به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در یکصدمین سالگرد کودتای سوم اسفند۱۲۹۹، به همت پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، همایش نیمروزه «پس از یک قرن؛ واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹» با حضور و سخنرانی اساتید برجسته، صبح امروز یکشنبه مورخ ۳ اسفندماه ۹۹، به صورت مجازی و پخش از طریق ادوبی کانکت برگزار شد.
در ادامه گزارشی از این همایش را با هم میخوانیم…
نقش انگلیس در کودتای ۱۲۹۹
در ابتدای این همایش دکتر محمد شفیعیفر با بیان این مطلب که کودتای ۱۲۹۹ تحولات بنیادی در نظام اجتماعی و سیاسی ایران ایجاد کرد و باعث شد که ایران تبدیل به جزیی از نظام جهانی سرمایه داری شود گفت: وقتی ما از دخالت یک کشوری در کشور دیگر در چهارچوب نظام بین الملل صحبت میکنیم باید به چند نکته توجه کرد:
اولین نکته این است که کشور دخالت کننده باید توان و امکان کافی داشته باشد؛
دوم اینکه آن کشوری که در آن دخالت انجام میشود باید شرایط لازمی را داشته باشد که واقعا دخالت را بپذیرد، کشور ضعیف باشد، مشکلاتی داشته باشد که نتواند در مقابل دخالت خارجی مقاومت کند؛
سوم اینکه نظام بین الملل واکنشی نشان ندهد.
وی افزود در مورد کودتای۱۲۹۹ من معتقدم که این شرایط مهیا بوده و انگلستان در کودتای۱۲۹۹ نقش اساسی داشته است. صد سال پیش نظام بین الملل و همچنین وضعیت داخل کشور خاص بود و مجموعا این شرایط برای انگلستان کاملا مساعد بود و قرائن و شواهد متعددی را میشود ارائه کرد که انگلیس امکانات و شرایط لازم برای برنامهریزی کودتا را داشت. اولین امکانی که در آن زمان، زمینه را برای انگلیس فراهم میکرد تبدیل انگلیس به قدرت هژمون نظام بین الملل بود. از اوایل دوره قاجاریه روسیه و انگلستان در رابطه با مسائل داخل ایران با یکدیگر رقابت داشتند. ایران بهخاطر موقعیت ژئوپلتیکش مورد توجه خیلی از قدرتهای استعماری بود. قدرتهای استعماری در حال گسترش به بیرون مرزهای خود بودند و در تصرف سرزمینهایی در آسیا، آمریکای لاتین، آفریقا باهم رقابت داشتند.
استاد دانشگاه تهران با اشاره به این موضوع که در آن زمان انگلستان این توان را داشت که در ایران دست به اقدام بزند و از آن طرف هم رقیبی وجود نداشت که بخواهد جلوی انگلیس بایستد گفت: به همین دلیل در آن شرایط نه روسیه تزاری دخالت کرد نه آلمانی وجود داشت که بخواهد دخالت کند و نه قدرت های دیگر. هیچ قدرت دیگری امکان لازم برای دخالت در ایران را نداشت.
وی ادامه داد در داخل کشور هم وضعیت برای دخالت انگلیس مساعد بود. وضعیت کشور به هم ریخته بود و در یک حالت عادی نبود که نیروهای داخلی بتوانند در مقابل دخالت انگلیس بایستند. برعکس، برخی از نخبگان ما که به نخبگان آنگلوفیل معروف شده بودند از دخالت انگلیس در ایران استقبال میکردند. بنابراین لزومی نداشتن که بخواهند در مقابلش بایستند. جنگ جهانی خسارتهای جدی بر ایران وارد کرده بود. بنابراین شرایط به لحاظ داخلی امکان کودتا را فراهم میکرد و از آن طرف هم انگلستان در ایران پایگاههایی داشت که از طریق آنها این کار را میتوانست انجام دهد.
عضو شورای علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه با بیان این مطلب که انگلستان شبیه تصوری که ما از دولتهای جهان سومی داریم که در آن مرکزی وجود دارد که تصمیمگیری معینی میکند و در یک چهارچوب مشخص هدایت میشود نمیباشد گفت: در آن شرایط در بخشهای مختلف حکومت انگلستان اختلاف نظر در مورد مسائل ایران وجود داشت. از طرف دیگر بیش از دولت انگلستان، بخش خصوصی و نظام مدنی انگلستان در پیشبرد سیاستهای کلان کشور نقش ایفا میکرد و میکند. به همین دلیل خیلی از گروهها و بخشهایی که رسما هم متصل به دولت نبودند در کودتا نقش مؤثری ایفا کردند و کمک کردند کودتا صورت بگیرد.
وی افزود از طرف دیگر سردمداران کودتا سیدضیا و رضاخان هستند. رضا خان سی سال قبل در قزاقخانه بوده است. یک فرد با دیسیپلین نظامی که در این چهارچوب عادت کرده فرمان بشنود و اجرا کند. کلا آدم تحت دستوری است. چگونه این شخص ممکن است مستقلا در رأس کودتا قرار گرفته باشد؟ کسی که کاملا گمنام است و از خانواده مشهوری هم نیست. در چهارچوب الیگارشی دوره قاجاریه این ممکن نیست. مگر اینکه در کنارش شخص دیگری قرار گرفته باشد که آن شخص سید ضیا است. سید ضیا کاملا در ایران به طرفداری از انگلستان معروف بود. رضاخان خودش هم یک نخبه نظامی است که کودتا را طراحی کرده است. در حالی که سازماندهی با سیدضیا است. سیدضیا کمیته آهن را تشکیل داده است. مقر کمیته آهن در نزدیک سفارت انگلستان در زرگنده است و با سفارت کاملا مرتبط است و با کمک انگلیس سازماندهی را انجام دادند. سه چهار ماه قبل از کودتا رضاخان را ارتقا درجه میدهند و بلافاصله به فرماندهی لشکر قزاقها میرسانند. افسران انگلیسی را جایگزین افسران روسی میکنند. آیرونساید مهر ماه ۱۲۹۹ یعنی شش ماه قبل از کودتا وارد ایران میشود. زمانی است که قرارداد ۱۹۱۹ به بن بست رسیده است و او در چهارچوب طرح چرچیل که مقابله نظامی و کودتا را برای ایران تجویز میکرد عمل میکند.
