ظرفیت عرفان اسلامی برای تمدن‌سازی و الگوی پیشرفت

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع‌رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، مصاحبۀ کوتاهی با حجت الاسلام و المسلمین عبدالحمید واسطی عضو هیات علمی گروه منطق فهم دین پژوهشگاه، در نشریه گفتمان الگو منتشر شده بود که به مناسبت ایام ارتحال بنیانگذار جمهوری اسلامی و راهبر تمدن نوین اسلامی که زیرساخت معرفتی حکمت و عرفان را با فقاهت عجین نمود بازنشر می‌­گردد.

  1. عرفان اسلامی به مثابه یک دانش چه جایگاه و نقشی در شبکه کلانِ دین و ارائه تصویری سیستمی از دین جهت ساختارمندی برنامه‌ریزی‌ های اجرایی دارد؟

عرفان، علم معادلات خلقت است و زیرساختی ‌ترین روابط را که کیفیت تجلی «وحدت الهی» و ظهور «مخلوقات و کثرات» است، توصیف و تبیین میکند و نحوه روابط میان مراتب مختلف عوالم هستی را عرضه می ‌نماید.

هویت «دین»، تشریع منطبق بر تکوین است و از لوازم آن تبعیت احکام از مصالح و مفاسد واقعیه است؛ لذا علومی که سازه هستی و خلقت را ترسیم می‌کنند بالخصوص اگر تا پایین‌ترین لایه وجودی در عالم ماده نفوذ کنند، بیشترین افق دید را در نگرش سیستمی و شبکه ‌ای به دین فراهم می‌ نمایند.

 

  1. آیا اساسا عرفان می‌تواند و چنین ظرفیتی را دارا است که روشی برای مدل ‌سازی ارائه دهد؟ ممکن است گفته شود منبع عرفان، کشف و شهود است؛ در نتیجه چگونه می ‌توان از چنین دانش شهودی که گزاره ‌ها را شخصی می‌ کند، منطقی تعمیم‌ یافته برای مدل ‌سازی استخراج نمود؟ اساسا در علوم اسلامی چه دانشی ظرفیت مدل‌ سازی برای پیشرفت اسلامی را دارد؟

پاسخی که در کلام جدید به فرضیه «وحی، تجربه شخصی نبی است و قابل تعمیم نیست» داده می ‌شود در اینجا جاری است. دو قرینه موجه ‌سازِ «اعجاز» و «برهان»، جواز تعمیم را صادر می‌کنند. این ملاک، مربوط به تمام معرفت‌ های شهودی است و علت بقاء و گسترش علم عرفان نیز تلاش موفق صاحبان آن برای برهانی ‌سازی عرفان بوده است.

عرفان، به‌دلیل تلاش معرفتی و بالخصوص «عملی»، برای کشف وحدت در کثرات و جاری‌ ساختن وحدت در کثرات، تناسب حداکثری با «مدل ‌سازی» دارد؛ جوهره «مدل ‌سازی»، کشف روابط میان اجزاء و متغیرهای یک سیستم است به ‌طوری که مجموعه اجزاء جدا از هم (کثرت‌ زده) را به وحدتِ حداکثری برساند تا تضاعف نیروها سبب حرکت و رشد و تولید خروجی در مدل شود.

این عملیات براساس شهود موجّه، از عالَم «خزائن»[۱] تا اسفل‌السافلین (عاَلم ماده) امتداد می‌ یابد و تجلی آخرین لایه آن «علم فقه» است. بنابراین «عرفان» بدون «فقه» نمی‌ تواند وحدت را در کثرات جاری کند و «فقه» بدون «عرفان» نمی ‌تواند کثرات را به وحدت برساند. صراط مستقیم در جمع ظاهر و باطن است و بر همین ملاک، مدل‌ سازی نیازمند «فقه»، برای تعیین اجزاء و روابط در فرآیند میان کثرات، و نیازمند «عرفان»، برای تعیین کیفیت و جهت روابط (به‌هدف رسیدن به فرآیند بهینه) است. برای تمدن‌‌ سازی در محیط رقابت فرهنگی، برگ برنده به دست «فرآیندهای بهینه» است.

 

  1. غایت عرفان، فناء فی الله و مندک شدن در ذات ربوبی است که ماسوی الله دیده نشود. انسان با این حال، چگونه می ‌تواند متغیرات و تکثرات جامعه را درک کند و به مدیریت عینیت خارجی مانند توسعه بپردازد؟

غایت عرفان، بقاء بالله است که از آن، تعبیر به «سفر چهارم» می‌شود و توصیف آن، «السیر مع الله فی الخلق» است؛ در حالی‌که «فناء فی الله» از «سفر دوم» که سیر فی الله است شروع می‌شود و سیر در اسماء و صفات الهی است، لذا عارف بالله که اسفار اربعه خود را طی کرده است، می‌تواند مجرای جریان علم و اراده الهی در عالم کثرت ‌شود.

 

  1. عرفان چگونه می‌ تواند با مدل غربیِ توسعه و زندگی بر اساس اصول مدرنیته مقابله کند؟

جوهره نگرش و تربیت عرفانی، محو «خودیت» و تمایلات و گرایش ‌های مبتنی بر «حب ذات» و قرار گرفتن در مجرای تجلی الهی و «حب‌الله» و جاری شدن «اراده‌الله» به جای اراده خود است، و جوهره مدرنیته دقیقا بالعکس، فعال شدن «تمایلات حداکثری فردی» و کفایت اراده بشر برای زندگی است.

بنابراین نگرش و تربیت عرفانی، جوهره مدرنیته را مضمحل می ‌سازد و قدرتمندی آن از تمام مولفه ‌ها و عناصر دیگر علمی و فرهنگی بیشتر است.

 

  1. بنیان روشیِ عرفان با روش فقه کاملا متفاوت است. در نتیجه چگونه می‌ توان معرفت عرفانی با معرفت فقهی را به وحدت و انسجام رساند تا با هرج و مرج و تشتّت در عرصه مدیریت اجتماعی مواجه نشویم؟

وحی، با قرار گرفتن در مسیر تنازل به عالم کثرت، لایه‌ های معنایی پیدا می‌ کند و در نهایت به نازل‌ ترین تجلی خود که احکام عملی است می ‌رسید؛ لذا تمام گزاره ‌های فقهی دارای لایه‌ های معنایی فوقانی هستند که در لایه عقلانی به «فلسفه احکام» معروف شده‌ اند و در لایه شهود ملکوتی و تاثیر اعمال بر ملکوت و تاثیر ملکوت بر اعمال، «اسرار الاعمال» یا «علوم باطن» هستند.

عرفان، تلاش برای کشف سرچشمه احکام در ملکوت است لذا نسبت به مقاصدالشریعه و مذاق شارع و نظامات دینی و معادلات حاکم بر تشریع و تاثیر اعمال و احکام در نفوس، ایجاد «اِشراف» می ‌کند و فقیه عارف که از او در روایات تعبیر به «العالم بالله و بامرالله» می ‌شود، مجرای ولایت امر در اجتماع می ‌گردد.

 

[۱] آیه شریفه «ان من شیء الا عندنا خزائنه و ماننزله الا بقدر معلوم»