خاموش کردن آخرین آتش از ترس باد

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در پی سخنان جناب آقای شفیعی کدکنی مبنی بر فقر در علوم انسانی و اوضاع بدی که اندیشمندان ایرانی در علوم انسانی دارند، حجت‌الاسلام مهدی جهان عضو شورای علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه به نگارش یادداشتی در این خصوص پرداخت که در ادامه از منظرتان عبور خواهد کرد:

در باب خودزنی یک نسل دیرپا

این روزها انسان در قلمرو بیماری جهانسوز کرونا می سوزد و هروز اخبار بسیاری از ابتلاء، بیماری و مرگ عده ای از مردمان شنیده می شود، ولی آنگونه که «اسلاوی ژیژک» فیلسوف خوش اقبال مغرب زمین می گوید: «مناطقی خاص، در حال تجربه اپیدمی هایی به مراتب سهمگین تر از ویروس کرونا هستند؛ روزانه هزاران نفر در اثر عفونت هایی دیگر می میرند، خوب، چرا چنین دلمشغولی و وسواس فکری درباره این ویروس در کار است؟»[۱]

ژیژک پاسخ می دهد که؛ «سویه ی شرم و واقعیت شرم داشتن از کشور خود، دوست نداشتنش، می‌تواند نشانه‌ای حقیقی از تعلق داشتن به آن باشد»[۲] بنابراین با اشاره به شرم حاصل شده می نویسد: «هنگامی که شهروندی ماسک زده در ووهان در جستجوی دارو و مواد غذایی از خانه‌اش خارج می‌شود، بدیهی است که هیچ اندیشه ضد مصرف گرا در سر ندارد؛ جز وحشت، خشم و ترس چیزی در او نیست. دعوی ام صرفاً این است که حتی حوادث دهشتناک می‌توانند نتایج مثبت پیش بینی نشده‌ای به دنبال داشته باشند.»[۳] پس این وحشت و خشم آغاز آموختن مردم چین از آرمانشهر است و سپس می نویسد: «یک چیز مسلم است؛ انزوا، دیوارهای جدید و قرنطینه های تازه کاری از پیش نمی‌برند. قسمی همبستگی کاملاً بی قید و شرط و واکنشی هماهنگ در سطحی جهانی ضرورت دارد؛ صورتی نوین از چیزی که قبلاً کمونیسم نامیده می‌شد، اگر همت خود را در این مسیر نیاوریم، شاید ووهان تصویری بدهد از شهری درآینده ما. بسیاری از «دیستوپی»[۴] ها قبلاً آینده‌ای مشابه را تصور کرده‌اند: بیشتر اوقات در خانه ماندن، کار کردن از طریق رایانه، برقراری ارتباط به کمک ویدئو کنفرانس، ورزش کردن روی یک دستگاه در گوشه‌ای از دفتر خود، و تحویل گرفتن مواد غذایی در خانه.»[۵]

تحلیل ژیژک از بیماری جهانسوز کرونا شاید تمثیلی از خود انتقادی بعضی از اهل علم و فرهنگ خودمان باشد که ایران را در تناقض میان ایرانشهر آرمانی و تباه شهر انقلابی قرار می دهند، پس این انتقادها از خود ایرانی، ناشی از شرم است که نشانه ی آن خشم و ترس مصلحین است پس نمی توانیم که گله از بخت سیه بکنیم اما در مقابل شاید عده ای بخت را سیاه می بینند و می گویندک «ما نیز مردمی هستیم. نفس اینکه خودت را کم گرفتی رفتی! فروتن بودن خوب است ولی تن به نیستی و انکار خود دادن اول نابودی یک ملت است. ما ابن سینا داریم. ما جلال‌الدین مولوی را داریم.»[۶]

فیلسوفان می گویند؛ انکار خودیت در انسان، امتناع از حق و محال است چون حق امتناع پذیر نیست و امتناع از حق محال است پس ناچار هستم و در این شکی وجود ندارد، که شک در خود منتهی به سفسطه می شود اما چگونه این هستی را محدود به مولوی و ابن سینا کنم که هستی فراخی است متعدد و اخباردهنده از جناب ذره نخستین تا انسان های رنگارنگ امروز است و این هستی شامل ذرات و اجرام فلکی و ارضی می باشند.

