به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در راستای برگزاری همایش ملی عرفان اهل بیتی، نشست علمی با موضوع “امکانسنجی و منطق اکتشاف عرفان اهل بیتی(ع)” توسط گروه عرفان پژوهشگاه، پنجشنبه ۲۳ آبان ماه ۹۸ برگزار شد.
در ادامه گزارش محتوایی از این نشست خدمتتان ارائه میگردد:
- حجت الاسلام دکتر محمدجواد رودگر (دبیرعلمی نشست)
با سلام و خوشآمد گویی خدمت اساتید و حضار محترم و همچنین از حضور ارزشمند استاد گرامی آقای دکتر رحیم پورازغذی تشکر می کنم. به واقع که ایشان از سربازان جنگ نرم در عرصههای مختلف تفکر دینی و اسلامی است و در محافل روشنفکری دانشگاهی از عناصر تاثیرگذار و مفیدفایده هستند و مباحثی که ارائه می فرمایند به خصوص بحث امکان سنجی و منطق اکتشاف عرفان اهل بیتی را از ایشان بهره مند خواهیم شد.
طرح این مسئله از این زاویه مطرح شد که عرفان اهل بیتی هم ازجهت ایجابی دارای فواید و ثمرات بسیاری است هم در حوزه های معرفتی و هم سلوکی و معنویتی و به خصوص در گام دوم انقلاب و نیازهای مدنظر و بخصوص برای جوانان تشنه معرفت و معنویت موثر خواهد بود. از جهت سلبی هم در برابر عرفانهای انحرافی چه در درون عرفان اسلامی، و چه عرفانهای سکولار، لیبرال و معنویتهای نوپدید، طرح عرفان اهل بیتی می تواند در این زمینه بسیار کمک رسان بوده و جامعه اسلامی را بیمه کند. البته به شرط ترویج و تبیین درست آن. مستحضرید که در باب نسبت بین عرفان اهل بیتی و عرفان موجود، سه دیدگاه کلی و کلان وجود دارد که ذیل انها دیدگاههای خردتری وجود دارد که یکی از آنها نظریه عینیت و اینهمانی بین عرفان مصطلح موجود و عرفان اهل بیتی، دوم نظریه ایننهآنی بین عرفان اسلامی مصطح موجود و عرفان اهل بیتی، و دیگری نیز آن را از نوع عام من وجه می داند. ما هم در طرح عرفان اهل بیتی که در گروه عرفان به دنبال آن هستیم مواجهه مان با عرفان مصطلح موجود، ایجابی است نه سلبی. و این موضع اسلامی معرفتی این گروه در طرح عرفان اهل بیتی و به دنبال تولید ادبیات عرفان اهل بیتی بر اساس مکانیزمها و روشهای علمی هستیم. برگزاری این نشست هم در همین راستاست. اینکه در مکتب تفکیک، چه متقدمین، چه متاخرین و چه معاصرین، و همینطور مسائل معرفتی متناظر بر حکمت متعالیه و بحثهایی که به حوزه عرفان معطوف میشوند را می خواستیم که از بیانات شما استفاده کنیم.
- استاد حسن رحیمپورازغدی (ارائهدهنده)
بسم الله الرحمن الرحیم. ضمن عرض سلام و ادب خدمت عزیزان. کمبودی که امروزه با آن مواجه هستیم کمبود گفتگو بین حلقات فکری یا همان مکاتب در حوزه عقایدی و معرفتی و به طبع در دیگر حوزههاست. اینکه مرز بین عرفان اهل بیتی و عرفان غیر اهل بیتی چیست؟ این نیاز به عزم جمعی دارد بخصوص در قم و مشهد و حوزه های دیگر شیعه. ما جلسات و حلقات جداگانه داریم که هرکدام در جمع خودشان صحبت می کنند و برای حلقه هایشان نیزنام گذاشته اند و به هم نسبت تکفیر دارند. مسئله هم که مسئله جدیدی نیست. ما مشکل گفتگو داریم. بنده از نزدیک با هر دو جریان مرتبط هستم هم به لحاظ طلبگی و هم به لحاظ حشر و نشر با آنها لذا کاملا احساس می کنم که اینها درها را به روی هم بسته اند و تنها مراجعه به قصد مناظره است و القای کفر و جعل و انحراف نسبت به هم. کسانی که به اسم تفکیک مرز مشخص مکانیکی بین عرفان و دین یا عقل و شهود و وحی و نقل و در بسیاری از تعابیر – که به سمت تکفیر هم میروند – حتی متعلقات موضوع احکام خودشان را هم نمی توانند به درستی مشخص کنند که در پی اثبات و نفی چه چیزی هستند. و از آن طرف هم کسانی را داریم که به چشم بچه صغیر و کسی که چیزی از عرفان و فلسفه نمی فهمد نگاه می کنند و با برخی اقایان اینگونه صحبت می کنند و حتی ذرهای احتمال نمیدهند که شما در مواردی تفسیر به رای کردی و تفسیر این آیه درهیچ یک از قالبهای عقل، وحی و نفس این حدیث به این ربطی ندارد و بهتر است به عنوان نقل مستقل بیان کنی و هیچ یک را بردیگری تحمیل نکن.
