به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از مفتاح، آیتالله ابوالقاسم علیدوست، عضو هیات علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه در نشست علمی به بررسی «روششناسی استنباط فقه نظام» پرداخت که در ادامه متن آن را ملاحظه میکنید؛
منظور از فقه، شریعت نیست، چون ما یک شریعت داریم و یک فقه و اینها نباید به هیچ عنوان جای یکدیگر به کار بروند. شریعت بالمعنی اخص، اعتبار هنجارهای الهی است که شامل واجبات، مستحبات، محرمات، مکروهات، مباحات و… میشود ولی فقه، دانش مدعی کاشف شریعت است.
این تعریف درباره فقه و شریعت ساده و دقیق است. به همین دلیل نباید میان آنها خلط صورت گیرد. چون میبینیم در بسیاری مواقع برخی انکار نظام در شریعت میکنند، ولی فقه را مثال میزند و یا اینکه اثبات نظام در شریعت میکنند ولی نظام در فقه را تعبیر میکنند. اینها نباید با یک دیگر خلط شود. بنابراین منظور از روششناسی استنباط فقه نظام همان دانش فقه و گزارههایست که ما مدعی هستیم حکایت از شریعت میکند.
ابهامات تعبیر «فقه نظام»
سوگمندانه باید بگوییم کلمه نظام به ویژه وقتی پس از فقه میآید و از آن به «فقه نظام» تعبیر میشود کاملا مبهم است. هر چند مدت زیادی نیست که از تعبیر «فقه نظام» استفاده میشود ولی این کلمه به قدری آشفته است که فرد نمیداند بر روی چه چیزی مستقر شود. گاهی همانند برائت و استصحاب و یا دوران امر بین المحذورین تعریف دارد.
به طور کلی درباره کلمه «فقه نظام» تعاریف مختلفی ارائه شده است. دلیلش نیز جدید و به روز بودن موضوع است که سبب شده افراد دغدغه مند در این عرصه ورود شوند. ولی متأسفانه گاهی افرادی که گفتمان این بحثها را ندارند – البته عیب هم نیست و ممکن است فردی رسائل و مکاسب همانند موم در دستانش باشد، ولی گفتمان(غیر از گفتوگو) و رویکرد این مباحث را نداشته باشد – وارد میشوند و مطالبی را بیان میکنند که نه با کلمه، نه با فضا و نه با نیاز سازگار نیست.
نخست باید ببینیم آیا منظور از نظام، حکومت است که فقه نظام همان فقه حکومت باشد؟ آیا حکومت، مدیریت جامعه است؟ آیا وقتی گفته میشود فقه نظام لازم است یعنی فقه حکومت لازم است؟ آیا منظور از نظام همان سیستم است تا فقه نظام فقهی باشد که بخواهد سیستمها را استخراج کند؟ آیا فقه نظام همان فقه سیاسات است؟ آیا فقه نظام یعنی فقه با رویکرد نظام است و نظام نیز همان نگاه حکومی است؟ تمام این تعاریف با یکدیگر متفاوت هستند، البته در مفهوم نسبت میان این تعریفها، تباین وجود دارد ولی در تطبیق، عام و خاص من وجه هستند.
مشترکات فقه نظام با فقه سنتی
بنده اکنون که فکر میکنم میگویم ای کاش کلمه «فقه نظام» خلق نشده بود. فکر هم نکنیم تمام تقصیرها بر گردن کاربران است چون خود کلمه هم ملیز است. مثلا شاید گفته شده بود فقه حکومی چقدر راحتتر بودیم؛ یعنی فقه با نگاه حکومتی. در این صورت حتی اگر فردی طهارت هم میخواند با نگاه حکومتی خواهد بود. یا اگر به جای فقه نظام گفته میشد «فقه الحکومه» یا «فقه سیاسه» خیلی بهتر بود. ولی چه کنیم که تعبیر «فقه نظام» رایج شده و تنها کاری که میتوانیم بکنیم این است که مکرر تذکر بدهیم تا این کاربستها با یک دیگر آمیخته نشود.
