حسین بابایی مجرد عضو هیات علمی گروه مدیریت اسلامی پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
انقلاب اسلامی، بزرگترین اتفاقی است که بعد از تاریخ پر فراز و نشیب عصر معصومان افتاد؛ تاریخی که ترازش، تراز حضور و تنفس در عصر و مصر معصوم است. اما اینکه این اتفاق را ما از کدام منظر و با کدام زاویه دید، دیدیم یا میخواهیم ببینیم، خود، قصه پر غصهای دارد؛ همچنانکه حادثه کربلا را در عین برخورداری از جلوات بینظیر که در قلهاش احیای دین نبوی و سنت ولوی است خلاصه و منحصر در جنبه عاطفی کردیم، هرچند شایسته نیست این جنبه نیز غفلت شود. حال که این رخداد بزرگ با این شعاع بینظیر و این حجم انعکاس، اینگونه در منظر و مرآی ما جلوهگر شد وای به حال حوادث کوچکتر و رخدادهای به نسبت آن کلانواقعه از نظر وسعت و عمق اثرگذاری، محدودتر.
با دفاع مقدس چه کردیم؟ با جهاد سازندگی و جهاد خودکفایی چه کردیم؟ از صنعت هستهای که نگو؟ با رویان چطور؟ و … خوب، روایتهایی که از این وقایع کردیم را مرور کنیم و ببینیم گره این رخدادها و خط پیرنگی که از این وقایع در پیش گرفته شد چه مختصاتی دارد و اگر این گره و آن خط پیرنگ را تغییر دهیم چه ظرفیتهایی از این وقایع آزاد خواهد شد؟ عاشورا در اسارت یا مذبوح آنانی بود که سطحش را تنزل دادند به یک رخداد عاطفی و آن انحرافات را در مشی و حیات جامعه دینی سببساز شدند و راه، مذهب و مسلک حضرت حسین (ع) را ذبح کردند. حماسه حسینی نگاشته شد تا این روایت از عاشورا را تغییر دهد و عاشورا را از اسارت کجاندیشی و قشرینگری رها سازد.
این مقدمه را از این جهت گفتم که معتقدم اصطلاح مدیریت جهادی هنوز در کشور ما یک اصطلاح نظری یا ترم تئوریک نشده است هرچند در نسبتش زیاد گفتوگو شده، اما این گفتوگوها بیش از آنکه به قصد علمیسازی این واژه باشد با نیت ثبت خاطرات انجام گرفته است و همه متفقیم که خاطره، علم نیست. ممکن است بگویید که فرد یا افرادی که در نسبت وقایع مهم و امور جامعی چون دفاع مقدس خاطرهگویی میکنند، حدیث نفس میکنند و حیات مستمر و مواجهات زنده خود را روایت میکنند و یا به نحوی علم حضوری خود را در قامت و قواره مفاهیم درآورده و به عنوان علم حصولی به مای مستمع ارائه میکنند؛ من هم مانند شما بر اهمیت این عینالیقین مشعرم و سؤالم آن است که این بئر معطله(مثلاً راویان دفاع مقدس) را که و چگونه باید اثاره و استخراج کند؟ وفق آیه ۳۰ سوره ملک “قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُکُمْ غَوْرًا فَمَنْ یَأْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ” این آب فرو رفته به زمین را چه کسی به آب روان تبدیل میکند؟ اتفاقات و وقایعی در دوران انقلاب اسلامی به برکت انقلاب و موالید انقلاب، رخ داده است که مانند آن آب، به زمین فرو رفته است و باید دوباره به آن حیات داد و با احیای آن، روح خموده جامعه را تعالی بخشید؛ چه کسی و چگونه میخواهد و باید این مهم را انجام دهد؟