ما کمک کنیم در عصری که حوزه شیعه با آن تحت فشار است و در اصل مباحث معارفی بتوانیم این شکاف را بعد از فاصله گرفتن دوسر این طیف، آنهایی که اینها را نادان و بی سوادو سطحی می دانند و اینهایی که آنها را نفوذی و التقاطی می گویند.
التقاط اگر هم هست التقاط در عقاید از التقاط در یونان و ایران باستان وهند شروع شده و اولین التقاطیون ابن عربی و ملاصدرا هستند و شما باب التقاط را باز کردید. عرفان انحرافی از شما شروع شد. اصلا عرفان و معنویت انحرافی شما هستید و با این متدولوژی که هر چیزی را می توان به قرآن و سنت نسبت داد ولو خلاف آن باشد بدون هیچ قرینه عقلی یا لفظی، این باب باز شد که بعدها شیخیه و بابیه و … بعدا آمدند. آنها ابتدا از ملاصدرا عرفان انحرافی یاد گرفتند وازابن عربی آموختند که چگونه می شود آیات و روایات را تفسیر به رای کرد وخلاف ظاهر آن حکم داد. دغدغه دوطرف را ببینیم چیست. یک دعغدغه این است که چرا به نام دین حرف می زنید؟ سخنانی که ربطی به قران و سنت ندارد. هم قبل و هم غیر از اینهاست. حتی در جاهایی مغایر و بلکه مباین است. چنین مواردی اجمالا فی الجمله وجوددارد و چرا اینها را انکار می کنند. یک دغدغه هم از اینطرف است که چرا سطحی به مسائل نگاه میکنید. چه کسی گفته که حقایق اسلام تماما تاسیسی است و جامع و مانع به نحوی که هیچ یک از حقیقت قبل ازپیامبر و قبل از اسلام و اهل بیت گفته نشده، پس انبیا چه کار میکردند؟ پس حجت عقلی چه بوده؟ پس هرقدر که عقل فطری و برهان, اینها چیست؟ حال بحث مشترک معنوی اصطلحات ما و اینها و مشترک لفظی است یااینکه اصلا مشترک نیست و نوعی کلاهبرداری است… خودش دغدغه است. یک دغدغه در آن طرف که دغدغه التقاظ است و یک دغدغه این طرف است که دغدغه قشریگری و سطحی گری هست و این نزاع گرچه مشابه آن بین اهل سنت وجوددارد و هم در فقه بین اهناف وهم اشاعره که حتی بر سر این تعابیر با هم جنگیدند و هم در مباحث کلامی و عقایدشان است. ازابن تیمیه و جریان حنبلی تا روشنفکران دینی و حتی بازسازی اعتزال بین اهل سنت تحت عنوان روشنفکری دینی. و این مخصوص جهان اسلام هم نیست. شما بهتر میدانید که در جهان مسیحیت بحث سر تفسیر کتاب مقدس، جریانهای بنیادگرای نص گرای که همین پروتستان ها بخش مهمی از آنها بودند. و بعد از درون همین بنیادگرای پروتستان اندیشه و تفسیرهای خلاف ظاهر بیرون آمد که هر کس قرار شد خودش تفسیرکندو لذا با قرائات های رسمی نقد کنند و در نهایت باب قرائت بازی راه افتاد و لذا وقتی در باز شد دیگر بسته نشد. مرز دقیق تفسیر و تاویل کجاست؟ تاویل درست و غلط. مرز تفسیر و تفسیر به رای کجاست؟ اصل مسئله که دغدغه مهمی است، بین مسیحیان، یهودیان وحتی بوداییان وجود دارد که علیرغم اینکه متن غیرمتناقض همانند قرآن ندارند و از الهی ترین تا مزخرفترین متون در کتابهای مقدس اینان موجود است ولی ما نمی توانیم اینگونه که دیگران برخورد کردند برخورد کنیم و عرض من این است که باب گفتگو تقریبا بسته است و لذا این باب گفتگو را باز کنیم. با حذف دو بخش افراطی این دو طیف، تکفیری های آن طرف و این طرف که کسی را ادم حساب نمی کنند و صریحا برخی ایات راخلاف نص تفسیر می کنند و تهمت از این بالاتر نمی توان به آیات قرآن بست. لذا اصل مسئله این است که یک طیف متوسط و معتدل برقرار کنیم. به نظرم چون دو طرف به مرجعیت وحی قائل هستند و حداقل معیار عقل می گویند و مشترکاتی دارند درنتیجه، نزاع، قاعدتا صغروی بایستی باشد نه کبروی. ظاهرش که کبروی است چرا که دو مکتب اند، اینها می گویند شما تفسیر به رای دارید و ضداسلام و غیر اسلام را به نام اسلام تمام می کنید و اینطرف هم مدعی اند که شما اصلا متوجه نیستید که ما چه می گوییم و همه بحث بین متون فلسفی عرفانی با کتاب و سنت بحث عنب و اذن وانگور است!
