نقدی بر مقاله «زندگی پس از زندگی، پنجرهای به سوی لیبرالیسم مذهبی»
یادداشتی از حجتالاسلام والمسلمین حسین عشاقی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه
برنامه «زندگی پس زندگی» برای سال دوم بود که از شبکه چهار سیما در ماه رمضان انتشار مییافت این برنامه از سوی مردم، مورد استقبال قابل توجه شد؛ ولی از سوی برخی ناقدان، در مقالهای با عنوان «زندگی پس از زندگی، پنجرهای به سوی لیبرالیسم مذهبی» مورد نقد قرار گرفته است؛ حاصل این نقد این است که بر اساس مطالب برنامه «زندگی پس زندگی»، تجربیات دینی مردمان عادی، همانند شهودات بزرگان دینی، دارای اصالت و اهمیت است؛ و در توضیح این نقد گفته شده است :
«دین همیشه یک حرکت یک سویه بوده است. عالمان دین، فهم خود را از کتاب و سنت، در بالای منابر و مجالس و یا در کتب مذهبی عرضه میکردند و مردمان نیز موظف بودند، همانها را به عنوان دین، بپذیرند اما «زندگی پس از زندگی»، خواسته یا ناخواسته زاویهای از لیبرالیسم مذهبی را از تریبون رسمی کشور به روی مردم گشوده است حالا قرار است مردمان عادی، تجربیات نزدیک به مرگ خود را بازگو کنند… حالا ما تجربیات عرفانی را نه از بزرگانی چون مرحوم آیتالله بهجت یا آیتالله سیدعلی قاضی و یا آیتالله حسن زاده، بلکه از مردم کوچه و بازار، آن هم با روایت و تفسیر و نتیجهگیریهای خودشان میشنویم. این یعنی دین و دینداری دیگر مسیر یکسویه ندارد. بلکه مردمان نیز با همان فهم شهودی خودشان، در فهم دینی، مشارکت میکنند؛ اینها سرآغاز لیبرالیسم مذهبی است» (دینآنلاین ۲۴/۲/۴۰۰) .
من بیشتر موارد برنامه «زندگی پس از زندگی» شبکه چهارم را در پارسال و امسال مشاهده کردهام؛ به نظر میرسد که گرچه دغدغه نویسنده محترم مقاله مذکور قابل احترام و لازم التوجه است؛ اما بر خلاف دیدگاه ارائه شده در مقاله مذکور، سویه اصلی این برنامه این نبود که به تجربیات دینی مردمان عادی اصالت و حجیت دهد و تلاشهای برنامهسازان این نبود که به تجربیات دینی انسانهای فاقد جایگاه دینی، حجیت و اعتبار ببخشند تا نتیجتا یک لیبرایسم مذهبی از آن شکل بگیرد. بلکه توجه اصلی آنها مصروف این هدف بود که با ارائه قرائن و شواهدی اثبات کنند که ورای دنیای مادی فعلی، دنیای واقعی دیگری نیز هست؛ به بیان دیگر برنامهسازان با ارائه شواهد تجربی قابل دسترس، و قابل اثبات و نفی عقلی (که البته به مشاهدات تجربهگران استناد داشت) مدعای یادشده را اثبات میکردند؛ و اثبات و نفی دعاوی به استناد این نبود که اشخاص تجربهگر نوعی تقدس و تجربهشان بهگونهای حجیت دارد؛ در هیچ جای گفتگوها سخنی از این نبود که به خود اشخاص اصالت داده شود آنگونه که به بزرگان دینی و دیدگاههای آنها در مورد دین اصالت داده میشود بلکه مطالب ارائه شده در این برنامه به گونهای بود که دعاوی تجربهگران با آنچه که در دنیای فعلی ما محقق شده بود مقایسه و بررسی میشد و از این راه، صدق گفتار آنها تأیید میشد نه از راه حجیت دادن به تجربیات اشخاص تجربهگر حتى گاهی مسئول برنامه از عدم همکاری افرادی که میتوانستند صدق گفتار تجربهگر را تآیید کنند گله میکرد؛ پس نحوه کار مسئولان برنامه این نبود که به تجربهگر و دعاوی او اصالت و حجیت دهد بلکه ادعای آنها را از طرق معمول عقلایی، بررسی میکردند مثلا در یکی از این برنامهها یک بیمار در حال اغما، نام دو بیمار دیگر را که کنار او بستری بودند بدست میآورد و بعد مسئولان برنامه با پیگیرهای فراوان از مسئولان بیمارستان مدعا تجربه گر را تأیید میکنند و نتیجه گرفته میشد که ورای این عالَم واقعی، عالَم واقعیتری نیز هست؛ این نحوه استنتاج، معنیاش این است که ادعای این تجربهگران، بخودی خود اصالت و حجیت ندارد، و پذیرفتن مدعای آنان بخاطر داشتن مقامی دینی برای آنها نیست؛ بلکه با بررسی أسناد و شواهدی که تجربهگران بر ادعای خود از عالم فعلی ادعا میکردند مسئولان برنامه، مخاطبان را به نفی و اثبات عقلی آن ادعا دعوت میکردند تا با بررسی شواهد اینجائی، دعاوی آنجائی را بررسی کنند؛ روشن است این گونه استنتاج، حجیت دادن به شیوههای عقلانی و عقلائی است نه حجیت دادن و اعتباربخشی به سخن مدعیان تجربه بخاطر داشتن مقامی دینی، آن گونه که در لیبرالیسم مذهبی مطرح میشود؛ به سخن دیگر آنچه در برنامه «زندگی پس از زندگی» مطرح میشد مثل ادعای شاکی در دادگاه بود که مدّعی با ارائه اسناد واقعی از دنیای موجود، سعی در اثبات دعوای خود دارد و قاضی نه به صرف حجیت دعاوی مدعی، آن دعوا میپذیرد بلکه به استناد قرائن خارجی، ادعای مدعی را نفی و اثبات میکند.