معتقدم ما نه به قصد احیا بلکه به نیت تکرار، بازتکرار و باز هم بازتکرار این وقایع، از آن یا از آنها گفتوگو میکنیم و الا کیست که نداند امر احیا، فرایند خود را دارد کما اینکه اماته هم فرایند خود را. آیه ۴۲ سوره انفال برای ما نیک روشن میکند که تمثیلاً این بینه است که احیا و اماته میکند: “لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَهٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَهٍ“؛ بینه، دلیل، حجت و برهان، کارش روشنگری است یعنی پرده از فهم مخاطب برای درک معنا یا معانی یک پدیده برمیدارد، اما چگونه؟ بینه، بیِّن و روشنگر است اما این روشنگری با تبیین و تعیین بینهاست و باید بین ساحات، بین جوانب، بین مقامات را در پدیدهها با بینه از هم تمییز داد. رفتار شهدا در دفاع مقدس، رفتاری عابدانه است در عین حال که کنشی عاقلانه است، متکی به الهامات غیبی است در عین حال که متأثر از شواهد تجربی است و … اگر یک پدیده اینگونه به اعتبارات مختلف قابل تبیین و تحلیل شد آن وقت روایتی که میخواهد آن پدیده را روایتگری کند نیز به غایت مهم خواهد شد. دیگر آن روایت تمثیلاً درباره حادثه عاشورا نه به ورطه “حسین، وارث آدم“ میافتد و نه گرفتار “شهید جاوید“ میشود. این روایت و روایتگری را در موضوع مدیریت جهادی از این جهت مهم میدانم که میخواهد باب گفتوگوی نظری درباره جهاد و متعاقب آن مدیریت جهادی را بگشاید و این یعنی باید بنمایه محاورات نظری در باب مدیریت جهادی و قوام و دوام مکتبی، نظاموارگی، نظری و الگومندی را در روایتی که از علم حضوری دارندگان عینالیقین میشنویم جستجو کنیم.
لذا باید مواجهات با روایتگری و حدیث نفس از تعامل زنده با پدیدهای چون دفاع مقدس یا … را طوری مهندسی کرد (یعنی قدر، اندازه و هندسه اجزاء آن را برنامهریزی کرد) که این امکان را برای یک اندیشمند فراهم کند که از منبعیت این روایتها بهرهمند گردد برای صورتبندیهای نظری خودش، و متعاقباً این هندسه را باید در مسئلهای جستجو کرد که هم مجاهد را به جهاد واداشت و هم محقق را به عنوان سوژه به پژوهش درباره آن ابژه، برانگیخت. این مسئله، روحی است که در تمام کالبد آن مواجهات و این مرابطات، حلول کرده است. برای تحقق این مهم چند اقدام به نظرم ضروری است:
گام اول: مسئلهشناسی
· اثبات عدم اشتراک تام مدیریت جهادی با مدیریت متعارف و مدیریت اسلامی با عطف توجه به این سؤال که مدیریت جهادی بر کدام مسئله میخواهد پاسخ دهد که مدیریت متعارف و حتی مدیریت اسلامی از پاسخ بدان عاجز است[۱]؟
· تعیین اضلاع کلانمسئله مدیریت جهادی و تعریف آن اضلاع
گام دوم: روایتشناسی
· تفهم کلانروایت و خردهروایتهایی که از وقایع و رخدادهای مهم اجتماعی که در قامت و قواره مفهوم مدیریت جهادی جای میگیرند انجام گرفته و تعامل و تعاطی این روایتها با آن رخدادها در بستر و بافت زمان و مکان، برای شفافسازی فضا و جو حدوث و تکون[۲] یک رخداد.
· شناخت خط پیرنگ (کیفیت نقشه و طرح ادبی و مواجهه علّی) روایتها و مواجهسازی آنها با یکدیگر
· شناخت فرا روایت مسیطر و مهیمن بر روایتهای خرد
داستان یوسف(ع) در قرآن را به یاد آورید: خداوند از این داستان به عنوان بهترین شیوه روایتگری (احسن القصص) یاد میکند. در این داستان از زاویه دید چند سوژه، روایت انجام میشود: یوسف، یعقوب، برادران یوسف، عزیز مصر، زلیخا و … این روایتها هرکدام از منظری و با خط پیرنگی[۳] به دو واقعه مینگرند: یکی واقعه هجران و دومی واقعه فحشاء. خداوند هم ناظر به این دو واقعه در انتهای سوره کلانروایت خود را مطرح میفرماید: “إِنَّهُ مَن یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ”؛ تقوای بر فحشاء و صبر بر دوری و نهایتاً نیل به مقام احسان که شامل حال متقین و صابران میشود.