عجب است که آقایی از بی توجهی به ابن سینا نتیجه می گیرد که علوم انسانی صفر است البته:

بر روی ما نگاه خدا خنده می زند./ هر چند ره به ساحل لطفش نبرده ایم

زیرا چو زاهدان سیه کار خرقه پوش/ پنهان ز دیدگان خدا می نخورده ایم

قبول که «ما باید صاحب نظریه باشیم و چرا نباشیم. ما استادان و دانشجویانی در علوم پایه داریم که هیچ چیز از استاد هاروارد، کمبریج و آکسفورد کم ندارد.» اما ما صفر نیستیم[۷] و باید حقایق را ببینیم تا اینکه؛

پیشانی ار ز داغ گناهی سیه شود/ بهتر ز داغ مهر نماز از سر ریا

نام خدا نبردن از آن به که زیر لب/ بهر فریب خلق بگوئی خدا خدا

شکی در این نیست که دولت ها متولی توسعه و پیشرفت اجتماع هستند اما نقش دانشمندان دردشناس و حتی دردمندان دانش شناس در درخشش علم و هنر بیش تر و پیش تر است و آنگونه که مرد را به درد می شناسند درد نیز به مرد شناخته می شود پس؛

ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع/ بر رویمان ببست به شادی در بهشت

او می گشاید … او که به لطف و صفای خویش/ گوئی که خاک طینت ما را ز غم سرشت

اگر منت گذاریم و لحظه ای به حیات علمی ایرانیان بنگریم داستان پر دردی گشوده می شود که شیخ اشراق آن فروزنده ی چهل چراغ در حکمت اشراقی به ضرب دشمن ایمان به شهادت رسید و یا اینکه قاضی همدانی سوخت و درخشید تا نوبت حکمت متعالیه برسد و شمع شب افروز علم انسان شده است پس ای استاد عزیز

توفان طعنه خنده ما را ز لب نشست/ کوهیم و در میانه دریا نشسته ایم

چون سینه جای گوهر یکتای راستیست/ زین رو به موج حادثه تنها نشسته ایم

و عجیب اینکه شما هم که سال ها، پیشه در ریشه ی گنج مردمان ایران مسلمان داشته اید اینجا در نبود علم کانت و هگل ناله می کنید[۸] و از فقر علوم انسانی گلایه می فرمایید که؛

مائیم … ما که طعنه زاهد شنیده ایم/ مائیم … ما که جامه تقوی دریده ایم

زیرا درون جامه بجز پیکر فریب/ زین هادیان راه حقیقت ندیده ایم!

اما اگر بخواهیم و چراغ مجلس را ببینیم، می توانیم داستان را حکایتی دگر کنیم که گروهی ریشه در خاک ایران ایستاده و این ریشه ها، با خون شهیدان آبیاری می شوند اما در طوفان وقایع استوار هستند، دولت چه شریف و پاکدامن چه دزد و قالتاق[۹] اما امروز علوم انسانی در ایران رشد پیدا کرده است البته اینکه اگر فراخوان مقاله ای پانزده روزه برای بررسی کتاب «تنقیح المنازل» ابن هیثم بدهند همان بهتر که گوشه نشین خوشه چینی[۱۰] مقاله دهد در مقابل اگر بخواهیم «تنقیح المناظر»[۱۱] کمال الدین فارسی[۱۲] که شرحی بر «المناظر» ابن هیثم را بررسی کنیم، بدون در نظر گرفتن آکسفورد و کمریج، در همین مملکت هستند جوانانی که در چهل روز این منزل را سیر کنند بنابراین؛

آن آتشی که در دل ما شعله می کشید/ گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود

دیگر بما که سوخته ایم از شرار عشق/ نام گناهکاره رسوا! نداده بود

محال است کمریج و آکسفورد کتاب عظیم الشأن «الشفاء» اثر جناب ابن سینا را تدریس کنند مگر اینکه آقای مهدی حائری در آنجا حاضر شوند اما در همین حوزه های علمیه هستند اهل فضلی که بدون انشا نویسی و حرافی[۱۳]  این کتاب را به صورت کامل تدریس می کنند پس مجال دهید تا نگاهمان بچرخد، و چیزی جدید ببیند.

