ضرورت نهادینه شدن جایگاه آموزش داستان
یادداشتی از احمد شاکری عضو هیأت علمی گروه ادبیات اندیشه پژوهشگاه
از جمله ارکان مهم ادبیات داستانی معاصر مقوله «آموزش» داستان است. این مقوله به دلیل اهمیت و ضرورت و کمکاریهای تاریخی از جمله اولویتدارترین آنها در برنامهریزیهای ادبی و جریانسازی در این حوزه قلمداد میشود. گرچه در طول چهار دهه گذشته پس از پیروزی انقلاب اسلامی محافل آموزش داستان در انواع و روشهای مختلف توسعه یافته، با این وجود این عرصه خطیر در نگاه کلان، رهاشده، پراکنده، شناخته نشده و غیر برخوردار از هرگونه نظارت و هدایت ملی است.
با وجود آنکه اصل آموزش در دهههای اخیر رونق یافته، اما همچنان این مقوله به نحو جدی مورد توجه و عنایت مجموعهها، موسسهها و نهادهای متولی ادبیات داستانی قرار نگرفته است. تجربه نشان میدهد از میان ارکان هندسه معرفتی ادبیات داستانی و ارکان اجرایی آن، آموزش جزو اولویتها نبوده و برنامه جدی و جایگاه درخوری برای آن در نظر گرفته نشده است. علل متعددی برای کمکاریها وجود دارد. از این میان میتوان به مبنای جریان مهم «ضد آموزش» در فضای ادبیات داستانی معاصر اشاره کرد. این جریان که برخی از مهمترین داستاننویسان و مشاهیر آنان از طرفداران آن به شمار میآیند در مراتب و مدارجی مخالفت خود را با هرگونه آموزش، یا آموزشهای کلاسیک یا اثر بخشی تام و تمام آموزش یا اصالت آموزش در مقابل دیگر ارکان تربیتی و مهارت افزای نویسندگی اعلام داشتهاند. بعضا در فضای مدیریتی ادبیات داستانی و البته ادبیات روایی، ناآشنایی مدیران از اهمیت آموزش، انواع آموزش، اهداف مترتب بر آموزش، لوازم آموزش و مراتب و مراحل آموزش، موجب تضعیف جریان آموزشی شده است. از سوی دیگر، تاریخچه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و دفاعمقدس به عنوان تاریخچه «تجربه نگاری» در مکتب ادبی واقعگرای انقلاب اسلامی این گمان را تقویت کرده است که رکن اصیل در آفرینش داستان برخورداری از تجربه کافی است به نحوی که با تامین این شرط اصیل چندان نیازی به آموزش وجود ندارد. چنانکه مروری بر زندگی حرفهای نویسندگان نسل نخست ادبیات داستانی ایران نیز بعضا حاکی از آن است که این شخصیتها اساسا بدون برخورداری از هیچ آموزش رسمی یا شرکت در دوره آموزشی به سطحی قابل قبول از مهارتهای داستاننویسی نایل شدهاند. مخالفان آموزش داستان به صورت مطلق یا نسبی نوعا با تاکید بر ارکان دیگر مهارتافزا یا اصالت و اولویتدادن به آنها از جمله تجربه، تمرین در نوشتن و مطالعه داستان، از اعتبار آموزش داستان کاستهاند.
از دیگر سوی، ضعف در پژوهشهای بنیادین درباره داستان و فقدان نظریه مشخص بومی مستقیما بر شرایط کنونی آموزش داستان تاثیر گذاشته است. بدون شناخت موضوع آموزش (داستان) نمیتوان از شناخت و تئوریپردازی روشهای آموزش آن یاد کرد. در نتیجه، ساحت آموزش با ابهام در شناخت موضوع و روش مختل شده یا به انحراف خواهد رفت. در مجموع به نظر میرسد عواملی چند، در شکلدهی وضعیت موجود در حوزه تئوریک داستان انقلاب موثر بودهاند:
عمل گرایی مفرط و اولویتزدایی از تولید فکر و مبانی نظری ادبیات داستانی انقلاب اسلامی.
