تأملی بر «واقع گرایی واقع بینانه» پیتر کوزو

به گزارش ادراه روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، آنچه در ادامه خواهید خواند متن کامل مقاله‌ای از جناب آقای روزبه زارع عضو هیات علمی گروه غرب‌شناسی پژوهشگاه است که با تاملی بر واقع گرایی واقع بینانه ((پیتر کوزو)) همراه است.

چکیده

بحث از واقع گرایی و پادواقع گرایی از مباحث مهم فلسفی است که در طی تاریخ تفکر بشر، اهمیت خود را حفـظ کـرده اسـت. بحـث از ایـن مسـئله بـا پیـدایش شاخه های جدید فلسفه، و به ویژه فلسفه های مضاف، اَشکال متفاوت و بـدیعی بـه خود گرفته است. در حوزه فلسفه علم، بحث از واقع گرایی به سبک خاصی مطرح شده و مباحث گوناگونی را درپی داشته است. در این مقاله، نظریـه ابتکـاری پیتـرکوزو با عنوان «واقع گرایی واقعبینانه» ابتدا با استناد بـه کتـاب او طـرح و در ادامـه بررسی می شود.

کلیدواژه ها: واقع گرایی، واقع گرایی معرفت شناختی، واقع گرایی متافیزیکی، فیزیـک جدید، متافیزیک علم.

 

١. مقدمه 

فیزیک جدید و به ویژه یکی از دو رکن اساسی آن، یعنی نظریه مکانیک کوانتـومی ، معمـولا  به مثابه چالشی جدی برای واقع گرایی (realism) معرفی مـی شـود . از همـان اوایـل، طـرح تعبیرهای نظریه مکانیک کوانتومی، که عهده دار بررسی رفتار فیزیکـی مـاده در انـدازه هـای بسیار      ریز است، منازعات علمی ـ فلسفی بسیاری را برانگیخته است که مباحث مربـوط بـهواقع گرایی از جمله جدی ترین این منازعات به حساب می آید.

در کتاب خود با عنوان نمود و بود پیتر کوزوادعا می کند کـه بـر اسـاس  نظریـه های نسبیت و مکانیک کوانتومی میتواند از نـوعی واقـع گرایـی  حمایـت کند؛ آن چـه او آن را  واقع گرایی واقع بینانه (realistic realism) نامیده است. چنین ادعا شده است که این نـوع ازواقع گرایی خصیصه های اصلی و مثبت واقع گرایی کلاسیک را داراست و از طـرف دیگـر، هم کاربردی (pragmatic) است و هم معقول (reasonable).

اساس  طرح او مبتنی بر پذیرش فیزیک جدید است. به این معنا که آیا اگر فیزیک جدید، و به تعبیری دو نظریه مکانیک کوانتومی و نسبیت، درست (صادق) باشد، باز هم مـی تـوان  واقع گرا بود؟ و در صورت پاسخ مثبـت آن  نـوع  از واقـع گرایـی  چـه  خواهـد  بـود  و چـه  خصوصیاتی باید داشته باشد؟

گزارش نظریه کوزو، در این مقاله، بر مبنای مباحث همین کتاب و به ویژه آخرین فصل  آن صورت گرفته است؛ در واقع می توان بخش نخست این نوشته را مروری بر مطالب فصل آخر کتاب نمود و بود همراه با ذکر مقدمات لازم برای فهـم دقیـق ایـن نظریـه، از فصـولپیشین کتاب، در نظر گرفت.

از آن جا که، در قسمت اول این مقاله دیدگاه های کوزو نقـل شـده انـد در مطالـب ایـن بخشها  (تا پیش از بخش بررسی) مراد از گوینده نقل های اول شخص، پیتر کوزو است.

 

٢. طرح مسئله 

توجه به آرای بور و اینشتین شروع مناسبی برای این بحث است. هرچند بحث مـا بـر سـراشخاص نیست، بلکه اساس  واقع گرایی و پاد واقع گرایی (antirealism) مورد نظر است، اما حسن آن این است که اختلاف آرای دو رهبر مقتدر فیزیک جدید، در ایـن مسـئله آشـکارمی شود و همین امر انگیزه ای برای جدی گرفتن و متمرکزشدن بر این بحث خواهد بود. بور صدرنشین مجلس پاد واقع گرایان است؛ رأی او را  در این باره می توان در دو قسمت خلاصه کرد: الف) جهان کوانتومی وجود ندارد؛ ب) واقعا  نمی توانیم بگـوییم کـه طبیعـت چگونـه است؛ فقط می توانیم بدانیم که طبیعت چگونه بر ما آشکار می شود. درمقابـل، اینشـتین، بـهطور خلاصه، بر این باور است که: الف) واقعیتی مستقل از ما وجود دارد؛ ب) می توانیم در مورد این واقعیت مستقل (طبیعت) معرفت کسب کنیم؛ به این معنا که می توانیم از نمودهـا رفراتر ویم و چگونگی طبیعت را آشکار کنیم.