بگذار تا به طعنه بگویند مردمان/ در گوش هم حکایت عشق مدام! ما

باز به سراغ ژیژگ می رویم تا کابوس و ننگ کرونا را از مردم ووهان و چین بزداید پس ژیژک می نویسد: «با این حال، در پس این چشم انداز کابوسناک، منظری رهایی بخش و غیر منتظره پنهان است. باید اعتراف کنم که در چند روز گذشته، در رؤیای بازدید از ووهان بوده‌ام. این خیابان‌های نیمه رهاشده در یک کلان شهر مراکز شهری معمولاً شلوغ و سرزنده که حالا به شهر ارواح می‌مانند، فروشگاه‌هایی با درهای باز و بی مشتری، تک و توک رهگذر یا خودرویی، افرادی با ماسک‌های سفید، آیا تصویری از جهانی نامصرف گرا که اتفاقاً با خودش در صلح و آرامش است، به دست نمی‌دهد؟ زیبایی سودازده خیابان‌های شانگهای یا هنگ کنگ مرا به یاد برخی فیلم‌های قدیمی پساآخرالزمانی مثل «در ساحل» می‌اندازد؛ این فیلم شهری را نشان می‌دهد که بیشتر مردمش ناپدید شده‌اند تخریب و نابودی خیره کننده‌ای در کار نیست؛ تنها، جهان، دیگر در دسترس نیست، دیگر در انتظار ما نیست، دیگر ما را نمی‌نگرد، ما را دیگر نمی‌جوید … حتی ماسک‌هایی که همین معدود رهگذر به صورت زده‌اند، برایشان خوش آمدگوییِ بی نام و نشان فراهم می‌آورد و از فشار اجتماعی، رهایی شأن می‌دهد.» پس با اشاره به صحنه هایی از فیلم ها می گوید: «زندگی کنید بدون هدر دادن لحظه‌ای، لذت ببرید بی هیچ قید و بندی»[۱۴] چون قاعده ای وجود دارد که؛ «مطلق از دستور و حکمِ فراخود که ابرمن، چه همان طور که لاکان آن را به خوبی نشان داده است، فراخود ذاتاً حکمی مثبت برای لذت بردن است، نه کنشی منفیِ منع کردن (و این) دستورالعملی برای بلا و فاجعه است: میل شدید به پر کردن هر لحظه از زمان مختص به ما، به ناگزیر به یکنواختیِ خفقان آوری می‌رسد.

زمان‌های مرده زمان های کناره گیری و پس نشستن، همانی که رازورزان کهن، رهایی و وارستگی می‌خواندند برای احیای تجربه ما از زندگی مهم هستند و شاید، بتوان امیدوار بود که یکی از نتایج ناخواسته این قرنطینه های ناشی از ویروس کرونا در شهرهای چین این باشد که برخی افراد، دست کم، از زمان‌های مرده شأن برای رها کردن خود از فعالیتی شدید و اندیشیدن به (نا) معنای وضعیتشان بهره بگیرند.»[۱۵]

اگر چه اسلاوی ژیژک کمونیسم است و من نمی خواهم کمونیسم باشم ولی قرنطینه که محصول اپیدمی است را زمانی برای سرکوب خودخواهی می داند و در مقایسه با آن به نظر می رسد در حالیکه هر روز شاهد یک شکوفایی در ایران هستیم این خودزنی و انتقاد از توسعه ی علوم انسانی در ایران نوعی احساس شرم از خود است که اهل از ورود ایرانیان به جهان مدرن احساس می کنند.

اما اینکه برای توسعه ی علوم انسانی باید عناوین علوم انسانی محدود شود و موضوعات و مباحث فلسفی در دانشگاه ها تخصصی شود؛ چند مسئله ایجاد می کند؛

اول اینکه؛ نقش حوزه های علمیه انکار نشود تا تعامل جدی میان حوزه و دانشگاه شکل بگیرد.

دوم اینکه؛ عناوین علوم انسانی بر اساس نیاز جامعه است و برای توسعه ی علوم انسانی این عناوین ناگریز و فراموش نشدنی است پس عناوین علوم انسانی، نیاز فطرت غالب بر جامعه است و حذف و اضافه کردن آن ها در دست دولت و علم نیست بلکه فطرت جامعه است که عنوانی در علوم انسانی را می طلبد یا نیازی به آن ندارد.