استنباط در ساحتهایی که شمردیم – فقه الحکومه، فقه حکومی، فقه نظام به معنای فقه سیستمها – دارای مشترکات و مختصاتی با فقه سنتی است. مشترکات آن مشخص است. مثلا برای استنباط مسائل چه جدید باشد چه کهن، چه با رویکرد حکومتی باشد چه با رویکرد غیر حکومتی به عام، خاص، تعادل، استصحاب، احتیاط و… نیاز داریم. اینها خط قرمز هستند و باید خوب خواند ولی اینها شرط لازم هستند نه شرط کافی. از این جاست که اختلاف شروع میشود. برخی از بزرگواران اینها را شرط کافی میدانند. البته شاید بر زبان نیاورند ولی پشت ذهنشان همین است در حالی که به نظر میرسد اینها شرط لازم هستند نه شرط کافی. لذا چیزهای دیگر لازم است.
مباحث پیچیده حکومت را نمیتوان با اصول عملیه حل کرد
در روششناسی استنباط فقه نظام نخستین چیزی که نیاز است، داشتن یک رویکرد است. یعنی نیازمند یک گفتمان هستیم که از داخل آن رویکرد خارج شود. در فقه نظام نیازمند گفتمانی هستیم که با این فقه بسازد. برای نمونه اگر ما فقه نظام را به معنای فقه سیستمها گرفتیم، فقیه باید گفتمان این مباحث را داشته باشد ولی بسیاری از بزرگان، گفتمان این مباحث را ندارند. فردی که در این عرصه ورود میشود باید دارای گفتمان فقه اجتماعی و فقه نظام باشد، این گونه گفتمانها در تفسیر ادله، نصوص دینی و نگاه تأثیرگذار است. چرا یک فردی از یک روایت ولایت فقیه را استنباط میکند ولی فرد دیگری استنباط نمیکند؟ چون نگاهها متفاوت است.
نگاه بسیار مهم است. نگرانی بنده از عهده داری برخی از این موضوعات توسط برخی از افراد است(که رویکرد و گفتمان ندارند). یعنی میبینم فردی برای این کار نیست، عیب هم نیست، گفتمان و فرهنگ این کار را ندارد، ولی فرهنگ مکاسب و رسائل را در سبک سنتی دارد.
از فرهنگ و شخصیت، دو رویکرد تولید میشود؛ رویکرد اجتماعی و رویکرد فهمی. یا رویکرد طرفدار فقه سیستمی و رویکرد طرفدار فقه اتمیک. پس از این مرحله، گفتوگو شکل میگیرد. بنابراین باید نخست، گفتمان یعنی همان فرهنگ، شخصیت و ساخت انسان، دوم رویکرد(روی آور بهتر است) و سوم گفتوگو شکل بگیرد.
در مباحث فقه نظام اینها مهم است، وگرنه ممکن است فردی با رویکرد سنتی، بخواهد مباحث حکومتی را با اصول عملیه حل کند. در حالی که اگر فقه نظام را به معنای فقه الحکومه در نظر بگیریم، در یک سیستم پیچیده قرار میگیرد و دهها عنصر وارد بحث میشود که با اصول عملیه نمیتوان حل کرد.
عناصر روششناسی استنباط فقه نظام
بنابراین نخستین عنصر در روششناسی استنباط فقه نظام، توجه به رویکرد است. دومین عنصر بازخوانی مسائل اصول فقه است. بنده معتقدم اصول فقه، دفتر نخستش نوشته شده وگرنه دفتر دوم و سوم اصول فقه مانده است. در این دو دفتر باید صدها مسأله بیاید. بنده معتقدم اصول از حیث بحث و گفتوگو چاق شده و جای قیچی کردن دارد. اینکه من در جایی گفتم یک سوم رسائل را میشود نخواند، همین است. مثلا در زمینه خبر واحد به چه میزان مباحث مطرح شده است. برخی هم – به درست یا غلط – میگویند دلیل اصلی خبر واحد ثقه بنای عقلاست، خب اگر این گونه است مقداری فاکتور بگیریم. بنده نمیگویم بی مطالعه باشیم ولی مقداری فاکتور بگیریم. از این مباحث به چه میزان داریم که آخرش هم چیزی از داخل آن بیرون نمیآید، اگر هم بیرون میآید ما الزم(ضروریتر) داریم.
