نسبت علوم شناختی با ادبیات و هنر

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست علمی با موضوع “علوم شناختی و ادبیات“ به همت گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه و با حضور حجت‌السلام مهدی جهان، دکتر محمدرضا سنگری، مهدی کاموس و احمد شاکری، روز دوشنبه مورخ ۲۷ اردیبهشت‌ماه جاری به صورت مجازی تحت نرم افزار اسکایپ برگزار شد.

در ادامه متن ارائه شده توسط حجت‌الاسلام جهان در این نشست تقدیم حضورتان می‌شود:

علوم شناختی، اشاره به یک حوزه ی علمی میان رشته‌ای است که به طور مشخص، شامل شش رشته ی انسان شناسی، روان شناسی، عصب شناسی (علوم اعصاب)، زبان شناسی، هوش مصنوعی (به جهت علم رایانه و هوش مصنوعی) و فلسفه ی ذهن (به جهت مردم شناسی) است. هدف مشترک همه ی این رشته ها، مطالعه ی ذهن و شناخت است اما هر کدام از این رشته های علمی از جنبه های گوناگونی به این مطالعه می‌پردازند و به دنبال جواب سؤالات متفاوتی هستند ولی در نهایت فصل مشترک همه ی آن ها دانش مغز و فعالیت های شناختی انسان است.

واژه ی «علوم شناختی»، واژه ای برنهاده از «فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران» است که به معادل با کلمه ی «Cognitive Science» در زبان انگلیسی استفاده می شود.

این واژه از دو بخش «علوم» و «شناختی» ساخته شده ‌است. «علوم» را فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران به‌جای واژه «Science» در زبان‌های انگلیسی و فرانسوی برنهاده است، البته با توجه به این‌که فرهنگستان زبان و ادب فارسی ایران واژه «دانش» را به‌جای واژه «Knowledge» به کار می‌گیرد، نباید واژه های تخصصی «علم» و «دانش» را با یکدیگر اشتباه گرفت و همچنین واژه ی «شناختی» نیز واژه ای برنهاده ی از فرهنگستان به‌جای واژه‌ی «Cognitive» است که در واقع فرهنگستان به جای «Cognition»، «شناخت» را برنهاده است و به دنبال آن «شناختی» برای صفت ساخته شده از آن به کار می‌رود. بسیار مهم است که «علوم شناختی» با «شناخت شناسی»[۱] اشتباه گرفته نشود پس برای تحذیر از این اشتباه و تداخل در حوزه های این دو علم که معلول پیشینه ی ذهنی فارسی زبانان از واژه ی «شناخت» است و در «علوم شناختی» به این تذکر توجه می شود.

بنابراین علوم شناختی را می توان با مؤلفه ی مطالعه ی علمی ذهن و کارکردهای شناختی تعریف کرد و با همین نگره، در فضای علمی معاصر دانشگاهی ایران، زیر شاخه های اصلی رشته ی علوم شناختی شامل پنج گرایش مدلسازی شناختی، روانشناسی شناختی، علوم اعصاب شناختی، زبان شناسی شناختی و فلسفه ذهن است.

اما حوزه های کاربردی علوم شناختی بسیار وسیع است مانند: مداخله تشخیصی و درمانی، هوش مصنوعی، تقویت شناختی، تشخیص، روبات ها، بازی های رایانه ای، آموزش و پرورش شناختی، روان درمانی شناختی، شناخت اجتماعی و روان شناسی سیاسی، روان شناسی تحلیل اطلاعات و رسانه های گروهی، روان‌شناسی تغییر ذهن، علوم دفاع شناختی، اقتصاد شناختی، مهندسی شناختی.

ذهن و شناخت را می‌توان به دو صورت محدود و گسترده استفاده کرد؛ اول حالت محدود آن که فقط در مورد ذهن و شناخت در انسا‌ن ها بحث می شود و دوم حالت گسترده که در آن ذهن و شناخت در انسان و سایر اشیاء و پدیده های ذهن دار[۲] بحث می کند بنابراین حیوان، ماشین و ربات می توانند سوژه ای برای این تعریف گسترده بشوند و در نهایت شناسایی حدود و روش های گسترش پدیده های ذهن دار مبدأ پیدایش علوم شناختی می شوند.