حال با این سؤال مواجهیم که آیا در تجربه یا اصول مکانیک کوانتومی و نسبیت شاهدی به نفع یکی از طرفین این دعوا پیدا می شود؟ آیا فیزیک جدید می تواند بودن (یا نبودن) یک جهان واقعی و مستقل از مشاهده و اندیشه ما را نشان دهد یا از طریق آن چه نمایان می کند می توانیم (یا نمی توانیم) بدانیم که جهان واقعا  چگونه است؟

مسلماً این مکان وجود داشت که فیزیک در برابر این پرسش  ها موضـعی کـاملا  خنثـیداشته باشد و پاسخ آن ها را به فلسفه واگذارد،  یا این که هیچ یک از عهـده پاسـخ بـه آن بـرنیایند، و طرفین این مسئله موضوع گمانه زنی و انتخاب های شخصی قرار گیرند، اما چنـیننشده است و مسئله واقع گرایی و پاد واقع گرایی نه یک انتخاب شخصی است، و نه فیزیک جدید در مورد آن موضعی خنثی دارد.

حقیقت این مسئله، نه آن گونه است که بور ادعا کرده، و نه آن طور که اینشـتین مـدعیاست، بلکه آن چه فیزیک جدید ما را به پذیرش آن وامـی دارد ترکیبـی (hybrid) از ایـن  دو است. برای رسیدن به این ترکیب باید، تحت تأثیر فیزیک جدید، آن چه را  از هریـک از دونظریه شایسته است انتخاب و تألیف کنیم. از اندیشه پاد واقع گرایی، این مؤلفه را که انسـان دارای تأثیری اجتناب ناپذیر در چیزی است که آن را مشاهده می کند یا می فهمد. ما اشـیا رابه صورت فیزیکی، با عمـل مشـاهده، تغییـر مـی دهـیم و همچنـین در هنگـام فهـم آن هـاچهارچوب مفهومی (conceptual Scheme) خود را نیز بر آن ها تحمیل می کنیم،  اما آن چه از  اندیشه واقع گرایی به کارمان می آید این است که لااقل در بخش هایی، مسـتقل از تـأثیر مـا،می توان دانست که طبیعت حقیقتا  چگونه اسـت. ایـن هـا آن بخـش هـایی انـد کـه درصـددتألیف شان در نظریه واقع گرایی واقع بینانه ام هسـتم و معتقـدم کـه از مکانیـک کوانتـومی ونسبیت، این مؤلفه ها قابل استنباط است (۱۷۸ـKosso, 1998: 177).

 

٣. دو شیوه برای طرح مسئله: متافیزیکی و معرفتی 

از آن رو که در برابر پرسش هایی فلسفی قرار گرفته ایم، بجاست با توافق بر سـر معنـای دواصطلاح، کارایی و دقت بحث را حفـظ کنـیم؛ از ایـن پـس، اصـطلاح »معرفـت شناسـی « (epistemology) را، آزادانه، به معنای مطالعه معرفت به کار می گیریم؛ یعنی حوزه ای کـه بـهتحقیق درباره طبیعت معرفت می پردازد. پرسش اصلی معرفت شناسی این است که «چگونه درباره طبیعت می دانیم» (how we know about nature)،  نه این که «چه درباره آن می دانـیم» (what we know about nature).

درمقابل، حوزه دیگری هست که به طبیعت کلی اشیا مـی پـردازد؛ پرسـیدن از ایـن کـه «طبیعت چگونه است» (what nature is like) صرف  نظر از اینکه «چگونه آن را  شناخته ایم». این زمینه را گاهی «هستی شناسی» (ontology) و گاهی «متافیزیک» (metaphysics) می نامند و من اصطلاح متافیزیک را برمی گزینم.

تمیز میان معرفت شناسی و متافیزیک همواره راه گشاست و در بحث ما از پاسخ گویی به پرسش های معرفتی با ادعاهای متافیزیکی جلوگیری خواهد کرد (۱۴ـibid: 13). در بحث از واقع گرایی و  پاد واقع گرایی نیز می توان هریک از این دو منظر را اختیار کرد.

در حوزه »واقع گرایی متافیزیکی« (metaphysical realism)، با پرسش هـایی از ایـن دسـتروبه رو هستیم که آیا واقعیتی مستقل از ما وجود دارد؟ کسـی کـه پاسـخ مثبتـی بـه چنـینپرسشی می دهد یک واقع گرای متافیزیکی خوانده می شود. همچنین می توان از «واقع گرایـی معرفت شناختی« (epistemological realism) هم دم زد؛ بـه ایـن معنـا کـه آیـا مـی تـوانیم هستی های مستقل (independent reality) را بشناسیم یا این که فقط با نمود ها (appearances) سروکار خواهیم داشت؟ آیا می توانیم از آن طور کـه هسـتی بـر مـا پدیـدارمی شود به خودِ واقعیت معرفت پیدا کنیم؟ دادن پاسخ مثبت به چنین  پرسشهایی اعتقاد به واقع گرایی معرفت شناسانه قلمداد می شود (۱۵ـibid: 14).

پاد واقعگرایی معرفت شناختی، شباهت تصویر ارائه شده توسط علم با خـود طبیعـت رازیر سؤال می برد. بر طبق آن، ما فقط از تصویر آگاهی داریم و از خود نمونه خبری نداریم؛ بنابراین، نمی توانیم بین تصویر و نمونه مقایسه ای کنیم تا شباهتشـان را بیازمـاییم. درواقـع،رابطه ای منطقی بین ادراک تصویر واضح و دقیق و صـدق ایـن ادراک، یعنـی تطـابقش بـاطبیعت، وجود ندارد. پاد واقعگرایی متافیزیکی درباره خود نمونه بحث می کند و به سـادگیمی گوید که نمونه وجود ندارد، فقط تصویر وجود دارد و هنگـامی کـه ایـن تصـویر تغییـرمی کند جهان نیز تغییر خواهد کرد. در مدعیات نقل شده از بـور و اینشـتین، هـر دو حـوزه مورد مناقشه واقع شده است.

