ایجاد انحصار تنها با زدن یک دکمه / مالکیت بر شبکه را از دست دادهایم
گفتوگو با دکتر فرشاد مهدیپور
رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
- از نظر شما، به طور کلی الگوی مدیریت مطلوب بر فضای مجازی برای جمهوری اسلامی باید از چه مؤلفههایی برخوردار باشد؟
در ابتدای بحث باید روشن کنیم که اساساً فضای مجازی را چه چیزی میدانیم و وقتی میگوییم حکمرانی، یعنی میخواهیم چه کاری با آن فضا انجام دهیم و در ادامه روشن کنیم که مراد ما از این حکمرانی در فضای مجازی چیست. یعنی باید اینها را در مقدمه بحث کنیم و ببینیم با هم تفاهم داریم یا خیر. چون اگر تفاهم نداشته باشیم این طور میشود که دوستانی میآیند و میگویند ما شبکه ملی اطلاعات فضای مجازی را به وجود آوردهایم. میگوییم چه چیزی را به وجود آوردهاید؟ میگویند همین کابلها، شبکهها و زیرساختها و این اتصالاتی که مهیا کردهایم، شبکه ملی اطلاعات است. چون در داخل کشور آن را به وجود آوردهایم، پس شبکه ملی است و چون در این شبکه اطلاعات وجود دارد، بنابراین شبکه ملی اطلاعات است. میگوییم محتوا و خدمات آن چه میشود و کاربری که میخواهد از این شبکه استفاده کند باید چه فرایندی را طی کند؟ میگویند وظیفه ما همین قدر بوده است. بنابراین اگر شما نتوانید از اینجا شروع کنید، نهایتاً به یک نقطهای میرسید که میبینید بعد از بیش از ۱۰ سال هنوز چیزی به نام شبکه ملی اطلاعات که مقدمهای بر همه این کارها است را ندارید.
فضای مجازی، یک فضای بینهایت است. یعنی این فضا زمین را بینهایت کرده و مکان را نیز به صفر رسانده است. قبلاً در مورد ۲۴ در ۷ صحبت میکردیم و الآن این ۲۴ ساعت در هفته دیگر معنایی ندارد. به ترندها و یا موجهای شبکه که مراجعه میکنید، میبینید بخش زیادی از آنها از ساعت ۲۳ شروع میکنند و تا ساعت یک بامداد ادامه میدهند یعنی ۲۴ را رد میکنند. ارتباط انسانها با یکدیگر، یا ارتباط انسانها با ماشینها به وساطت شبکه است. یعنی شبکه واسطهای است که بین اینها ارتباط برقرار میکند. در مورد فضای مجازی یاCyber Space ابتدا باید ماهیت آن را بررسی کنیم. فضای مجازی بر خلاف تصور یک فضای مجاز به این معنا که در خارج از واقعیت باشد نیست بلکه کاملاً واقعی است و ما الآن به صورت واقعی آن را لمس میکنیم. علاوه بر این، بیش از آن که با بدن ما در تماس باشد، با ذهن ما در تماس است و فکر، آگاهی و شناخت ما را درگیر خودش میکند. وقتی در مورد آگاهی و شناخت بحث میکنیم باید به این نکته توجه کنیم که آگاهی و شناخت ریشه در فرهنگ دارد و تا زمانی که وضعیت فرهنگی افراد را شناسایی نکنید نمیتوانید در مورد نحوه شناخت، آگاهی و معرفت آنها اطلاعی به دست آورید.
بنابراین فضای مجازی به مثابه یک امر فرهنگی است و نباید به فضای مجازی بهعنوان یک فضای اقتصادی، سیاسی و یا نظامی فکر کنیم و این فضا یکی از فرهنگیترین فضاها است و برای تحولات و تغییرات فرهنگی ایجاد شده است. میگوییم میخواهیم بر این فضای مجازی حکمرانی کنیم. حکمرانی دارای ویژگیهایی است. حکمران یعنی کسی که دارد حکم میراند و اعمال حاکمیت میکند. برای اینکه میخواهد جامعه را از نقطه «الف» به نقطه «ب» منتقل کند و یک عقبماندگی و شکاف را از بین ببرد. این حرکت حکمران یا اراده حاکم است که این تغییر را به وجود میآورد. پس وقتی میگوییم حکمرانی فضای مجازی، یعنی ارادهای در فضای مجازی است که ما را در این فضا به پیش ببرد و از عقبماندگی ما جلوگیری کند.