شفیعفر در جمع بندی بحث خود بیان نمود که این دو نفر اگر بخواهند تحولی را صورت دهند در آن شرایط تاریخی و بدون هیچ پشتوانه خارجی امکانپذیر نیست و آنجا همه تحولات و اسناد معمولی که وجود دارد انگلیسیها نقش درجه اولی در کودتای ۱۲۹۹ داشتند. البته شرایط داخلی ما هم شرایط آمادهای بود و این پذیرش در جامعه ما وجود داشت. و خیلی از نخبگان جامعه در آن زمان فکر میکردند که رضاخان مشکل ایران را حل خواهد کرد. یعنی جامعه ما فکر میکرد که یک تنفسی برایش فراهم میشود و نخبگان جامعه از این فرآیندهای بیثباتی خلاص میشوند ولی به تعبیر سید ضیا هدف دو تا بود ولی راه یکی بود. منافع انگلیس حفظ نفت ایران، حفظ مرزهای هندوستان، جلوگیری از تعرض بلشویسم به ایران و از این طرف هم نخبگان داخلی فکر میکردند امنیت و اقتدار در جامعه به وجود میآید و در یک نقطه این دو به هم رسیدند و نتیجه آن کودتای ۱۲۹۹ شد.
بحران روایت از کودتای رضاخان
سخنران دوم همایش دکتر یعقوب توکلی با اشاره به این مطلب که جریان انقلاب اسلامی فاقد یک جریان تاریخنگاری منسجم و سازمانیافته است گفت: پهلویها و طرفداران آنها به شکلی جدی به تاریخ توجه کردند، میبینیم که محمدرضا پهلوی در اوج بیماری و در دوران جابهجاییها و آوارگیهای متعدد به کمک آقای شجاعالدین شفا و سید حسین نصر، کتاب «پاسخ به تاریخ» را مینویسد و در ماههای اول انقلاب، اولین کتابی است که به امضای پهلویها منتشر شد. پس از آن پهلویها به شکلی مستمر شروع به خاطرهنویسی کردند. درست است که هریک از آنها تلاش میکردند خود را از واقعهای که روی داده بود مبرا بدانند، ولی همه اینها در مورد فاجعه بودن وقوع انقلاب اسلامی وحدت نظر داشتند. البته هر یک از اینها به دنبال مقصر یابی برای وقوع انقلاب بودند، ولی هیچکدام متعرض شخص شاه یا رضاخان نشدند، بلکه فضائی را ترسیم کردند که از دل آن، محمدرضا و خصوصاً رضاخان قهرمان بیرون آمدند.
وی افزود موضوع دیگری هم که در کشور اتفاق افتاد این بود که در خلاء تاریخنگاری انقلاب اسلامی دهه ۶۰ و ۷۰ و حضور جریان تاریخنگاری پهلویها ـ اعم از چپها و ملیگراها ـ بسیاری از آثار و نوشتههای دوره پهلوی منتشر میشوند. از جمله کتابهایی که در تعظیم و تکریم رضاخان نوشته شدند، میتوان به کتاب «رضاشاه کبیر» نوشته الول ساتن اشاره کرد و نیز کتابهای اشخاصی که خاطرات خود را از دوره پهلوی نوشتهاند، اما هیچگاه اجازه انتشار اثرشان را پیدا نکردند. لذا به اعتقاد من، عصر پهلوی عصر انسداد تاریخی ماست.
این استاد دانشگاه با اشاره به این موضوع که طیفی از روزنامهنویسان عصر پهلوی که بین موافقان و مخالفان حکومت در تردد بودند، در دهههای ۶۰ و ۷۰ فرصت پیدا کردند و حجم وسیعی از آثار را نوشتند گفت: با نگاهی به تاریخنگاری دانشگاهی پس از انقلاب درمییابیم که این نوع تاریخنگاری در تداوم تاریخنگاری قبل از انقلاب شکل گرفت و تحول جدیای در این فضا صورت نگرفت و به لحاظ تاریخی کاملاً به آن تفکر وفادار بود. این رویکرد به شدت بر نظام آموزش دانشگاهی ما حاکم شد. در دورهای که ما خودمان دانشجو بودیم، برخی از اساتید، به شدت طرفدار رضاخان بودند و وقوع کودتا توسط انگلستان را براساس اسناد وزارت خارجه انگلستان به شدت نقد میکردند، در حالی که خودشان میدانستند که اسناد وزارت خارجه انگلستان به تنهائی مبین تمام سیاست خارجی انگلستان نیست، چون سیاست خارجی انگلستان در ایران را چندین جریان پی میگرفتند که فقط یکی از آنها وزارت خارجه انگلستان بود. (وزارت دفاع، نیروی دریایی انگلستان، سازمان امآی۶، حتی روزنامه تایمز، بانک شاهنشاهی، شرکت نفت، مؤسسات تاریخنگاری انگلیسی).
وی افزود جریان تاریخنگاری دانشگاهی ما تا حدود زیادی تحت تأثیر جریان تاریخنگاری روشنفکری و نیز تحت تأثیر تاریخنگاری انگلیسی قرار دارد.
توکلی با انتقاد نسبت به مجموعههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی و مستند بیان داشت که متن فیلمنامهها بر اساس تاریخنگاریهای عصر پهلوی، به خصوص داستانهای تاریخیای مورخانی که به پهلویها نظر لطف داشتند، نوشته شدهاند. این فضا منجر به تغییر چهره پهلویها و عدم بیان عللی که منجر به اعتراضات مردمی و انقلاب ایران شد میشود.