طرح پیش روی ما این نیست که پایه ای برای مکانیک کوانتومی و نسبیت، و به عبـارتی فیزیک جدید، بنیان نهیم، بلکه بنا داریم با پذیرش فیزیک جدید، گونه ای از واقع گرایـی یـاپاد واقع گرایی را معرفی کنیم. پرسش این است که با پذیرش فیزیک جدید، چه باید درباره توانایی شناخت طبیعت، آنگونه که هست، بگوییم؟ (۱۸۰ـibid: 178).

 

۴. فیزیک جدید و واقع گرایی متافیزیکی 

بر این عقیده ام که در فیزیک جدید، چیزی وجود ندارد که مؤید پاد واقع گرایی متـافیزیکیباشد. هرگونه تأییدی که از دل فیزیک جدید برای این نوع از پاد واقع گرایی بیرون می کشند مبتنی بر یکی از دو مغالطه زیر است:

؛(jumping from Some to all) پریدن  از جزء به کل .

٢. استنتاج ناموجود از ناآشنا (inferring from unfamiliar to nonexistent).

در مغالطه نخست، ویژگی برخی چیزها به همه چیز تعمیم داده می  شـود و در مغالطـه  دوم، میگویند: چون اشیا به صورت متعارف و مورد انتظار رفتـار نمـیکننـد پـس اصـلا وجود ندارند.

برای مثال، در نظریه نسبیت خاص برخی کمیات نسـبی انـد و برخـی مطلـق . کمیـاتمطلق مانند سرعت نور و فاصله در فضای چهاربعدی مینکوفسکی (Murkowski) از نگـاه همه چهارچوب های مرجع یک سان اند، ولی کمیات نسبی از نگاه هر چهارچوب مرجعـی اندازه معینی دارند. نسبیت خاص چنین می گوید، ولی برخی آلوده مغالطه اول می شوند و چنین می پندارند که این نظریه همه ویژگی های طبیعت را نسبی و وابسته بـه چهـارچوب ناظر می داند.

اما مغالطه دوم، مشابه این است که با دسته ای از مردم برخورد کنیم و ببینیم که اخلاقیات آن ها با عرف ما متفاوت است و به سادگی نتیجه بگیریم که آن ها  اصلا اخلاق ندارند.

هم مکانیک کوانتومی و هم نسبیت از مفاهیمی که از قبل با  آنها آشنا بوده ایـم اسـتفاده می کنند. ویژگی هایی که در پی آن اند، راه هایی که اشیا را طبقه بندی مـی  کننـد، و زبـانی کـهبه کار می گیرند همه سنتی و آشنایند؛ یگانه تفاوت در این است که ایـن مفـاهیم و خـواص آشنا با طرز نگرش و توصیف نامأنوس و پیچیدهای از جهان عجین شده است. برای مثـال، برخی از جفت کمیت ها مکمل (complementary) یک دیگرند و برخی از آن ها تا زمانیکه  اندازه گیری نشده اند نامتعین (indeterminate) اند؛ خلاصه به آن سرراستی که سـنتا  بـه کـارمی نیرفتند ستند، اما این هرگز به این معنا نیست که این ویژگی هـا وجـود خـارجی ندارنـد .(ibid: 180-182

 

۵. فیزیک جدید و واقع گرایی معرفت شناختی 

آیا فیزیک جدید دانش ما به طبیعت را فقط محدود به نمودها می کند؟ یعنی فقـط محـدودبه اطلاعاتی که تحت تأثیر مشاهده ما واقع شده اند یـا  فراتـر از نمودهـا مـی رود و از ورای آن ها نیز دانشی برای ما به ارمغان می آورد؟

در اینجا کوزو خاطر نشان می کند که، پاسخ این پرسشها همه یا هیچ نیست؛ می توانیم بگوییم که فیزیک می تواند درباره چیزهایی در طبیعت به ما معرفـت بدهـد، امـا نـه لزومـا درباره همه چیز. مفاد واقع گرایی واقع بینانه این است که ما نمی توانیم هر چیزی را بدانیم، اما  بسیاری از چیزها را چرا.

در توضیح مؤلفه های نظریه واقع گرایی واقع بینانه، باید خاطرنشان کرد همان طور کـه ازنام این نظریه برمی آید این ایده مرکب از دو جزء است: قسمتی کـه بـه جنبـه واقـع گرایـی نظریه معطوف است و بخش دیگری که متوجه جنبه  واقعبینانـه آن اسـت . بخـش دوم نیـزخود از دو قسم فرعی تشکیل شده است.

جنبه واقع بینانه نظریه کوزو متشکل است از دو بخش تـأثیر مفهـومی و تـأثیر فیزیکـی.

جنبه واقع گرایانه آن به طور کلی سهم باقی مانده از جنبه قبل است (هر بخش از فیزیک کـهاز دستبرد تأثیر فیزیکی و مفهومی ما در امان باشد توصیف کننده حاق واقع است). توضـیح هریک از مؤلفه ها در ادامه آمده است.