مسئله باختگی فضای ادبیات داستانی معاصر. فضای عمومی و بلکه نخبگانی ادبیات داستانی در کشور دچار بی مسئلهگی، گم بود مسائل و عدم اولویبندی میان مسائل این حوزه است. هنوز و پس از گذشت بیش از چهل سال از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان فضای علمی کشور نسبت به ادبیات داستانی متعهد مسئلهمند نشده است. کمابیش پرسشها و سئوالاتی وجود دارند اما در نظام مسئله محور پژوهشی تعریف نشدهاند.
رویکرد ترجمهای، اکتفا به مبانی نظری تولید شده در بستر فکری و فرهنگی غرب و مواجهه غیر انتقادی با این آراء و در نهایت انگاره بسندگی نظریات ادبیات داستانی غربی برای ادبیات داستانی انقلاب اسلامی.
عدم توجه به ماهیت مضاف پژوهش دراین زمینه و لزوم کار جمعی در حوزه تئوری داستان با حضور و همکاری متاملان فیلسوف، دینشناس و انسانشناس در حوزه علوم اسلامی. در نتیجه، فقدان پژوهشهای بینارشتهای در حوزههایی چون فلسفه داستان، فقه داستان، جامعهشناسی داستان، فلسفه داستان انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و … .
تمایل نهادها و مراکز متولی و حامی ادبیات داستانی متعهد به انجام برنامههای نمایشی پر مخاطبی چون جشنوارههای ادبی و …
عدم حساسیت فضای داستاننویسی متعهد درباره تئوری داستان و عناصر داستان و ماهیت اومانیستی آنها در کتابهای شبه روشنفکری و ترجمهای.
رویکرد روشنفکری به عنوان فضای غالب دانشگاهها و مراکز تولید فکر. این رویکرد اساسا اجازه پرسشگری و پاسخگویی جز در چارچوب و الگوهای از پیش تعیین شده نظریات غربی را نمیدهد.
عدم حمایت جدی از پژوهش و پژوهشگران متعهد در حوزه داستان. تصور متولیان هنر و ادبیات، خاصه ادبیات داستانی در جبهه فکری فرهنگی انقلاب اسلامی تاثیر گذاری حداکثری بر مخاطبان از مجرای تبلیغ و توزیع و نشر آثار داستانی و روایی است. بدون آنکه حتی در این باره تئوری مشخص یا سند چشمانداز معینی وجود داشته باشد. این رویکرد سطحینگر، غیر مآلاندیش از این اصل مهم غافل است که بدون برخورداری از مبانی فکری هدایت، جریانسازی، هدفگذاری و تکامل ادبیات روایی غیر ممکن خواهد بود.
عدم برنامهریزی لازم برای تربیت منتقدان و محققان دینشناس در حوزه ادبیات داستانی انقلاب. کمکاری خبرگزاریها و عوامل موثر در فضاسازی در حوزه داستان جهت طرح مطالبات پژوهشی ادبیات داستانی.
تجربه کنونی ادبیات داستانی و سیر جریانهای ادبی و اشتیاق جوانان علاقمند به داستاننویسی حاکی از آن است که جریان داستاننویسی و نحلهها و رویکردهای مختلف آن در کشور در حال و آینده مرهون آموزش داستان بوده و خواهد بود. با وجود آنکه ادبیات داستانی و تولید داستان و رمان نتیجه تلاش فردی شخص است با این وجود در دوره کنونی میتوان به اطمینان گفت نویسندگان از محافل ادبی بیرون امده و تحت تاثیر و تربیت و عاملیت آنها رشد کرده و اثر تولید میکنند. بنابراین در آینده ادبیات داستانی کشور مجموعه و جریانی پیروز خواهد بود که بتواند در مقاطع مختلف بر ذهن و ضمیر و مهارتهای نویسندگان تاثیر بگذارد و آنها را در مجرای مطمئنی از آموزش قرار دهد. لذا مجموعهای که میخواهد برای آینده ادبیات برنامهریزی بلندمدت داشته باشد نمیتواند و نباید نسبت به آموزش با اهمال عمل کند. شرایط تولید داستان در دهههای کنونی حاکی از رشد رو به تزاید و اهمیت یافتگی آموزش داستان و برگزاری جلسات وابسته به آن از جمله نقد داستان و کارگاههای موضوعی و مهارتی است. نوقلمانی که میخواهند مسیر نویسندگی را آغاز کنند نوعا مسیری جز شرکت در دوره یا کارگاهی در حوزه داستاننویسی نخواهند داشت. گرچه تعداد این دورهها و کارگاهها، پراکندگی آنها در سراسر کشور، منابع آموزشی آنها و محصولات آنها به دلیل گستردگی و تنوع به تفصیل روشن نیست. اما بدون تردید آینده ادبیات داستانی در کشور از نهاد آموزش تاثیر خواهد پذیرفت. بلکه این نهاد آموزش داستان است که آینده ادبیات داستانی در کشور و جریانهای غالب در آن را تعیین میکند.