میخواهم با سه مفهوم بحث را پیش ببرم؛ یک حکمرانی فضای مجازی جمهوری اسلامی داریم، یک حکمرانی فضای مجازی و یک حکمرانی مجازی داریم. حکمرانی فضای مجازی جمهوری اسلامی به معنای رویکرد نهادی و ساختاری برای اداره کردن فضای مجازی در ایران است. قبل از اینکه شورای عالی فضای مجازی در ایران به وجود آید، وزارت ارتباطات متولی آن بود و بعد متولی آن شورای عالی فضای مجازی شد. لذا این میشود واحد حکمران ما در فضای مجازی. دوم، حکمرانی فضای مجازی است که به معنای نحوه حکمرانی فضای مجازی بر ما است و حکمرانیای که این فضا دارد برای ما ایجاد میکند. سومین مورد نیز حکمرانی مجازی است. به این معنا که ماهیت حکمرانی مجازی میشود. مثلاً قبلاً ابزار، ادوات و مختصاتی داشتید که با استفاده از آنها و با نیروی نظامی، کنترل موالید و… حکومت میکردید، اما در حال حاضر اینها مجازی شده است و باید بگوییم حاکمیت، مجازی شده است. پس با سه مفهوم در بحث حکمرانی فضای مجازی مواجه هستیم و باید روشن کنیم وقتی در مورد الگوی حکمرانی مطلوب در فضای مجازی میخواهیم صحبت کنیم، در مورد کدام مورد حرف میزنیم.
بر این اساس و با این توضیحات، برای تحقق الگوی حکمرانی مطلوب در فضای مجازی در جمهوری اسلامی چه مؤلفههایی باید مورد توجه قرار گیرد؟
حکمرانی سه مؤلفه اساسی دارد که عبارت از سرزمین (قلمرو)، مردم و حکومت است. وقتی از حکمرانی فضای مجازی صحبت میکنیم، در این جا سرزمین عبارت از شبکه، زیرساخت، اپراتور، ابزارها و بستر است. مردم و ساکنین و شهروندانش، کاربران هستند که هرکدام در شبکه یک پروفایلی دارند و ممکن است برخیها واقعی و برخیها نیز غیرواقعی باشند و یا ربات باشند و یا حتی برخی از آنها در قلمرو ما نباشند.
در حال حاضر وقتی در مورد ایران صحبت میکنیم در مورد مرز جغرافیایی و هر ایرانی که شناسنامه و یا پاسپورت ایرانی دارد صحبت میکنیم. اما وقتی مجازی شد، هر فارسیزبانی در سراسر دنیا در این قلمرو قرار میگیرد حتی اگر ایرانی هم نباشد. سومین مورد نیز حکومت است که در واقعیت دارای ساختار مشخص خود است، اما در این فضا، صاحب شبکه میشود. یعنی کسی که شبکه را به وجود آورده و دارد خدمات می دهد. وقتی در مورد حکمرانی فضای مجازی صحبت میکنیم، باید در نظر داشته باشیم که این سه عنصر به چه نحوی تغییر کردهاند و ما برای حکمرانی فضای مجازی مطلوب خود چطور باید اینها را تحت مدیریت خودمان درآوریم. نکته مهم این است که فضای مجازی را نباید تهدیدمحور تحلیل کنیم و نباید بگوییم همه فضای مجازی تهدید است.
منظور شما این است که نباید توهم توطئه داشته باشیم؟
خیر، منظورم این نیست. توهم توطئه که توهم است اما در مورد توطئه باید حرف بزنیم. اساساً فضای مجازی و اینترنت را نیروهای نظامی در دنیا به وجود آوردهاند. آمریکاییها آن را به این دلیل به وجود آوردند که بتوانند موشکهای اتمی خود را با هم سری کنند که اگر شوروی به آن ها حمله کرد، چون این طرف کشور آمریکا با آن طرف حدود ۱۰ ساعت اختلاف دارد بتوانند بفهمند که حمله صورت گرفته و بتوانند جواب شوروی را بدهند. بنابراین ماهیت این شبکه نظامی است. عرض من این است که می گویم فقط آن را به صورت تهدید نبینیم بلکه یک فرصت است و به شما این فرصت را میدهد که مثلاً توانمندیهای نظامی خود را با یک کشور دیگر سِری و شبکه کنید. پس نکته اول در حکمرانی بر فضای مجازی این است که نباید این فضا را تهدیدمحور تحلیل کرد، بلکه باید آن را فرصتمحور دید و با استفاده از فرصتها، تهدیدهایش را از بین برد.