 

۵.١ تأثیر مفهومی (conceptual influence) انسان در علم 

تأثیر مفهومی انسان روی مشاهده و دانش با انتخاب زبانی که قرار است طبیعت را توصیف کند اعمال می شود. با نگاهی به فیزیک، می فهمیم که ما همیشه در توصیف طبیعت انتخابی از زبان داریم؛ این ما هستیم که تصمیم می گیریم و انتخاب می کنیم که در مورد چه چیـزی تفکر کنیم؛ ما تصمیم می گیریم که وجوه خاصی از طبیعت را با واژگان خاصی تمیز بدهیم.

با این انتخاب های زبانی، برخی از وجوه اشیا نادیده گرفته می شـوند و برخـی بـه گونـه ای برجسته مطرح می شوند. برای مثال، ما با جرم، سرعت، و بار الکتریکی یک جسـم مواجـهمی شویم؛ حاصل ضرب جرم در سرعت را تکانه می نامیم، ولـی در طبقـه بنـدی هـای خـودهیچ گاه جایگاهی برای حاصل ضرب جرم در بار الکتریکی قائل نمی شویم.

کوزو با مثال جالبی نشان می دهد که انتخاب زبان و واژه ها چگونه روی سادگی و فهـمتوصیف طبیعت تأثیر دارند. فرض کنید در زبانی که از آن برای توصیف رنگ برگ درختان استفاده می کنیم لغت سبزرد (grellow)  برا ه کار بریم؛ ترجمه این واژه در زبان متعـارف بـه این صورت است: »برای قسمتی از سال سبز و برای قسمت دیگر زرد«. با این اصطلاح شناسی (terminology) جدید، توصیف برخی وجوه طبیعت سرراست‌تـر خواهـدبود. برای مثال، برگ های یک درخت سپیدار در طی سال تغییر رنگ نمی دهند؛ آن ها همیشه سبزردند، اما در زبان عادی، توصیف رنگ برگ های سپیدار پیچیده است، زیرا ما مجبـوریمبرای تغییر رنگ برگ ها در طی سال توجیه بتراشیم.

طبیعت به  تنهایی آن چه را درباره طبیعت می گوییم تعیین نمی کند، اما تأثیر مفهومی انسان بر توصیف طبیعت بدان معنا هم نیست که با انتخاب زبـان هـر توصـیف دل خـواهی را ازطبیعت بتوانیم داشته باشیم؛ به محض این که زبان را انتخاب کـردیم تـأثیر مفهـومی دیگـرمنتفی می شود. در مرحله بعدی، واقعیات توصیفات را شکل می دهند.

در فیزیک جدید نیز این جنبه از تأثیر انسانی به وضوح مشاهده شدنی است. مـی تـوانیمقراردادهای هندسی خود را برای توصیف فضا ــ زمـان (timeـSpace) بـه  صـورت  تخـت(flat) یا خمیده (curve)  انتخاب کنیم. این ما هستیم که مشخصات نظام هـای کوانتـومی رابرای اندازه گیری برمی گزینیم، اما هنگامی که این انتخاب ها انجام گرفت چیزهایی هستند که ملزم به پذیرش آن هاییم.

 

۵.٢ تأثیر فیزیکی انسان در علم 

با توجه به این که کوزو قرائت شایع فیزیک جدید، و به ویژه مکانیک کوانتـومی، را پذیرفتـهاست تأثیر فیزیکی انسان بر واقع را واضح می داند. برای مثال، او نقش مشـاهده انسـانی درتقلیل تابع موج و مسائلی از این دست را نمونه هایی از این تأثیر انسانی، که فیزیک جدیـدبر آن صحه گذاشته است، درنظر می گیرد و اساسا  با پذیرش این جنبه است که بـه سـمتنظریه ای واقع گرایانه گام برداشته است. منظور این که اگر وی منکر این جنبه ها باشد، دیگـرنظریه ابتکاری  او ارزش چندانی نخواهد داشت و او خود تمامی هنـرش را در تـألیف ایـننقش انسانی در فیزیک، در عین پای بند ماندن به چهارچوب کلی  واقع گرایی، می داند.

 

۵.٣ سهم واقعیت خارجی در علم 

به  طور کلی، کوزو هر آن چه خارج از حیطه تأثیر فیزیکی و مفهومی انسان قـرار مـی گیـرد سهم واقعیت در علم و به طور خاص فیزیک می داند. او در این بیان کلی، به تعیین حـدود نقش این واقعیت در همه حیطه ها نمی پردازد،  برای نمونه، در یک مـورد بـه خصـوص، آزمایش فکـری (Einstein, Podolsky, and Rosen/ EPR)، نقـش هریـک از ایـن امـور راروشن می کند. درواقع، بررسی این آزمایش، بـرای او، یـک مطالعـه مـوردی (case Study) است و به هدف واضحترکردن نظریه اش از یکسـو ، و نشـان دادن امکـان دسـت  یـابی ادعاهای مطرح شده از جانب او از سوی دیگر است (۱۸۶ـibid: 182).