جریان آموزش داستان در کشور به معنای واقعی کلمه فاقد متولی خاص علمی و اجرایی است. با وجود انکه در دوره کنونی مجامع آموزش داستان و مدرسان این مقوله از صدها محفل و مدرس تجاوز میکنند همچنان هیچ امار دقیق و گزارش واقعی از کم و کیف این مقوله در اختیار نیست. مشخص نیست چه کسانی در کدام یک از شهرها، با حمایت چه مجموعههایی به صورت دولتی یا نیمهدولتی یا خصوصی، بر پایه چه منابعی، با تمسک به چه روشی، براساس چه مبانی فکری، چه خروجیهایی داشتهاند. آنچه مسلم است اینکه جریان شبه روشنفکر اجمالا در این مسیر در شبکهسازی، استادپروری، بکارگیری روشها و حمایت از هنرجویان توفیق بیشتری از جریان متعهد داشته است. متاسفانه رشد فزاینده جشنوارههای ادبی و این تلقی غلط در میان متولیان و مدیران و برنامهریزان ادبی در کشور مانع از پرداختن به امور مهم و بنیادین شده است. اطلاعات و آگاهی از وضعیت موجود اساس کار و برنامهریزی برای آینده است. به نحوی که میتوان اذعان داشت آینده ادبیات کشور نه منوط و معلول فلان جشنواره بلکه نتیجه مستقیم و غیرقابل انکار جریان آموزش در کشور است.
نکته مهم در این باره این است که برخلاف جشنوارهها و برخی برنامههای تبلیغی که کر و فری دارند و به چشم میآیند، تاثیر حوزه آموزش در کل کشور، پنهان، بطئی و عمیق است. برخی آثار جریانهای آموزشی به صورت فوری مشاهده نمیشوند و برخی نیز در بزنگاههای خاص و در مواجهه با مضامین، موضوعات و موقعیتهای خاص داستانی ظهور میکنند. بررسیها حاکی از آن است واکنش جامعه داستان نویس کشور به موضوعات و مضامین و گونههای ادبی متاثر از حوزههای آموزشی و کارگاههای ادبی است. به نحوی که نه تنها واکنشهای ایجابی بلکه واکنشهای سلبی و سکوت یا بایکوت یک موضوع یا مضمون را نیز باید در مجموعه تاثیرات حوزه آموزش به حساب آورد.