توکلی در پایین از بیمهری محض به پژوهشهای تاریخی سخن گفت و بیان داشت در مجموع ما شاهد طیف گستردهای از کمکاری و کمالتفاتی نسبت به واقعیتهای تاریخ معاصرمان هستیم که منجر به این شده که گفتمان طاغوت در مورد رضاخان، متأسفانه در بخش وسیعی از نظام آموزشی، رسانهای و فکری مردم ما در حال تغییر و رضاخان در حال تبدیل شدن به قهرمان است.
سکولاریسم لیبرال نتیجه کودتای رضاخان
سپس دکتر محمدجواد لاریجانی رییس پژوهشگاه دانشهای بنیادی به عنوان سخنران ویژه این همایش حضور به هم رسانده و ایراد سخن نمود.
دکتر لاریجانی با اشاره به این موضوع که فرمان مشروطیت در مرداد ۱۲۸۵ امضا شد و رسماً سیستم مشروطیت شروع به کار کرد و تا آبان ۱۳۰۲ که دولت رضاخان آمد حدود ۱۷ سال به درازا کشید گفت در این مدت تعداد حکومتهای دولتهای مختلفی دست به دست شدند، به صورتی که هر پنج ماه یک بار یک دولت انتخاب شد. وضعیت به گونهای بود که مردم منتظر یک دیکتاتوری سکولاری مانند رضاخان بودند.
وی افزود با حرکت مشروطه در ایران یک نحله سکولاریسم لیبرال آغاز شد. در حالی که در مشروطه بنا بود هم اسلام و هم روحانیت در آن باشد. اسلام، پرچمدار رأی مردم باشد و البته سلطنت نیز به عنوان یک نماد باقی بماند. همه اینها به تدریج از بین رفت و فقط سلطنت باقی ماند. ولی در ادامه نقش جریان سکولاریسم لیبرال نقش جالبی است.
رییس پژوهشگاه دانشهای بنیادی با مطرحکردن این سوال که چگونه جریان سکولاریسم لیبرال فضا را آماده میکند تا دیکتاتوری سکولار برسر کار بیاید گفت: این پدیده خیلی مهمی است و مسئلهای نیست که ما به عنوان یک مسئله صرفاً تاریخی به آن توجه کنیم.
وی با اشاره به این موضوع که در انقلاب اسلامی از علل مهمی که در شکست نهضت مشروطه مؤثر بود، عبرت گرفته شد گفت: ما یک نظام مدنی ـ سیاسی جامعی را بر اساس عقلانیت اسلامی در قانون اساسی آوردیم و در قانون اساسی ما مکانیسم حکمرانی بر اساس دموکراسی کارکردی (Functional Democracy) تعریف شده است. اسم دموکراسی در قانون اساسی نیامده و البته اینگونه نبود که کسانی که قانون را نوشتهاند این کلمه را فراموش کرده بودند. این عدم ذکر کلمه دموکراسی به دلیل تجربههای قبل بود. اما در قانون اساسی دموکراسی عملی آمده است که همه تصمیمات مهم و ارکان قدرت باید با نظر مردم باشد که از طریق رأیگیری انتخابات مسجل میشود. البته دموکراسی کارکردی مدرنترین نوع دموکراسی است. یکی از کارهای مهم ماکس وبر این بود که پرده از ادعاهای دموکراسی برداشت و گفت این شعارهایی که راجع به مردم و آزادی می دهیم را کنار بگذاریم و در نهایت ببینیم دموکراسی در عمل به چه معناست. بنابراین در قانون اساسی ما دموکراسی لیبرال وجود ندارد اما دموکراسی عملی وجود دارد. مشروعیت سیطره موازین عقلانیت اسلامی کاملاً تعریف شده است و مکانیسم حکمرانی نیز بر اساس دموکراسی عملی آمده است.
وی ادامه داد که چیزهای دیگری نیز از مشروطه یاد گرفتهایم. مثلا اینکه حکومت باید قدرت داشته باشد و امنیت را حفظ کند و تا جایی که ممکن است نظم اجتماعی مورد حفاظت قرار گیرد. هیچ کدام از این موارد سبب نشد که ما رشد تفکر سکولار لیبرال را نادیده بگیریم. به نظر بنده جریان سکولاریسم لیبرال با انقلاب رشد کرد. نه تنها رشد فکری و تئوری در محدوده کتابها و مقالات، بلکه یک جریان سیاسی در کشور راه افتاد که مبنای آن همین تفکر است. البته جریان سیاسی یک تشکیلات دارد. به عنوان یک نمونه مهم ما جریان اصلاحات را در کشور داریم که جریان اصلاحات در واقع همان جریان سکولار لیبرال است و با تشکیلات وسیعتر. در زمان مشروطه این جریان نتوانست چنین تشکلاتی به دست آورد و در حال حاضر تشکیلات آنها وسیع است و در ارکان دولتی و در جاهای مختلف دولت حضور دارند. همچنین بنیه مالی و ارتباطات داخلی و خارجی نیز دارند. بنابراین جریان بسیار مهمی است. از جهت تهدید انقلاب اسلامی نیز این جریان مهم است. ما در فتنه ۸۸ فقط یک نمونه مهم از آن را دیدهایم. فتنه ۸۸ توسط جریان اصلاحات شکل گرفت و علیالاصول در آستانه جایگزینی دموکراسی عملی با دیکتاتوری سکولار بود که البته موفق نشد. این موضوع بسیار مهمی است که ما در انقلاب خود نیز جریان سکولار لیبرال را دنبال کنیم و در مقابل آن حساس باشیم. سکولاریسم لیبرال نوع نسبتاً مدرن تفکر سکولار است، ولی تنها نوع آن نیست.