نکته دوم این است که ما صرفاً نباید ذاتگرا و یا کارکردگرا باشیم و باید درگیر این دوگانه ذاتگرا و کارکردگرا نشویم. یک ذاتگرا در عالم پیدا کنید که واقعاً ذاتگرا باشد و یک کارکردگرا در عالم پیدا کنید که واقعاً کارکردگرا باشد. به لحاظ نظری باید روی کارکردگرایی و ذاتگرایی بحث کنیم. اما در حوزه عمل هیچچیزی در عالم نیست که هم ذات نداشته باشد و هم کارکرد. یعنی کارکرد و ذات با هم هستند و اگر صرفاً بر ذاتگرایی متوقف شویم، از کارکرد غافل میشویم و اگر صرفاً بر کارکرد متوقف شویم، از ذات غافل شدهایم. وقتی میگویم فضای مجازی یک فرهنگ است، یعنی ذات فضای مجازی را فرهنگی میدانم و بعد به کارکرد آن توجه میکنم. لذا از این دوگانه ذاتگرایی و کارکردگرایی باید خیلی سریع فرار کنیم.
نکته سوم این است که برای رسیدن به حکمرانی مطلوب باید به این فکر کنیم که این نیز یک فناوریِ برآمده از سپهر دانایی غرب است و ما در این سپهر دچار عقبماندگی هستیم و باید فکر کنیم که چطور باید در مرز دانش قرار گیریم و عقبماندگیمان را از بین ببریم. برخی از اساتید در مورد غرب تعبیری دارند و میگویند میوههایی که دانش غربی تولید کرده، سایه هم داشته است اما آنها فقط میوهها را به ما دادهاند و وقتی میوهها را به اینجا میآورید، یعنی دارید به اصطلاح تُفالههای آن را استفاده میکنید و از سایه آن بهرهای نمیبرید. باید به جایی برسیم که میوه، درخت، شاخه و… را با هم داشته باشیم و رسیدن به این نقطه نیازمند این است که فقط مصرفکننده نباشیم و فقط در موقعیت عقبمانده فعلی باقی نمانیم.
نکته چهارم این است که فضای مجازی یک تکفضا است و از دوفضایی خبری نیست. اینکه یک فضای حقیقی، میدانی و واقعی داریم و بعد در برابر این فضاها یک فضای مجازی وجود دارد یک غلط مصطلح است. Virtual به معنی مجاز که در فلسفه از آن سخن میگوییم و در برابر حقیقت آن را به کار میبریم نیست. فضای مجازی عین واقعیت و واقعیت عین فضای مجازی است و اگر فضای مجازی را دوبعدی تحلیل کنیم، اشکالی که به وجود میآید این است که امکان مدیریت آن را از خودمان سلب میکنیم.
نکته آخر برای این الزامات این است که چون فضای مجازی وارد زیستجهان و جهان اجتماعی ما شده و کاملاً ماهیت فرهنگی دارد، در برابر آن نیازمند کاربست سیاست فرهنگی هستیم. یعنی باید همه ابزار و ادوات فرهنگی خود را به کار ببریم تا بتوانیم فضای مجازی را فتح کنیم. مثلاً ما فکر میکنیم که باید در مقابل اینستاگرام یک پلتفرم داخلی به وجود آوریم. یعنی تصور میکنیم که اگر پلتفرم داخلی به وجود آوردیم و عین اینستاگرام بود موفق است. قبلاً هم فکر میکردیم اگر چیزی شبیه گوگل درست کنیم موفق خواهد بود. این یک اشکالی دارد و آن اینکه تا شروع میکنیم که منابع آن را تأمین کنیم و به تکنولوژی آن دست یابیم، آن پلتفرم ارزش قبلی خودش را از دست داده و ما عقب ماندهایم. اما واقعیت این است که ما در نهایت میتوانیم یک چیزی مانند اینستاگرام درست کنیم و چون به ابعاد فرهنگی و اجتماعی آن توجه نکردهایم، همان خدمات را در کشور خودمان و با پول ملی خودمان میدهیم، اما نیاز ما تأمین نشده است. پس باید به اعتبار اینکه فضای مجازی را یک امر فرهنگی میدانیم آن را در حوزه فرهنگ تحلیل کنیم.