ما روی دو نقطه متمرکز شویم که یکی بحث معرفت شناسی است که معرفت عقلی و شهودی و وحیانی ایا واقعا سه سنخ معرفت اند با مرزبندیهای کاملا مشخص. و به لحاظ معرفت شناسی عرفانی که از عقل و نقل عبور می کند و می گوید عقل فراتر از این مباحث شهودی است. شما که در حوزه شهود از فراعقل سخن می گویید واز آن طرف دیگر از موضع فرانقل یعنی از موضع بالا با نقل برخورد می کنید. و مثل خمیر در مواردی با نقل بازی می کنید. با اینها چگونه میشود وباید سخن گفت؟ و ان طرف، از ترس این تاویلات و این بازیها، هم با عقل و هم با نقل، چون عرفان قرار است هم فوق فلسفه باشد و هم فوق متن و نص و کلام و چیزی فراتر از اینها. از ترس اینکه برداشتهای متناقض صورت نگیرد یکباره باب تامل را ببندند و همه چیزبه سمت ظاهرگرایی و مظاهر برود و حتی با ضعیف ترین قرینه و حتی قرینه های قوی علیه ظواهر می بینیم که می چسبند. درحوزه عقل یک گره مهمی است به نام معرفت شناسی. که به آن اشاره می کنیم که راه حل آقایان در چیست؟این را کسانی که در حوزه عرفان نظری کار می کنند باید پاسخ بدهند. البته پاسخ هم داده اند ولی قصدداریم قدری شفاف کنیم. آن گروه هم باید در باب نقل، و روش و مفهوم استنباط از نقل مقداری دقیقتر توضیح دهند با توجه به اینکه درخصوص مسائلی که مربوط به کشف شهود میشود هم اخبار لزوما منسجم نیست ولذا اخبار شفاف و غیرشفاف و اخبار مشکوک و مخدوش داریم، اخبار متناقض و بی سند داریم هم در حوزه همین مباحث که شما هر نوع نقل خبر و هر نوع رجوع به نصر را می گویید اینها ظاهرگرایی و نواخباری است.و از طرفی هم می گوییم ملاک صحت و خطا، ملاک حق و بطلان در کشف و شهود چیست و در نهایت مجدد دومعیار میدهی که این دو معیار تا آن مشکلات حل نشود باز معیار قلمداد نمی شوند. چرا که آخرین معیار که حتی در تمهید القواعد و دیگر بزرگان ارائه می کنند می گویند که درنهایت می پذیریم که تمامی مکاشفات اهل معنا نمی تواند که از باب بدیهیات و علم ظهوری باشد. اینها که خودشان هم مقلد هستند نه موسس. بهر حال این فکر از مشروطه تا به امروز در حال تزریق شدن است. چرا بتوانند عده ای به اسم عرفان سکولاریز را توجیه کنند در برابر شریعت بایستند و از ایمان – نه دین- یا دین منهای شریعت حرف بزنند. شریعت فردی عبادی چه برسد به شریعت جمعی و تمدن ساز. سوراخهایی وجود دارد. ولی از این طرف مرز این جریان که مخالف التقاط فلسفی عرفانی در تفسیر نص الهی است اینها معیارشان چیست و مرز شما با این جریان نوحنبلی و اینها چیست که هرچه که در قرآن و سنت صریحا نیست را بدعت حساب می کنید. و بنظرم یک تعریف جدیدی از بدعت را ارائه کردند. من گاهی با برخی از اینان که صحبت می کردم گفتم که بنظرم شما در تعریف بدعت، بدعت گذاشتید. چون شما می گویید چه در حوزه نظر چه عمل چه عقاید چه احکام، هرچه که عینا در نص نیست بدعت است. این شد تعریف بدعت؟ بدعت یعنی خلاف نص. خلاف آن صحبت کردن. یا چیزی را بگویی در او نیست و به او نسبت بدهی. اما اگر شما کشفی عرفانی داشتید یا کشف فلسفی و برهانی کردید و هر مسئله خاص جزئی را عینا نیافتید که در نص نیامده کجای این بدعت است؟ اگر مخالف با اصول نیست، یک بحث و تعبیر جدیدی است منتها بحث این است که اینها واقعا عبارتنا شتا است و این به نحوه تفسیر بر می گردد. ما هنوز هم در مقوله تفسیر متن در جاهایی این دو گروه نتوانستند با هم درست صحبت کنند چون هر دو یک ادعا دارند چرا که می گویند معیار خطاناپذیر وحی است. این را هر دو می گویند. این می گوید خلاف وحی و خلاف عصمت کشف شهود می کنید به اسم کشف شهود، حال یا ثبوتا یا اثباتا یا هردو؛ آن یکی می گوید که خیر، اینگونه نیست. پس شما یک مسئله معرفت شناسی در حوزه عقل دارید که باید او را حل کنید در باب معیار خطاپذیری معرفت شهودی.