 

۶. بررسی یک نمونه در دل فیزیک جدید 

مهم ترین فعالیت کوزو در بررسی واقع گرایی معرفت شناختی،  در چهارچوب فیزیک جدیـد،  آزمایش فکری EPR و تحلیل او از اثبات بل (Bell’s proof) است. او معتقد است در اثبـات  بل چیزی نهفته است که این نوع واقع گرایی را تأیید می کند.  در این جـا  لازم اسـت توضـیحفشرده ای درباره اثبات بل ارائه شود؛ این قضیه از قصه مقاله EPR شروع می شود. اینشتین در ۵٣٩١، بعد از ناامیدی از اثبات تناقض در مکانیک کوانتومی، به این فکر افتاد که ناقص بـودن آن را اثبات کند. او و همکارانش در یک آزمایش فکری، نشان دادند که مکانیک کوانتومی در به دست دادن تصویر مناسبی برای جهت اسپین ذره واپاشی شده ناتوان است و از این جا نتیجه گرفتند که باید متغیرهای نهانی (hidden variables) وجود داشته باشند که نماینـده واقعیـت فیزیکی (physical reality) باشند و ویژگی های طبیعت را معین سازند؛ هرچند ما اکنون آنها  را نمی شناسیم، اما امید داریم مکانیک کوانتومی  موجود با شناسایی آن ها کامل شود.

کار بل این بود که با فرض متغیر های نهان و شرط موضعیت (locality)، یک نامسـاویثابت کند؛ مکانیک کوانتومی ایـن نامسـاوی را نقـض مـی کنـد و جالـب ایـن جاسـت کـه آزمایش های صورتگرفته نیز، منطبق بر مکانیک کوانتومی، نقـض ایـن نامسـاوی را نشـانمی دهند. اثبات بل نشان می دهد که در پیش فرض های نامساوی مشکلی وجود دارد.

کوزو جزئیات اثبات بل را مورد مداقه قرار می دهد و از آن بهره برداری فلسفی می کنـد.

او در ابتدا با دقت آشکار می کند که اثبات بل چه نتایجی را دربر دارد و چه نتایجی را دربر ندارد. ببینیم کوزو درباره نتایج اثبات بل چه می گوید:

اثبات بـل عـدم تعـین (indeterminateness) را ثابـت مـی کنـد ، نـه عـدم موجبیـت (indeterminism) را. موجبیت به این معناست که حالت اشیا در یک لحظه حالـت اشـیا  را در لحظه بلافاصله بعد تعیین کند، اما عدم تعین با حالت ذره در یک لحظـه سـروکار دارد.

عدم تعین یک کمیت به این معناست که این کمیت در یـک لحظـه معـین مقـدار دقیـق ومشخص نداشته باشد؛

اثبات بل درباره عدم تعین جهت گیری اسپین (Spin orientation) است؛ فهمیدن ایـنامر مهم است که اثبات بل شامل همه ویژگی های ذرات کوانتومی نمی شود؛

اثبات بل نمی گوید که ما جهتگیری اسپین را نمی دانیم یـا نمـیتـوانیم بـدانیم؛ گونهای که، با نوعی پاد واقع گرایی سازگار باشد که دانش ما را محدود مـی  کنـ د بـه آن  چـه مشاهده می کنیم؛

اثبات بل درباره جهت گیری اسپین صحبت می کند، وقتی که تحت تأثیر فیزیکـی مـاتوسط عمل مشاهده قرار ندارد. اثبـات بـل نشـان مـی دهـد کـه در آزمـایش فکـریEPR  جهت گیری اسپین هر ذره به طور ذاتی احتمالاتی است؛ احتمال در این خصـوص یکـی ازویژگی های هر ذره است. اکنون ما می دانیم که عدم تعین لااقل در برخی وجوه ویژگی خود طبیعت است، نه ضعف ما برای فهمیدن جهان؛

اثبات بل درباره این که اشیا چگونه نمود یا ظهور می یابنـد سـخن نمـی گویـد ، زیـراجهت گیری اسپین همیشه با یک مقدار معین و در یک جهت معین ظهور می یابد. اکنون بـهبرکت اثبات بل می دانیم که اشیا آن گونه که نمود می یابنـد و بـه ظهـور مـی رسـند نیسـتند. در واقع، این اثبات نشان می دهد که، توصیف کوانتـومی از طبیعـت ورای نمـود اشـیا  قـدممی نهد و درباره آن ها سخن می گوید (۱۵۰ـibid: 133).

آزمایش بل و استدلال درباره جهت اسپین از واقع گرایی واقع بینانـه پشـتیبانی مـی  کنـد؛ چراکه نشان می دهد می توانیم ادعاهای موجهی درباره چگونگی وجود جهان، حتی دربـارهآن جنبه  هایی که مشاهده نمی کنیم،  طرح کنیم. از این پس می بایست شواهد بیش تری از این دست گرد آوریم تا وجوه بیش تری از واقعیت را، آن گونه که هست، بفهمیم.

 

۶.١ جمع‌بندی نظریه کوزو 

تأثیر انسانی اجتناب ناپذیری روی مشاهده و دانش انسان از طبیعـت وجـود دارد. ایـن تـأثیر، همان طور که شرحش گذشت، هم فیزیکی است و هم مفهومی، لیکن می توان آن را شناخت.

همین مطلب راه را باز میکند که لااقل در وجوهی از طبیعت پی ببریم کـه خـود طبیعـت، از نگاه فیزیک جدید، چه سهمی در شکل گیری نمودها دارد. ایـن یعنـی نـوعی از واقـع گرایـیمعرفت شناختی؛ فیزیک جدید از این نوع واقع گرایی یا عینیت معرفت شناختی حمایت می کند.

