ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی

به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چندی پیش و در بهمن‌ماه جاری، نهمین جلسه سخنرانی‌های آنلاین ایران و روسیه با موضوع جستاری در ادبیات داستانی ایران پس از انقلاب اسلامی با ارائه آقای احمد شاکری عضو هیات علمی گوره ادبیات اندیشه پژوهشگاه برگزار شد که در ادامه گزارشی از این نشست و مباحث ارائه شده تقدیمتان می‌گردد.

بسمه تعالی

پیشاپیش روشن است، دامنۀ این بحث گسترده بوده و نخواهیم توانست حتی به صورت خلاصه و فهرست وار، به سرفصل های ان بپردازیم. اما برگزاری چنین جلساتی –که امیدوارم ادامه داشته باشد- می توان مقدمه ای برای تعاملات گسترده تر و هدفمند تر میان ایران و روسیه باشد. از سویی دانشگاهیان را به مطالعه تطبیقی ادبیات داستانی دو کشور ترغیب نماید و از سوی دیگر، راه را برای فهم و کشف پیوندهای عمیق فرهنگی و اشتراکات تجربی باز نماید. همچنین، شاهد ترجمه های هدفمند اثار داستانی، فرصت های مطالعاتی بین دانشگاههای دو کشور، رفت و امد نویسندگان دو کشور، ارتباط میان باشگاهها و انجمن های ادبی، تبادل تجربیات و داشته های ادبی، برگزاری برنامه ها و جشنواره های مشترک ادبی میان دو کشور باشیم.

باور دارم در دوران کنونی که تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی به سرعت و پی در پی در حال رخ دادن است، توسعه شبکه های مجازی و تسلط رسانه ها بر جهان، مرزها را بیش از پیش کمرنگ ساخته، و توجه ها از “غرب” به “شرق” معطوف شده است، بیش از پیش به “شناخت” فرهنگ” ها و “تعامل” با انها در منطقه نیازمندیم. انچه کشور ایران و روسیه را در حوزه روابط سیاسی به اهداف مشترک و استراتژیک سوق داده است، از راهبردهایی نشات می گیرد که ادبیات داستانی می تواند ترجمان ان در منطقه و جهان باشد.

اگر بخواهیم در روزگاری که هنرها تنوع چشمگیری یافته اند از اصیل ترین، ماناترین و تاثیر گذارترین انها یاد کنیم باید به “ادبیات” توجه نماییم. هنری که بدون تردید، مادر هنرهای روایی کنونی و پناهگاهی برای تفکر و ژرف نگری در زندگی و نمایش ابعاد ناپیدای ان تلقی می شود. ادبیات همچنین در طول تاریخ، بازتاب دهندۀ تحولات فکری، فلسفی، تاریخی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. بنابر این دور از ذهن نیست که بگوییم هر تلاش و تعامل و ارتباط و همفکری در حوزه ادبیات به معنای ساختن جهان های جدید و اینده انسان است. موضوع “ادبیات داستانی” که محور بحث این جلسه است ما را به سمت زبان مشترک، علایق مشترک، بن مایه های مشترک، و عوالم خیالی مشترک سوق می دهد و این اشتراکات بستر مناسبی برای هم افزایی است.

توجه به این مقوله، به صورت ویژه درباره تعاملات “گذشته”، “حال” و “آیندۀ” ادبیات داستانی روسیه و ایران می تواند سازنده باشد. ادبیات داستانی روسیه، با چهره های درخشان و جهانی اش در رمان نویسی کاملا شناخته شده است و در طول یکصد سال گذشته تاثیر قابل توجهی بر حرکت ادبیات داستانی ایران گذارده است. ایران نیز برخی از بزرگترین شاعران جهانی را در تاریخچه خود داشته و در دوره معاصر به یافت گونه ها، موضوعات، مضامین، تیپ ها و کارکردهای جدیدی دست یافته است. با این وجود، ترجمه های اندک اثار داستانی ایرانی به زبان روسی و بعضا انتخابهای غیر دقیق از میان اثاری که می توانند به عنوان نماینده ادبیات داستانی معاصر ایران معرفی شوند، این ارتباط را به چالش کشیده است. ما در این جلسه تلاش می کنیم برای غلبه بر این چالش گامی هر چند کوچک برداریم.