ساختار نظام بین الملل و کودتای ۱۲۹۹
آقای دکتر ابراهیم متقی آخرین سخنران بخش اول همایش با بیان این مطلب که در ایران به کودتای ۱۳۳۲ از این زاویه توجه میشود که ترومن دمکرات رفت، آیزنهاور جمهوری خواه آمد و یک کودتایی به مشارکت انگلیس شکل گرفت گفت: ولی به کودتای ۱۲۹۹ از این زاویه نگاه نمیشود که ویلسون میرود و ساخت اجتماعی و فضای اجتماعی آمریکای بعد از جنگ اول جهانی تغییر پیدا میکند، ساخت قدرت در حوزه سیاست بین الملل تغییر پیدا میکند و زمینه برای شکلگیری کودتای۱۲۹۹ به وجود میآید. اثبات کردن اینکه کودتا برای فضای اجتماعی و سیاسی ایران سالهای اوایل قرن بیستم یا اواسط قرن بیستم یک محور خارجی دارد امر سادهای است. مسالهای که وجود دارد این است که چه نسبتی بین قدرت بازیگرانی مثل ایران و قدرتهای بزرگ وجود دارد و چرخش قدرت در حوزه سیاست بین الملل به چه صورت است؟ واقعیت این است که شکلبندی مسلط سیاست در ایران در قرن ۱۹ و در اوایل قرن۲۰ بر اساس معادله بازی بزرگ شکل میگرفت. معادله بازی بزرگ مبتنی بر همان معادله مثبت عملی است. یا موازنه مثبت کارکردی است. در فضای قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ قدرتهای بزرگ محور اصلی تعیین سیاست در ایران بودند در سال۱۹۰۷ انگلیسیها و روسها میخواستند ایران را تقسیم کنند بر اساس همان فضای اینکه این کشور یک جایگاه ویژهای میتواند در ژئوپلتیک جدید داشته باشد. در سال۱۹۱۵ مجددا همین توافق انجام شد.
این استاد دانشگاه با اشاره به این مطلب که آمریکا یک قدرت نوظهوری بود که در موج دوم انقلاب صنعتی که مربوط به دهه۱۸۹۰ بود و مبتنی بر موتورهای درون سوز، موقعیت راهبردی خود را ارتقا داده بود گفت: آمریکا دیگر از پوسته مونروئه خارج شده بود. جنگ با اسپانیا در سال۱۸۹۹ در دوران ریاست جمهوری مک کینلی یک ماموریت جدیدی را برای آمریکاییها ایجاد کرد. ماموریت جدید حضور در دریاهای جهان بود. به همین دلیل است که هنوز اکثر مشاورین امنیت ملی آمریکا ژنرالهای نیروی دریاییاند. چرا؟ چون تفکر جهانگرایی و توسعه قدرت آمریکا را نیروی دریایی تحقق میبخشد.
وی افزود بر این اساس است که میبینیم ساخت نظام بینالملل در زمان جنگ اول جهانی دگرگون میشود. بازیگر نوظهوری میآید، اولین کاری که میشود این است که قبلا نظام جهانی را نظام جهانی نمیگفتند، به آن نظام اروپایی میگفتند. امریکا در جنگ جهانی اول حمایتش منجر به پیروزی انگلیس و فرانسه میشود. ژاپن در شرق آسیا میتواند ظهور قوی داشته باشد قبلا روسیه را هم در جنگ شکست داده بود. جنگ ژاپن علیه روسیه و شکست روسیه یکی از اهداف ژئوپلیتیکی ایالات متحده بوده است. یعنی در زمینه بین المللی علاوه بر اینکه ساخت اجتماعی تغییر پیدا میکند و نیروهای اجتماعی دگرگون میشود، ساخت بین الملل هم در یک فضای دگرگونی قرار دارد. شکل بندی اقتصاد سرمایهداری هم از دوران گرفتن امتیازهای سرزمینی و امتیازهای مستقیم دوره بازی بزرگ تغییر پیدا میکند. اقتصاد سرمایهداری پیچیدهتر میشود کنترل غیرمستقیم تر میشود. هر چقدر اقتصاد سرمایهداری اندیشه لیبرالیسمی پیچیدهتر میشود، حکمرانی پیچیدهتر میشود. کنترل بازیگران هم در فضای مربوط به کنترل پیچیده قرار میگیرد، غیرمستقیم میشود.
دکتر متقی با بیان این مطلب که بحثی را که باید به آن توجه داشت این است که ساختار نظام بینالملل در فضای تغییر قرار میگیرد گفت: جنگ جهانی اول آمریکا را قدرتمند میکند. در سال ۱۹۱۹ به قرارداد تحت الحمایهای نگاه میکنند اما به اینکه آمریکا با قرارداد۱۹۱۹ مخالفت دارد، توجه ندارند. مخالفت آمریکا نه به خاطر ایران، بلکه به خاطر معادله موازنه قدرت بود. رزولت در ۱۹۴۳-۱۹۴۴ میگوید مدل کنش ارتباطی ما با ایران میتوانست سرمشق سایر کشورهای جهان باشد. و به همین دلیل است که هندرسون و شوارتسکوف به ایران میآیند. ارتش ایران، ژاندارمری ایران و اقتصاد ایران براساس شکل بندی جدید اقتصاد سرمایهداری است که ما آن را استعمار جدید مینماییم. اینجاست که تفکر دولت قوی در ایران پیدا میشود. دولت قوی تفکرش، تفکری است که مورد پذیرش آمریکاییها قرار میگیرد.