گام سوم: نظریهپردازی
آنچه بعد از مسئلهشناسی و روایتشناسی از فضا و جو جهاد و مدیریت جهادی باید دنبال کنم آن است که این وقایع خارجیه باید از حالت متعین خود خارج شده و به عنوان یک قضیه ذهنیه کلیه درآید یعنی تلاش کنم این مفهوم را از محمل فهم متعارف و شعور عامه تصعید کرده و به یک واژه و اصطلاح نظری[۴] و تجریدی تبدیل کنم. به کمک این اصطلاح نظری میخواهم امکانی فهمی عمیقتر از رخداد پیچیدهای چون جهاد در طول و عرض تاریخ را ارائه دهم. لذا بنا ندارم صرفاً از جهاد یا مدیریت جهادی به سادگی و بساطت برای اشاره به وقایعی که هیچ الگوی عقلانیتی در طول تاریخ ـ جز الگوی عقلانیت اسلامی ـ امکان تحلیل و تبیین آن را ندارد استفاده کنم بلکه میخواهم با این واژه بیندیشیم و برای این اتفاق باید از یک پلتفرم گفتمانی بگویم که در آن، سخن گفتن از جهاد معنای حقیقی خود را دارد و الا اگر خروج گفتمانی کنیم وقتی از جهاد و مدیریت جهادی میگوییم تنها نمونه داعشیاش متبادر به ذهن میشود و از سایر نمونهها نیز تحلیل داعشی میشود لذا در این منطق و گفتمان انحرافی، هم داعش، هم منافقین و هم حزبالله در لیست تروریستها قرار میگیرند. ما میخواهیم از این به بعد تا اطلاع ثانوی از زاویه مدیریت جهادی به وقایع مهم تاریخی که مقوله کنش جهادی، وجه قالب آن رخداده است بنگریم و این استلزاماتی دارد و مهمترینش آن است که این واژه تبدیل به اصطلاحی نظری شود.
مثلاً شما روایتی که از عمل انصار در آیه ۹ سوره حشر شده است را دقت کنید: “وَ الَّذینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ وَ لا یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حاجَهً مِمَّا أُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَهٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُون”؛ اولاً فضای فیزیکی و متافیزیکی را برای مهاجرین آماده کردند، ثانیاً محبت به مهاجرین داشتند که احیاناً این محبت ثمره معرفت به عمل مجاهدانه ایشان است، ثالثاً نسبت به آنچه بنا داشتند به مهاجرین بدهند در قلبشان هیچ احساس حاجت نکردند یعنی آتش تقاضای درونی خود را نیز خاموش کردند، رابعاً در عین احتیاج، مهاجرین را بر خود مقدم دانستند و نهایتاً علت همه این فداکاریها، صیانت خود از بخل شدید به عنوان یک رذیله اخلاقی است. پس این آیه در مقام تشریح عمل انصار از یک بسته کامل سخن گفت: از معرفت آنها گفت، از تمهید شرایط توسط آنها گفت، از گرایش محبانه آنها گفت، از منش اخلاقی آنها گفت و از عمل فداکارانهشان نیز گفت در عین حال از تعلیل این بینش، منش و کنش نیز نگذشت و همه آنها را به عنصر واسطه بینش و کنش یعنی فضیلت و منش اخلاقی ارجاع داد.
[۱] با استناد به قاعده تفصیل قاطع شرکت است، پیشفرض جعل واژه مدیریت جهادی در شرایطی که واژه مدیریت اسلامی حاضر است احیاناً این است که مدیریت جهادی ناظر به مقامی است که در افق مدیریت اسلامی واقع نیست و الا جعل واژه مدیریت جهادی، لغو و بیهوده است.
[۲] خیلی مایلم از تعاطی و تأثیر و تأثر مجموعه روایت فتح و واقعه دفاع مقدس با یکدیگر، بیشتر و عمیقتر بدانم.
[۳] در حالی که تمامی این روایتها در داستان با هم پیش میروند.
[۴] Theorical Term