به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از ایکنا، نشست «راهکارها و الزامات کاربردیسازی مطالعات قرآنی»، از سلسله نشستهای کاربردیسازی مطالعات قرآنی، ۵ آذرماه با سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین علیرضا قائمینیا، مدیر قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه برگزار شد که متن آن را در ادامه میخوانید:
یکی از دغدغههای اصلی بنده این مسئله بوده است که چطور میشود پیوندی میان قرآن و مقام کاربرد و استعمال برقرار کرد. این مسئله بسیار مهم است. قرآن نازل شد تا کاربرد پیدا کند و کتاب زندگی و تفکر است، اما علیرغم همه تلاشهایی که صورت گرفته، روز به روز قرآن از مقام کاربرد و مباحث نظری دورتر شده است و این فاصله در دوره جدید بیشتر احساس میشود. یکی از دغدغههای همه متفکران راستین مسلمان این بوده که چطور میشود این پیوند را برقرار کرد.
یک مسئله نگاهی به خوانشهای قرآن است که چه خوانشهایی میتوانیم داشته باشیم و کدام قرائتها مد نظر ما است. البته منظور بنده قبول نظریه اختلاف قرائتها نیست که این نظریه، یک نظریه مردود است و به نسبیتگرایی میرسد، اما میتوانیم قرائتهای مختلفی داشته باشیم. این سر جای خود درست است که تفاسیر و برداشتهای مختلف و قرائتهای مختلفی از متن قرآن امکانپذیر است.
باید به دو خوانش از قرآن اشاره کرد که اهمیت زیادی دارد و تمام مقام کاربرد قرآن را زیر پوشش خود قرار میدهد و بعد باید آسیبشناسی کرد که واقعاً مشکل اصلی کجا است و چرا باید فهمهایی را که از قرآن داریم، با کاربرد مرتبط کنیم و چرا باید به مباحث میانرشتگی و قرآن اشاره داشته باشیم.
سطح تعامل آفلاین و آنلاین با قرآن
تمدن اسلامی، تمدن قرآن است؛ یعنی مباحثی که از لحاظ فکری شکل گرفته، حول متن قرآن است و نیاز داشته که تفسیر خاصی از قرآن و آیات قرآن صورت بگیرد. میتوانیم به دو سطح از خوانش قرآن اشاره کنیم که این دو سطح، سطوح بنیادی خوانش قرآن هستند. در یک سطح تعامل ما با آیات، تعامل فکری و ذهنی است و ما صرفاً داریم در یک فضای مفهومی و ذهنی با آیات قرآن تعامل برقرار میکنیم و در یک سطح نیز ممکن است تعامل ما با قرآن خیلی زنده باشد و این استعاره آنلاین و آفلاین برای بحث ما میتواند کمک خوبی کند.
در سطح مفهومی، تعامل ما با قرآن یک تعامل آفلاین است. برای نمونه از مفهوم خدا در قرآن بحث میکنیم که کلیدیترین مفهوم قرآن است. لذا یکبار بحث مفهومی میکنیم که در فضای آفلاین است و ارتباط زندهای با خدا نداریم. در این فضا، مباحث علمی زیادی پیدا میشود؛ مانند مباحث فلسفی، کلامی و … . مثلاً اثبات میکنیم که خدا وجود دارد یا قرآن چطور اثبات میکند که خدا وجود دارد و مفهوم ذکر و … چیست. اسم این سطح، سطح متافیزیکی است و در فلسفههای جدید هم به آن اشاره شده است. متافیزیک یعنی فراتر از سطح وجود میرود و وارد بحثهای فلسفی و کلامی و … میشود.
سطح دوم، سطحی است که ارتباط آنلاین با آیات قرآن برقرار میکنیم و در این سطح، یک ارتباط زنده برقرار میشود؛ مانند اینکه آیات قرآن را میخوانیم و با خدا صحبت میکنیم که یک ارتباط آنلاین است. این سطح، سطح وجودی یا اگزیستانسیال است و با سطح متافیزیک متفاوت خواهد بود. از فلسفههای جدید یک نکته را باید بگویم که در مورد ارتباط انسان است که با اشیاء دیگر دو نوع ارتباط برقرار میکند؛ یکی ارتباط فرادستی است که چیزی را پیشاروی خود قرار میدهد و درگیری وجودی با آن برقرار نمیکند و یکبار هم ارتباط دمدستی است.
فرض کنید که یک زیستشناس میخواهد در مورد «مار» تحقیق کند. ابتدا روششناسی میکند و بعد هم بحثهای علمی را ارائه میکند که ارتباطش فرادستی است. گاهی هم کسی هست که با «مار» زندگی میکند و با او ارتباط زنده برقرار کرده است و مار بخشی از زندگیاش شده است، یعنی درگیری وجودی پیدا کرده است که این میشود یک سطح وجودی و دمدستی که کل وجود انسان با پدیده مورد نظر درگیر میشود و تمام احساسات، عواطف و … او درگیر خواهد شد.