وقتی در خود جناب ملاصدرا، ابن عربی صریح می گویند که ما دومعیار برای تشخیص خطا و صحیح در کشف شهود می گذاریم که یکی ارجاع به وحی می شود. خب به ما که وحی نمی شود و ربط ما با وحی، نص است. دومی هم می گوید که کاری که منطق برای فلسفه انجام می دهد در جاهایی منطق برای عرفان نیز انجام می دهد. در التمهید القواعد هم می گوید که ما کشف شهودی که خلاف قطعیات باشد را نمی پذیریم. حال سوالی پیش می آید که: اگر قرار است که کشف شهود عرفانی چندان یک سقف بالاتر از مفاهیم عقلی در اصولی است و یا در حوزه مفهومات و مفاهیم است پس چگونه ما می خواهیم کشف شهودی را با معیار عقل نظری بگوییم که این کشف درست و بالاتری بوده یا خیر؟ ممکن است کسی بگوید که کشف الشهودها تفاوتشان در تشکیکی بودن آنهاست نه عرضی. البته که بسیاری از کشف الشهودها کاملا تناقض هستند نه تشکیکی. مخصوصا وقتی مجبور می شود از مقام ثبوت به اثبات بیاورد کاملا تناقض است. آنها را چه کار می کنید؟ در شرق و غرب عالم و بین مسلمانان و حتی شیعیان، کشف الشهود کم نداریم. ضمن اینکه فرض کنیم اصلا تفاوت در کشفالشهودها تشکیکی باشد، بالاخره که تفاوت در نقص و کمال هست. مگر معیار تشخیص نقص یا کمال در یک کشف نیاز نیست؟ به این پرسشهای معرفت شناختی در حوزه کشفالشهود باید پاسخ دهد. بزرگان عرفان نظری معیاری که برای اینکه تناقضات غیرتشکیکی و عرضی و تناقضات در مکاشفات را می بینیم برای اینکه بتوانیم داوری کنیم که اینها درست هستند یا غلط. ولی کسی مثل گفتمان در غرب فعلی می گوید که اصلا در عرفان صحبت از دست و غلط نیست و می گویند که اصلا اینها عرفان نیست و حتی کلماتمان را قبول ندارند. کلمات ما در حوزه معنویت بار معرفتی دارد، کشف، مشاهده، اشراق است و البته معرفت خاص. ولی در آنجا صحبت از معنویت و تجربه است. و در نهایت متوجه می شویم که این تجربه بار احساسی دارد نه معرفتی. یعنی الهیات نه عقلی است و نه نقلی در منطق لیبرال مسیحی. آن هم می گوییم که آیا منظورتان از الهیات احساسی همین الهیات کشفی است؟ همینی که ما می گوییم کشفالشهود؟ خب اغلبشان چه می گویند. گفتمان غالب چیست؟ می گویند اصلا چیزی نیست که کشف کنی. ملاصدرا در باب صدق و کذب در حوزه مفاهیمی که گزاره های خارجی و حسی نیستنند و از جمله گزاره هایی که در حوزه الهیاتی مطرح می شوند ملاحظه کردید که می گویند ما نمی توانیم مسئله مطابقت یا عدم مطابقت با واقع را به عنوان معیار صدق حذف کنیم اما می توانیم بگوییم این صدق و مطابقت در هر حوزه ای بر حسب خودش است. وقتی از گزاره صادق در حوزه محزوزات حرف می زنی صدق یک معنا دارد در حوزه معقولات یک معنا و در حوزه مشاهدات باطنی هم معنای دیگری دارد. ما در آنجا هم نفس الامر داریم. اینها سوالاتی است که نیاز است راجع به آنها شفافتر بحث شود. برخی سوالات که در حوزه معرفت شناختی دارند از این سنخ است.