وی افزود در کودتای ۱۲۹۹ محوریت را انگلیسیها و حمایت را آمریکاییها دارند. در کودتای۱۹۵۳ محوریت را آمریکاییها دارند و قابلیت را انگلیسیها در اختیارشان قرار میدهند. و هر دو هم در اولین سال به قدرت رسیدن یک رئیسجمهور جمهوریخواه است که تفکر ژئوپلیتیکیاش متفاوت است. آیزنهاور تفکر ژئوپلیتیکی اش با ترومن متفاوت بود. تفکر ژئوپلیتیکی ترومن، مکیندری بود. تفکر ژئوپلیتیکی آیزنهاور اسپایکمنی بوده است. ترومن قلب زمین را در اروپا میدید، اسپایکمن مساله اصلی ریملند (حوزههای حاشیهای) را میدید. نکتهای که وجود دارد اینست که انگلیس هنوز قدرت دارد ولی قدرتش در زمان کودتا قدرت منحصر به فرد نیست، چرا؟ چون سه اقدام قبلی که میخواست انجام بدهد در سالهای ۱۹۰۷، ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ با مخالفت آمریکایی ها روبهرو شد. انگلیس در جنگ جهانی اول درست است که پیروز شد ولی قدرت نسبیاش کاهش پیدا کرد. در نتیجه از این دوران تاریخی به بعد دنبال دولت قوی در ایران است. این دولت قوی هست که کنترل اتحاد شوروی و کنترل تحول اقتصاد سرمایه داری را انجام خواهد داد.
متقی در جمع بندی بحث خود گفت: کودتای ۱۲۹۹ در ایران همزمان بود با تغییراتی که در شکل بندیهای ساختاری نظام بین الملل رخ داد و همین وضعیت را ما در سال ۱۳۳۲ میبینیم که جنگ سرد شتاب بیشتری در روابط قدرتهای بزرگ پیدا میکند. حداقل در سالهای ۱۳۳۲- ۱۳۳۵ که کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی و آن تز همزیستی مسالمت آمیز مطرح میشود. بنابراین کودتا و تحول در ایران و هر مسالهای که شکل میگیرد یک بعد روابط و سیاست بین الملل هم به آن توجه داشته باشیم. اگر رضاشاه غافلگیر شد در سال ۱۹۴۱، اگر مصدق در سال۱۹۵۱ غافلگیر شد، به دلیل نادیده گرفتن سیاست بین المللی و تناسب با موازنه قدرت بود. هیئت مدیره نظام جهانی در دورانهای مختلف سیاستشان به راحتی با هم هماهنگ میشود. همانگونه که روسیه و چین شش قطعنامه را در فاصله سه سال تصویب کردند و این یک مسئله جدی است.
ارزیابی اسناد آمریکایی از ماهیت کودتای ۱۲۹۹
مهندس علیاکبر رنجبر کرمانی اولین سخنران بخش دوم همایش بود که با بیان این مطلب که اسنادی که از سفارت ایالات متحده امریکا در تهران برای وزارت خارجه رفته است نشان دهنده جو اوضاع و احوال کشور در محافل سیاسی دیپلماتیک در روز بعد از کودتا و حوادث بعد از آن میباشد گفت آنچه که در رابطه با تغییر موازنه قوا در جهان پس از جنگ جهانی اول و لزوم ایجاد دولت مقتدر مرکزی در ایران یک اصل درستی است و به یک اصل کلاسیک در تاریخ معاصر ایران و جهان است. اما اینکه بتوانیم قضاوت بکنیم امریکا هم در این زمینه یک نقشی داشته است و تغییر رئیس جمهورها در امریکا آنچنان که بعدا در کودتای ۱۹۵۳ میتوانیم بگوییم ترومن رفت آیزنهاور آمد با اطمینان در کودتای ۱۲۹۹ نمیتوان گفت. اما در هر حال این را میشود گفت که آمریکا با قرارداد ۱۹۱۹ مخالف بود و در عین حال همه قوای جهانی غیر از اتحاد جماهیر شوروی که بحثش جدا میباشد، همه جهان سرمایهداری که سرکردگی جهان سیاسی در غرب آسیا با انگلستان بود، همه موافق بودند که این وضعی که در ایران هست باید تغیر کند.
این پژوهشگر تاریخ در ادامه صحبت خود با انتقاد از برخی نویسندگان گفت که امروز بعد از صد سال بعضی از نویسندگان بیان کردند ما هیچ سندی پیدا نکردیم که دولت انگلستان در کودتای۱۲۹۹ نقش داشته است و طوری صحبت میکنند انگار تمامی اسنادی جهان را دیدند و سندی پیدا نکردهاند.
وی افزود اسناد در این زمینه بسیار است؛ سفارت آمریکا در اولین روز یعنی چند ساعت پس از کودتا در ساعت ۱۰ صبح این متن را ارسال میکند: «بریتانیا منکر هر گونه دخالت در قضایا شده اما کاملا روشن است که اوضاع فعلی بر وقف مراد آنهاست. و شواهد حاکی از آن است که نیروی نظامی آنها این حرکت را تقویت می کند. (نیروهای انگلیسی مشهور بودند نیروی شمال ایران اینها مقرشان در همین شهر قزوین بوده است. یعنی همین جایی که مبدا حرکت قوای کودتا چی هست) سید ضیا سردبیر روزنامه رعد از تحت الحمایگان بریتانیا (این را وزیر مختار آمریکا میگوید) رهبری این جریان را بر عهده دارد. مردم ایران تقریبا مطمئن شدهاند تمام این قضایا یک نقشه و توطئه انگلیسی است.» این اولین گزارش سفارت به وزارت خارجه آمریکا است.
و در ادامه برای نمونه چند سند دیگر که توسط آمریکایی ها نوشته شده برای وابستگی کودتای۱۲۹۹ به سیاست انگلستان را خواند و توضیحاتی در خصوص آن داد.