ارتباط با قرآن با دو سطح متافیزیکی و وجودی
ارتباط ما با قرآن نیز در دو سطح متافیزیکی و وجودی است و میتوانیم با مفاهیم و آیات قرآنی ارتباط متافیزیکی برقرار کنیم و بحث علمی را مطرح کنیم و ببینیم فلان نظریه فیزیک، با فلان آیه همخوان هست یا نیست و در یک سطح نیز میتوانیم با قرآن در فضای وجودی و آنلاین درگیر شویم و درگیری وجودی پیدا کنیم که هرکدام از این فضاها نیز لوازمی دارد.
نکته دیگر این است که آیات قرآن را میشود در دو سطح تفسیر کرد؛ یکی سطح متافیزیکی و دوم وجودی. برای نمونه میتوان به آیه شریفه «وَ إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الرَّحْمنُ الرَّحِیمُ» اشاره کرد که علامه طباطبایی دو بحث را ذیل این آیه مطرح میکند؛ یکی در مورد کلمه واحد است و این بحث را دارند که مراد از وحدت خدا وحدت حقه حقیقیه است که در فلسفه بحث شده که خدا واحدی است که دو ندارد و بحث روایی را نیز دارند که میگویند روایاتی داریم که وحدت خدا را به وحدت غیرعددی معنا کرده است. در اینجا ایشان آیه را کاملاً در یک فضای متافیزیکی قرائت میکند.
اما همین آیه را میتوانید در فضای وجودی نیز معنا کنید. یعنی میخواهد بگوید وقتی در متن زندگی با خدا ارتباط آنلاین برقرار کنید، آنجا با یک خدا ارتباط برقرار میکنید و در این فضای ارتباط زنده بحث روی این است که وقتی وارد فضای وجودی میشویم، مباحث علمی و فلسفی پسزمینه قرار میگیرند و وقتی بحثهای متافیزیکی را مطرح میکنیم و میگوییم که وحدت خداوند وحدت حقه حقیقیه است، بحثهای وجودی در حاشیه قرار میگیرد و در بحثهای متافیزیکی، درگیری ذهنی پیدا میکنیم. درگیری وجودی به این برمیگردد که انسان در عالم زندگی میکند و در متن زندگی، با آیات ارتباط برقرار میکند.
این دو سطح ارتباط انسان با مفاهیم قرآنی است و دو سطح تفسیر قرآن است که هم میتواند تفسیر متافیزیکی داشته باشد و هم سطح وجودی که مربوط به سبک زندگی میشود که انسان چه رابطهای را با قرآن برقرار میکند. برخی از آیات، تفسیر متافیزیکی، برخی تفاسیر وجودی و برخی نیز حالت دوگانه دارند. برای نمونه میتوان به آیه «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ» اشاره کرد. این تعبیر قرآنی در متون فلسفی و عرفانی بسیار مورد بحث بوده است. وجود خدا اول و آخر ندارد، اما وقتی آیه را تفسیر وجودی میکنید، یعنی در روابط شما، اول خدا است و آخر نیز خدا است.
سطح متافیزیکی قرآن جای مباحث علمی است که قرآن چطور میتواند دغدغههای علمی انسان، اعم از دغدغههای فلسفی و … را حل کند. یکی از تفاوتهای فضای متافیزیکی با فضای فیزیکی در غایبانه و شاهدانه بودن است. در بحث متافیزیک، وقتی از خدا و مفاهیم اینچنینی بحث میکنیم، ارتباط زنده نداریم و ارتباط ما غایبانه است. مانند فیلسوف که از وجود خدا بحث میکند، اما ممکن است در متن زندگی، ارتباط زندهای با خدا نداشته باشد؛ یعنی رابطه متافیزیکی الزاماً به معنای رابطه وجودی نیست و برعکس. بنابراین میتوانیم مباحث علمی را در فضای متافیزکی قرآن مطرح کنیم که اینها یک ارتباط شاهدانه را نمیطلبد، اما در فضای وجودی یک ارتباط شاهدانه را باید با این مفاهیم داشته باشیم.
در کاربردیسازی قرآن، هر دو سطح مطرح میشود؛ چون انسان هر دو دغدغه را دارد. انسان هم میخواهد مسائل وجودی زندگی خود را حل کند و هم دغدغههای متافیزیکی را دارد. در سطح وجودی میخواهد مباحث بنیادینی مانند درد، رنج و … را حل کند و سطح اصلی کاربردیسازی همین است که آمده بشر را از سطح وجودی تغییر دهد و مشکلات وجودی انسان را حل کند. در سطح متافیزیکی نیز یک فضای غایبانه حاکم است و بحث علمی، فلسفی، اجتماعی و … را مطرح میکنید و تا جایی که ممکن است دغدغههای متافیزیکی را شامل میشود.