یعنی موفقیت ما فقط در تهیه پلتفرمی شبیه اینستاگرام نیست و باید کاری فراتر از آن انجام دهیم؟
بله معماری این پلتفرم باید بر اساس فرهنگ خودمان باشد. برخی در این سالها ایدههایی پیرامون این مسئله دادهاند. مثلاً شما میگویید در ایران خانواده موضوعیت دارد اما در این شبکه خانواده اعم از پدر، مادر، برادر و خواهر وجود ندارند. اگر در خانه پدر ما چیزی بگوید، یک نوع با او تعامل داریم و وقتی به شبکه میآییم و پدرمان چیزی میگوید، نوع دیگری از تعامل را با او خواهیم داشت. اساساً اگر میخواهیم پلتفرمی به وجود آوریم، باید آن را خانوادهمحور درست کنیم که با اقتضای فرهنگی ما تطبیق پیدا کند. آیا باید به شبکهای که از ما میپرسد شما male هستید یا female و یا شناختهشده نیستید به این معنا که دوجنسه و یا همجنسباز هستید، جواز بدهیم که در داخل کشور ما حضور داشته باشد؟
مؤلفهها را تبیین کردید که باید این ریلگذاریها انجام شود. اما در حال حاضر در کجای کار هستیم و برای رسیدن به این نقاطی که ترسیم نمودید چقدر راه در پیش داریم؟
ما یک نیازی داریم و باید ابزار و ادوات متناسب با آن نیاز را به وجود آوریم، اما فضای مجازی به ما این اجازه را نمیدهد. در سال ۱۳۷۱ اینترنت وارد ایران شده است و وزیر پست و تلگراف ما در آن زمان در گزارشی که برای مقامات عالی مینویسد میگوید اینترنت چیزی شبیه فکس است. ۱۰ سال پس از این اتفاق، گوشی تلفن همراه در این کشور عرضه شده و سیمکارت میفروختند و وقتی میخواستند سیمکارت بفروشند مردم در صف میایستادند. ۱۵ سال قبل در ایران این بازارهای بزرگ فروش گوشی تلفن همراه وجود نداشته است، چه این
که در همه جای دنیا همین بوده است.
میخواهم بگویم این فضا به دلیل سرعت بالایی که دارد اجازه فکر کردن را به ما و به همه دنیا نمیدهد. البته آمریکاییها مالک آن هستند و از این طریق امکان اعمال اراده دارند و فرق ما با آنها نیز در همین است. متأسفانه به مسئله مالکیت در جمهوری اسلامی کمتوجهی کردیم و حتی با آن مبارزه میکنیم و این در حالی است که شبکه محل اصلی امکان حکمرانی است. روزی که نفتکشها در بندر فجیره در امارات منفجر شدند، توییتر هشتگ فجیره را از بین برد و اساساً شما به مدت ۱۰ ساعت نمیتوانستید چیزی با عنوان فجیره منتشر کنید. چرا؟ چون ۳۰ یا ۴۰ درصد از مالکیت آن در اختیار سعودی و امارات است. موضوع مالکیت بر شبکه موضوعی است که به دلیل برخی از کجکارکردهای عدالت در کشور داریم آن را از دست میدهیم.
بیشتر متنهای تحقیقی در این باره را آمریکاییها و بیشتر سیاستها در این حوزه را اروپاییها نوشتهاند و از ما در این چیزها خیلی جلوتر هستند. البته منظورم از خیلی جلوتر بودن در حد سه یا چهار سال است و الا شورای عالی فضای مجازی را که در ایران تشکیل دادیم از کشورهای دنیا یک سال جلوتر هستیم و هنوز در خیلی از کشورها برای فضای مجازی مرکزیت به وجود نیاوردهاند و از این جهت خیلی عقبمانده نیستیم. اما در مورد رگولاتوری و قوانین و … دچار اشکال هستیم. یکی از کارهای فوری و مهم ما مالکیت بر شبکه است. این مالکیت جنبه معنوی و مادی دارد. یعنی دانش، خدمات و زیرساخت را باید برایش فراهم آوریم و هر چقدر بتوانیم این فاصله سرمایهگذاری را کوتاهتر کنیم، توان مدیریت خود را افزایش دادهایم.
مسئله دیگر داعیه شبکههای اجتماعی مبنی بر شکستن انحصار رسانهای در مدیریت فرهنگی و رسانهای است. اما حقیقت این است که این شبکهها نیز از جایی مدیریت میشوند و روند و سیاستهایی که در پیش میگیرند طبق منافع مدیران و سهامدارانشان تعریف میشود و نه منافع مردم. افکار عمومی را چطور میتوان نسبت به این مسائل مطلع کرد تا مردم این تصور اشتباه را پیدا نکنند که خودشان هستند که بر این فضا مسلط هستند؟
جالب اینجا است که این شبکه و پلتفرمهای جدید و تمام خدمات جدیدی که دارند میآیند، همه با ادعا و برند شکستن انحصار میآیند اما خودشان به سرعت تبدیل به انحصاریترین بخش شبکه میشوند. فردی وارد یک حوزه خدماتی مانند خدمات حمل و نقل شده است، بعد میگوید در یک بازه زمانی میخواهم خدمات حمل و نقل را از انحصار فروشندههای جزئی درآورم. چه اتفاقی افتاده است؟ این طور شده که خودش اصلیترین فروشنده شده و فروشندههای جزء را یا خریده و یا حذف کرده و به این ترتیب انحصار به وجود آورده است.
