معرفی و ضرورت مواجهه انتقادی با سند ۲۰۳۰
نوشتاری از دکتر حسین رمضانی عضو هیات علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
- معرفی دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار
«دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار»، ازجمله اسناد ارائه شده از سوی سازمان ملل متحد است. این دستورکار، چنانکه در متن آن قید شده است، دستورکاری جهانی است. با توجه به تصویب این دستورکار در مجمع عمومی سازمان ملل، معاهدهای سیاسی و بینالمللی محسوب میشود. مطابق آنچه در صفحۀ اینترنتی سازمان ملل متحد دربارۀ دستورکار یادشده آمده است، هفده هدف توسعۀ پایدار (SDGs) در قالب «دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار» در سپتامبر ۲۰۱۵ مورد پذیرش سران کشورها قرار گرفت تا در پانزده سال آینده، تمامی کشورهای جهان، در راستای این اهداف، تلاشهای خود را برای پایان بخشیدن به همۀ اشکال فقر، جنگ، نابرابری و تغییرات آبوهوایی به کار گیرند؛ با این اطمینان که هیچ کشوری در تحقق بخشیدن به این اهداف عقب نخواهد ماند.
توسعۀ پایدار مطابق تعریفی که از آن در پایگاه اینترنتیِ مؤسسۀ بینالمللی توسعۀ پایدار ارائه شده، «توسعهای است که نیازهای نسل فعلی را برآورده میسازد بدون آنکه حق و توان نسل آینده را در برآوردن نیازهایشان از منابع طبیعی و محیطزیست به مخاطره اندازد.» اهداف هفدهگانۀ بیانشده در دستورکار ۲۰۳۰، مطابق اظهارات ارائهدهندگانش، اهدافی جهانی و ناظر به ابعاد سهگانۀ توسعۀ پایدار یعنی اقتصاد، اجتماع و محیطزیست هستند.
این اهداف در امتداد طرح اهداف هزاره (MDGs) و حسب آنچه ادعا و بیان شده است، در جهت پایان بخشیدن به همۀ اشکال فقر ساخته و پرداخته شدهاند. اهداف جدیدِ ارائهشده در دستورکار ۲۰۳۰، اهدافی یکپارچه هستند که تمامی کشورهای فقیر و ثروتمند و کشورهای با درآمد متوسط را بهسوی ارتقای رفاه و بهروزی، از طریق حمایت از زیستکرۀ زمین فرامیخوانند. بر پایۀ آنچه بیان شده است، ارائه دهندگان این اهداف، به این درک و تشخیص رسیدهاند که برای پایان دادن به فقر بایستی دست در دست هم، از راهبردهایی استفاده کرد که در ضمن ایجاد رشد اقتصادی، به نیازهای اجتماعی ازجمله آموزش و پرورش، سلامتی و تأمین اجتماعی و همچنین حفاظت از محیط زیست در برابر تغییرات آبوهوایی توجه دارند. - ضرورت مواجهۀ انتقادی با دستورکار ۲۰۳۰
مواجهۀ انتقادی با دستورکار ۲۰۳۰ بهعنوان سندی که در راستای جهتدهی به رشد، توسعه و پیشرفت کشورهای جهان ارائه شده است یک ضرورت جدی است. ضرورت اقدام نمودن به این مواجهه، مبتنی بر ارزشهایی که میآفریند قابل سنجش، ارزیابی و تبیین است.
اولاً، این مواجهۀ انتقادی از منظری ایجابی، دارای ارزش تعلیمی است. بدینمعنا که دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار، علیرغم، جهتگیریهای معرفتی، ارزشی و فرهنگیاش که در بسیاری موارد، در تنافر با مبانی معرفتی، ارزشی و فرهنگ اسلامی است، از منظری تحلیلی، دارای برخی دلالتهای نظری، ارزشی، روشی و فنیِ قابل استفاده است. این بدان معناست که ارزشهای علمی این دستورکار برای نخبگان حوزوی و دانشگاهی کشور قابل استفاده است.