کودتای ۱۲۹۹؛ ائتلافِ انگلیس و روشنفکریِ سکولارِ وطنی
مهدی جمشیدی عضو هیات علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه سخنران بعدی همایش با بیان این مطلب که کودتای سال ۱۲۹۹، از متن رویدادهای درونی و بومزاد ایران برنخواسته بود، بلکه از بیرون، تحمیل شد و به اجرا درآمد. گفت تنها با یک تحلیل قیاسی نیز میتوان دریافت که چه اتفاقی رخ داده است: اولاً رهبر این کودتا، ضیاءالدین طباطبایی بود و رضاخان میرپنج نیز جز بازوی اجرایی و عملیاتی وی، نقشی ایفا نکرد؛ ثانیاً، ضیاءالدین طباطبایی، هرگز به تنهایی و فقط با تکیه بر نیروی نظامی رضاخان نمیتوانست به خود اجازه دهد که در برابر حکومت قاجار، گردنکشی کند و کودتا را به راه اندازد؛ ثالثاً، هیچیک از دولتهای بیگانه در آن دورۀ تاریخی، همچون دولت انگلیس، در ایران فعّال نبودند و ایفای نقش نمیکردند؛ رابعاً، با ملغیشدن قرارداد ۱۹۱۹، دولت انگلیس، انگیزۀ کافی برای انجام کودتا را داشت و محتاج بهانۀ دیگری نبود. بنابراین، باید این کودتا را یک کودتای انگلیسی دانست. این کودتا، یک گزینۀ خام و نسنجیده نبود، بلکه انگلیس بهدرستی دریافته بود که زمینۀ اجتماعی نیز برای انجام کودتا فراهم است و چنانچه کودتا به وقوع بپیوندد، مقاومت مردمی در برابر آن شکل نخواهد گرفت. این زمینۀ اجتماعی، سلبی و نفیی بود؛ یعنی تودههای مردم نه ضیاءالدین طباطبایی را میشناختند و نه رضاخان را، و نه گزینۀ کودتا در ذهنشان شکل گرفته بود، بلکه غرض این است که حالوهوای جامعه بهصورتی رقم خورده بود که چنانچه کودتا شکل میگرفت، اینگونه نبود که با مخالفت مردم روبهرو شود. ازیکسو، مردم در اثر تلاطمها و نوسانهای مشروطیّت، دچار سرخوردگی و انفعال سیاسی شده بودند و بیعملی و حاشیهنشینی سیاسی را ترجیح میدادند؛ و ازسویدیگر، بیکفایتی و ناکارآمدی احمدشاه قاجار در تدبیر امور ایران، حکومت قاجار را به یک دولت ضعیف و بیرمق تبدیل کرده بود قابلدفاع نیست، چنانکه حتّی توان برقراری نظم و امنیّت را نیز ندارد. بهاینترتیب، خواستههای مردم به حداقلها فروکاهیده شده بود و گویا انتظار داشتند که با استقرار یک دولت قوی و متمرکز و مقتدر، ثبات و تعادل به جامعه بازگردد.
جمشیدی در ادامه بیان داشت در این میان، دولت انگلیس نمیتوانست بر یک ظرفیّت مهمّ داخلی چشم ببندد و آن را در امتداد هدف خویش بهکار نگیرد، و آن عبارت بود از نیروی روشنفکری سکولار ایرانی که چندی پیش از مشروطیّت، پدید آمده بود و در ماجرای مشروطیّت نیز نقش ایفا کرده و اینک نهفقط در عرصۀ عمومی فعّالیّت داشت و یارگیری میکرد، بلکه بخش مهمّی از مجلس را نیز به تصرّف خود درآورده بود. ضیاءالدین طباطبایی، خودش از جمله نیروهای جریان متجدّد مشروطهخواه بود که سودای قدرت داشت. بههرحال، نیروهای روشنفکری سکولارِ وطنی نیز نهفقط به کودتا روی خوش نشان دادند، بلکه پس از آن نیز، با طرح جمهوری رضاخانی همراه شدند و در نهایت با برافتادن حکومت قاجار و برآمدن پهلوی، حلقۀ فکری اطراف رضاخان را تشکیل دادند و ذهن تهیمایۀ او را از اندیشههای تجدّدی خود پُر کردند. بهاینترتیب، نیروهای روشنفکری که در ابتدا، تعداد انگشتشماری بودند که سخنانشان شنیده نمیشد، بهتدریج به یک طبقۀ اجتماعی تبدیل شدند و آنگاه در ماجرای مشروطیّت، جایابی ساختاری کردند و به درون نظام سیاسی راه یافتند. اینان بهخوبی فهمیده بودند که میتوانند از رضاخان بهعنوان قدرت سیاسی برای پیشبرد هدفهای تجدّدی خود استفاده کنند و چنین نیز کردند.
وی افزود آنچه که در سوّم اسفندماه سال ۱۲۹۹ رخ داد، چند خصوصیّت برجسته داشت. اوّل اینکه این اتّفاق، حاصل ارادۀ آگاهانه و عامدانه بود، نه برخاستۀ از تصادف. تمام شواهد و مدارک، حاکی از آن هستند که دستهای پیدا و ناپیدا در یک طرح هماهنگ و محاسبهشده، این واقعه را رقم زدند و مردم، ناگهان با اتّفاقی مواجه شدند که آن را پیشبینی نمیکردند. البتّه گویا انگلیس، شاه قاجار را از آنچه که رخ خواهد داد، مطّلع کرده و به او اطمینان داده بود که تهدیدی متوجّه او نیست و او تنها باید نظارهگر حادثه باشد و نکوشد جهت آن را تغییر دهد. شاه مفلوک قاجار نیز در برابر عمل انجامنشده، سکوت اختیار کرد تا اساس قدرتش درهمنریزد. دوّم اینکه این اتّفاق، حاصل ارادۀ فراتمدّنی بود؛ یعنی دولت انگلیس که در این واقعه، نقش اوّل و جدّی ایفا کرد، همان دست پنهانی بود که جامعۀ ایران را دستخوش دگرگونی کرد و از جایی بیرون از تاریخ ایران، به دستکاری و تحریف منطق درونی آن پرداخت. روشن است که تمدّن غرب پس از مرحلۀ اشباع درونی، پا از خود فراتر نهاد و به جهانگشایی روآورد و جوامع و ممالک دیگر را بلعید. سوّم اینکه این اتّفاق، یک تغییر مردمسالارانه نبود و ریشه در ارادۀ جمعی نداشت، بلکه کودتا بود و کودتا نیز حرکتی است که مردم در آن، مرعوب و تماشاگر هستند. این نشان میدهد که تمدّن تجدّدی، برای وصول به هدفهای خود، پروایی از نقض قواعد مردمسالاری ندارد. چهارم اینکه انگلیس در این اتّفاق از استعمار کلاسیک به استعمار نو عبور کرد؛ چنانکه بهجای دخالت مستقیم و آشکار، نیروهای بومی و وطنی را بهگونهای سازماندهی کرد که در جهت مقاصد آن رفتار کنند و یک دولت دستنشانده و پیرامونی را پدید آورند. پنجم اینکه این کودتا، نتیجۀ خویشمرکزانگاری غرب متجدّد بود؛ یعنی قواعد فرهنگی غرب را بر ایران تحمیل کرد و کوشید بر اساس چارچوبهای بیرونی و غیرجهانشمول، طرحی برای جامعۀ دیگر افکند.