یکی از مشکلاتی که شبکه به وجود میآورد ایجاد انحصار مجازی جدید است و اتفاقاً یکی از مشکلاتی که در ایران داریم این است که بخش زیادی از امکانات شبکه را وارد سامانههای حقوقی آزادتر مانند اتحادیه صنفی دیجیتال کردهایم و در آن حتی از قوانین رقابت عادی هم تبعیت نمیکنیم و همین مسئله موجب شده که اینها زودتر به انحصار دست پیدا میکنند تا خارج از ایران. در اروپا زمانی که برنامه «اوبر» به وجود آمد، به قدری با آن مقابله شد که همین الآن وقتی میخواهید یک آدرس را جستوجو کنید، غیر از اوبر تاکسی محلی، تاکسی تلفنی و … را هم به شما گزارش میکند و اجازه نمیدهد که فقط یک برنامه «اوبر» در آن جا مسلط باشد. بنابراین اجازه نداده که تاکسی شهری و بیسیم از بین برود.
اما در ایران ما خلاف این رویه عمل کردیم و اجازه دادیم یک تاکسی بتواند همه تاکسیهای دیگر را از بین ببرد. شما ببینید که تاکسی تلفنیها بعد از به وجود آمدن پلتفرمهای مجازی چه وضعیتی پیدا کردند و کار رانندگی و خدمات حمل و نقل در کشور به چه صورت شد؟ بنابراین موضوع این است که اینها خیلی انحصارطلبتر از بخش سنتی بازار هستند و اگر بخش سنتی بازار برای این که بتواند انحصار خودش را اعمال کند مجبور بود از این سر شهر تا آن سر شهر برود، اینها با زدن یک دکمه انحصارشان را اعمال میکنند.
سؤال قبل را از این جهت مطرح کردیم که مسئولین در کشور ما از کنترل فضای مجازی صحبت میکنند و از طرفی کسانی که از کنترل صحبت میکنند متهم میشوند که شما میخواهید برای اعمال سانسورهای خودتان این کنترل را داشته باشید. از آن جایی که فضای مجازی با داعیه درآوردن کنترل همه چیز از دست دولتها به میدان آمده و این داعیه را نیز تا حد زیادی در ذهن مردم جا انداخته است، این جا مسئولین کشور در یک بازی از پیش طراحی شده قرار میگیرند. بنابراین یک چالش
به وجود میآید و بخشی از مردم خواهند گفت که اتفاقاً ما برای بیرون آمدن از کنترل شما به این فضا روی آوردهایم. چطور باید این چالش را حل کرد تا هم مردم از این بازی آگاه شوند و مقاومت نکنند و هم مدیریت مطلوب ایجاد شود؟
یک نکته را به صورت روشن باید بگویم و آن این است که ما هیچ کنترلی روی فضای مجازیمان نداریم و علتش هم این است که مالکیت نداریم و کنترل ما در حداقل ممکن است. در آمریکا اگر یک نفر در خیابان جرمی را مرتکب شود گوگل، مایکروسافت، آمازون و همه پلتفرمهای فضای مجازی موظف هستند اطلاعات او را در اختیار قرار دهند تا با مجرم برخورد شود. ما مجرم را میگیریم و اگر رمز موبایلش را به ما بدهد آن را باز میکنیم و میبینیم در آن چیست و تازه میفهمیم که چه فاجعهای را به بار آورده است. پس ما یکی از کشورهایی هستیم که اتفاقاً حداقلیترین اعمال قدرت را در فضای مجازی داریم. با کشورهایی که فاقد دولت مرکزی مقتدر و متمرکز هستند کاری نداریم، اما وضعیتی که داریم را با کشورهایی که وضعیت مشابه دارند بسنجید. در آلمان خیلی از پلتفرمهایی که ما در اینجا استفاده میکنیم در دسترس نیست و آنها در خیلی از موارد از پلتفرمهای داخلی خودشان استفاده میکنند. پس اولین ادعایی که رد میکنم این است که گفته شود در اینجا کنترل بالایی روی فضای مجازی داریم. خیر، اصلاً چیزی به نام کنترل فضای مجازی وجود ندارد. چون بخشی از وزارت ارتباطات که متولی این کار است به این کار اعتقادی ندارد از طرفی ابزار هم در اختیار آن ها است و بقیه باید تلاش کنند تا یک چیزهایی از آنها بگیرند تا بتوانند روی فضای مجازی کنترلی داشته باشند.