چرا نتوانستیم قرآن را کاربردیسازی کنیم؟
باید به سراغ آسیبشناسی برویم و ببینیم چرا نتوانستیم قرآن را کاربردیسازی کنیم. سیطره قرائت متافیزیکی بر قرآن، کار را مشکل کرده است. مخالف این قرائت نیستم، بلکه میخواهم جایگاه هر بحث روشن شود؛ یعنی مباحث وجودی در قرآن را باید طرح کرد، اما در سنت ما در طول تاریخ نباید فراموش کرد که تفاسیر متافیزیکی و غایبانه غلبه کرده است، تا جایی که سطح وجودی فراموش شده است. در حالی که کانون توجه اصلی قرآن مسائل وجودی است و به میزانی که نیاز دارد و به عنوان مقدمه، مباحث متافیزیکی را نیز مطرح میکند. قرآن یاد میدهد که چطور با خدا ارتباط برقرار کنید. قرآن یک کتابچه راهنمای نشانهشناختی است. شما با کدهایی در عالم مواجه هستید و هر پدیدهای یک کد است و یک معنای الهی دارد. اما قرآن است که یاد میدهد چطور اتفاقات را رمزگشایی کنید.
لذا قرآن از یک نظر کتابچه راهنمای کدگشایی از نشانههای الهی است، چون تفاوت انسان با موجودات دیگر این است که در فضای مملو از نشانههای الهی زندگی میکند و باید معنای اینها را بفهمد. بنابراین، تفاسیر متافیزیکی در طول تاریخ بیش از حد غلبه یافته تا جایی که وقتی آیات را میخوانیم به دنبال دلالتهای فلسفی آن هستیم، اما به دلالتهایی که در متن زندگی دارد، توجه نداریم و باید مباحث متافیزیکی در اسلام جایگاه خود را پیدا کند.
امروزه در بازنویسی معارف اسلامی به این مسئله نیاز داریم که جایگاه متافیزیک و وجود را تعیین کنیم. در سنت فلسفه غرب، متافیزیک یا قبول شد و فضای وجود رد شد یا برعکس. اما در تفکر اسلامی هر دو قبول شدهاند و تفکر اسلامی، هم بُعد متافیزیکی دارد و هم بُعد وجودی. باید مواظب بود که اینها حد و حدودش مشخص شود. تفاسیر متافیزیکی را تا جایی نباید پیش برد که فضای وجودی غایب شود و نباید به فضای وجودی آنقدر بها داد که فضای متافیزیک ناپدید شود. بلکه جایگاه هریک باید مشخص شود. پیامد مهم این نکته که تفاسیر متافیزیکی غلبه یافته، محوریت یافتن فلسفه است. اما فلسفه در کنار علوم اسلامی باید مطرح شود، نه به عنوان مادر علوم.
نکته دیگر این است که مشکل اصلی در روششناسی ما است. گذشتگان روششناسیهای دقیقی را طراحی کردند. مباحثی مانند علم اصول و مباحث ادبی و … را داشتند و تلاش میکنند روشهایی به ما بدهند، اما ویژگی مهم عصر جدید پیدایی روشهای جدید است که مبانی مشخصی دارند و نظاممند هستند. اگر دنبال بازخوانی کارآمد از قرآن هستیم، نیازمند روشهای جدیدی هستیم که از تلفیق روشهای سنتی و جدید حاصل میشود. بسیاری از دانشهایی که داریم، روشهای خاصی دارند و نیازمند روشهای جدید هستیم.
دلیل اینکه ما از یک نظر به انسداد رسیدیم و نمیتوانیم مانند گذشتگان خود ارتباطی میان متن قرآن و فضای زنده برقرار کنیم، این است که آن روشها به اوج خود رسیده و نیازمند تکمیل است تا از یک نظر فتحبابی شود و از لحاظ معرفتی پیشرفتی داشته باشیم و باید توجه داشته باشیم که دانشها نیز روشی و مضمونی هستند. برخی دانشها نیز دو جنبه را دارند، هرچند مرز میان آنها لغزنده است. مهمترین ویژگی قرن بیستم، ظهور دانشهای روشی است و عصر جدید عصر دانشهای روشی جدید است و باید از اینها استقبال کرد، چراکه اسلامیسازی از دانشهای روشی شروع میشود.
خیلی از ادعاها که در اسلامیسازی علوم مطرح میکنند را قبول ندارم، چراکه معتقدم باید قضیه را متفاوت دید. دانشهای بشری برای خودشان ارزش دارند و شهید مطهری بر طلاب جوان تأکید میکنند که شما از دانشهای اسلامی و انسانی بهره ببرید. اینطور نیست که با یک چوب اینها را راند و گفت این دانشها واقعی نیستند. بلکه باید با یک نوع نگاه معتدل به سراغ قضیه رفت و بنده نیز نگاه انتقادی را قبول دارم.
نکته دیگر در زمینه مباحث میانرشتگی است. اگر این مباحث آسیبشناسی شود، چند آسیب مورد توجه است؛ یکی ابهاماتی است که خود بحث دارد. نکته دوم اینکه بیشتر مباحث میانرشتگی به حمل اولی است، نه حمل شایع و محققین دارند با مفاهیم کار میکنند، اما ارتباطی میان مقام کاربرد برقرار نمیکنند. در کاربرد باید تکتک دانشها را بحث کنید و ببینید که فیزیک با قرآن چه نسبتی دارد. نکته دیگر اینکه این بحثها کاربردی نبوده و طرح قضیه نیز ضعیف است.