سیمای روزگار رضاشاه در آثار داستانی عصر پهلوی
دکتر حامد صلاحی آخرین سخنران همایش با اشاره به این موضوع که گاهی وقایع تاریخی در آیینه ادبیات، خاصه ادبیات داستانی بازنمایی میشوند. کودتای سوم اسفندماه ۱۲۹۹ نیز از این قاعده مستثنا نیست گفت البته ادبیات داستانی ما چندان متعرض این مسأله نشده و دلیل آن را باید در دو نکته جست: یکی اینکه در آن ایام داستان مدرن هنوز اعلام حیات نکرده بود؛ و از آن مهمتر اینکه برخلاف کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ـ که به ادبیات شکست انجامید و بازتابی یأسآلود در گستره داستانی داشت ـ نگاه اغلب روشنفکران ما چون توده مردم مثبت بود و خواهان تداوم تجدد و تغییر سلسله بودند. سالها بعد نیز که غبارها زدوده شد، استبداد رضاخانی مانع آفرینش ادبی در این باب شد.
تنها میتوان از دو اثر مهم در دهه نخست سده چهاردهم خورشیدی یاد کرد که به کودتا یا سالهای متصل به آن اشارت دارند؛ یکی، تهران مخوف (مرتضی مشفق کاظمی) و دیگری، زیبا (محمد حجازی).
صلاحی تهران مخوف را اثری برشمرد که در خلال آن از کودتای نظامی سیدضیاءالدین طباطبایی و رضاخان میرپنج، یاد و از فراگیری استبداد و سرکوب آزادیخواهان انتقاد شده است.
این اثر ـ که میان سالهای ۱۳۰۱ تا ۱۳۰۵خورشیدی، ابتدا بهصورت پاورقی و سپس در قالب کتاب انتشار یافت ـ را نخستین رمان اجتماعی ایران شمردهاند که صرفاً به نقد اجتماعی دست زده است؛ و در صدد است گزارشمانند چشم خوانندگانش را بر واقعیات عصر بگشاید.
این کتاب بهراستی چهره درستی از تهران در آستانه کودتای سیدضیا ارائه میدهد. روحیه فرخ، قهرمان داستان، روحیه روشنفکران ایرانی در آستانه کودتاست. مشفق کاظمی با وجود انتقاد شدید از جامعه اشرافی از تقاضای اصلاحات عادلانه قدمی فراتر نمینهد؛ زیرا قدرتی که بتواند وضع موجود جامعه ایرانی را از بیخوبن اصلاح کند، در خود و همفکرانش نمیبیند. هیچ راهی برای رهایی از وضع موجود ارائه نمیدهد؛ و رمان به طرز بدبینانهای به پایان میرسد. شکست فرخ در واقع بازتاب شکست نهضت مشروطه و سرنوشت فرخ، سرنوشت این انقلاب نوپاست.
تهران مخوف ـ که با حوادث تاریخی اواخر دوره قاجاریه گره میخورد و مفاسد درونی جامعه ایران در اواخر حکومت قاجار و اوایل پهلوی را از دریچه پرداختن به مسأله زن واکاوی میکند ـ از لحاظ نگرش انتقادیاجتماعیاش در خور ارزیابی مستقل از منظر سیاسی است.
نویسنده اثر تحصیلکرده دارالفنون بود و بعد از تحصیلات در آلمان و فرانسه در رشته حقوق و علوم سیاسی به تهران بازگشت و تا سطح معاونت وزارت خارجه هم ارتقا یافت و حتی سفیر کبیر ایران در هند و وزیر مختار ایران در تایلند شد. او نویسنده مجلات تجددخواه نامه فرنگستان و ایرانشهر و از مؤسسان انجمن ایران جوان بود؛ و به دلیل احاطه بر جزئیات از عهده بازتاب آن دوران بهخوبی برآمده است.
نویسنده درباره انگیزه نوشتن رمانش میگوید: «آنگاه روزی قلم به دست گرفتم و تحت تأثیر محیط و ناملایماتی که تا آن ساعت بر سر دیگران آمده و شمهای از آن را دیده یا شنیده و یا خود بهنحوی طعمش را چشیده بود، آغاز به نوشتن کردم. وضع آشفته و بیسروسامانی کشور، رجال سرشناس آن که دستهای به بیگانه تکیه داده و جز خواستههای آنان چیزی را در نظر نمیگرفتند… وضع ناگوار خیابانها و کوچهها… روزنامههای فحاش و بیمسلک، مقررات غیرطبیعی و ازدواجهای نامناسب و حقارت وضع اجتماعی زنان و شیوع فحشا و افیون و بیایمانی و سستی و عدم همکاری و صمیمیت افراد با یکدیگر، فقر و رکود جامعه و بسیاری نواقص دیگر همه از پیش چشمم مانند پردهای از سینما میگذشت و میخواستم توفان درونی خود را با تصویری از کلیه معایب و مفاسد اجتماع آنروزی و انتقاد از همه آنها را تسکین داده، فرونشانم».