ادبیات داستانی نوین ایران یا سیر تحولات عمیق سیاسی و اجتماعی پیوند خورده است. نخستین رخدادی که ادبیات را به اشکال نوین روایی بارور ساخت، انقلاب مشروطه (۱۹۰۷) است که به تبدیل حکومت از استبدادی به مشروطه، تشکیل “مجلس شورای ملی” و تصویب نخستین “قانون اساسی” کشور منجر شد. این پس از ان رخ داد که با سفر ایرانیان به اروپا و توسعه روابط خارجی، اندیشه آزادی خواهی و ترقی خواهانه در سفرنامه ها و آثار ترجمه شده از ادبیات اروپا به فارسی مورد توجه قرار گرفت. در این دوره ادبیات داستانی ایران در حال پوست اندازی و فاصله گرفتن از گذشته خود و حرکت به سمت اینده است. این تغییر انچنان پرشتاب و بنیادین است که شاهد “گسست” و “ترک” برخی مولفه های ادبیات کهن فارسی در دوره جدید هستیم. ادبیات در این دوران با تمام قد پذیرای اثار ترجمه شده نوعا غربی است. و این به شکافی اشکار میان دو دوره پیش و پس از مشروطه در ادبیات داستانی معاصر منجر می شود. ادبیات داستانی ساختار و فرم روایی را می پذیرد که چندان از چیستی ان اگاه نیست و لوازم زادبوم و خاستگاه فکری و فرهنگی قالبهای  ان خاصه “قالب رمان” را درک نکرده است.

با انحراف قیام مشروطه از خاستگاه و شعارهای اولیه اش، زمینه برای شکل گیری استبداد جدید در کشور فراهم می شود. در فاصله میان “انقلاب مشروطه” تا “انقلاب اسلامی” (۱۹۰۷ تا ۱۹۷۹)  ادبیات داستانی گاه به پستوهای سانسور خزید و گاه صدای اعتراضش را بلند ساخت و بر حاکمیت شوریده است. اما ویژگی مشترک جریانهای سه گانه این دوره، یعنی “رمانتیک ها”، “شکل گرایان” و “واقعیتگراها” را می توان فقدان و نبود “هویت ملی” دانست. مرادم از این مفهوم، جنبه ای عام تر از “ملی گرایی” است. با وجود تولید اثار متعدد در طی بیش از هفتاد سال، هویت ایرانی یعنی مجموعه مولفه ها و خصوصیت های مادی- معنوی که متاثر از ادبیات کهن فارسی، قومیت،زبان، جغرافیا، اداب و رسوم، باورها و اندیشه های ایرانی باشد در این دوره برجسته نبود. ادبیات داستانی در این دوره به معنای واقعه کلمه “وابسته” و “خودباخته” بوده است و مهمترین مظاهر فرهنگی ایران یعنی “اسلامیت” و “ایرانیت” در ان مورد حمله قرار می گرفت.

رخداد انقلاب اسلامی در ۱۹۷۹ دوره ای تازه را در ادبیات داستانی معاصر رقم زد. این رخداد که ماهیتی ایرانی- اسلامی داشت، همانند دیگر انقلابهای بزرگ در تاریخ جهان منبعی تمام نشدنی از اندیشه، تجربه، رخداد، شخصیت، ارمان و ایده های بی پایان را سخاوتمندانه در اختیار ادبیات داستانی قرار داد. چرا که بهترین داستانها در طول تاریخ زمانی شکل می گیرند که نقطه عطف ها بوقوع می پیوندند و بزرگترین تغییرات حاصل می شود. تغییراتی ژرف و پردامنه که تنها به موضوع سیاست ختم نمی شد و مناسبات جدید اجتماعی، تحولات عمیق فرهنگی و هنری را رقم زد.  مهمترین عوامل تاثیر گذار در پدید امدن دوره جدید ادبیات داستانی بدین قرارند:

  • اقبال مخاطبان ادبیات به روایت: مخاطبان عام ادبیات داستانی تا پیش از انقلاب ۱۹۷۹ به ان بی اعتمادند.
  • باز شدن فضای سیاسی-فرهنگی: جریانهای مختلف ادبی این فرصت را می یابند تا با کم شدن محدودیت ها به چاپ اثار بپردازند.
  • معرفی نویسندگان جدید: قریب به هفتاد نویسنده جدید در دهه اول این دوره ظهور کردند که تا پیش از این فرصت و انگیزه ای برای نوشتن نداشتند.
  • طرح مضامین تازه: مضامینی چون مقاومت، تکریم زن و ارتقاء جایگاه ان از موضوعی صرفا جنسی به موجودی صاحب هویت، خودباوری ملی، دعوت به اخلاقیات و مابعد الطبیعه، ستیز با استعمار و بی عدالتی و استبداد، ترویج فرهنگ ایثار و فداکاری و اتحاد، دعوت به شهادت یا مرگ در راه خدا و شجاعت در مقابل دشمنان.
  • تعریف کارکردهای جدید برای ادبیات: درک اینکه ادبیات می تواند مخاطبانی فراتر از مرزهای جغرافیایی ایران داشته باشد.
  • وقوع تجربه های جدید: تجربه هایی چون انقلاب اسلامی و جنگ هشت ساله که از طول مدت و عمق قابل توجهی برخوردار است.
  • تحول در رویکردهای فکری: عمده و اساس این تحول حرکت به سمت خدا باوری است. اعتقاد به یاری خداوند و حرکت به سمت خودباوری و امید به وعده خداوند در یاری مستضعفان.

اما انقلاب ۱۹۷۹ به صورت فوری و در واکنشی سریع به ادبیات داستانی متناسب با خود منجر نمی شود. نخست بدان دلیل که رخدادها انقدر سریع و پی در پی رخ می دهند که تحلیل ان را بر نویسندگان دشوار می سازند. دوم بدان دلیل که نویسندگان دوره پیش از انقلاب درباره انقلاب و انچه توسط توده مردم رقم خورده است سکوت می کنند. سوم انکه، نویسندگان همسو با انقلاب هنوز تجربه کافی برای نوشتن درباره این واقعه بزرگ ندارند. بنابر این انقلاب چاره ای ندارد جز انکه نویسندگانی را برای روایت از خود پدید اورد.

پس از نوزده ماه از پیروزی انقلاب و در ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ نبردی هشت ساله از سوی حکومت وقت عراق به ایران تحمیل می شود و تا اگوست ۱۹۸۸ ادامه پیدا می کند. وقوع “جنگ”ی که برای نابودی “انقلاب ایران” شکل گرفته است، زمینه های “ادبیات دفاع” و “ادبیات مقاومت” را پدید می اورد. وقوع جنگ در نگاه نخست، مانعی برای “ادبیات انقلاب ۱۹۷۹” قلمداد می شود. زیرا وقوع جنگ، جریان نوشتن درباره انقلاب و وقایع منجر به ان را تا سه دهه به تاخیر می اندازد. با این وجود، فرصتهای بی نظیری را برای دوره جدید ادبیات داستانی ایران فراهم می کند. زیرا، اولا تجربه ای هشت ساله را به صورت بی واسطه در اختیار شرکت کنندگان در جنگ قرار می دهد. دوم، موضوع ساده تری از انقلاب را در دسترس نویسندگان قرار می دهد. زیرا نوشتن از انقلاب بسیار پیچیده تر و سخت تر از نوشتن از جنگ است. سوم، زمینه را برای اشکار شدن اثار و نتایج انقلاب فراهم می اورد.

وقوع “جنگ” و “زندگی در دوره جنگ”، زمینه های تحول بنیادین ادبیات داستانی نوین را فراهم می اورد. داستان چیزی جز روایت از زندگی نیست. زندگی نه تنها “موضوع” داستان را فراهم می کند بلکه “فرم” یا “ساختار” ان را نیز معرفی می کند. تاثیر “جنگ” در ادبیات داستانی معاصر ایران ان را تا سرحد یک “ابرژانر” ارتقا می دهد. قالبها و زیر ژانرها و رویکردهای مختلفی را ایجاد می کند و به لحاظ تعداد عناوین اثار داستانی و روایی، شمارگان و مخاطبان از تمامی گونه های موجود داستانی و روایی سبقت می گیرد. و بالاتر از همه، جریان ادبیات داستانی هویت مند بومی را تاسیس می کند.

انقلاب ۱۹۷۹ که بن مایه و هویت فرهنگی داشته در طول چهل سال گذشته به معنای واقعی کلمه در حال “زیست” بوده است. بحث و نظر درباره چیستی “داستان نوین بومی- ملی” همواره در محافل علمی در جریان بوده است. تجربیات گاه با شکست مواجه شده و گاه امیدوار کننده بوده اند. همچنان که جریان ادبی پیش از انقلاب ۱۹۷۹ نیز با نویسندگان و اثار پرشمارش وجود داشته و تلاش کرده نسخه های غیر بومی را برای ادبیات داستانی ایران پیشنهاد کند.