اگر بخواهیم سالی را به عنوان مبدأ پیدایش علوم شناختی به معنای امروزی آن تعیین کنیم، تقریباً سال ۱۹۵۶ میلادی بهترین انتخاب خواهد بود چون از این سال اتفاقات مهمی در حوزه های مختلف علمی رخ داد که همگی از جهاتی رویدادهای اثر گذار در حوزه‌ی دانش تجربی بودند که شباهت داشتند.
۱- همایشی در شهر دارتموث با هدایت مک کارتی از دانشگاه دارتموث، مینسکی از دانشگاه هاروارد، روچستر از دانشگاه ام آی تی و شانون از آزمایشگاه بل برگزار شد که در آن همایش به طور رسمی از شکل‌گیری دانش جدیدی تحت عنوان هوش مصنوعی پرده برداری کرد.
۲- نشستی در مؤسسه فناوری ماساچوست با موضوع نظریه خبر که چامسکی و میلر در حوزه های زبان شناسی و روان شناسی در آن مقاله ارایه کردند که حکایت از تولد رویکرد شناختی در حوزه روانشناسی رفتاری داشت.
۳- حوزه‌ی انسان شناسی مقالات زیادی منتشر شد که به نوعی با موضوعات شناختی همپوشانی داشت.

۴- حوزه علوم اعصاب با این تحقیق که رابطه مغز، سیستم عصبی و شناخت چنان نزدیک است که به باور بسیاری از دانشمندان این حوزه، مطالعه شناخت بدون مطالعه مغز امکان پذیر نیست، در چارچوب علوم شناختی قرار گرفت.

تمام رویدادهایی که به آن ها اشاره شد، در حوزه‌ی دانش تجربی قرار داشتند. اما به موازات این تحولات علمی جنبشی در حوزه ی فلسفه با گرایش تحصلی هم شکل گرفت که به سرنوشت علوم شناختی مرتبط بود. فلسفه ی ذهن با استفاده از روش‌هایی که عمدتا میراث فلسفه ی تحلیلی محسوب می‌شد، تلاش های جدیدی را برای صورت بندی فلسفی علوم شناختی آغاز کرد. دانشمندان و فلاسفه در این مسیر به بررسی سوال هایی کلی نظیر رابطه ذهن با بدن و تأمل در مفاهیم مورد استفاده دانشمندان علوم شناختی پرداختند.

بر اساس فعالیت های شکل گرفته مسایل علمی جدیدی در قرن بیستم مطرح شدند که به نوعی بین شش رشته نام برده شده مشترک بودند. مرکزی که برای نخستین بار تمامی حوزه های مختلف علوم شناختی را تحت عنوان جامعی به نام «علوم شناختی» گرد هم آورد، بنیاد اسلوان بود، این مرکز توانست در سال ۱۹۷۸ میلادی، متخصصان مختلفی از حوزه های فلسفه، روان شناسی، انسان شناسی، علوم اعصاب، زبان شناسی و علوم رایانه ای را گرد هم بیاورد تا علوم شناختی به معنای بین رشته ای، موجودیت خود را اعلام کند.

پیشرفت های نظری و تجربی در زمینه ی عصب شناسیِ شناختی در چند دهه اخیر، آن نگرش قدیمی را زیر سوال برده است که معتقد بود ادبیات، شعر و هنر را نمی‌توان در چارچوب دانش علمی بررسی کرد. همانگونه که روانشناسان رشد و روانشناسان شناختی و فرهنگی مطرح کرده اند، فرآیند و ساختار شناخت در انسان بدون دخالت حافظه فعال و نیازها و انگیزه ها و عواطف، بازنمایی نمی‌کند، بلکه با تکیه بر نظامی از نشانه ها و علایم، این مهم را انجام می‌دهد. اما خود این نظام نشانه ها و علایم که مهمترین آنها زبان است در کارکرد شناخت و فعالیت قشر مخ اثر می‌گذارند و پردازش در سطوح عالی را امکانپذیر می‌سازند.

فرهنگ نیز محصول همین نوع فرآیند ذهن است. رفتار انسان با «الگوی فرهنگی» متناسبش بر مبنای «طرحواره شناختی» استوار می شود و این طرحواره یا الگو چارچوب های مورد انتظار فرد را در جامعه ایجاد می‌کند و همان چارچوب ها در نقش هنجارها و معیارها عمل می‌کنند بنابراین، ادبیات، شعر، هنر، فرهنگ عامه، ضرب‌المثل و استعاره، فقط بازتاب واقعیت های زندگی نیستند، بلکه شکل دهنده ی رفتارها و هدایت کننده ی تفکر و عملکرد ما نیز هستند. به همین دلیل، برای شناخت افکار، اندیشه و عملکرد افراد هر جامعه؛ شناخت ادبیات و هنر آن جامعه ضروری است.