 

٧. بررسی نظریه واقع گرایی واقع بینانه 

نخست بجاست، برای بررسی نظریه ابتکاری پیتر کوزو، با معرفی حوزه‌های تفاوت فلسفه علم، جایگاه مباحث او را تعیین کنیم. برای یک تعریف ابتدایی، میتوان فلسفه علـم رااین صورت تعریف کرد: »به کارگرفتن روش های فلسفی برای حل مسائل  فلسفیای کـه ازعلوم برخاسته اند« (Hitchcock’ 2004: 1). با توجه به این تعریف، سه حـوزه اصـلی بـرایفلسفه علم قابل طرح است: ١. اخلاق علم؛ ٢. معرفت شناسی علم؛ و ٣. متافیزیک علم. کـه هریک از آن ها، درواقع، دسته ای از مسائل اند که در فعالیتهای علمی ظاهر می شوند.

 

٧.١ اخلاق علم 

مسائل اخلاقی از راه های گوناگونی در فعالیت علمی به وجود می‌آیند؛ برای  مثـال: الـف) نوآوری های علمی ممکن است امکان های جدیدی را خلق کنند که وضعیت اخلاقی آنهـا نیازمند ارزیابی باشد؛ مثلا، این که شبیه سازی انسانی مجاز است یا خیر؟ ب) دسته ای دیگـراز مسائل برای رسیدگی به آزمودنی های آزمایشات علمی ظاهر می شوند؛ مثلا، آزمایش های دارویی بر نمونه های حیوانی یا انسانی تا چه اندازه ای مجاز است؟ (۴ـibid: 3). نکته درخور توجه این است که مراد از اخلاق، در این جا، مطلق امور ارزشی و هنجاری است و شامل مسائل حقوقی و از این دست نیز می شود.

 

٧.٢ معرفت شناسی علم 

معرفت شناسی، به طور مطلق، دارای سه وظیفه اصلی است: ١. تحلیل معرفـت؛ ٢. بررسـی امکان معرفت و دامنه آن؛ و ٣. راه های کسب معرفت (Moser and Vander Nat’ 1995: 3).

در معرفت شناسی علم، به نوعی، هر سه این زمینه ها فعال اند. دغدغه یک فیلسوف علم، در  بررسی های معرفت شناسـانه اش، گـاهی تحلیـل و تعریـف معرفـت علمـی اسـت، گـاهینشان دادن امکان معرفت علمی و بحث از توجیه آن، و گاهی هم ب هدست آوردن منابع کسب معرفت علمی. پرسش اصلی، در این زمینه اخیر، این است که منبع نهـایی کسـب معرفـتعلمی چیست؟ آیا فقط حواس اند یا خیر؟ (۶ـHitchcock’ 2004: 4).

 

٧.٣ متافیزیک علم 

مسائل  متافیزیکی برخاسته از علوم در دو دسته کلی جای می گیرند: ١. مفاهیم متافیزیکی ای که در علوم به کار می روند و   برای تعریف و حل مشکلات فلسفی خود نیازمند پژوهش های فلسفی اند؛ از این دسته عمدتا می توان به سه مفهـوم  قـانون،  علیـت ، و تبیـین اشـاره کـرد  (۸ـibid: 6)؛ ٢. مسائل متافیزیکی ای که به فرض پذیرش صحت یک نظریه علمی و تعمیم آن برای فهم هستی در مقیاس کلان (نوعی جهان بینـی ) سـر بر مـی آورنـد؛ بـرای مثـال، بـاپذیرش قوانین ترمودینامیک تکلیف علل غیر مادی چه خواهد شد؟

البته اصطلاح متافیزیک علم، گاهی، برای اشاره به تمامی مؤلفه های غیر تجربی علوم نیز به کار می رود که خارج از بحث حاضر است.

بنابراین، طرح کوزو در قالب متافیزیک علم با رویکرد دوم مطرح شده است؛ چراکه او، با فرض پذیرش فیزیک جدید، به دنبال استخراج نتایج فلسفی آن برای بحث واقـع گرایـیاست. به هر حال توجه دادن به این نکته لازم است که، این رویکـرد بـه تغییـرات نظریـاتعلمی در متن علوم بسیار حساس است و با تغییر یا طرد یـک نظریـه علمـی اعتبـار نتـایج فلسفی مستخرج از آن نیز متزلزل خواهد شد؛ چنان که خود کوزو نیز به این مسئله واقف و   .(Kosso, 1998: 180′ 186 ←) معترف است

کوزو رکن اصلی  نظریه اش را تأثیر انسان در واقعیت فیزیکی قرار داده است. این تـأثیراز دو جهت مفهومی و فیزیکی است. به نظر می رسد نقشی که او به  هـر دوی ایـن تأثیرهـاداده است نیاز به بررسی بیش تری دارد:

 ١.٣.٧

روشن است که زبان انسان و مفـاهیمی کـه در آن وضـع مـیشـود ابـزاری بـرای بیـان ودسته بندی معارف بشری است و انسان ها مفاهیم را برای مقاصد مطلوبشان وضع می  کننـد؛ همچنین روشن است که اولا ، اگر برای هویتی در علم اهمیت مستقلی درنظر گرفتـه شـود، قطعا مفهوم مستقلی هم برای آن وضع خواهد شد، و نه این که ماجرا برعکس ایـن حالـت باشد. برای مثال، از آن جهت که حاصل ضرب سرعت در جرم اجسام در فیزیک مفید بوده است، مفهوم تکانه برای آن درنظر گرفته شده است، و نه این که فیزیک دانان ابتدا این مفهوم را وضع کرده باشند و بعد برای آن کاربرد بتراشند؛  ثانیا، مفاهیم نهایتا  طبقه بندی ها و اظهـارنظرها را پیچیدهتر   یا ساده  تر می کنند،  نه این که پدیده فیزیکی را حذف یـا اضـافه کننـد ؛ در مورد مثال برگ درختان توجه شود، چنان که تغییر علت می خواهد وجود یا ثبات هم علـتمی خواهد و فقط ممکن است ذهن انسان نخست، توجه بیش تری به تغییر معطوف کنـ د و سپس توجهش به ثبات جلب شود؛ بنابراین اگر از مفاهیمی که ثبـات در آن هـا اخـذ شـدهاست (سبز و زرد) در توصیف واقعیت استفاده شود، ذهن سریع تر در پی کشف علت ایـنتغییر برمی  آید؛ به علاوه اساسا  مفاهیمی از قبیل سبزرد کـه در معنـای آن هـا وابسـتگی هـایمکانی و زمانی اخذ شده است، مفاهیمی تصنعی اند و وضع ابتدایی مفاهیمی از ایـن دسـت  تأمحل مل جدی قرار می گیرد. پس نقش مفاهیم نهایتا، میتواند در حد تسریع یا تـأخیر درکنکاش های علمی مورد توجه قرار گیرد،  نه این که در اساس آن ها نقشی (مبعد یـا مقـرب)  ایفا کند. به تعبیر دیگر، با استفاده از یک دستگاه مفهـومی کار امـد فهـم مـا از واقعیـت بـه صورت سرراست تری ارائه خواهد شد.

٢.٣.٧

کوزو، با طرح نمونه هایی مانند تقلیل تابع موج با عمل مشاهده در مکانیـک کوانتـومی، بـر تأثیر فیزیکی انسان روی واقعیت تأکید می کند. باید توجه داشت که در این مباحث، منظور از مشاهده صرفا  استفاده از حس بینایی نیست، بلکـه مطلـق برداشـت مشخصـات سیسـتمفیزیکی  مورد مطالعه مد نظر است. با توجه به این مطلب، روشن است که مشاهده مسـتلزمتعامل با سیستم فیزیکی است و هر اندازه تلاش شود آشفتگی در سیسـتم  بـه وجـود نیایـد قطعا، بسته بودن سیستم فیزیکی نقض خواهد شد؛ به عبـارت دیگـر، سیسـتم جدیـدی بـهعنوان مجموع مشاهده کننده و مشاهده شونده شکل خواهد گرفت. درواقع، انسـان بـه مثابـهجزئی از طبیعت فیزیکی با آن در تعامل است و این ربطی به نقش فاعـل شناسـابودن او و  درنتیجه مسئله واقع گرایی ندارد. توضیح مطلب این که:

یک شیء مثل X و شیء دیگری مانند Y یک سری تأثیر و تأثراتی با هم دارند و اگـر شـمابخواهید شناخت مطابق با واقع داشته باشید، باید شناخت شما از X با قطع نظـر از تـأثیر وتأثری که با Y دارد نباشد؛ اگر X را بخواهیـد بشناسـید، بایـد آن را بـا همـه خصوصـیاتشبشناسید و از جمله، ارتباطی که با Y دارد. معنای این سخن این نیست که شناخت مطابق باواقع حاصل نمی آید، بلکه ’واقع‘ معنای وسیع تری پیدا می کند (ملکیان ١٣٧٩ ،: ٣/ ٢٠  – ٢١).

باید توجه کرد که مسئله واقع گرایی به معنای انکار تعامل انسان با محیطی که قصـد شناسـاییآن را دارد نیست، بلکه بحث بر سر این است که ما همان واقعیت متأثر از خود را مـی تـوانیم ، آن گونه که هست، بشناسیم یا این که شناسایی  ما مؤلفه هایی را به آن اضافه یا از آن کم می کند؟  بحث دیگری که کوزو آن را، در نتایجی که از اثبات بل گرفته است، طرح کـرده اسـت تمایزگذاشتن میان عدم تعین و عدم موجبیت است (نتیجه نخست در این مقاله). حال آن که عدم تعین، در هر موردی که به ثبوت برسد، عدم موجبیت را در پی خواهد داشت؛ چراکـه  هنگامی که وضعیت شیء در لحظه ای معین نباشد، چطور می تواند وضعیت لحظه بعـدی را موجب شود؟ آن چه خودش نامعین است چگونه می توانـد معلـولش  را معـین کنـد؟٣ لـذا پذیرش عدم تعین، حتی اگر فی نفسه اشکالی نداشته باشد،  بـه طریـق  اولـی ایـرادات عـدم  موجبیت را داراست. این نتیجه گیری که اثبات بل عدم تعین را نشان مـی دهـد ، و نـه عـدم موجبیت را، به فرض این که اشکال جدیدی ایجاد نکند، هیچ مزیتی نخواهد داشت.