می توان پرسش از تحول و حرکت ادبیات داستانی معاصر به سمت تحول و هویت سازی را در ابعاد مختلف مطرح کرد. اما لازم می دانم بر سهم “تجربه”زیستی در مقایسه با “تئوری”ادبی  تاکید کنم. می دانیم تاریخ ادبیات و اثار تولید شده در ان بیش از انکه متاثر از تئوری پردازی های نواورانه باشند، مرهون “تولید خلاقانه” هستند. به بیانی دیگر “نویسندگان”، “بیش” و “پیش” از نظریه پردازان مسیر ادبیات داستانی خلاقه را به سمت افق های جدید باز کرده اند و پس از انکه داستان نویسان قلم را بر زمین گذاشته اند تئوری پردازان کارشان را با تفسیر و نقد و تحلیل اثار داستانی اغاز کرده اند. به نظر می رسد این همان مسیری است که ادبیات داستانی ایران معاصر در دوره جدید و هر ادبیات تحول خواه دیگری باید طی کند. بزرگترین قدمی که ادبیات داستانی ایران را دچار تحول نمود، برامدن و برخاستن نویسندگانی بود که جزو انقلاب بودند و ان را عمیقا تجربه کردند.  انها روایت گر خود فرهنگی و اجتماعی و سیاسی شان بودند. بنابر این ساختار ها و قالبها را برای روایت از این تجربه ازمودند.

نتیجه بررسی های آماری در این موضوع در ادبیات داستانی معاصر ایران شگفت آور است. بررسی ها نشان می دهد ادبیات داستانی ایران در حرکتی مستمر و دنباله دار در حال تجربه اندوزی و طی مراحل برای تاسیس شکل مطلوبی از داستان گویی نوین است. در این حرکت، می توان تفوق و تسلط بی چون و چرای “تجربه واقعی” یا “واقع گرایی” و روایت های “مستند نگار” و “خاطره نگار” را مشاهده کرد.  زمانی که واقعیت، مهیب، ژرف، شنیدنی، تازه و با عظمت باشد “تجربه نگاری مستند” می تواند بیش و پیش از روایت مخیل “تاثیر گذار” و حتی “خیال آفرین” باشد. البته نمی خواهم “رمان” را با هیچ قالب مستند نگاری “برابر” و “مساوی” قرار دهم. اما مسئله این است که زمانی که شما نتوانید تجربه خود را در قالب های تعیین شده محدود رمان انگونه که در جوامع دیگر تعریف شده بریزید راهی جز پناه بردن به زندگی ندارید. زیرا زندگی در بدیع ترین اشکال خود می تواند نمایشی همانند روایتهای داستانی یابد. چرا که گاه زندگی انچه در افق های بلند و خلاقانه ذهنی یک داستان نویس پدید می اید را به وضوح و در عالم خارج در دسترس راویان و خاطره نگاران قرار می دهد. این برای جامعه ادبی که می خواهد به هویت بومی خود در ادبیات دست یابد بسیار سازنده است. اینکه در سیری تدریجی از اشکال ساده تر روایت از جمله “مستند نگاری” و “خاطره نویسی” به سمت اشکال پیچیده تر که تنها در “رمان” می توان انها را جست حرکت کند.

اما قرائنی برای این جنبش ادبی و حرکت از “خاطره نگاری” به “ادبیات داستانی خلاقه” دیده می شود. نشانه های اغاز این “رشد” و “تکامل” را می توان با انتشار خاطرات یک زن (سیده زهرا حسینی) در سال ۲۰۰۸ مشاهده کرد. این کتاب تا کنون به زبانهای انگلیسی، عربی، اردو، ترکی و اسپانیولی ترجمه شده و شمارگان ان در ۱۵۷ نوبت چاپ به بیش از ۴۰۰۰۰۰ نسخه رسیده است. چنین موفقیتی با تغییراتی در هدف، کارکرد، شیوه های بیان و مخاطب خاطرات همراه بوده است. به نحوی که می توان گفت، خاطره نگاری در طول قریب به سیزده سال گذشته از روایتی “از خود، توسط خود و برای خود” به روایتی “از خود، توسط خود و برای دیگری” سوق پیدا کرده و مخاطب و تاثیر بر ان در این قالب برجسته شده است.