باید دقت داشت، گفته شد، ارزشهای علمی، نه ارزشهای راهبردی. به زعم نگارنده، بهلحاظ راهبردی این دستورکار، یکی از مهمترین مؤلفههای فعالشده در راستای تحقق یافتن پروژۀ جهانیسازی است. ازاینرو، این دستورکار از منظری راهبردی، از همۀ مطالب آمده در متن، در راستای اهداف و جهتگیری راهبردی خود استفاده خواهد کرد؛ لکن از منظر تحلیلی، زمانی که دستورکار ۲۰۳۰، مورد بررسی قرار گیرد و گزارهها و دلالتهای مثبت و منفیِ آنها تحلیل شوند، میتوان از برخی مطالب آن، بهخصوص محتوای روشی آن در زمینۀ روش سندنگاری، سیاستگذاری و سازوکارهای اجراییسازی اسناد در سطوح منطقهای و بینالمللی استفاده نمود.
ثانیاً، این مواجهۀ انتقادی از منظری سلبی، دارای ارزش تهذیبی است. بدینمعنا که دستورکار ۲۰۳۰، نقطۀ کانونی فرایند سیاستگذاریِ گفتمان توسعه در سطح جهان است؛ ازاینرو، این دستورکار، چه در لفافۀ اهداف و سیاستها و چه بهطور صریح، در حال آشکارسازیِ بسیاری از مبانی، اولویتها و خطمشیهای نظام سلطۀ لیبرال سرمایهداری است. درک این معنا، مستلزم، پالایش و تهذیبِ سیاستها و جهتگیریهای توسعه و پیشرفتِ کشور است، بهگونهای که روند توسعه و پیشرفت کشورِ ما، در راستای اهداف جهانیِ نظام لیبرال سرمایهداری مصادره نشود؛ و ما با دستان خود، کشور و سرمایههای آن را به ابزاری برای تحقق اهداف نظام سلطۀ جهانی تبدیل نکنیم.
ثالثاً، این مواجهۀ انتقادی از منظری تمدنی، دارای ارزش تأسیسی است. بدینمعنا که یکی از مهمترین مقدماتِ احیای تمدن نوین اسلامی در امتداد گفتمان انقلاب اسلامی، نقد روشمند، دقیق و منصفانۀ تمدن غرب است. نقادی دستورکار ۲۰۳۰ با توجه به جایگاه راهبردیِ آن یکی از مواضع جدی و ضروری نقادی تمدن غرب است. برای این منظور، لازم است به ابعاد تاریخی و تمدنی، دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار توجه شود. - نظام مسائل، دالّ مرکزی و پرسش محوری
در اینجا این پرسش بسیار مهم پیش روی ما قرار دارد که چرا نظام لیبرال سرمایهداری، در این مقطع تاریخی، از طریق سازمان علمی، فرهنگی و تربیتی ملل متحد و برنامۀ توسعۀ ملل متحد و در لفافۀ «توسعۀ پایدار»، پروژۀ جهانیسازی را وارد مقطع جدیدی نموده است؟
برای درک بهتر این سؤال، این توضیح لازم است که تا این مقطع از زمان، نظام لیبرال سرمایهداری، ایدۀ امپریالیستیِ جهانیسازی خود را بر مبنای آموزۀ دستنامریی آدام اسمیت و از مجرای هواهای نفسانی نرمخو یعنی پیجویی منفعت شخصی و محوریت بخشیدن به سرمایهدار بهعنوان انسان پیشرو و کارآفرین، به جلو رانده و تحقق بخشیده است. این امپریالیسم، از مجرای دولتها، و با توسل به نفوذ سیاسی، یا خشونت، چپاول و تجاوز، تغییرات سیاسی و اجتماعیِ مد نظر خود را اِعمال نموده است. چنانکه از طریق شرکتهای چندملیتی، شبکۀ اقتصاد، سیاست و فرهنگ جهانی را در چنبرۀ خود درآورده است. مطلب مهم، اما، اکنون این است که نظام سلطه، تا پیش از ارائۀ دستورکار ۲۰۳۰ و پیش از آن، دستورکار ۲۰۱۵ و اهداف هزاره، هیچگاه ایدۀ جهانیسازیِ مورد نظر خود را اینچنین آشکار و رسوا عرضه ننموده بود و برای تحقق یافتن آن، سازوکار گستردهای را که اینک در راستای عملیاتی نمودن دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار میبینیم، راهاندازی نکرده بود. این مسئلۀ مهمی است که پاسخ به پرسش از چراییِ آن، بایستی بر اساس مطالعات دقیق تدارک شود. تردیدی نیست که مواجهه با جهان اسلام و بهطور خاص گفتمان انقلاب اسلامی و توانمندیهای تمدنی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی ایران، یکی از عوامل اصلی دخیل در این تحول است.
