به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، به گزارش ایکنا به همت قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه همایش ملی فلسفه دین اسلامی، روز پنجشنبه ۲۷ آذر به صورت مجازی برگزار شد.
در این همایش ملی علاوه بر پخش پیام تصویری آیتالله العظمی جوادی آملی؛ آیتالله علیاکبر رشاد رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی؛ حجتالاسلام دکتر علیرضا قائمینیا، مدیر قطب علمی فلسفه دین و عضو هیئت علمی گروه معرفتشناسی پژوهشگاه و حجتالاسلام دکتر ابوالفضل ساجدی، به ایراد سخن پرداختند.
در ادامه متن سخنان حجتالاسلام ابوالفضل ساجدی از نظر میگذرد که مشتمل بر نقد نظریه محمد مجتهد شبستری در باب نفی زبان دین و قرآن و غیرواقعنمایی قرآن است؛
یکی از کسانی که در کشور ما متأثر از مباحث فلسفه دین مغربزمین قرار گرفته و مسئله زبان دین را مطرح کرد، مجتهد شبستری است که در مسیر مباحث فلسفه دین به این محور توجه کرد و در گامی که طی کرده، یک راه تردیدآمیزی را آغاز کرد و در ابتدای فعالیت علمی، وقتی این نظریه را مطرح میکرد، از تردید نسبت به واقعنمایی سخن گفت، تا اینکه واقعنمایی زبان دین و زبان قرآن را منتفی دانست. این یکی از محورهایی است که در کشور ما مطرح بوده است و آثار ایشان نیز مورد استفاده بوده و این نشان میدهد مباحث فلسفه دین زنده و پویا است و در میان ما مطرح است.
مجتهد شبستری و غیرواقعنمایی قرآن
ایشان در نوشتههای اولیه خود، با نگاهی به مباحث فلسفه دین و کلام جدید، ساختاری را ترسیم میکنند و میگویند که در این ساختار دینپژوهی جدید، باید به دو نگاه توجه کنید. در این دینپژوهی باید برخلاف گذشته، گزارههای دینی را قابل اثبات تلقی نکنیم و میگویند که دو ویژگی در دینشناسی قبل داشتیم که تغییر یافته است؛ یکی از آنها امکان اثبات گزارههای قرآنی است، یعنی اثبات خداوند و سایر اصول دین و دیگری واقعنما تلقی کردن آنها است.
وی میگوید در دینشناسی جدید که فلسفه جدید مورد نظر ایشان است، این دو ویژگی کنار رفتهاند و نباید از واقعنمایی سخن بگوییم و به نحو تردیدآمیز میگویند در فضای تفکر تازهای هستیم و در این تفکر نوین، این دو ویژگی که به کلام اسلامی شکل بخشیده، جای خود را به ویژگیهای دیگری داده است؛ یعنی به اثبات و واقعیت این گزارهها کاری نداریم. سپس در بحثی که در باب زبان دین دارند، زبان دین را نمادین میدانند و میگویند گزارههای قرآنی را نمیتوان سخن خدا دانست. ایشان میگویند دینشناسی جدید، یعنی شناختن دستگاهها و نمادهای رمزی دین و باید این نمادها را رمزگشایی کنیم. دلیل اینکه چرا باید در این دوران این دو ویژگی را به دینشناسی جدید بیفزاییم، پذیرش این ویژگیها در فلسفه دین در غرب است.
آیا هرچه در غرب مطرح شد باید قبول شود؟
اما پرسش این است که آیا در غرب نیز رویکردهایی که وجود دارد همگی به این صورت هستند؟ اندیشمندان متعددی وجود دارند که گزارههای دینی را واقعنما میدانند. دیگر اینکه اگر مطلبی در غرب قبول شد، باید آن را به عنوان پیشفرض قبول کنیم؟ وقتی میخواهند نسبت به نفی آسمانی بودن قرآن سخن بگویند نیز سخنشان منتهی میشود به نفی واقعنمایی. ایشان میگویند که اگر سخنی در شنونده اثرگذار باشد، میشود سخن خداوند و اگر نشد، سخن خدا نیست و هر چقدر هم فصاحت داشته باشد و این کلام منظوم، هر چقدر هم زیبا باشد، سخن خدا نیست. در این بخش نیز دیدگاهشان به یک دیدگاه غیرواقعنما منتهی میشود و این نکته را تصریح دارند.
آنچه که لازمه سخن ایشان است، گذشته از اینکه لازمهاش عدم ارسال رسل است و اگر قرار شد هر سخن افقگشایی سخن خدا شد و ضرورتی به کتاب وی نباشد، ضرورتی به ارسال رسل نیز نیست. همچنین میان متن، فهم و لوازم آن، خلط کردهاند. سخن خدا بودن قرآن مشروط به خواندن و فهمش نیست. چه کسی بخواند یا نخواند، در سخن خدا بودنش تردید ایجاد نمیشود. همچنان که کتاب گلستان که سخن سعدی باشد، در سخن سعدی بودنش، ربطی به این ندارد که بخوانیم و بگوییم این کتاب برای سعدی است، لذا اگر هم هیچکس آن را نخواند بازهم کتاب سعدی است.