گونه “ادبیات جنگ” که پیش از این ان را همسو با “ادبیات انقلاب” دانستم در قالبهای مختلف ادبی توسعه داشته است. از جمله:

  • مستند نگاری
  • وصیت نامه
  • خاطره نگاری
  • سروده ها
  • رجز ها و شعارها
  • مزار نوشته ها
  • تابلو نوشته ها دیوار نوشته ها راه نوشته ها
  • یادداشت روزانه
  • زندگی نامه
  • داستان

مهمترین این قالبها از نظر کمی و عنون و شمارگان و خاطره های “خودنوشت” و “دیگر نوشت” هستند.

انچه در این جلسه و در حضور شما دانشجویان و اساتید محترم باید بیان کنم نحوه تعامل و تبادل فکری و ادبی میان ایران و روسیه است. این کاری ضروری و برای ادبیات در هر دو کشور سازنده خواهد بود. در این باره نیازمند الگویی از ارتباط و تعامل هستیم. الگویی که قادر باشد در ساحت های مختلف ادبی به صورت متوازن پیش رود. اولین گام “اگاهی” اصحاب ادبیات و نشر در هر دو کشور درباره وضعیت جاری ادبیات داستانی کشور ها است. ترجمه اثار داستانی و گزینش بهترین ها در میان صدها اثر تالیفی خلاق در فضای ادبیات نیازمند چنین اشراف و اگاهی است. ساحت دیگر، وام گیری ادبیات داستانی کشورها در استفاده از موضوعات و مایه ها و الگوهای روایی است. در این مرحله ادبیات کشور مبدا در بدن ادبیات کشور مقصد هضم می شود و اثار خلاقه جدیدی تولید می شود. ساحت سوم مطالعات نظری و تطبیقی مرتبط با ادبیات داستانی است.

اما بهترین سکو برای تعامل فرهنگی و تبادل ادبی تمرکز بر “بن مایه “ها، “مضامین” و “موضوعات” مشترک است. ادبیات، پاسخی تاریخی به پرسش از “نیاز جوامع بشری به ذخائر علمی و تجربی دیگران” ارائه کرده است. می دانیم که ادبیات هر جامعه ای به شرط “بومی” بودن برامده از بن مایه های فکری و فرهنگی و تاریخچه هر کشور است بنابر این ادبیات بومی از سویی اختصاصات ان کشور را دارد و از سوی دیگر مشتمل بر مشترکاتی با دیگر جوامع است.

این مشترکات است که “ادبیات مقاومت” را به عنوان یک گونه جهانی معرفی کرده است. در تاریخچه ادبیات داستانی ایران، می تواند محور مشترک گونه”ادبیات انقلاب”،”ادبیات جنگ” و “ادبیات تاریخی” را “مقاومت” دانست. ادبیات داستانی و روایی ایران با حفظ و برجسته سازی اختصاصات خود، به سمت ادبیات جهانی مقاومت حرکت کرده است. برخی از مولفه ها، خصوصیات و مشترکات ادبیات مقاومت در جهان بدین قرارند:

  • مردمی است
  • جهان زبانی است
  • اختصاص به جنسیت خاصی ندارد
  • اختصاص به سن خاصی ندارد.
  • شور انگیز است.
  • آیینه زمانه است.
  • ازادی خواه است.
  • انعکاس دهنده مظلومیت است
  • نتیجه همگرایی است
  • هدف مقدسی دارد.
  • امید مند است
  • ظلم ستیز است
  • عدالت باور است
  • نشان دهندۀ ارزشهای عام انسانی است
  • مشتمل بر احساسات و تفکر است.
  • آرمان خواه است.
  • متعهد و روشنگرانه است.
  • زبان ساده و متناسب با مردم دارد.
  • فراژانری است و در گونه های مختلف مشاهده می شود.
  • مخاطب محور است. برای مخاطب نوشته می شود.
  • آمیزه ای از تضادها است. ارجاعات بیرونی دیده می شود. مرگ و زندگی.
  • مشتمل بر نماد و تمثیل های متعدد است. شاخه زیتون، گل لاله، سرو… .
  • جهان شمول است.
  • انسان جهانی محور و موضوع روایت است.
  • تاکید بر هویت دارد. هویت طلب و هویت یاب است.
  • استقلال طلب است.
  • وحدت جهانی را دنبال می کند. یعنی تشکیل جبهه مشترک با تعریف زبان و هدف واحد.