سوم اینکه؛ جنابعالی به عنوان یک منتقد فرهنگی، ادبی و اجتماعی به خوبی می دانید که همواره به نقاط دور دست ایران ظلم شده است و شورش گرجیان و استقلال طلبی افاغنه در عصر قاجار نمونه ای از تمرکز قدرت و ثروت در مرکز بوده است اما در عصر حاضر و مخصوصاً در بیست سال اخیر اتفاتی افتاده است و حداقل ثروت به مناطق دوردست ایرانی رسیده است پس نیاز به عناوین جدیدی در علوم انسانی را در اقصی نقاط ایران پدید آورده است

بنابراین؛ «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بعشق/ ثبت است در جریده عالم دوام ما»[۱۶]

 

 

[۱] – خبرگزاری مهر، با عنوان «ویروسِ کِرونا؛ وِیروسِ اِیدئولوژی» نوشته اسلاوی ژِیژک، که به کوشش سید مجید کمالی، ترجمه شده است

[۲] – همان

[۳] – همان

[۴] – پاد آرمان‌شهر، تباه شهری، مدینه فاسده و مدینه ضاله

[۵] – خبرگزاری مهر، با عنوان «ویروسِ کِرونا؛ وِیروسِ اِیدئولوژی» نوشته اسلاوی ژِیژک

[۶] – یادداشت دکتر شفیعی کدکنی در مورد توسعه ی علوم انسانی در ایران

[۷] – ما در علوم انسانی صفرالکفّ هستیم. هیچی نیستیم. پزشک خوب ایرانی هیچ چیز از پزشک فرنگی درجه اول دنیا کم ندارد. اگر کم دارد نرسینگ اوست یا داروهایی که در اختیارش می‌گذارند، یا وسایل جراحی اوست. این موضوع مربوط به او نیست. او وقتی پایش را گذاشت بیرون، رفت به هاروارد از استاد پزشکی آنجا هیچ کم ندارد. به حضرت عباس! ما در علوم انسانی صفریم، صفر! مثل کف دست من. ما باید در این زمینه کار کنیم و این خیلی مهم است. ببینید، آینده درازمدت این مملکت با پزشکی و مهندسی ساخته نمی‌شود. در آینده دراز مدت یک مملکت با آن نگاهی که ژاپن به جهان نگاه می‌کند، آلمان به جهان نگاه می‌کند، علوم انسانی هیچ کم از علوم تجربی و پزشکی ندارد. ما هیچ کم نداریم. آن دختری که خیلی جوان‌مرگ شد و بهترین ریاضی‌دان جهان بود عملاً از همین دانشگاه شریف درآمده بود.

[۸] – من به دولت هیچ کاری ندارم. من نمی‌خواهم نکوهش کنم دولت را. دولت اصلاً کیست؟ ماهیتی است که وجودش به وجود افرادش است. در این ماهیت دولت ممکن است آدم‌های خیلی بزرگ و شریف و پاکدامن باشند و یا ممکن است مشتی دزد و قالتاق هم باشند. من هیچ‌کدامشان را عَلَی‌التّعیین نمی‌شناسم که تحسین کنم یا تقبیح کنم. ما به دولت کاری نداریم. ببیند، دولت آمده مثلاً توی کدکن ما شعبه دانشگاه آزاد باز می‌کند. مثلاً در آنجا آمده دکترای فلسفه کانت می‌دهد؛ حالا مسخره می‌کنم من این را، دارم مثال می‌زنم. ولی عملاً همین‌طور است. آخر کجا؟ با کدام استادت تو داری کانت درس می‌دهی؟! تو می‌دانی اصلاً کانت یعنی چی؟! استادِ کانت ایرونی یعنی کی؟ حالا من کانت گفتم. ویتگنشتاینش، هگلش…

[۹] – در این ماهیت دولت ممکن است آدم‌های خیلی بزرگ و شریف و پاکدامن باشند و یا ممکن است مشتی دزد و قالتاق هم باشند. من هیچ‌کدامشان را عَلَی‌التّعیین نمی‌شناسم که تحسین کنم یا تقبیح کنم.

[۱۰] – به جای « خانمِ خانه داری که آشپزی اش را کرده و بچه اش را شیر داده»

[۱۱] – تنقیح المناظر لذوی الالباب و البصایر

[۱۲] – متوفی در سال ۷۱۸ هجری قمری

[۱۳] – یک قسمت خاصی از الهیات را فقط توی حوزه حرافی و انشانویسی و این‌هاست

[۱۴] – خبرگزاری مهر، با عنوان «ویروسِ کِرونا؛ وِیروسِ اِیدئولوژی» نوشته اسلاوی ژِیژک

[۱۵] – خبرگزاری مهر، با عنوان «ویروسِ کِرونا؛ وِیروسِ اِیدئولوژی» نوشته اسلاوی ژِیژک

[۱۶] – تمام اشعار منظومه ای از فروغ فرخزاد است اما بیت آخر از جناب حافظ (علیه الرحمه) است که فروغ فرخزاد از آن در این منظومه استفبال کرده است.