جریان ادبی انقلاب اسلامی برنامه مشخصی در تجمیع و تدوین و تنظیم مجموعه تجربیات در حوزه آموزش داستان نداشته است. کافی است در احصاءی از آثار منتشره درباره داستاننویسی این نتیجه استنباط شود که اندکی از مدرسان داستان در کشور به جریان متعهد تعلق دارند و از میان این مدرسان که بعضا چند دهه به این امر مشغول بودهاند، تعداد کمی از آنان در این باره به تولید منبع درسی موفق شدهاند. جناب سرشار که به لحاظ تجربه و مدت زمانی، سرامد مدرسان جریان داستانی انقلاب اسلامی است در این باره کتابهای الفبای قصهنویسی ۱ و ۲ و چند کتابچه در انتشارات کانون اندیشه جوان به چاپ رساندهاند که مغتنم است. آقای فتاحی کتابی در این زمینه دارند و جناب حجوانی در پیک قصهنویسی که دو دهه گذشته کار شده است مطالبی را برای دوره آموزش غیرحضوری حوزه هنری جمعآوری کردهاند. مرحوم ناصر ایرانی نیز در زمان حیات، هنر رمان را به رشته تحریر در اوردهاند. مرحوم نادر ابراهیمی نیز در بعضی موضوعات داستانی کتابهای نظری تولید کردهاند. کتابهای دیگری نیز در این زمینه کم و بیش تولید شده است. با این وجود تاکنون از برخی شخصیتها از جمله سید مهدی شجاعی، راضیه تجار، مرحوم زنوزی جلالی، زهرا زواریان، امیرحسین فردی و دیگر افرادی که در آموزش عناصر داستان یا برگزاری کارگاههای داستانی تجربه داشتهاند کتابی منتشر نشده است. علاوه بر این شخص آقای سرشار نیز بخش کوچکی از تجربه و دانش خود را در زمینه آموزش داستان در کتابهای مذکور به رشته تحریر در آوردهاند. این بدان معنی است که جریان ادبیات داستانی انقلاب اسلامی نتوانسته است برخی تجربیات احتمالا بومی را به رشته تحریر درآورده و منابعی در این باره تولید کند. به همین دلیل است که این تجربیات در معرض فراموشی تاریخی قرار گرفتهاند.
نهادینه شدن جایگاه آموزش داستان در فضای ادبیات داستانی کشور به عنوان اصلی رکین در آتیه داستاننویسی نواموزان و تعریف شیوههای مضاف آموزش از جمله آموزش ژانرنویسی و قالبهای جدید برای مخاطبان حرفهای داستان مراجعه به دورههای آموزشی و کارگاههای نویسندگی را افزایش داده است. همانطور که بیان شد این تقاضای روبه ازدیاد در فضای عرضهای مطرح میشود که هیچ اشراف و هدایت و نظارتی بر آن نیست. حوزه آموزش داستان با توجه به عدم تعریف آن به عنوان رشتهای دانشگاهی، اساسا فاقد مدرک معتبر علمی- مهارتی از سوی مجامع علمی و هنری است. در فضای ادبی کشور، هیچ مدرک شناخته شده یا معتبری که دارنده آن را شایسته تدریس و تعلیم داستاننویسی معرفی کند و جود ندارد. در نتیجه مجموعهای از عوامل عمومی و خصوصی رزومهساز، سیل تقاضا را به سمت عرضه کنندگان فن داستاننویسی هدایت میکنند. از جمله: نهادها، موسسات، انجمنها و مراکزی که برنامههای ادبی را تعریف میکنند. این مجموعهها با برخورداری از بودجههای خاص و وعده صدور مدرک اتمام دورههای داستاننویسی هنرجویان را به سوی خود جذب مینمایند.
جوایز و جشنوارههای ادبی: جشنوارههای ادبی از طرق مختلف با مسئله آموزش داستان پیوند میخورند. از جمله تاسیس و تعریف دورههای آموزشی در حاشیه یا ادامه برگزاری جشنوارهها خاصه برای شرکتکنندگان و برگزیدگان جشنواره.
نویسندگان صاحب نام: تلقی رایجی درباره آموزش داستان و جود دارد و آن اینکه بهترین مدرسان داستان لزوما داستان نویسان موفق هستند. در نتیجه یکی از اصلیترین معیار نتیجه بخشی و کارآمدی دورههای داستاننویسی برخورداری آنها از تدریس نویسندگان به نام است. اما معیارها در تشخیص نویسنده مناسب برای تدریس داستاننویسی نیز همواره درست و مشخص نیست. نامزد شدن اثر یک نویسنده یا برگزیده شدن آن در جشنواره یا جشنوارههای ادبی میتواند چنین مولفهای را درباره آن نویسنده تداعی کند. از سوی دیگر آثار پر فروش یا متفاوت معمولا مجرایی برای زمینههای آموزشی نویسندگانشان هستند. بعضا نویسندگان در معرض درخواست تدریس قرار دارند. گرچه برخی خود در این میان گام مینهند.