چنانکه رهبر انقلاب اسلامی (حفظه الله) مقطع زمانی حاضر را دوران پیچ تاریخی مهمی معرفی نمودند، در مواجهۀ انتقادی با دستورکار ۲۰۳۰ نیز بایستی به ماهیت، هویت، ابعاد و لوازم این تحول و تغییر مسیر تاریخی توجه نمود. - شیوۀ مواجهۀ انتقادی و نحوۀ سازماندهیِ مطالب
در مواجهه با این دستورکار، به دو شیوه میتوان به تحلیل و نقد اقدام نمود؛ نخست آنکه نقادی، متنمحور باشد، دوم آنکه نقادی بدون ارجاع مستقیم به متن، فرامتنی، ناظر به فضای نظری و اندیشهمحور باشد. تحلیل و نقادی در این نوشتار، با توجه به لزوم مواجهۀ دقیق با محتوا، عموماً متنمحور بوده و مطالب توضیحی و انتقادات، به شکلی تعلیقهوار و ناظر به متنِ دستورکار ارائه شدهاند.
در فصل اول، به ابعاد فرامتنیِ دستورکار یادشده پرداخته شده است. در فصل دوم، متن دستورکار، تحلیل و نقادی شده است. طبعاً با اتخاذ چنین شیوهای، مطالب انتقادی، ذیل متن و در قالب چینش و ترتیب مباحث خودِ دستورکار عرضه خواهند شد. در فصل سوم، انتقادات در ده محور، به شرح ذیل، جمعبندی و ارائه شدهاند.
۱٫ آسیبهای بنیادین ناظر به مبانیِ دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار
۲٫ آسیبهای ناظر به واقعیتها و عینیتهای موجود یعنی بررسی تعارضات دستورکار حاضر با واقعیتهای موجود در حوزۀ زیستِ جهانی (فرهنگ، جامعه، اقتصاد، سیاست، امنیت، آموزش، و…)
۳٫ آسیبهای ناظر به نقصان تبیینی، تضاد و تهافتهای اهداف و راهبردها
۴٫ آسیبهای ناظر به روشها و ابزارهای سیاستیِ تعبیهشده در دستورکار
۵٫ مخالفتها با قانون اساسی
۶٫ مخالفتها با گفتمان معرفتی، ارزشی، فرهنگی و رفتاریِ انقلاب اسلامی در سطح ملی، منطقهای و جهانی
۷٫ مخالفتها با فرهنگ معیار در جامعۀ ایرانی
۸٫ مخالفتها با سیاستهای ابلاغی از سوی رهبر انقلاب اسلامی (حفظه الله) و اسناد بالادستی
۹٫ مخالفتها با سازوکار تقنینی و قوانین وضعشدۀ کشور از سوی مجلس شورای اسلامی در موضوعات، اهداف و سیاستهای درج شده در دستورکار ۲۰۳۰
۱۰٫ مخالفتها با آییننامهها و رویههای متداول اجراییِ وضعشده از سوی دستگاهها و دوائر دولتی در موضوعات، اهداف و سیاستهای درج شده در دستورکار ۲۰۳۰٫
چنانکه ملاحظه میشود، چهار محور نخست از میان این ده محور، آسیبهایی هستند که دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار، بهمثابه یک سند با آنها درگیر است، فارغ از نسبتش با موجودیت، هویت و شرایط کشور ما. شش محور بعدی، اما، معطوف به شناسایی مخالفتهای این دستورکار با موجودیت، هویت و شرایط جمهوری اسلامی ایران است.