صلاحی در ادامه زیبا را داستان دیوانسالاری دوران رضا پهلوی و انتقال روش حکومت ایلی ـ روستایی به دولت متمرکز سراسری دانست و افزود: این رمان به قلم نویسندهای وابسته به فرادستان و هماهنگ با برنامههای دولت به رشته تحریر درآمده است که در دوران پهلوی اول و پس از آن از مدیران ارشد فرهنگی کشور، سناتور انتصابی و انتخابی، برگزیده جایزه شاهنشاهی رمان و دارنده «نشان همایون» بود.
البته نویسنده با رندی در مقدمه داستان زمان وقوع را به سالهای پیش از ۱۲۹۹ برد و غیر از این هم برای فرار از سانسور پهلوی چارهای نداشت؛ اما تقسیمبندی ادارات و دایرهها و شیوه اداره تشکیل کمیسیونها، تقسیم کار و … نشان از دوران حکومت پهلوی اول دارد.
حجازی ادامهدهنده نگاه مشفق کاظمی است که شهری بیآسمان و آسیمهسر و بیسروسامان را با کششها و کشاکشها و کشمکشها توصیف میکند. در اینجا نیز شهر مرکز قدرت است و قدرت بهخودیِخود زاینده فساد است. انتقال حسین، قهرمان داستان از ده به شهر برابر است با افتادن در دامگاه فساد.
البته وجه مزیت زیبا نسبت به تهران مخوف آن است که حسین، قهرمان رمان آنچه را انجام داده، بازمیگوید؛ برخلاف فرخ که ناظر است و در مقام داوری، فساد پایتخت را نمایش میدهد؛ از همین رو تصویر حجازی از نابهسامانی این شهر در آن عهد، هم ژرفا و هم دقت بیشتری دارد.
ایشان این دو رمان شاخص را نمونههایی از حدود ۱۶۰ اثر داستانی روزگار پهلوی اول دانست که از خلال آنها می توان به سالهایی پیش و پس از کودتا رهی گشود و نمایی نزدیک از آن عصر داشت؛ و ادامه داد که نباید از آثار تمثیلی در این باب غافل شد؛ از جمله «بوف کور» (۱۳۱۵) که در جریان سفر هدایت به هندوستان و با شمارگانی محدود برای دوستان نزدیک انتشار یافت؛ رمانی که در لایه زیرین خود توصیف زندهای است از سالهای مخوف پیش از شهریور ۱۳۲۰ و به باور برخی فضای فشارهای پلیسی و پر از ترس و نگرانی دوران سلطنت رضاشاهی را نشان می دهد. البته این نگاه معارضانی هم دارد و نمیتوان برای آن قطعیت علمی قائل شد.
صلاحی از آثاری در این دوره نیز نام برد که مجال بروز نیافتند؛ مثلاً «مسافر و درویش» یا «هرچه دیدی هیچی مگو» نوشته آیتالله سیدعبدالله بلادی بوشهری که به اهتمام سیدقاسم یاحسینی در دست انتشار است.
این اثر «ادعانامه» علما، مراجع و روحانیت سنتی ایران علیه شخص رضاشاه و کارنامه رژیم پهلوی اول است؛ ادعانامهای که با قلمی تند و گزنده، مُدرنیسم و میلیتاریسم پهلوی اول را افشا و محکوم کرده است و در آخر کتاب، برای براندازی رژیم پهلوی، اجرای یک کودتا را پیشنهاد کرده است؛ کودتایی که در آن باید بین روحانیت، تجار، عشایر و مردم، هماهنگی وجود داشته باشد.
صلاحی گفت که انعکاس آن دوره با انتقال قدرت از پدر به پسر نیز کموبیش تداوم داشت و از باب نمونه به سه اثر اشاره کرد: یکی «گلهایی که در جهنم میروید» (۱۳۲۲)؛ گزارشی دقیق از اوضاع ایران در دوران سلطنت پهلوی، بهخصوص پهلوی اول به قلم محمد مسعود که با تکیه بر رئالیسم انتقادی یکی از بهترین نمونههای رمان اجتماعی را آفرید و با بیانی شیوا ابعاد حکومت ترور و وحشت در دوران دیکتاتوری را تشریح کرد.
دیگری «چشمهایش» (۱۳۳۱) که دوران حکومت رضاشاهی را به روشنی تصویر کرده است و به قول غلامحسین ساعدی، «آنچه به این اثر اعتبار بیشتری میبخشد… فضای آن روزگاران است؛ زمان تسلط رضاخان؛ اوجگرفتن خفقان؛ ترس و مدام ترس؛ ارعاب شدید و زندگانی آمیخته به وهم؛ در اعماق حس مقاومت و درهمنشکستن».
نکته در خور توجه، اشارت بزرگ علوی است به ماجرای کشف حجاب؛ چون در میان داستاننویسان مدرن ایران، انگشتشمارند کسانی که نقادانه به رخداد کشف حجاب پرداخته باشند.
و در نهایت، «قصههای کوچه دلبخواه» (۱۳۴۷) که دربرگیرنده هشت داستان پیوسته و روایتی خواندنی از روزگار پهلوی اول، خصوصاٌ استبداد دستگاه رضاخانی است؛ و اسلام کاظمیه آخرین سالهای دوران رضاشاه و آثار جنگ جهانی دوم بر ایران را توصیف میکند.
قصههای کوچه دلبخواه از نخستین داستانهای نسلی است که شاهد سقوط رضاشاه و پیامدهای دومین جنگ جهانی در ایران بوده است.
لازم به ذکر است در حاشیه این همایش از کتاب «جستارهایی درباره کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (توسعه برونزا و کشورسازی وابسته)» که مجموعه مقالات مربوط به همایش واکاوی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ است، با حضور اساتید و صاحبنظران این بحث رونمایی شد.