بله اگر بنا بود ما عمر حضرت نوح(ع) را داشته باشیم همه اینها را میخواندیم و خیلی هم خوب بود. ولی چون بنا نیست این عمر را داشته باشیم فاکتور بگیریم. بنده یک پرسش دارم، برای فقیه لازم است گستره شریعت، سپس گستره فقه، بعد گستره اجتهاد و در نهایت گستره تقید را بخواند؟ هر چهار بحث در فقه و مصلحت است. وقتی این مباحث را نمیکنیم میبینیم در هر زمانی بحث در میگیرد.
نیازمند تدوین اصول فقه نظام هستیم
جریانی که اخیرا در گرفت و گفت ما چیزی به نام نظام اقتصادی نداریم و کل تأسیسات شارع ۲۰تا بیشتر نیست و بقیه را شارع امضا کرده است، بحث گستره شریعت است ولی کجای رسائل، کفایه و دروس خارج آمده است؟ اساس اختلاف مشروطه همین موضوع(گستره شریعت) بود.
در فقه نظام ما نیز نیازمند مباحث مربوط به مقاصد، مصالح و… هستیم. ما مقداری باید بیشتر بر روی اصول کار کنیم. باید به نهادها برسیم و به جا از آن استفاده کنیم و به جا آن را استفاده نکنیم.
در بخش دیگری از جلسه نیز پرسش و پاسخ برگزار شد که استاد علیدوست در پاسخ به نیاز یا عدم نیاز تدوین اصول فقه نظام بیان داشت: اگر اصول فقه نظام تدوین شود بسیار خوب است. ولی اگر تصورتان این باشد بگوییم میان اصول فقه نظام و اصول فقه سنتی یک دیواری وجود داشته باشد و بگوییم اصول فقه نظام برای گروهی و اصول فقه سنتی برای گروه دیگر است، الزاماً این گونه نیست. اینها بده بستان دارد. بنابراین اصل تدوین درست است ولی اینکه میانشان دیواری قرار داده شود، ضروری نیست بلکه گاهی مضر است.
ورود در عرصههای جدید به معنای به اعتنایی به تراث نیست
وی در پاسخ به بخش دوم پرسش مبنی بر اینکه آیا ما باید قسمتی از اصول فقه سنتی را بزنیم و اصول فقه نظام را جایگزین آن کنیم یا آنها را حفظ کنیم و اینها را اضافه کنیم؟ تصریح کرد: نمیشود یک نسخه داد، چون کافیست بگوییم از آنها بزنیم و اینها را جایگزین کنیم، در این صورت افراد یک صفحه از آن را قیچی میکنند و یک صفحه از این را قرار میدهند که کار بسیار خراب میشود، ولی اگر بزرگان و دغدغهمندان برخی از مسائل که مبتلابه نیست یا میتوان به عنوان تکمیل مطالعات مطالعه کرد، به این شکل در بیاورند و اینها به جای آنها قرار بگیرد ولی با نگاه جایگزین و به صورت دست جنبی نباشد و وارد درسهای خارج شود، خوب است.
آیتالله علیدوست در پاسخ به پرسش دیگری نیز تأکید کرد: کسانی که میخواهند در ساحتهای جدید و فقه نظام وارد شوند، نباید بی اعتنا و کم اعتنا نسبت به تراث قبل باشند. دیوار هم نباید گذاشت. حالا اگر اصول فقهی نوشته شود، نوشته شود. اینها بیشتر خود را در صحن عمل را نشان میدهد نه مدرسه. لذا همه نمیتوانند وارد این صحن بشوند، بلکه باید افراد خاصی وارد شوند.