چرا وزارت ارتباطات اعتقادی به این مسئله ندارد؟
معتقد است که ما باید فضای مجازی و شبکه و اینترنت را توسعه دهیم. ما میگوییم اگر میخواهید توسعه دهید آیا نباید به ضوابط و توابع آن هم فکر کنید یا خیر؟ مثلاً دکلهای BTS را در تمام کشور بالای خانهها مستقر کردهاند، اما این دکلهای BTS برای آدمها مشکلات زیستی
به وجود میآورد. میگوییم به این ها هم فکر میکنید؟ میگویند این دیگر به ما ربطی ندارد و ما فقط به دنبال توسعه سیستم هستیم! وزارت ارتباطات در این حد به عوارض کارهایی که میکند بیتوجه است. حال شما توقع دارید که در مورد مسائل سیاسی، امنیتی و راهبردی فکر کند؟ خیر. به دنبال توسعه است و اولویتش را توسعه گذاشته و میگوید من وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات هستم و باید این ها را توسعه دهم، اما دیگران بروند در زمینههای دیگر فکر کنند. حکایت ما طوری شده که یک نفر باید چاله را بکند، یکی باید لوله بگذارد، یکی هم باید آن را پُر کند و هر کسی هم کار خودش را انجام دهد. این اشکال مهمی است که در کشور ما وجود دارد.
متولیان فنی و دوستان در وزارت ارتباطات، کشور را در این قضیه خیلی عقبمانده نگه داشتهاند. به یکی از کشورها سفر کرده بودم و به راننده نگاه میکردم میدیدم از یک پلتفرمی برای پیدا کردن آدرس استفاده میکند. خیلی تعجب کردم و دیدم که با پلفترمهایی که ما استفاده میکنیم شباهت ندارد. از او پرسیدم این چه برنامهای است؟ گفت پلتفرم داخلی ما است. سپس گوشی موبایلش را باز کرد دیدم این پلتفرم برای خرید غذا، سفر، حمل و نقل شهری، ترابری، پیامرسان و همهچیز امکانات را فراهم کرده و اینها هم استفاده میکنند. سپس که تاکسی گرفتم و مترو سوار شدم دیدم، همه دارند از این پلتفرم استفاده میکنند. در حالی که آن کشور قوانینش مانند کشور چین نبود که دسترسی به پلتفرمهای دیگر وجود نداشته باشد. چون این پلتفرم داخلیشان داشت با خدمات خوب و کیفیت مناسب ارائه میشد از آن استفاده میکردند.
دقت کنید که چه اتفاق خطرناکی در کشور ما دارد میافتد. شما یک ایمیل به من میزنید و من هم به شما یک ایمیل ارسال میکنم. ایمیل من و شما قبل از اینکه برای من و شما باز شود یک بار قبلاً باز شده و رفته در پنسیلوانیا و کنارش یک آگهی اضافه میشود و بر اساس ایمیل آگهی به آن ضمیمه کرده است. یعنی یک بار قبل از من و شما این ایمیل دیده شده است. حالا این را روی اینترنت بیاورید. اینترنتی که دارم با شما استفاده میکنم، به جای اینکه در داخل کشور و در زیرساختهای داخلی بچرخد، یکبار از اینجا خارج میشود و دوباره وارد ایران میشود. تصور کنید که چه هزینه گزافی به کشور وارد میکند و چقدر کیفیت و سرعت آن پایین میآید.
میگویند سرعت را افزایش دهیم، میروند پنهای باند خارجی را افزایش میدهند بهگونهای که به نفع اینستاگرام میشود و ۷۰ درصد بر سرعت اینستاگرام اضافه میشود و این غلط است. رئیسجمهور آمریکا آمد و با یک پلتفرم مجازی درگیر شد. اینها واقعیت دنیا است. آن پلتفرم چینی بود و داشت روی آمریکاییها اعمال قدرت میکرد، آمریکاییها هم ایستادند که یا باید در مدیریت آن حضور داشته باشیم و مالکیت پیدا کنیم، یا اینکه فیلترش میکنیم. بعد ما اینجا دایههای عزیزتر از مادر داریم که وقتی میگوییم اینها را رعایت کنید، میگویند باید جهانی شویم و اصلاً باید این ها را رها کنیم و باید در اقتصاد و سیاست جهانی ذوب شویم. اینها نوشته شده و حرفهای پنهانی نیست. توییت و یا مصاحبه میکنند و بهعنوان مثال همین مقامات وزارت ارتباطات به راحتی این حرفها را میزنند.
