تأملی در کتاب «علم دینی»

دکتر ابراهیم دادجو

عضو هیات علمی گروه معرفت‌شناسی پژوهشکده حکمت و دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

تأملی در کتاب «علم دینی» / تألیف جناب آقای رمضان علی‌تبار[۱]

[۱] . علی‌تبار فیروزجائی(۱۳۹۶)، رمضان، علم دینی، ماهیت و روش، چاپ اول، ایران-تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

در جهت اهدافی که جامعه ایرانی اسلامی ما دارد، بحث از «علم دینی» و تعیین حدود و ثغور آن از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است و هرگونه تلاشی را مبارک و مغتنم می‌دارد. همین امر توضیحی واقع‌بینانه از «علم دینی» را ضروری می‌سازد.

کتاب «علم دینی» جناب آقای علی‌تبار، هرچند قابل ملاحظه است، اما به نظر می‌رسد که در اصل نظریه حداکثری خود نتوانسته است به توضیحی واقع‌بینانه از «علم دینی» دست یابد. می‌کوشم ضعف آن را یادآوری کنم و امیدوارم که مؤلف محترم و خوانندگان عزیز اگر پاسخ‌های واقع‌بینانه‌ای دارند ما را نیز بی‌بهره نگذارند.

کتاب «علم دینی» جناب آقای علی‌تبار بر این دیدگاه حداکثری است که همه علوم را، با شدّت و ضعف، از حیث مبانی و زیرساخت‌ها، مواد و محتوا، و هدف و فایده علم، یا یکی از اینها، قابل دینی شدن می‌داند و علوم را از حیث این سه عنصر هرچه دینی‌تر باشند دینی‌تر و هرچه سکولار باشند غیردینی‌تر می‌داند.[۱] بله، با این تعریفی که دیدگاه حداکثری از علم دینی دارد می‌شود همه علوم را علم دینی یا علم غیردینی به شمار آورد.

به نظر می‌رسد این دیدگاه حداکثری با این مشکل روبرو است که راجع به دینی بودن یک علم فاقد معیار واحدی است و، به جای اینکه علم دینی را برحسب موضوع، روش، یا غایت، و یا حتی برحسب هر سه اینها امّا بنحو واحد توضیح دهد، بطورمثال، دینی بودن یک علم را به دینی بودن عالِم آن علم، دینی بودن علم دیگر را به دینی بودن محتوای علمی آن علم، و دینی بودن علم سوم را به دینی بودن معلوم آن علم می‌داند.[۲]

امّا همانطور که بطورمثال در شناسایی نوع طلا یا نوع انسان به سنگ محک واحدی نیاز است در شناسایی نوع علم دینی نیز به سنگ محک واحدی نیاز است. امثال نوع طلا را به عدد اتمی آن و نوع انسان را به ناطق بودن آن می‌شناسند و از این روی باید امثال نوع علم دینی را نیز به خاصیت ذاتی و ثابتی‌ که دارد شناخت(زیرا علم به یک چیز علم به خواص ذاتی آن چیز است) و نه به خواص پراکنده‌ای که مؤلف محترم ردیف کرده است و بیشترشان هم ذاتی علم دینی نیستند، هم محک واحدی نیستند، و هم غیرثابت‌اند.

[۱] . نگاه کنید به علی‌تبار(۱۳۹۶)، صص. ۲۱۳-۲۲۴٫

[۲] . همینطور نگاه کنید به همان، صص. ۲۱۲-۲۱۳٫