پرسش آخری که در برابر کار کوزو قرار می  گیرد این است که، آیا هر نوع غیر متعارف بودن قابل پذیرش است؟ یعنی می توانیم نظریه علمی ای ترتیب دهیم که در آن  مثلا، تناقضی وجود داشته باشد و پس از آن با این استدلال که غیر متعارف بودن به معنای معدوم بودن نیست، آن تناقض را بپذیریم؟! درست است که طرح کوزو در قالب متافیزیک علم قرار دارد و بناست که با پذیرش فیزیک جدید به نظریه پردازی بپردازد، اما این نباید به این قیمت تمام شود که به هر نوع نامتعارف بودن تن در دهد و مطالبی که از نظر منطقی و فلسفی متناقض اند را تأیید کند ؛ لذا به نظر می رسد اولا ، مغالطه دومی که او  در پاد واقع گرایی متافیزیکی بر مبنای فیزیک جدید تشخیص داده است را نمی توان بی چون و چرا پذیرفت و  ثانیا ، نتیجه اصلی ای که او در بررسی اثبات بل گرفته (نامعین بودن جهت اسپین در واقع) خود مشمول این انتقاد است. اگر جهت اسپین فقط فرض ذهنی ماست، که برساخته شبکه مفهومی فیزیک است، بحث از آن و  بهدست دادن خصیصه های آن ارتباطی با واقع گرایی ندارد و اگر حقیقتی فیزیکی است که در طبیعت موجود است، چگونه می توان حقیقتی فیزیکی را فرض کرد و در عین حال آن را نامعین درنظر آورد؟ اگر بناست وجود به معنای تحقق باشد، تحقق نامتعین به چه معنا خواهد بود؟ به خصوص این که در این جا بحث بر سر فهم ما از واقع نیست، بلکه بر سر خود واقعیت خارجی است که هم بناست تحقق داشته باشد و هم متعین نباشد.

 

٨. نتیجه گیری 

نظریه کوزو قطعا  دارای نکات مهم و توجهات بجایی است، برای مثال، تذکراتی که در باب تعمیم های نابجا می دهد، تلاش او در تحلیل آزمایش EPR، و اثبات بل نیز بسـیار سـتودنیاست، اما به طور کلی او به مبانی فلسفی اهمیت بسـیار کمـی داده اسـت بـه گونـهای کـه  موردی را که به صورت منسجم قابلیت تصور ندارد به منزله وصف جهان خارج مورد تأکید قرار داده است. به نظر میرسد کوزو با زمینه فلسفی لازم سراغ فیزیک جدید ن رفته اسـت و در پی تعمیم اصول فیزیک جدید به کل هستی برآمده است.  شاید راه حل ماجرا این باشـدکه فیزیک جدید، با قرائت رایجش، فقط در حد یک ابزار برای مقاصد بشری، مورد توجـهقرار گیرد چنان که رویکرد غالب نیز همین است.

 

پی نوشت

صورت اولیه این مقاله تحقیق کلاسـی نگارنـده در درس مقدمـه ای بـر فلسـفه علـم در مقطـع کارشناسی ارشد فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف می باشد، از زحمات دکتر تقوی برای راهنمایی و پیشنهاد موضوع قدردانی می شود.

برای اطلاع از تعبیرهای مکانیک کوانتومی و مباحثات پیرامـون آن  ← گلشـنی  ١٣٨۵ ،؛ Davies and Brown’ 1987 و برای اطلاع و بحث بر سر چالشی که این نظریه بـرای واقـع گرایـی ایجـادکرده است ← گلشنی، ١٣٨۵: ٢٧٣  – ٣١٧؛ ۲۶ـ۰۲ :DavieS and Brown’ 1987.

برای توضیحی دقیق درباره مفاد اصل علیت و ویژگیهای علت و معلـول  ← مصـباح یـزدی،

.١٢۵ –  ١١ /٢ :١٣٨٢

منابع 

گلشنی، مهدی (١٣٨۵). تحلیلی از دیدگاه های فلسفی فیزیک دانان ،معاصر تهران: پژوهشگاه علـوم انسـانی ومطالعات فرهنگی.

مصباح یزدی، محمدتقی (١٣٨٢). آموزش فلسفه،ج  ٢، تهران: بین الملل.

ملکیان، مصطفی (١٣٧٩).  فلتاریخسفه ،غرب ج  ٣، قم: پژوهشکده حوزه و دانشگاه.

DavieS’ P. C. W. and J. R. Brown (1987). ThetGhosttintThetAtom,tAtDiscussiontoftthetMysteriest

oftQuantumtPhysics’ Cambridge: Cambridge UniverSity PreSS.

Hitchcock’ ChriStopher (2004). ،What iS the PhiloSophy of Science’ ‘ Introduction of ContemporarytDebatestintPhilosophytoftScience’ London: Routledge.

KoSSo’ Peter (1998). AppearancetandtReality,tAntIntroductionttotThetPhilosophytoftPhysics’ New York: Oxford UniverSity PreSS.

MoSer’ Poul K. and Arnold Vander Nat (1995). ،Human Knowledge’ ItS Nature’ SourceS’ and LimitS’ ‘ General introduction of Humant Knowledge,t Classicalt andt Contemporaryt Approaches’ Oxford: Oxford UniverSity PreSS.