اهمیت این نگرش در این است که تبیین جدیدی از عملکرد ذهن در برخورد با پدیده های ناشناس را در اختیار ما قرار می‌دهد، همانگونه که «رابرت هوگان»[۳] توضیح می‌دهد؛ اگر علوم شناختی، بررسی ادبیات، شعر و هنر را که در تفکر و فرهنگ و عملکرد انسان ها نقش بنیادینی دارند، مورد توجه جدی قرار ندهد ادبیات و هنر به دانشی مرده تبدیل خواهند شد.

مهمترین مسایلی که علوم شناختی در زمینه ی ادبیات، هنر و رسانه به آنها می پردازد عبارت است از: ادراک و دریافت آثار ادبی و هنری، تخیل ادبی و هنری آفرینشگر یا مخاطب اثر، عاطفه در امر ادبی و هنری، تصور و بازنمایی ادبی و هنری، تفسیر و تاویل اثر ادبی و هنری، تاثیر اثر ادبی و هنری بر مخاطب، زبان در ادبیات و هنر، زبان، روایتگری و انتقال دانش از طریق ادبیات و هنر؛ البته رویکرد بنیادین علوم شناختی در مطالعات ادبیات و هنر، تلفیق مباحث انسانی، فلسفی و فرهنگی با مباحث علمی است. این نگرش در حوزه فلسفه ادبیات و هنر به دو دلیل ارزش فراوانی دارد؛

اول اینکه؛ افق پژوهش های میان رشته ای را آشکارتر می‌کند،

و دوم اینکه؛ به دلیل روش شناسی ویژه اش می‌تواند طرح های پژوهشی در زمینه ادبیات و هنر را با روش های نوین علمی به پیش ببرد.

بررسی های شناختی درباره ادبیات و هنر در سال های اخیر مورد توجه قرار گرفته، آثار و مقالاتی در زمینه آن، به ویژه درباره ی ادبیات، سینما، موسیقی و حتی رسانه انتشار یافته است اما به نظر می‌رسد یافته های علوم شناختی می‌تواند بر مباحث ادبیات، هنر و حتی زیبایی شناسی نیز تاثیر شگرف و گسترده ای بگذارد زیرا توجه ویژه ی علوم شناختی بر مطالعه تجربی ذهن است و البته ادبیات و هنر همواره بر شناخت حسی بنا نهاده شده است.

بنای حسی در ادبیات و هنر همواره ساختار هندسی ادبیات و هنر است چون ادبیات و هنر موقوف به موضوع و مسایل محسوس یا ناشی از امر محسوس است و همچنین در ادبیات، هنر و زیبایی شناسی، مفاهیم متعددی وجود دارد که به فعالیت ذهنی مخاطب ربط پیدا می‌کند و می‌توان در علوم شناختی درباره آنها بحث کرد.

به طور کلی، ادراک و دریافت اثر ادبی و هنری، تخیل ادبی و هنری آفرینشگر یا مخاطب اثر، عاطفه، تصور و بازنمایی امر ادبی، تفسیر و تاویل اثر ادبی و هنری، تاثیر ادبیات و هنر بر مخاطب، زبان ادبیات و هنر، روایت گری در اثر ادبی و هنری و انتقال دانش از طریق ادبیات و هنر، از زمینه های مناسب برای تبیین کاربرد علوم شناختی در حیطه مطالعات ادبی و هنری خلاقانه و حتی رسانه است.

در پایان این نشست دکتر محمدرضا سنگری، احمد شاکری و مهدی کاموس نکات مد نظر خود را نسبت به موضوع نشست ارائه کردند.

[۱] – Epistemology

[۲] – منظور از اشیای ذهن دار، هر نوع موجودی است که می‌تواند فکر کند، محاسبه کند، احساس کند، تصمیم بگیرد و رفتار هوشمندانه داشته باشد.

[۳] – رابرت هوگان (متولد ۱۹۳۷) یک روانشناس آمریکایی است که به دلیل ابتکارات خود در تست شخصیت شناخته شده است و یک مرجع بین المللی در ارزیابی شخصیت ، رهبری و اثربخشی سازمانی است.