شکست در پیامبری
نوشتاری از حجت الاسلام دکتر محمد جعفری عضو شورای علمی قطب علمی فلسفه دین اسلامی پژوهشگاه
بر آن بودم که دیگر در مورد دکتر سروش و روشنفکری دینی او ننویسم تا آن که یکی از جملات وی در نامه روزهای اخیرش، شگفتی ام را برانگیخت و مرا وادار به نگارش این نوشته نمود. داستان به ماه قبل بر می گردد که سروش در اوائل فروردین، مصاحبه ای با سایت زیتون در مورد بحران کرونا و پیامدهای الهیاتی آن داشت که بازتاب گسترده ای یافت. سروش در آن مصاحبه، از خرافی بودن زیارت و مزارات گقت و الهیات شیعی را به قبله گرایی متهم نمود و البته بسیاری مطالب دیگر که طبعاً، موجی از انتقادات را متوجه خود نمود. وی در نامه اردیبهشتی اش در مقام پاسخ به نقدها برآمده و در ضمن آن، بدین جمله می رسد:
« غاصبان و کاسبان دین در انتظار مرگ و زوال روشنفکری دینی نشستهاند. هم خود آن را به دل و به دعا آرزو میکنند و به عادت مألوف در مجلس ختمش مینشینند، هم اصحاب و اذنابِ آتش به اختیارشان را در رسانهها میگمارند تا شایعه مرگ آن مسلک مبارک را در گوش مریدان غافل فرو خوانند و آنان را از گمراهی برهانند. روشنفکری دینی بمیرد که چه بشود؟ در این عصر پرشبهه و پرشایبه مگر راهی دیگر برای دینداری باقی مانده است؟ روشنفکری دینی، شریعتی سمحه و سهله، چُست و چابک و آسان، اقلّی و لاغر، عالمانه و بیخرافه ، معرفتاندیش و تجربتاندیش، زدوده از زواید، منحصر در ضروریات و قطعیّات و ذاتیّات، بیروحانی و بیمزد و اجرت عرضه میکند و واسطهها را درمینوردد تا دست دینداران را بیواسطه و بیرابطه در دستان نوازشگر خداوند بگذارد. نه بر دوش دین، باری گران مینهد، نه بر دوش دینداران! انتظارات از دین را چنان کوچک و اندک و دایره دینداری را چنان فراخ میکند تا هر حقیقتجویی محرم حریم آن شود. در این مسلک نه تکفیرست و نه تفسیق، نه لعن، نه احساس برگُزیدگی، نه غلّو نه فقه متورّم، نه الوهیتی انسانوار، نه انسانهایی الوهیّت یافته! در اینجا دین ابزار و وسیله و مرکب و مکسب نیست، بل خود غایت است».
سروش در حالی از آرزوی مرگ روشنفکری دینی گلایه می کند که بعد از طرح نظریه رویای وحی، خود رسماً مهر پایان بر روشنفکری دینی زد و دیگر مجالی برای دفاع از آن حتی برای نزدیکترین همراهان خود خصوصا یاران حلقه کیان در دهه ۷۰ باقی نگذاشت تا آن جا که برخی مانند محسن آرمین و عبدالعلی بازرگان و … زبان و قلم به نقد آن گشودند. باری روشنفکری دینی به اذعان خودِ سروش در شروع این پروژه در اولین مقالات قبض و بسط، مدعی جمع میان دین و مدرنیته بود و این مهم وابسته به پذیرش و اعتراف به واقعیتی به نام دین و نزول آن از طرف خدا برای هدایت آدمیان است.
دکتر سروش در نظریه قبض و بسط دین را ثابت و الهی و معرفت دینی را متغیر و بشری معرفی نمود و اما ده سال بعد در بسط تجربه نبوی ، نه تنها معرفت دینی که بلکه حتی خود دین را هم متحول و متکامل می داند و با طرح بحث ذاتی و عرضی در دین، ذاتیات اسلام را اندک و عرضیات آن را شامل می داند که باید با اندیشه ورزی مدرن، ظرف تاریخی دین کنار گذاشته شده و با ترجمه ای فرهنگی، محتوایی جدید متناسب با ظرف مدرنیته برای زیست دینی مردم فراهم گردد.
