چرخش مدیریتی جوان‌گرایانه در انقلاب

مهدی جمشیدی 

عضو هیات علمی گروه فرهنگ‌پژوهی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی

بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب باید گفت: اوّلاً، نگارشِ بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، به‌مثابهِ کاری از جنسِ سیاست‌گذاری/ راهبردپردازیِ کلان، اقدامی در راستای وظایفِ ولیّ‌فقیه بوده است. ثانیاً، بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، از مجرای غیررسمی/ پدرانه/ صمیمانه منتشر شده است، یعنی قانون/ بخشنامه/ آئین‌نامه نیست. ثالثاً، بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، خطاب به جوانانِ نسلِ سوّم و چهارمِ انقلاب، نگاشته شده، نه حاکمان/ مدیران/ مجریان. رابعاً، گامِ اوّلِ انقلاب، به‌دلیلِ ضرورتِ چرخشِ نخبگان/ مسئولان/ کارگزاران، پایان یافته است. خامساً، در بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، گامِ اوّلِ مشتمل بر هست‌ها و نیست‌های انقلاب/ توصیف‌ها است، و گامِ دوّم، مشتمل بر بایدها و نبایدهای انقلاب/ تجویزها. سادساً، در مرحلۀ گامِ دوّمِ انقلاب، ما به‌مثابهِ جوانانِ انقلابی، باید عامل/ مجری/ میدان‌دار باشیم، نه منتقد/ حاشیه‌نشین/ منزوی. سابعاً، باید اندیشه‌ها/ گفته‌ها/ نکته‌های راهبردیِ رهبرِ انقلاب را اوّلاً، به نظریه‌های علمیِ معتبر و متقن، ثانیاً به سیاست‌های حاکمیّتیِ همه‌جانبه‌نگر و سنجیده، و ثالثاً به برنامه‌های عملیّاتی و عینی، تبدیل و ترجمه کنیم. نگارنده در این مقاله، تنها به مسألۀ چرخشِ مدیریّتیِ جوان‌گرایانه در انقلاب خواهد پرداخت.

 

[۱]. انقلاب، محتاجِ «خانه‌تکانیِ مدیریّتی» است

یکی از دلالت‌های آشکار، امّا مغفول و حاشیه‌نشینِ بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، این است که انقلاب، محتاجِ «خانه‌تکانیِ مدیریّتی» است و پس از «چهار دهه»، اکنون وقتِ آن رسیده که «جوانانِ مهجور و ناظره‌گر»، عهده‌دارِ «مسئولیّت‌های مهم و اساسی» شوند و «زمامِ امور» را در دست گیرند. ازاین‌رو، در هر یک از بندهای توصیه‌های هفت‌گانۀ بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، رهبرِ انقلاب تصریح تأکید می‌کند که در این زمینه، چشمِ امیدِ من به حضور و کارپردازیِ جوان‌هاست. بدین‌ترتیب، یکی از دلایلِ نگاشته‌شدنِ بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب خطاب به جوانان، این است که دورانِ مدیریتّ و حکمرانیِ جوانان فرارسیده و کسانی‌که تاکنون، عهده‌دارِ مسئولیّت‌های مختلفِ در نظامِ جمهوریِ اسلامی بوده‌اند، باید «مجال» دهند که دیگران نیز، توانمندی‌ها و خلّاقیّت‌های خود را نمایان و محقّق کنند و به‌خدمتِ هدف‌های انقلاب بگمارند. پس بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، تنها یک بیانیّۀ «نظری و توصیه‌وارِ محض» نیست که با عالَمِ «عین» و «عمل»، بیگانه باشد و بر اساسِ آن، جوانان باید همانندِ گذشته، فقط به مجموعه‌ای از «فعّالیّت‌های غیررسمی و گفتمانی» بپردازند و از عرصۀ «عمل و اقدامِ رسمی و حاکمیّتی»، برکنار باشند. از این دلالتِ واضح، هرگز نباید به‌سادگی عبور کرد و اهمّیّت و فضیلتِ آن را نادیده انگاشت؛ چراکه جدّی‌انگاشتنِ این دلالت و کوشش در راستای تحقّقِ آن، بر سرنوشتِ انقلاب و کارآییِ آن، تأثیرِ بسیار تعیین‌کننده و بنیادی خواهد نهاد.