من از چنددستگی ابراز نارضایتی نمیکنم و معتقدم که اتفاقاً باید چند دسته باشیم که بتوانیم با هم حرف بزنیم. اما در حوزه حاکمیت باید یکپارچه باشیم. یعنی این بحث نباید این طور پیش برود که فلان معاون وزیر ارتباطات بیاید در توییتر یک چیزی اعلام کند و ما برویم آنجا جوابش را بدهیم. این بحث را باید در محافل آکادمیک دنبال کنیم. وزارت ارتباطات و شورای عالی فضای مجازی حکمران هستند و در حکمران باید یک مبنای نظری وجود داشته باشد. چون فضای مجازی از جنس سیاستهای کلان و در حوزه وظایف رهبری است، رهبری در این زمینه سیاستها را اعلام کرده است، اما باز هم تبعیت نمیشود. برخی از دوستان میگویند ما در ایران سیاست واحد نداریم. این حرفها را کنار بگذارید. واقعاً در ایران سیاست واحد داریم و این سیاست واحد ابلاغ شده و دستورکار و پیوست هم دارد و همهچیز آن روشن است. اگر کسی اینها را اجرا کرده بود، میتوانستیم آن را ارزیابی کنیم. اما در حال حاضر چون به درستی اجرا نشده است هیچ ارزیابی هم نمیتوانیم داشته باشیم. میگوییم شبکه ملی اطلاعات چند خدمات پایه دارد. اینکه مردم بتوانند به یکدیگر ایمیل بزنند، با یکدیگر تماس تلفنی داشته باشند، با هم تراکنش مالی انجام دهند و بتوانند چیزی را در آن جستوجو کنند. میگویند بله. میگوییم اینها را درست کنید. میگویند بله باید درست کنیم. خب چه کسی باید درست کند؟ چه زمانی باید درست کند؟
در بحث پیامرسانهای داخلی یک مثال برای شما بزنم. ببینید شما آمدهاید در مغازههایی که در اختیار دارید به مردم پیتزا دادهاید. همه هم متفقالقول هستند که پیتزا نه پروتئین لازم را دارد و نه مفید است، اما به هر حال خوشمزه است و مردم از خوشمزگی آن لذت میبرند و وقتی به پیتزافروشی میروند، تفریحشان تلقی میشود. اگر بخواهید به آنها بگویید پیتزا نخورید و یک غذای دیگر بخورید، باید چه کاری انجام دهید؟ نمیتوانید به او بگویید به جای پیتزا غذای سنتی عرضه میکنم و شما فقط غذای سنتی را بخورید. او میگوید غذای سنتی هم دوست دارم، اما میخواهم گاهی پیتزا هم بخورم. پس یک کار این است که شما بتوانید بدیل آن را به وجود آورید. دوم اینکه باید بالای سر پیتزافروش بایستید و بگویید کالباسِ درست و مواد غذایی با کیفیت در این پیتزا استفاده کن، ساختمان مغازه را نظافت کن و غذای بیکیفیت به مردم نده. یعنی ضوابطش را مشخص کنید و نگذارید خدماتی که به مردم میدهد بدون کیفیت باشد. پس باید آن را هم مدیریت کنید. سوم اینکه میگویید من چون میخواهم سلامت عمومی را ارتقا دهم، میروم و تبلیغ میکنم و به مردم میگویم اگر میخواهید زیست و زندگی بهتری داشته باشید، بیایید این غذا را که جایگزین پیتزا شده است استفاده کنید. بنابراین تبلیغات هم لازم است. چهارم اینکه به آن کالا تخفیف و امتیازات میدهیم.