ده سال پس از آن، در مصاحبه اش با نشریه زِم زِم هلند، قرآن را تجربه ای نبوی تلقی نمود و نقش نبی را به عنوان نقشی فاعلی و نه قابلی، و شخصیت انسانی و بشری نبی را تاثیر گذار در محتوای وحی معرفی نمود؛ اما این همه بداعتِ فکری، با نگاهی خوش بینانه، با تاکید بر الهی بودن دین و قرآن از ناحیه سروش بود و البته نقدهای اندیشمندان دینی هم متمرکز بر این دغدغه بود که روشنفکری دینی به بازسازی دین از منظر مدرنیته پرداخته و در این راستا اصالت و خلوص دینی را به مخاطره می کشاند. اما انگاره رویای وحی در شروع دهه ۹۰، دیگر برای حقیقت الهی دین چیزی باقی نمی گذاشت و آن را صرفا به تجربه ای انسانی و فارغ از ترابط با آسمان و ملکوت، فرو می کاست و این به معنای پایان روشنفکری دینی دست کم با خوانش سروش بود.
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان زانک بد مرگیست این خواب گران
باری این چنین شد که سروش در مصاحبه کرونایی اش، با گذر از برخی ذاتیات دین که خود در دو دهه قبل بیان می نمود که یکی از آنها پذیرش بندگی خدا توسط انسان و دیگری پیامبری پیامبر اسلام بود، دیگر نه خدا را خدایی کامل می داند که به درد آدمیان برسد و نه پیامبر را، انسانی کامل که بعد از رحلتش، بتوان او را واسطه در معرفت و ولایت دانست. شگفت آورتر این که سروش الهیات دینی و اسلامی را پاسخگوی معنا و معنویت و دغدغه های انسان مدرن در بحران کرونا ندانسته و عالمان دینی را به روی آوری به سوی الهیات مسیحی و نگرش غیر مطلق به خدا دعوت می نماید.
سوگمندانه باید گفت که روشنفکری دینیِ سروش، که در آغاز گمان بر این می رفت که می تواند در پیرایش و پالایش دین همراه و هم افزای عالمان راستین و احیاگر دین باشد، اینک به دست خود، پایان تفکر دینی توحیدی و قرآنی را اعلام می نماید و باز مدعی است که تنها راه گریز از الحاد است.
در واقع روشنفکری دینی، دین و قرآن را از جامعیت، عصمت، تداوم و جهان شمولی ساقط نمود و دیگر دینی باقی نمی ماند که روشنفکران دینی در صدد توفیق و تطبیق آن با مدرنیته باشند و این حقیقت، اینک، مورد اذعان بسیاری از دلبستگان این جریان فکری قرار گرفته است. همین چالش باعث شد که پاره ای از روشنفکران دینی، با پیاده شدن از جریان فوق، پروژه معنویت و عقلانیت را رقم بزنند که در آن از دین عبور شده و معنویت جایگزین آن می گردد. گرچه نگارنده اساسا پروژه معنویت و عقلانیت را نه عبور از سروش و روشنفکری دینی بلکه در اصل، امتداد آن می داند زیرا روشنفکری دینی سالها پیش، از مدعای خود نه به زبان و قلم، که در فکر و اندیشه عقب نشسته است؛ یعنی مدعای ضرورت حفظ دین در دوران مدرن. با این تفاوت که صاحب پروژه عقلانیت و معنویت، در سخن خود صراحت و جسارت بیشتری نشان می داد که دوره دین در زمانه مدرن دیگر، سپری شده است .
آری باید دین را از خرافات و آفات پیرایش و پالایش نمود اما دستگاه و مکانیزم این مهمّ، از دل منابع سنت و اجتهاد روشمند و عقلانی به دست می آید نه مبتنی بر اقتضائات مدرن. طُرفه این جاست که سروش ، روشنفکری دینی را دینی بدون روحانی و بی واسطه معرفی می نماید و حال آن که خود در بسط تجربه نبوی، پیشنهاد بسط تجربه وحیانی پیامبر توسط عرفا و روشنفکران را طرح می نماید و بدین ترتیب، نگاهی دیگر را در مورد خاتمیت رقم می زند و البته فقط واسطه ها را عوض می نماید.