بنابراین، اینکه متن فهمیده میشود یا نمیشود و یا چه افقگشایی دارد و چه انگیزه و تحریکی دارد، اینها از لوازم آن فهم متن است و غیر از خود فهم متن است و به دلیل عدم تفکیک میان متن و فهم، دچار این چالش شدهاند. ایشان تصریح کردهاند و در مطلبی که از ایشان در مقالات منتشر شده عین عبارتشان این است که در یکی از ساعات مطالعه قرآن بر من آشکار شد این قبیل آیات گزارههای اخباری نیستند، مسئله این نیست که کسی در قرآن خبر میدهد موجودات آیات خدا هستند، بلکه مسئله تجربه است. میگوید نباید واقعی بودن اینها را تایید کنید و میگوید آن چیزی که در طول تاریخ اثرگذار بوده، کلانروایتها و روایتهای دینی هستند.
همچنین ایشان معتقد است، این موضوعات مهم به صورت اخبار از واقعیات قابل بیان نیستند و تنها با روایت میشود از آنها سخن گفت. لذا میگویند آنچه اثرگذار است، رویاها هستند و میگویند آنچه پیامبر(ص) نقل کردند و این تاریخی که در قرآن روایت میشود، فهمیدن روایتگونه راوی از روایت خود است و راوی با پدید آوردن این روایت در زمان حال یک فهمیدن جدیدی میآورد و میگوید این فهمیدن متعلقی در جهان خارج ندارد و همه آن در تخیل راوی صورت میگیرد؛ یعنی پیامبر(ص) دارد تخیل میکند. ایشان میگوید اخیرا تردید داشتم، اما در سالهای اخیر به نحو جزمی این را میگویم.
جزمیت شبستری با وجود رد جزمیت از طرف ایشان
اما نکته جالب توجه این است که اگرچه خودشان با بیانات جزمی مخالف هستند، مشخص نیست که چطور خودشان اینطور میگویند که قطعا قرآن واقعنما نیست. اگر جزمنمایی نباید باشد، چطور اینجا به آن ملتزم شدید؟ نکته دیگر اینکه، تاریخ گواه است که اثربخشی معنوی قرآن وجود داشته و وابسته به واقعنمایی است و غربیها نیز تصریح میکنند اگر آن را واقعنما ندانیم، تاریخ انبیا واقعنما ندانستهایم و این تزلزل در مبنای دینی و تدین مردم ایجاد میکند. به علاوه ریشه دیدگاه ایشان به مسدود بودن کلی راه معرفت بهواقع است. چون در ضمن بیان در مورد بیانِ غیرواقعنمای قرآن میگویند معنای واقع و واقعی هستی چیست؟ مگر جز این است که ما انسانها خود معنای اینها را تعیین میکنیم؟ ظاهرا نصیب ما انسانها از هستی فقط اندکی فهمیدن است، نه دانستن و این فهمیدن نیز با روایتها شکل میگیرد. لذا دلیل نفی واقعنمایی قرآن را بسته بودن راه معرفت میدانند.
اما اولا اگر راه معرفت مسدود شده است، این فقط منجر به مسدود بودن راه معرفت برای واقعنمایی در قرآن نیست و باید به طور کلی واقعنمایی را نفی کنید و باید یک شکاک باشید و اگر اینطور است هیچ بحثی را نباید مطرح کنید. در تفکیک میان فهمیدن و دانستن نیز اگر مراد از فهمیدن فهم صحیح است، فهم صادق در صورتی است که با یک واقعی ارتباط بگیرد، اگر معیار دیگری داشته باشند، باید بحث کنیم و اگر هم فهم غیرصادق باشد، معتبر نیست. بنابراین آنچه از مطالب ایشان میفهمیم اینکه دیدگاه ایشان در باب نفی واقعنمایی به مسدود دیدن راه معرفت به واقع به طور کلی است، اما اگر کسی این را مطرح کرد باید در مورد مباحث فلسفی با ایشان سخن بگوییم و در مورد همهچیز دچار غیرواقعنمایی میشویم.
بنابراین ایشان یک سیری از تردید در واقعنمایی تا نفی واقعنمایی زبان دین و زبان قرآن داشتهاند و این یکی از محورهایی است که در فلسفه دین اسلامی نیازمند آن هستیم و اگر سخن میگوییم این مبانی را باید بررسی کنیم که مبنای واقعنمایی و غیرواقعنمایی چیست و آیا میتوان قول کرد یا خیر و منظور از فلسفه دین اسلام، این است که آموزههای اسلامی را مورد تحلیل عقلانی قرار دهیم.