًا” که امام صادق(ع) در تفسیر “شَرابًا طَهُورًا” فرمود:” یطهرهم عن کل شیء سوی الله اذ لا طاهر من تدنس بشیء من الاکوان الا الله ” تا به قله “توحیدِ محض” راه یافته و تبدیل به “موحدِ محض” شود. پس کربلا قحطی آب نبود؟ آنجا رندان تشنه لب را آبی نداده اند وآب شناسان و تشنگان نبودند تا به سر چشمه آبِ حیات رفته و قدری از آن را با قَدحِ ایمان و عمل صالح، جامِ جهاد و شهدِ شهادت سَر کشند و حیات جاودانه یابند.
ای عزیز! نکند راه را گم کرده، کژ راهه رفته و در کویر زندگی نمائیم و دنبال نخود سیاه رفته باشیم. نکند خورشید آسمان دین و دینداری، عرفان و ایقان، ایمان و احسان را ندیده و ابر گناه و سَحابِ نفس مانع دیدن آن و استضائه و استفاده از آن نور نیر شده باشد.
نکنه در حجاب الفاظ و عبارات، قِشر و پوستهِ دین و ظواهر شریعت بمانیم و از هسته و مغز، اسرار و باطنِ دین که همانا در “ولایت” متجّلی است غفلت ورزیم و یک عمر آب در هاون بکوبیم.
پس بیا با “انسان کامل”، با کلمه خدا، با وجه الله، صراطِ مستقیم و سبیلِ قویم بلکه اَقوم الهی سیر و سلوک تا شهود را تجربه نمائیم و در سفرِ معنوی و سلوکِ عرفانی اِمام و ولّی خویش را حسین(ع) که “مِصباحِ هدایت” و “سَفینهِ نجات” است، قرار دهیم و چشم در چشم ابوالفضل عباس بن علی(ع)، علی اکبر و علی اصغر و قاسم بن الحسن علیهم السلام نهاده تا هرگز راه را گم نکنیم و همراه وهمرآی “قافله فناء” تا “بهشتِ بقا” و جنتِ شهود و سرایِ دیدار دوست صیرورت یابیم.
حُسنِ ختام این بخش را فرازی از شعر علامه طباطبایی با عنوان «قافله فنا» قرار می‌دهیم:
گفت آن شاه شهیدان کربلا شد سویم با همین قافله‌ام راه فنا می‌پویم
دست همت ز سراب دو جهان می‌شویم شور یعقوب‌کنان یوسف خود می‌جویم
که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم
من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کشته یارم و با هستی او بسته وثاق
من دل رفته کجا و، کجا دشت عراق! «طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم»

محمدجواد رودگر
۲۳/۵/۱۴۰۰
مطابق با پنجم محرم الحرام ۱۴۴۳ ، قم