یعنی وقتی میخواهید کاری را انجام دهید، این طور نیست که فقط بگویید من یک پیامرسان داخلی درست کردم و کار تمام است. خیر؛ باید پیامرسان داخلی خدمات بهتری بدهد، باید بتواند تراکنشهای مناسبی انجام دهد، سرعتش بالاتر باشد، هزینه اینترنتش ارزانتر باشد و از آن طرف، مردم باید بفهمند که پیامرسان خارجی گران است. مردم الان نمیدانند که برای پیامرسان خارجی داریم اینترنت را میخریم، یعنی داریم برایش دلار خرج میکنیم و در واقع واردات صورت میگیرد. آن هم در این وضعیت ارزی که کشور ما در آن قرار دارد. اگر این پول را بتوانیم صرفهجویی کنیم عایدی آن چقدر میشود؟
شما در کشور بهعنوان تولیدکننده میآیید ابزارهایی مانند موبایل، لپتاپ و… میسازید، اما چون از شما حمایت نمیکنند، شرکت شما ورشکست میشود. در حالی که شما دارید به قیمت ارزانتر کالای خودتان را میفروشید، خدمات پس از فروش خوبی هم در اختیار مشتری قرار میدهید و کیفیت شما نیز با استانداردهای جهانی برابری میکند. چند وقت قبل صحبتی در مورد واردات موبایل خارجی در کشور صورت گرفت. اگر ما یک دهم پولی که برای واردات موبایل خارجی صرف میشود سرمایهگذاری کنیم، اتفاقات بسیار خوبی میافتد. بعد میگویند ما در این راستا سرمایهگذاری کردهایم. اما واقعاً خندهآور است که خواستهاند پیامرسانی درست کنند که با پیامرسانی مانند تلگرام رقابت کند، اما فقط ۵ میلیارد تومان وام برای آن در نظر گرفته اند. الآن با این پول در تهران یک واحد آپارتمان در مرکز شهر به شما نمیدهند. به اندازه یک خانه ۱۰۰ متری پول صرف کردند که پیامرسان ملی درست کنند، آن هم به صورت وام و مشخص است که نتیجه چه خواهد شد.
با این اوصاف نه زیرساخت مالی چنین کاری را فراهم می کنند و نه توجهی به مسائل فرهنگی و محتوایی آن صورت میگیرد.
زیرساخت مالیاش فراهم بوده و پول هم موجود بوده است اما نمیخواستند این کار انجام شود. شما اگر بخواهید یک لپتاپ خوب بخرید باید حدود ۲۰ تا ۳۰ میلیون تومان هزینه کنید. وقتی قرار است برای پیامرسان سرور وارد کنید معلوم است که سرور پیامرسان با ۱۰۰ میلیون یا ۲۰۰ میلیون تومان مهیا نمیشود و باید یک میلیارد بدهید تا یکی از آنها را وارد کنید. همچنین مگر برای یک پیامرسان فقط یک سرور وارد شود کافیست؟ این چیزهایی که ما میگوییم برای ما قصه و برای برخیها طنز است. آنها میدانند که با این حرفها نمیشود کار را درست کرد و متوجه هستند که منابع لازم برای این کار چقدر است، اما این کار را نمیکنند. چه اینکه منابعش هم موجود بوده است و میشد به درستی آن را مصرف کرد اما انجام ندادند.
سؤال پایانی ما در مورد اینترنت ماهوارهای و رایگان است که در جهان مطرح شده و ما هم در آینده با آن مواجه میشویم. مواجهه ما با این مقوله باید به چه صورتی باشد؟ آیا باز هم میخواهیم مسئله فیلترینگ را مطرح کنیم که در شرایط فعلی هم نتیجهبخش نبوده است؟ اینترنت ماهوارهای که دیگر قابل فیلتر و جلوگیری نخواهد بود.
در مورد سانسور و فیلترینگ باید در فرصتی دیگر به صورت مفصل صحبت کنیم. سانسور جزو ذات عالم است و نمیشود از آن دست برداشت. من و شما هم مانند دیگران این کار را میکنیم. پس فیلترینگ چیز بدی نیست و همین الآن شما از پلتفرمهایی استفاده میکنید که سؤال میکند اگر فرزند شما از این پلتفرم استفاده میکند آن را ببندم که اسم این کار فیلتر است. پس فیلتر فی حد ذاته نه مطلوب است و نه نامطلوب. باید آن را درست به کار برد و در زندگی روزمره ما همین چراغ قرمزهای سر چهارراه ها هم ارتباطات و حمل و نقل را فیلتر میکنند.
نکته دوم این است که در مورد چیزی که هنوز نیامده و نمیدانم چه شکلی است نمیتوانم حرف بزنم. اگر آمریکاییها در این کار صادق هستند چرا اینترنت مجانی به مردم خودشان نمیدهند؟ چرا برای ما درست میکنند و این هزینه را برای ما انجام میدهند؟ نکته اساسی این است که اگر ما مقدمات و زیربناهای مورد نیاز خودمان را فراهم کنیم هر اتفاقی که بیفتد با آن میتوانیم رابطه برقرار کنیم. تکنولوژی خودش بلد است خودش را مدیریت کند. اگر ما بتوانیم در مرز دانش قرار بگیریم، توانایی مدیریت کردن آن را هم پیدا خواهیم کرد.