دکتر سروش باید روشن کند که از کارآمدی کدام روشنفکری دینی در عصر حاضر سخن می گوید؛ با هم مروری بر برخی آرای وی در ادوار فکری گذشته می کنیم :
الف) با طرح بحث گوهر و صدف، مباحث فقهی دین را عرضی دین و قابل تغییر دانست که البته ابتدائا فقط به مباحث فقه اجتماعی نظر داشت و نه فقه عبادی و در ادامه دامن فقه عبادی را هم گرفت.
ب) با طرح بحث ایمان و حیرت و به تبع الهیات لیبرال مسیحی، گوهر دین را به تجربه فروکاسته و دین را در تمام عرصه های نظری و عملی، قابل تغییر و انعطاف با آموزه های مدرن دانست.
ج) با طرح بحث اخلاق خدایان، اساسا اخلاق را هم سکولار دانست.
د) با طرح بحث رویا انگاری وحی، حوزه اعتقادات دینی را هم بالجمله از مدار حجیت و ثبات خارج نمود.
آیا این بود نتیجه خرافه زدایی و احیای دین در عصر مدرن !؟
این همه در حالی است که روشنفکری دینی مدعی آزاد اندیشی فکری و نقادی اندیشه درونی خود با تکیه بر خرد ناب بوده اما دریغ از پذیرش منصفانه یک نقد محقّقانه. دیگر زمانه تئوری پردازی های بی دلیل و خطابه و شعر در هم آمیختن، مرید پروری و جذب و یارگیری، عقل کلّ و علامه دهر بودن و روایت های کلان گفتن و برای هر چیزی، نسخه ای پیچیدن و فرار از پاسخگویی گذشته است. آری و این چنین است که دیگر بسیاری کسان، دیگر دکتر سروش و اندیشه های اندیشه سوز او را جدی نمی گیرد و این است پایان اندیشمندی که در سالیان اخیر بیش از آن که در صدد اندیشه ورزی باشد، درصدد موج آفرینی بوده و هست و به تعبیر اتزیونی: روشنفکران و شکست در پیامبری!
این قلم البته بر لزوم برخی دغدغه ها مانند پیرایش و پالایش متون روایی و زدودن خرافات و نیز پایش فکری اندیشه دینی در حوزه تاکید دارد اما اینها هیچ یک از فراخنای اندیشه احیاگران دینی و دغدغه مندان آن، خارج نبوده است که سروش آن را دائم به رخ بکشاند .
جریان احیا گر دینی، از ویژگیهایی همچون همسویی دین با عقلانیت و علم ، اجتهاد و بازاندیشی در تفکر دینی، بهره گیری از دستاوردهای صحیح تجدد بدون خودباختگی و همراه با غربالگری و نقد مبانی تفکر مدرن، بهره مند است و در این راستا حرکت می کند گرچه افت و خیزهایی هم در این میانه داشته است.
و سخن پایانی این که سروش، عالمان و حوزویان را در نامه اخیر، به عناوینی همچون اخلاق سوداگرانه ، فریب خوردگان شیطان، عوامزدگی، خامی، تعصب و سنت پرستی که تحمل هیچ نقدی را ندارند، متهم می کند و البته در کار خود نمی نگرد که به هیچ یک ازنقدهای مشفقانه و عالمانه خصوصا به مصاحبه اخیرش، هیچ توجهی ننموده و همه آن تاملات را به هیچ انگاشته ( نمونه اش بی توجهی به مطالبی است که در تبیین دو صفت انزع و بطین در زیارت حضرت امیر بیان شده است ) و آستانه تحمل و تاب آوری خود را حتی کمتر از دهه های گذشته نشان داده است چرا که خادمانِ دیانت و معنویت این دیار را با بی ادبی و تهمت و غیبت، به تیغ عتابِ خود کشیده است و البته و صد البته این سیره دیرینه او در چهار دهه گذشته در قبال مخالفان و منتقدان بوده و هست.
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب محروم شد از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد