ابرقهرمانی به نام «حاج قاسم سلیمانی» در سینمای استراتژیک ملی

محمد حسن شاهنگی

دبیر گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

 

ابرقهرمانی به نام «حاج قاسم سلیمانی»

سینما در دنیای امروز ابزاری برای انتقال فرهنگ است؛ قهرمان در سینما هیبتی اسطوره ای دارد که در ناخودآگاه و ضمیر مخاطب نفوذ می کند و او را به الگوبرداری دعوت می نماید؛این مساله در ساحت سینمای استراتژیک اهمیتی چند باره به خود می گیرد. هالیوود مملو از ابرقهرمانان اسم و رسم داری است که چند صباحی بر روی پرده سینما جا خوش می کنند و عمرشان که تمام شد،از پرده پایین کشیده می شوند؛سوپرمن،جیمزباند، فرانکی، پلیس آهنی، ترمیناتور، بتمن ،راکی، رمبو، هالک، اسپایدرمن و… نمونه های بارز چنین ابرقهرمانانی هستند. عمده این شخصیت ها تصنعی و خیالی اند که با نیرویی افسانه ای یک تنه در برابر پلیدی ها و اشرار می ایستند و آنها را شکست می دهند؛ نکته مهم این است که هیچ گاه عرصه خالی نمی ماند و بعد از افول یک ابرقهرمان،نفر بعدی ظهور می کند.

آمریکا در هالیوود با ساخت فیلم‌هایی استراتژیک به ایجاد انگیزش درونی در افراد دست می‌زند تا بقای جامعه خود را حفظ کند. قهرمان‌های کلیشه ای، پوشالی و نخ نما شده سینمای استراتژیک آمریکا از عوام فریبی و تظاهر، ابایی ندارند؛نمونه این  شخصیت ها را می توان در فیلم«مهلکه» ساخته کترین بیگلو در سال ۲۰۰۸ مشاهده نمود؛ فیلم حول محور یک کارشناس خنثی‌کننده بمب به نام «ویلیام جیمز» است که بمب  های به جا مانده در جنگ عراق را از کار می اندازد؛این قهرمان جنگی،مردی دلسوز روایت می شود که با اقدامات ترحم آمیزش ابتدا جان مردم عراق را از شر بمب های خنثی نشده نجات می دهد و در مرحله دوم جان امریکایی ها را! پروپاگاندایی که  مزورانه سعی در تطهیر حضور منفعت طلبانه نیروهایی امریکایی در خاک عراق دارد… در فیلم«تک تیرانداز آمریکایی»شخصیت کریس کایل در عراق مردم بی دفاع را نشانه می گیرد و کودک کشی می کند؛اما به عنوان یک قهرمان جان بر کف به تصویر در می آید که چاره ای جز کشتن ندارد! ساخت آثاری از این دست یک هدف مهم را در پیشانی خود دارد و آن احیای روحیه حماسی در بین نیروهایی امریکایی مستقر در منطقه خاورمیانه است؛جایی که سربازان امریکایی در معرض افسردگی های روحی فراوان اند. کترین بیگلو در سال ۲۰۱۲ فیلمی با موضوع دستگیری بن لادن توسط ارتش آمریکا ساخت؛ فیلمی که یک قهرمان زن به نامِ «مایا» دارد ؛مایا بعد از سال ها تلاش خستگی ناپذیر نهایتا موفق می‌شود بن لادن را یافته و با پشتیبانی ارتش آمریکا به قتل برساند و جهان را از خرابکاری های او رهایی بخشد…این رویه سینمای استراتژیک امریکایی است.

قرائت هالیوودی از شهادت سردار دلها به زودی عرضه می شود؛سینمای استراتژیک امریکا یقینا به دنبال موجه سازی اقدام خبیثانه خود در ترور حاج قاسم خواهد بود و چه ابزاری بهتر و رساتر از فیلم؟ قهرمان پردازی در سینمای استراتژیک ایران چندان جدی گرفته نشده است؛شاید به تعداد انگشتان دست بتوان از این طیف قهرمانان نام برد؛فیلم هایی مانند«چ»(با محوریت شهید مصطفی چمران)،«به کبودی یاس»(درباره شهید عبدالحسین برونسی)،«شور شیرین»(با موضوع شهید محمود کاوه)،«بزرگمرد کوچک» (با محوریت شهید بهنام محمدی) ،ایستاده در غبار(با محوریت سردار متوسلیان)و«شوق پرواز» (درباره شهید بابایی)شاخص ترین آثار در این زمینه هستند. سردار سلیمانی یک شخصیت واقعی تجسم یافته است که هالیوود از نعمت داشتن آن محروم است و در عوض چنین شخصیتی به رویاپردازی روی آورده است.حاج قاسم نیازی به اغراق ندارد،بر خلاف ابرقهرمانان هالیوودی که به مدد گریم ها،لباس های عجیب و غریب و غلو آمیز یا تکنیک های فنی خارق العاده و جلوه های ویژه روایت می شوند، عملکرد، بهترین ابزار برای معرفی بزرگی های اوست. او نه بال دارد و نه ماشین مجهز و مدرن ضد گلوله؛ با هر وسیله ممکن خودش را به معرکه نبرد می رساند،گاهی ترک موتور سیکلت می نشیند و گاهی سوار بر هلی کوپتر در میان شعله های آتش در منطقه محاصره شده دشمن فرود می آید.

حاج قاسم صرفا یک شخصیت نظامی نیست؛وجوه شخصیتی او فراتر از مقام یک فرمانده در میدان رزم است؛در برابر او زامبی های خیالی قرار نداشتند؛بلکه مقابلش خطرناک ترین و وحشی ترین موجودات دوران (داعشی ها)جولان می دادند.اتاق فرماندهی اش مثل ابرقهرمانان هالیوودی، درون غارها، داخل سنگرهای بتونی،روی ابرها یا جایی شبیه اینها نبود؛ او خود در کف میدان در کنار سربازان و یارانش قرار داشت و دوشادوش آنها شجاعانه و جسورانه می جنگید، خود را متعهد به نجات کل بشریت می دانست و برای او شیعه،سنی،ایزدی،مسیحی و… در مناطق تحت عملیاتش فرقی نداشت؛او بر خلاف ابرقهرمانان هالیوودی نژاد پرستانه برخورد نمی کرد و صرفا به رهایی قوم،ملت یا کشور خود از شر نیروهای شیطانی یا تروریستی نمی اندیشید.

گاهی اوقات فیلمساز هالیوودی جهت هم ذات پنداری بیشتر مخاطب با ابرقهرمان فیلم استراتژیکش به افعال و اقدامات او جنبه کمیک و فانتزی می بخشد و سعی می کند از این طریق جذابیتی در او پدید آورد؛ نمونه این وضعیت را می توان در فیلم«پسرجهنمی» ساخته«گیلرمو دل تورو» مشاهده نمود. گاهی اوقات ابرقهرمان در سینمای استراتژیک به قدری در مواجهه با محیط و افراد محافظه کارانه برخورد کرده و جانب احتیاط را رعایت می کند که مخاطب از او اندکی دلسرد می شود؛مثلا درمجموعه فیلم های بتمن که با عنوان «شوالیه تاریکی» و در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۲ روانه بازار شدند، بتمن شبها را برای عملیاتهای خود انتخاب می‌کند و خانه‌ای در زیرِ زمین دارد.

اما وضعیت در مورد ابرقهرمانی به نام حاج قاسم سلیمانی به گونه دیگری است؛او شخصیتی معنوی و اخلاق محور داشت و اسیر دنیا نبود او خود را برای شهادت آماده کرده بود، اخلاص او زبانزد عام و خاص بود،روحیه فداکاری، ایثار و گذشت در او موج می زد؛ ولایت مداری و مردم داری اش مثال زدنی بود، برایش وحدت و انسجام ملی اهمیت داشت،با روحیه سلحشوری و جنگندگی بی نظیری که داشت، در خطوط مقدم حضور می­‌یافت. نبوغ نظامی اش دشمن را به تعجب وامی داشت، جاذبه و دافعه ای گیرا برای دوست و دشمن داشت؛ارادت و تمسک به اهل‌بیت(ع)در تار و پود وجودش قرار داشت،سخت­کوش و خستگی­‌ناپذیر بود و… یکی از کارکرد های ویژه ابر قهرمان در  آثار درام سینمایی، هم ذات پنداری او با مخاطب است؛در مورد شخصیت کاریزماتیکی مثل حاج قاسم،در عالم واقع این اتفاق روی داده است؛ حال وضعیتی را تصور کنید که روی پرده نقره ای نیز بار دیگر مورد توجه قرار گیرد؛ نتیجه کار مشخص است اثر گذاری مضاعف بر بیننده.کمتر فرمانده نظامی در جهان می توان یافت که دارای چنین محبوبیتی در میان مردم ملت خود و سایر ملل استبداد ستیز مثل سوریه،عراق،یمن،لبنان،فلسطین و…باشد. این ابرقهرمان می تواند روح اعتماد به نفس را به ملت خود بدمد به شرطی که سینمای استراتژیک ملی از آن سود برد.