 

[۲]. رهبرِ انقلاب احساس کرد که دراین‌باره، «مسئولیّتِ خاص» دارد

این‌که خودِ آیت‌الله خامنه‌ای به‌عنوانِ «رهبرِ نظامِ جمهوریِ اسلامی»، به این مسأله پرداخته و خواستارِ «تحوّل و چرخشِ مدیریّتی» شده، ضلعِ دیگری از این بحث است که درخورِ توجّه و مداقّه است. ایشان می‌توانست خود را از پرداختن به این مسألۀ «مناقشه‌برانگیز» و «مخالف‌ساز»، که به‌طورِ طبیعی، عدّه‌ای از حاکمان و کارگزارانِ کنونی را ناخرسند می‌کند، برکنار دارد و اصلِ این راهبرد را به دیگران واگذار کند، یا دست‌کم، این‌اندازه بر آن، تأکید و اصرار نورزد و آن را به «نقطۀ کانونی» متنی به اهمّیّتِ بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب ننشاند تا به‌این‌واسطه، از گزند و نارضایتیِ بافتِ فعلیِ قدرت، در امان بماند، امّا ایشان چنین نکرد:

دَم نمی‌گردد سخن، بی‌لطف و قهر

بر گروهی شهد و بر قومی‌ست، زهر

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ چهارم؛ بیتِ ۱۳۶).

ایشان احساس می‌کند که خودش در برابرِ این مسأله، «مسئولیّتِ خاص» بر عهده دارد و باید از طریقِ مطرح‌کردنِ آن و دعوتِ جوانان به حرکت در راستای آن، «حرکتی تازه» به‌وجود بیاورد. به‌عبارت‌دیگر، ایشان می‌خواهد از ظرفیّت و توانمندیِ سیاسی و اجتماعیِ خویش، دراین‌جهت استفاده کند تا این دغدغه، معطّل و معوّق نماند و عملیّاتی شود. اگر ایشان چنین نمی‌کرد، به‌قطع، نسلِ جوان باید همچنان در حاشیه به‌سرمی‌بُرد و تا سالیانِ سال، واقعیّت‌های حکمرانی را از دور، فقط نظاره می‌کرد:

ذوقِ آزادی ندیده جانِ او

هست صندوقِ صُوَر، میدانِ او

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ ششم، بیتِ ۴۵۱۰).

 

[۳]. «عظمتِ نقشِ نیروی جوانِ متعهّد»، یکی از نقاطِ اصلیِ بیانیّه است

به باورِ رهبرِ انقلاب، بیانیّۀ گامِ دوّمِ انقلاب، یک «ترسیمِ کلّی از گذشته و حال و آیندۀ انقلاب» است که «چهار نقطۀ اصلی» را شامل می‌شود: «عظمتِ انقلاب، هم از لحاظِ وقوع و هم از لحاظِ ماندگاری»؛ «عظمتِ راهِ طی‌شده و کارکرد انقلابِ تا امروز»؛ «عظمتِ چشم‌اندازی که باید به آن برسیم»؛ و «عظمتِ نقشِ نیروی جوانِ متعهّد»(آیت‌الله خامنه‌ای؛ در دیدارِ دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). در اینجا، تأکید بر روی دو مقوله است: یکی نیروی جوان، و دیگری تعهّدِ نیروی جوان. پس نقشِ جوانی که در مسیرِ پیشِ رو و در رسیدنِ چشم‌اندازِ موردِ نظر، «احساسِ تعهّد و مسئولیّت» می‌کند، عظیم است، نه نقشِ نه «هر جوانی»(همان). به‌عبارت‌دیگر، دانشجویی که «متعهّد نباشد»، یا «سرگرمِ کارهای بی‌ربط باشد»، اگر تأثیرِ منفی بر پیشرفتِ کشور نگذارد، دست‌کم «هیچ تأثیرِ مثبتی» نمی‌گذارد(همان). از جهتِ جوان‌بودن نیز، ایشان می‌گوید منظورم از جوان، فقط جوانِ بیست‌ساله نیست، بلکه «سی‌ساله‌ها»،‌ «سی‌وپنج‌ساله‌ها» و «چهل‌ساله‌ها» هم جوان هستند(همان). به‌هرحال، مسأله این است که حرکتِ انقلاب در گامِ دوّم، به‌صورتِ طبعی، با «محوریّتِ جوانِ متعهّد» است(همان). پس «نیروی محرّکه» و «عاملِ پیش‌برندۀ» انقلاب در گامِ دوّم، جوانانی ازاین‌دست هستند و این امر، بدان‌سبب است که پس از گذشتِ چهار دهه از انقلاب، خواه‌ناخواه، باید نیروهای سیاسیِ فعّال که در طولِ این‌مدّت، مدیریّت‌ها را در اختیار داشته‌اند، فرسوده شده‌اند و هرآنچه‌که از خلّاقیّت و عقلانیّت بهره داشته‌اند، به‌کار بسته‌اند و سخنِ تازه و راه‌کارِ متفاوت ندارند، درحالی‌که انقلاب در هر مقطعِ تاریخی، نیازمندِ نوآوری‌ها و ابتکاراتِ گوناگون است. ازاین‌رو، باید «نیروهای تازه‌نفس و نوپا»، به عرصۀ عمل و تدبیر وارد شوند تا انقلاب، دچارِ «جمود» و «توقف» نشود:

پیر، عقل آمد نه آن موی سپید

مو نمی‌گنجد درین بخت و امید

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ سوّم، بیتِ ۲۲۸۰).

 

[۴]. لازمۀ «تحوّلِ عظیم در نظامِ مدیریّت» ورادشدنِ عاملانِ تازه‌نفس است

آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: جوانان می‌توانند یک «تحوّلِ عظیم در نظامِ مدیریّتِ کشور» به‌وجود بیاورند(آیت‌الله خامنه‌ای؛ در دیدارِ دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸)، این در حالی است که تداوم‌یافتنِ نظامِ مدیریّتیِ کنونی، به‌وقوعِ تحوّلِ بزرگ نخواهد انجامید و «کاستی‌ها» و «نقص‌ها»، همچنان باقی خواهند ماند. لازمۀ تحوّلِ عظیم، ورادشدنِ انسان‌های «بیرون از ساختار» و «تازه‌نفس» است که ظرفیّت‌ها و قابلیّت‌های جوانانۀ فراوانی برای «بازاندیشی» و «تجدیدنظر» دارند و می‌توانند بارِ سنگینِ «دگرگونی‌های جهش‌وار» را بر دوش گیرند. کسانی‌که در طولِ دهه‌های گذشته، همواره در درونِ ساختارهای مدیریّتی بوده‌اند و به آفت‌ها و آسیب‌های آنها عادت کرده‌اند، «انگیزه» و «دغدغه‌«ای برای پدیدآوردنِ تحوّل ندارند. ازاین‌گذشته، اُنس با ساختارها و مناسباتِ کنونی، موجبِ «محافظه‌کارشدن»‌شان نیز گردیده و اغلب، آنها را از «آرمان‌های بلند و فراساختاری»، دور کرده است. «تحوّلِ عظیم در نظامِ مدیریّتِ کشور»، فقط یک امکان نیست، بلکه یک ضرورت است؛ ضرورتی که به مطالبۀ عمومی و مردمی تبدیل شده است؛ چنان‌که مردم، از ناکارآمدی و ضعف‌های کوچک و بزرگِ ساختارهای دیوان‌سالارانۀ رسمی، خسته و کلافه شده‌اند و زبان به اعتراض و انتقادِ شفاف گشوده‌اند. نه‌تنها این قبیل انتقادها، گسترشِ اجتماعی یافته‌ و فراگیر شده‌اند، بلکه از نظرِ شدّت و غلظتِ نیز، افزایشِ چشمگیر و مخاطره‌آمیز داشته‌، و حتّی گاه، به تنش‌ها و تظاهرات و تجمعاتِ خیابانی نیز تبدیل شده‌اند. این وضعِ خاص و حسّاس، فوریّت و اهمّیّتِ تغییرهای اساسی را بیشتر نمایان می‌سازد.

 

[۵]. تحوّلِ مدیریتی، باید «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بَلبشویی»

چالشِ بنیان‌برافکن و بسیار مخرّبِ این دگرگونیِ مدیریّتی، گرفتارشدن در تلۀ «بی‌نظمی» و «هیجان‌زدگی» و «اغتشاش» است. ازاین‌رو، رهبرِ انقلاب تأکید می‌کند که باید فرایندِ ورودِ جوانان به جریانِ حرکت به‌سمتِ آن چشم‌انداز، «معقول» و «منضبط» باشد، نه «غوغاسالارانه» و «بَلبشویی». و این ملاحظه، به چند چیز نیاز دارد: اوّلاً، باید عناصرِ درگیر در این صحنه را شناخت؛ ثانیاً، حرکت باید «جهت‌گیریِ مشخّص» داشته باشد که به‌سمتِ جامعۀ اسلامی یا تمدّنِ اسلامی است؛ ثالثاً، یک عاملِ امیدبخش و نقطۀ روشن باید وجود داشته باشد که عبارت است از ظرفیّت‌های ملّی(همان). نقطۀ ضعفِ مهمِ ما، «فقدانِ راهبرد» یا «راهبردپردازیِ سطحی» است و این ضعف، در قابلِ «قشری‌اندیشی» و «بی‌تعادلی» و «تلاطم‌های نسنجیده»، بازتولید می‌شود:

تیغِ چوبین را مبر در کارزار

بنگر اوّل، تا نگردد کار، زار

(مثنویِ معنوی، دفترِ اوّل، بیت‌های ۱۷۱۴).

به‌خصوص ازاین‌جهت که نیروهای انقلابی، همواره از سوی نفوذی‌ها و لیبرال‌ها، به «تندروی» و «عدم‌عقلانیّت» متهم شده‌اند، هرگونه «نسنجیده‌کاری» و «ناپختگی» و «غوغاسالاری»، به‌شدّت به ضرّرِ ما تمام خواهد شد و این حرکتِ نو و نافع را تخریب خواهد کرد:

صبر باشد مشت‌های زیرکان

هست حلوا، آرزوی کودکان‌‌

هر که صبر آورد، گردون بر رود

هر که حلوا خورد، واپس‌‌تر رود

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ اوّل؛ بیت‌های ۱۶۰۱-۱۶۰۲).

پس باید باحسّاسیّتِ زیاد، از «ثبات» و «معقولیّتِ» حرکت، مراقبت کرد و هرگز مجال نداد کسانی‌که گرفتارِ نادانی و سفاهت هستند، «سرآمدان» و «برجستگانِ» جریان انقلابیِ جوان معرفی شوند. چنین چهره‌های، همه‌چیز را یک‌جا و ناگهان، خراب می‌کنند و اساس و کیانِ گفتمانِ انقلابی را زیرسئوال می‌برند و بر جایگاهِ «متهم» می‌نشانند. «سفها» که به میدان وارد شوند و عنان و زمام ِکار را در دست گیرند، «عقلا» به حاشیه خواهند رفت و از خوفِ تبعاتِ منفی، دست از کار خواهند کشید:

احمقان، سرور شدستند و ز بیم

عاقلان، سرها کشیده در گلیم

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ چهرام، بیتِ ۱۴۵۲).

هشدار و هشدار! همواره نهضتِ گامِ دوّمِ انقلاب از سوی قشری‌های فرصت‌سوز و مدّعی، مصادره‌به‌مطلوب نشود و این فکرِ مبدعانه و راه‌گشا، حواشیِ غیرقابل‌دفاع پیدا نکند.

 

[۶]. تحقّقِ این امر، بر عهدۀ «نخبه‌های فکریِ حلقه‌های میانی» است

«راهکارهای عملی» برای این‌که ما به‌عنوانِ یک جوان، واردِ میدان شویم، عبارت است از «هدایت»، «تمرکز»، «پیگیری»، «فعّالیّتِ پی‌درپی و لحظه‌به‌لحظه» برای این‌که بتوان کاروانِ عظیمِ جامعه، و مهم‌تر از همه «جوان‌های جامعه»، را به‌پیش برد. تحقّقِ این امر، به‌عهدۀ «نخبه‌های فکریِ جریان‌های حلقه‌های میانی» است، نه «رهبری» و نه «دولت»(آیت‌الله خامنه‌ای؛ در دیدارِ دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). این حلقه‌های فکرپرداز، در جایی میانِ حاکمیّت و جامعه دارند؛ چنان‌که به‌طورِ غیررسمی و خارجِ از ساختارهای سیاسی، فعّالیّت دارند و بر نظامِ سیاسی و جامعه، اثر می‌گذارند. در اینجا نیز باید از توانِ هم‌اینان استفاده کرد؛ باید نخبه‌های فکریِ جبهۀ انقلابی، پا به عرصه گذارند و کار را تدبیر کنند تا این بار، به‌سلامت به منزل برسد. پس اگرچه روندِ حرکت، نیازمندِ «تدبیر» و «سامان‌دهی» است و نباید آن را به‌حال‌خویش «رها» کرد، امّا چنین اقدامی، نباید شأنِ «حاکمیّتی» و «رسمی» پیدا کند و دستی از درونِ حاکمیّت، هدایتِ آن را بر عهده گیرد، بلکه باید «عالی‌ترین سطوح» از نخبه‌های فکریِ جریانِ انقلاب، به میدان آمده و نقشِ پدرانه و برادرانه ایفا کنند. اکنون، کسی‌که ازاین‌نظر، قلّه‌نشین و سرآمد است و هیچ فردِ دیگری در عرضِ وی و هم‌وزنش نیست، علامه محمّدتقی مصباح‌یزدی است که در حکمِ «عقبۀ تئوریکِ نظام» و «عقلِ فعّال و نقادِ انقلاب» است:

امرِ حقّ را باز جو از واصلی

امرِ حقّ را در نیابد هر دلی‌‌

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ اوّل، بیتِ ۲۲۲۹).

ایشان به‌طورِ طبیعی و در جریانِ انتخابی بی‌برنامه و غیرهدفمند، منزلتِ خاصِ خویش را پیدا کرد و به «گرانیگاهِ نیروهای انقلابی» تبدیل شد. باید این موقعیّت را هرچه‌بیشتر، تثبیت و تعمیق کرد و گسترش داد.

 

[۷]. باید یک سلسله «فعّالیّت‌های مقدّماتیِ عینی» آغاز شوند

همچنین آیت‌الله خامنه‌ای، به نمونه‌هایی از کارهایی که می‌توانند نسلِ جوان را در نقش و شأنِ «محوریّتِ حرکتِ عمومیِ جامعه» کمک کنند، اشاره کرده است(آیت‌الله خامنه‌ای؛ در دیدارِ دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸):

الف. «تشکیلِ کارگروه‌های فعّالیّتِ فرهنگی». «مجموعه‌های فعّالِ فرهنگی» می‌توانند در قالبِ «آتش‌به‌اختیار»، تأثیرگذاریِ عمیق داشته باشند. روشن است که جوانِ «متشکّل»، «بافکر» و «صاحبِ ذهنِ فعّال»، می‌تواند روی جوان‌ها تأثیر بگذارد و «حرکت»، «عزم» و «بینش» در مجموعه‌‌ها به‌وجود بیاورد.

ب. «تشکیلِ کارگروه‌های فعّالیّتِ‌ سیاسی». البتّه منظور، «حزب‌بازی» نیست؛ چون حزب‌بازی، کاری است که در آن، «برکت» در آن نیست، بلکه مقصود، رویدادهای سیاسی را «شناختن» و «فهمیدن» و «تحلیل‌کردن»، و آن‌گاه «منتقل‌کردن» است. این، «یکی از کارهای بسیار اساسی» است که حرکتِ عمومیِ جامعه را شکل می‌دهد و تسریع می‌کند.

ج. «تشکیلِ کارگروه‌های فعّالیّتِ‌ خدماتی». از قبیل کارهایی که گروه‌های جهادی انجام می‌دهند.

د. «تشکیلِ کارگروه‌های فعّالیّتِ‌ اجتماعی».

هـ . «تشکیلِ میزگردها و کرسی‌های آزاداندیشی در دانشگاه‌ها». من به‌صورتِ «مکرّر»، بر این امر «تأکید»، و به آن «توصیه» کرده‌ام، امّا بااین‌حال، «پیشرفتِ زیادی نداشته است».

البتّه روشن است که بعضی از جوانان، در «اندیشه‌ورزی» پیشرو هستند، و بعضی‌ نیز در «اجرا». رهبرِ انقلاب، براین‌باور است که این کارها، باید به‌وسیلۀ جوان‌ها برنامه‌ریزی شود، تا نتیجۀ آنها که عبارت است از «کشاندنِ نسلِ جوانِ متعهّد به عرصۀ مدیریّتِ کشور»، تحقّق یابد. به‌بیان‌دیگر، «ورودِ نسلِ جوان به عرصۀ مدیریّت»، از این راه‌ها اتّفاق می‌افتد(همان). پس باید یک سلسله «فعّالیّت‌های مقدّماتی» آغاز شوند یا با شدّتِ بیشتری ادامه یابند تا «تجربه‌ای عینی و محسوس»، در «حافظۀ مردم» ذخیره شود و همگان «مشاهده» کنند که جوانانِ انقلابی، «توانمند» و «مستعد» هستند و همچنان‌که در قالبِ «دولتِ سایه»، گره‌گشایی و حلّ‌مسأله کردند، در ابعادِ دولتِ واقعی و کلان نیز قادرند «گام‌های بلند» بردارند و «تحوّلاتِ بزرگ» پدید آورند. این تجربه، هم «تجربه‌ای مفید و درس‌آموز» برای خودِ نیروهای انقلابی است:

دانشِ آن بود، موقوفِ سفر

ناید آن دانش به تیزیِ فَکَر

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ ششم، بیتِ ۴۱۸۴).

و هم موجبِ «شکل‌گیریِ حسِ اعتماد و باور در مردم نسبت به آنها» می‌شود:

آن‌که یک دیدن کند ادارکِ آن

سال‌ها نتوان نمودن از زبان

(مثنویِ معنوی، دفترِ سوّم، بیتِ ۱۹۹۴).

 

 

 

[۸]. «دولتِ جوانِ حزب‌اللهی»، نگرانی‌ها و غصّه‌ها را پایان می‌دهد

حاصلِ استقراریافتنِ «دولت جوان و حزب‌اللهی» چیست؟ آیت‌الله خامنه‌ای پاسخ می‌دهد: «چنانچه إن‌شاءالله شما جوان‌ها با این حرکت‌ها پیش بروید و زمینه را برای روی‌کارآوردنِ یک دولتِ جوان و حزب‌اللهی آماده کنید، بسیاری از نگرانی‌ها و غصّه‌های شما پایان خواهد پذیرفت.»(آیت‌الله خامنه‌ای؛ در دیدارِ دانشجویان؛ ۱ خرداد ۱۳۹۸). ایشان باز هم تصریح می‌کند که به‌طبع، اگر نسلِ جوان واردِ «عرصۀ مدیریّت» شد، و «مدیرانِ ارشدِ نظام»، از جملۀ «جوان‌های متعهّدِ حزب‌اللهی» شدند، حرکتِ عمومیِ کشور نیز «سرعت» خواهد یافت(همان). این گفته بدان‌معنی است که علّت‌العلل و ریشۀ مشکلات و معضلات، این است که قدرتِ سیاسی، در اختیارِ نیروهای «جوان» و «حزب‌اللهی» نیست، بلکه کسانی در رأس قرار دارند که فاقدِ این خصوصیّات هستند. این «جمع‌بندی» در زمانی‌که چهل‌سال از انقلاب گذشته و دولت‌های متعدّدی، یکی پس از دیگری، قدرت را به‌دست گرفته و تجربه‌های عملیِ متفاوتی را رقم زدند، بسیار ارزشمند است و باید به‌دقّت، درباره‌اش اندیشید. ایشان، «گِرهِ اصلی» و «حلقۀ مفقوده» را یافته و اینک پس از دهه‌ها، آشکارا بر روی آن تأکید کرده و در پیِ تحقّقِ آن است. ازاین‌رو، کسانی‌که در تحلیل‌های خویش، به‌سوی عواملِ دیگری حرکت کرده و خواستارِ تغییراتی از قبیلِ «ساختارهای درونیِ نظام» و «قانونِ اساسی» و «مسئولیّت‌ها و اختیارات» و … هستند، گرفتارِ خطا شده‌اند و به‌جای حلّ مشکل، «مشکلاتِ تازه» پدید خواهند آورد. سخنِ صواب و متقن، که تمامِ «تجربه‌های عینی و واقعیِ» دورۀ پس از انقلاب، آن را تأیید می‌کند، همین است که باید در «کارگزاران» و «حاکمان»، تجدیدنظر کرد و اجازه نداد، «نااهلان» و «غیرانقلابی‌ها»، بلکه حتّی «ضعفای سست‌عنصر» و «متوسطانِ کم‌بضاعت»، زمامِ امور را در دست گیرند و از شتابِ حرکتِ تکاملیِ انقلاب، بکاهند، یا انقلاب را به بیراهه سوق دهند. امّ‌المسائلِ انقلاب، «مدیران و مسئولانِ غیرانقلابی» هستند که دل در گروِ آرمان‌های انقلاب ندارند و به‌دنبالِ منافعِ شخصی و خواسته‌های حقیرِ مادّیِ خویش هستند و با تلاشِ جهادی و متراکم، بیگانه‌اند:

چون‌که با حقّ، متّصل گردید جان

ذکرِ آن، این‌ست و ذکر، این‌ست آن

خالی از خود بود و پُر از عشقِ دوست

پس زِ کوزه، آن تَلابد که دروست

(مثنویِ معنوی؛ دفترِ ششم؛ بیت‌های ۴۰۴۰-۴۰۴۱).

 

[۹]. دفاعِ مقدّس، عرصۀ درخششِ مدیریّت‌های جوانانه بود

انقلابِ اسلامی، سرشار از تجربه‌های مدیریّت‌های کامیاب و موفّقِ جوانان است. نه‌فقط خودِ انقلاب بر شانه‌های جوانان تکیه زده بودند و این جوانان بودند که جریانِ نهضتِ اسلامی را پیش بردند و پس از سال‌های مجاهدت و کوشش، انقلاب را به پیروزی رساندند، بلکه پس از پیروزی و در مرحلۀ بازسازی نیز، دوباره جوانان در صحنه حاضر شدند و انقلاب را با شتابی خیره‌کننده و با وجودِ انبوهِ دشواری‌ها و مشقّت‌های طاقت‌فرسا، به جلو حرکت دادند. از نمونه‌های بی‌نظیر و اعجاب‌برانگیزِ این مسأله، مدیریّت‌های جوانانه در دفاعِ مقدّس بود که اتّفاق‌های بزرگی در پدید آورد. در این جنگ، جوانانی به عرصۀ مبارزه وارد شدند، که یا هیچ تجربه‌ای نداشتند یا از تجربه‌های اندکی برخوردار بودند، امّا توانستند در کوتاه‌مدّت، پیشرفت‌های آنچنانی کنند و چشم‌های نخبگان و سرآمدانِ را به خویش خیره نمایند.

به‌عبارت‌دیگر، دفاعِ مقدّس، علاوه‌براین‌که آزمونِ بزرگی برای ملّتِ ایران مردم، آزمونی هم برای «بروزِ استعدادها» بود؛ چنان‌که دفاعِ مقدّس، وسیله‌ای شد برای این‌که «استعدادهای مکنون» در انسان‌ها، به‌شکلِ عجیبی بروز کند. از جمله می‌توان به شهید حسن باقری اشاره کرد. او جوانی بود که واردِ میدانِ جنگ شد، درحالی‌که از مسائلِ نظامی، هیچ اطّلاعی نداشت، امّا در ظرفِ حدودِ «دو سال»، به یک «راهبردپردازِ نظامی» تبدیل شد! این امر، بسیار مهم است! او در سالِ ۱۳۵۹، واردِ جنگ شد و در سالِ ۱۳۶۱، به یک طرّاحِ جنگی تبدیل گشت، درحالی‌که مسیرِ حرکت از یک «سربازِ صفر» به یک «راهبردپردازِ نظامی»، بیش از دو دهه به طول می‌انجامد! این جوان در ظرفِ دو سال، این حرکت را انجام داده بود! همچنین شهید مهدی باکری، در آغازِ جنگ، یک جوانِ دانشجو است که تازه، فارغ‌التحصیل شده بود، و تجربۀ فعّالیّتِ نظامی نداشت، جز این‌که مدّتی سرباز بوده، امّا به دستورِ امام خمینی که سربازها را به خروجِ از پادگان‌ها امر کرد، او هم از پادگان خارج شد. تا مهرماهِ سالِ ۱۳۵۹، او از نظرِ نظامی و جنگی، فردی در این حدّ بوده است، امّا با آغازشدنِ جنگ، در عملیّات‌های بیت‌المقدس، فتح‌المبین و خیبر، همین جوان به یک «فرمانده‌ی زبده‌ی نظامی» تبدیل می‌شود که می‌تواند یک لشکر و گاه، یک قرارگاه را هدایت کند! این «عجیب» نیست؟! این «معجزه» نیست؟! اینها «معجزه‌ی انقلاب» است! این قبیل واقعیّت‌ها، از بس که روشن هستند، موردِ غفلت قرار گرفته‌اند، و کسی توجّه نمی‌کند که یک جوانِ بیست‌وچند ساله و حداکثر سی ساله در وقتِ شهادت، و در اوجِ توانایی‌های نظامی، «از کجا» شروع کرد که به اینجا رسید و در «چه مدّتی» به اینجا رسید؟! دلیلِ عظمتِ کارِ اینها نیز این بود که اوّلاً، پختگانِ نظامیِ ما در ارتش، فکرِ اینها را تأیید می‌کردند؛ و ثانیاً، اینها توانستند یک ارتشِ مجهزِ پشتیبانی‌شده‌ی از سوی قدرت‌های بزرگ را، در عملیّات‌های فوق‌العاده عجیب، آنچنان در محاصره بیندازند که آنها خودشان حیرت کنند!(حضرتِ آیت‌الله خامنه‌ای، در دیدارِ ستادِ برگزاریِ بزرگداشتِ شهداء، ۲۵ آذر ۱۳۹۲).

این‌چنین توفیقات و فتوحاتی، هرگز به منحصر به عرصۀ نظامی نیست، بلکه در عرصه‌های علمی نیز می‌توان به تجربه‌های شگفت‌انگیزی اشاره کرد. ازاین‌رو، جای این پرسش است که اگر در بسیاری از عرصه‌ها، جوانان توانسته‌اند در عمل، توانمندی‌های معجزه‌گونِ خویش را به نمایش بگذارند، چرا این تجربه نباید در عرصۀ سیاست و حکمرانی، به‌وقوع بپیوندد و جمعی از جوانان، عنان و زمامِ امورِ مدیریّتی را در سطوحِ بالا، در دست گیرند؟!

 

نتیجه‌گیری:

[۱]. «ضعف» و «بی‌کفایتیِ» مزمنِ بخش‌هایی از ساختارِ سیاسی – نیروهای سیاسیِ تکنوکرات و لیبرال – موجبِ تزلزلِ اعتمادِ سیاسیِ مردم شده و مناقشات و مجادلاتِ عمومی، همگی به عرصۀ «کارآمدی» و «توانمندیِ» نظامِ سیاسی برای تدبیرِ جامعه، سوق یافته است.

[۲]. به‌نظر می‌رسد بر اساسِ بضاعتِ نیروهای سیاسیِ موجود، اتّفاقِ تازه و خوشایندی رخ نخواهد داد و ما در چرخه‌ای از بازتولیدِ «ناکارآمدی» و «نارضایتیِ اجتماعی»، همچنان غوطه‌ور خواهیم ماند. بنابراین، مسألۀ اصلی عبارت است از زمینه‌سازیِ جدّی برای عبور از «حلقۀ بستۀ مدیریّتیِ کنونی» که فکر و راه‌حلّ تازه‌ای در اختیار ندارند.

[۳]. مهم‌ترین مشکل این است که حلقۀ بستۀ مدیریّتیِ سیصدنفری در درونِ ساختِ دیوان‌سالارنۀ نظامِ سیاسی، هرچه‌که در توان دارند به‌کار گرفته‌اند تا «چرخشِ مدیریّتی»، تحقّق نیابد و آنان، همچنان قدرتِ سیاسی را در میانِ خود، دست‌به‌دست کنند. این مانع که بر قدرتِ سیاسی و قدرتِ اقتصادی و قدرتِ رسانه‌ای تکیه دارد، کار را بر امرِ تحوّل و تجدیدنظرِ مدیریّتی، دشوار کرده است.

[۴]. هر چند به‌صورتِ طبیعی، مقاومت‌های از سوی بافتِ فعلیِ قدرتِ سیاسی که در درونِ ساختار است، صورت می‌گیرد، امّا چنانچه «ارادۀ مردم در انتخابات»، معطوف به «تغییرِ مدیران» باشد، خواه‌ناخواه، در کوتاه‌مدّت و به‌آسانی، «چرخشِ مدیریّتی» نیز تحقّق خواهد یافت. پس باید «ارادۀ قاطع و تفسیرناپذیر در سطحِ اجتماعی» شکل گرفته و به عرصۀ انتخابات، راه یابد.

[۵]. فعّالانِ عرصۀ جامعۀ مدنی به‌معنای عام، قادر به بسیجِ اجتماعی و جهت‌دادنِ به اراده‌های مردم در این زمینه هستند. از ظرفیّت‌های درونِ حاکمیّت نمی‌توان انتظار داشت و نهادهای دیگر نیز این اندازه، اثرگذاریِ اجتماعی ندارند. البتّه هنوز این ایده، به گفتمانِ نخبگانی تبدیل نشده و به‌عنوانِ یک راهِ‌حلّ واقعی، به آن توجّه نشده است.

[۶]. تکرارِ چرخۀ ناکارآمدی، خواه‌ناخواه، توده‌های مردم را به این جمع‌بندی خواهد رساند که علّت‌العللِ مشکلات، برخی از «مسئولان» و «مدیران» هستند و نشانی‌های دیگر که معطوف به «ساختارِ نظامِ جمهوریِ اسلامی» و «قانونِ اساسی» و «رهبریِ نظام» و «سیاست‌های انقلابیِ نظام» هستند، هیچ‌یک مدخلیّتی در دشواری‌های اقتصادی و معیشتی ندارند؛ چون در همین وضع، بخش‌ها و کسانی هستند که خود را کارآمد نشان می‌دهند. این «دوگانگیِ کارآمدی»، ذهنِ مردم را به‌سوی «تفاوت در سبکِ مدیریّت‌ها» سوق خواهد داد.

[۷]. می‌توان از طریقِ استفاده از ضعف‌های مدیریّتی و مفاسدِ اقتصادیِ این حلقۀ بسته، آنان را خلعِ ید و در مقابلِ افکارِ عمومی، بر جایگاهِ «متهم» نشاند. دراین‌صورت، از موضعِ تهاجمی، خارج خواهند شد و بیشتر سرگرمِ دفاع از خود خواهند شد. این حمله به‌خصوص، آن‌گاه اثرگذار خواهد بود که واجدِ بدنۀ اجتماعی باشد و همراهیِ مردم را در پی داشته باشد.