توفیق برخی کارگاههای داستاننویسی و خروجیهای آنها موضوع مهمی در اعتبار کارگاه ادبی به شمار میآید. گرچه ملاکها درباره توفیق چنین کارگاههایی متعدد است.
بررسی امکان یافتن راههای میان بر برای رسیدن به هنر داستاننویسی.
اطلاع از نظریات در حوزه ادبیات داستانی. همواره داستان نویسان مرجع دریافت فن داستاننویسی نبوده ند. بلکه ارکان دیگری چون شناخت داستان و قدرت نقد نیز ملاکهایی برای انتخاب مرجع هنر داستاننویسی تلقی میشدهاند. به عنوان مثال برخی اساتید و مدرسان دانشگاهی که سابقه داستاننویسی نیز نداشتهاند به دلیل اشراف بر مبانی ادبیات داستانی غرب، منابع ترجمه نشده و مکاتب و سبکهای ادبی و ارائه تقسیمبندی شدهای از آنها ملجا داستاننویسان واقع شدهاند. با این امید که این تقسیمبندیها مسیر داستاننویسی را برای این طیف هموار سازد. همچنین با توجه به کارکردهای نقد ادبی در یافت دقایق ارزشمند آثار ادبی و لغزشگاههایی که از نظر مخاطب عام پنهان میماند، طیفی از منتقدان ادبیات داستانی نیز به برگزاری دورههای داستانی اقدام کردهاند.
از جمله نکته دیگری که در فضای آموزش داستان وجود دارد «مدعی» بودن غالب مدرسان در این زمینه است. طبا در فضایی که منابع نظری تولید شده بومی چندانی وجود ندارد و بسیاری از مدرسان از محافل دیگر داستاننویسی با خبر نیستند و شیوههای تولیدی یا ترجمهای داستاننویسی و روشهای آموزشی و مهارتافزایی آن را نمیدانند، فضا به سمتی پیش میرود که هر کسی مدعی نوآوری و روش کامل در این زمینه است. این زمانی بحرانسازتر میشود که مدرس داستان اساسا نیازی به فراگیری روشهای نوین یا متفاوت و دانشاندوزی در این زمینه احساس نمیکند. معیار و محک یا آزمونی برای اثبات روشمندی و کارایی این دورهها و جود ندارد. نظارتی برای آنها نیست. در نتیجه چه افراد برگزار کننده این دورهها چه مجموعهها و موسسات همواره درباره کارایی یافتهها و خروجیهایشان اغراق کرده و از نقاط ضعف و شکست و نقص چشم میپوشند. بلکه برخی از این افراد و مجموعهها تلاش میکنند با حمایت مالی و معنوی از شرکتکنندگان در دورهها و کارگاههای داستاننویسی عملا برای خود و مجموعه برگزار کننده رزومهسازی کنند. نمونههای فراوانی از اعمال نظر در برگزیده شدن اثری خاص توسط مدرس دوره یا مجموعه متولی آن در جشنوارههای خصوصی و دولتی قابل احصاء است.
از جمله ارکان آموزش در کشور «منابع نظری-عملی» است. در این زمینه جریان داستاننویسی متعهد به انقلاب اسلامی بسیار کم کار و کم توجه بوده است. میتوان به عنوان نمونه به کتاب «تاملی دیگر در باب داستان» که ترجمه –تالیف مرحوم سلیمانی توجه کرد. اینکه تا چه میزان نگاه مدرسان و مولفان به مقوله ادبیات متعهد سطحی و ابتدایی و ناکارآمد است. در میان منابع تولید شده و منتشر شده، غالب آنها به معنای واقعی کلمه ترجمهایاند. بدین معنی که همان مبانی و تعاریف غرب را با زبانی دیگر بیان کردهاند.
کافی است در پژوهشی، میزان دخالت نگاه و فکر «ادوارد مورگان فورستر» در کتاب «جنبههای رمان» او را در ذهن و ضمیر دیگر نویسندگان وطنی دنبال کنیم تا معلوم شود به چه میزان نویسندگان کتابهای نظری وطنی وامدار یا کاملا مغلوب و مجذوب اراء این نویسنده و تئوریپرداز غربی بودهاند. این امر موجب شده است تا کتابهای کسانی چون جمال میرصادقی، رضا براهنی، محمد علی جمالزاده، فتحالله بینیاز، محمدحسن شهسواری، ابوتراب خسروی، مصطفی مستور، حسین سناپور، و دیگران در این میان جولان دهند و مبانی اومانیستی غربی را در ذهن علاقمندان به داستان نفوذ دهند. این همه در حالی است که میزان آثار ترجمهای که هر ساله در حوزه داستاننویسی و حوزههای مربوط به آن منتشر میشود چند برابر آثار تولید در این زمینه است. در نتیجه برای برگزاری دورهای در حوزه داستاننویسی با گرایش متعهد عملا تعداد کتابهای آموزشی متوسط –نه حتی مبدع و عالی- به تعداد انگشتان دو دست هم نمیرسد. در حالی که بیش سیصد کتاب ترجمهای و تالیفی در این باره در بازار وجود دارد.
در حوزه روششناسی آموزش، وضعیت از این هم بدتر است. با تفحصی که انجام شده، کتابی در حوزه روششناسی آموزش داستان ندیده و نمیشناسم. این موضوع و ساحتی کاملا بکر و دست نخورده است. طبیعی است جنبههای مهارتی داستان و آموزش و پرورش هنرجویان نیازمند روشهای مشخص است. تعداد این روشها در کتابهای ترجمهای بسیار متعدد و متکثر است. در حالی که هیچ مطالعه نظری در باره این روششناسیها و مقایسه آنها بلکه تاسیس روشی متناسب با مبانی فکری و فرهنگی انقلاب اسلامی تولید نشده است. شیوع آثار ترجمهای در حوزه مبانی داستان و داستاننویسی و تکثیر آثاری که جنبههای کارگاهی را توصیه میکنند موجب شده است تا انبوهی از آثار با معرفی روشهای گوناگون با وعده برون رفت از بن بستهای داستاننویسانه و جلب خلاقیت در مراحل داستاننویسی عملا راه را برای آموزههای عرفانهای شرقی و حتی آموزههای ذن را وارد هنر داستاننویسی نمایند. در این باره نیز هنر غربی که اصالت را به تولید داستان میدهد هیچ حد و مرزی برای تولید قائل نیست. در نتیجه این روششناسی و بدون درک درست مبانی معرفتشناسی و انسانشناسی آن، آنچه بیش از هر چیز تحت تاثیر قرار میگیرد سبک زندگی حرفهای داستاننویسانه است که تاثیر عمیق خود را بر آثار داستانی دوره کنونی و ادوار آینده بر جای خواهد گذاشت. این بیش از هر چیز نتیجه کم کاری مجامع دانشگاهی و حوزوی در تولید روششناسی افرینش هنر و تبئین مبادی حرکتی و تحریکی آن و همچنین ارائه نسخههای قابل دسترس و ورود روشهای مناسب در منابع آموزشی است. گرچه علاوه بر تمامی آنچه در منابع غربی موجود است و به رهزنی سبک زندگی ایرانی اسلامی میانجامد، سبک زندگی نویسندگان جریان شبه روشنفکر و گفتهها و ناگفتههایی از زیست خصوصی و حرفهای برخی نویسندگان شهره این جریان که هیچ ابایی از استعمال مسکرات و مواد تخدیری نداشته و حد و مرزی برای رفتار غیر اخلاقیشان قائل نمیشدند به وضوح و اشاره در برخی مجامع داستاننویسی تکرار می شود. مقوله روششناسی آموزش مجرایی بسیار ظریف در انحراف فکری و عملی هنرجویان داستان به سمت مبانی غربی- اومانیستی است که ظهور و بروز آن را میتوان حتی در برخی آثار داستانی اهل بیت که مربیان و مدرسان داستاننویسی آنها دلداده ادبیات غرب بودهاند مشاهده کرد. این خسارت زمانی بیشتر میشود که نگاه ابزار محور به ادبیات داستانی غرب اساسا برخی مدیران فضای داستانی کشور را نسبت به هدفمندبودن روشها و جهتدار بودن آنها بی توجه ساخته است.
در حوزه استاد و مربی داستاننویسی وضعیت بسیار اسفبار است. جریان ادبی متعهد به ارزشهای انقلاب و دفاع مقدس در انتخاب استاد داستاننویسی که حتی المقدور، جوان ، مشرف بر مباحث نظری داستان ، متخلق به اخلاق الهی، خوش بیان، حتی المقدور شناخته شده و مولف باشند با تنگنای جدی مواجه است. واقعیت آن است که برخی مدرسان اولیه دوره پس از پیروزی انقلاب اسلامی از دنیا رفته یا در حال بازنشسته شدن هستند و ادبیات بالضروره نیازمند مدرسان جوان و فعال است که متاسفانه در این زمینه کاری انجام نشده است. اما وضعیت موجود که تداعیکننده از هم گسیختگی جدی در حوزه آموزش داستان است چرا و چگونه شکل گرفته است؟ این خود نیازمند پژوهش و واکاوی جدی است. برخی اساتید دهههای نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی در طول چند دهه صرفا تربیت داستاننویسان را مدنظر قرار دادهاند و عملا برنامهای برای تربیت مدرسان داستاننویسی نداشتهاند. تعداد منابع محدود تولید شده – و نه ترجمهای- در این باره نیز بیش از هر چیز تلاشی برای تعریف عناصر داستان و پاسخ به چیستی و کارکرد آنها برای مخاطبان مبتدی است. در میان منابع به ندرت میتوان آثاری را یافت که جنبه کارگاهی داشته و روشهای تدریس داستان را مدنظر قرار داده باشند. اما فرایند داستاننویسی و برگزاری کارگاههای داستان با بالاتر رفتن سطوح مخاطبان و پیچیدهتر شدن فنون داستاننویسی بغرنجتر و دشوارتر میشود. طبعا مرور برخی مفاهیم اصلی و کلیدی در داستاننویسی و تعارف رایج در آن کار چندان مشکلی نیست. اما کار در حوزههای مضاف دیگر از جمله آموزشهای قالبی (داستانک، داستان کوتاه، داستان مینیمال)، آموزش گونه محور (داستان دفاع مقدس، داستان فانتزی، داستان تاریخی، داستان انقلاب) یا آموزش تکنیکهای نوپدید و تلفیقی از ادبیات داستانی معاصر تا روایتهای داستانی کهن، یا نحوه استفاده بهینه از برخی سبکها و مکتبهای ادبی دیگر چون رئالیسم جادویی در حوزه ادبیات فرا واقعگرای دینی از صعوبت بیشتری برخوردار است. گرچه بعضا طراحیهای کلی درباره دورههای مقدماتی، متوسط و پیشرفته نویسندگی صورت گرفته است اما به نظر میرسد این تقسیمات اولا کلی و غیرجزیی و ثانیا غیر نافع و غیرکاربردی هستند.
حرکت به سمت تئوریپردازی در حوزه آموزش داستان و تربیت مدرسان و مربیان داستان قطعا با دشواریهای علمی و عملی متعددی همراه خواهد بود. بخشی از بدنه ادبیات داستانی معاصر در مقابل چنین نهضتی مقاومت خواهد کرد. برخی مدرسان داستان شیوههای پیشنهادی را برنخواهند تابید. با این وجود گشودن این باب در فضای ادبیات داستانی کشور خاصه توسط جریان ادبی متعهد یکی از ضرورتها است. واقعیت آن است که چشمانداز ادبیات داستانی متعهد بدون برنامهریزی در حوزه آموزش داستان روشن نخواهد بود.