معرفت شناسی صدرایی، که یک انقلاب بزرگ و کار عظیمی است و هنوز آثار و برکاتش درست شناخته نشده چراکه هم در حوزه معرفت شناختی به روانشناسی مربوط است و هم به تعلیم و تربیت و دین شناسی، لذا فرمول و منشوری است که از ۱۰ جهت آثار دارد و هنوز آثارش را به فعلیت نرساندیم و هنوز در مباحث فلسفه صدرایی هنوز همه آثار فلسفه ملاصدرا را که به نظر بنده تمام علوم انسانی را زیر و رو می کند، را درست متوجه نشده ایم.
بهتر می دانید معرفت شناسی صدرایی به نوعی وجود شناسی است یعنی اینها را از هم تفکیک نمی کند وقتی که می گوید معرفت وجود ذهنی است اصلا به یک معنا وقتی گفته می شود معرفت مطابقت ذهن با عین است از زاویه دیگری ببینید که با تعبیر صدرایی، صدق می شود مطابقت عین با ذهن. چرا که اساسا از نظر ملاصدرا صدق در تطابق با نفس الامر در حوزه مفاهیم الهیات متافیزیک باخصوص الهیات به معنی الاخص تطابق دو سطح وجودی با هم است. می گوید وقتی این مرتبه از وجود روی وجه دیگر وجود می افتد شما اگاه می شوید. اصلا اتحاد عاقل و عقل و معقول، علم و عالم و معلوم یعنی چه، با تفسیر ملاصدرا، این یک آثار فوق العاده مهم دارد در حوزه معرفت شناسی از جمله در تفسیر مکاشفات. حال با این نگاه سوال کنیم که از کجا می فهمیم که کشف الشهود با معرفت شناسی صدرایی، کدام کشفالشهود درست است؟ اصلا درست بودن یعنی چه؟ وقتی مکاشفه، یک حرکت و ارتقای وجودی است، حرکت از یک سطح حقیقت وجود به سطح دیگری است شما دنبال مطابقت چی با چی هستید. حال برخی اینها را بد فهمیدند و گفتند با این تعبیر صدرایی، معرفت ثابت معنایی ندارد با این نگاهی که ایشان به حرکت جوهری دارد و هر چیزی از جمله ذهن و نفس، اصلا معرفت ثابت بر اساس معرفت شناسی صدرایی، کدام معرفت می تواند ثابت باشد؟ به نظرم این بدفهمیدن حرف ایشان است. ولی سوال مهمی است. و اشکال دوم که جریان اینها دارد این تطابق کشف نفسی که در حال تجرد بیشتر است با نفس الامر که نفس الامر خودش است و نه برای تو، لذا از کجا میخواهی بدانی که نفس الامری که او از مطابقت صحبت می کند با نفس الامر تو یکی است؟ شما در دو سطح وجودی هستید. شما از دو زاویه نگاه می کنید لذا نه تو او هستی نه چیزی که او مییند تو میبینی، پس چطور داوری و مقایسه می کنید؟ به چه حق معرفت شناسی می توانید داوری کنید که بدانید کدام کشف شهود باطل است؟
حال مجدد سوال ابتدای عرایضم را تکرار می کنم، اصلا عرفان انحرافی و غیرانحرافی مرزش کجاست؟ اگر مرز آن قطعیات عقل است که مگر کشف شهود به دام مفاهیم و مفاهیم حضوری می اید مگر اینکه بگوییم خلاف بدیهیات است که خب کدام بدیهیات؟ برخی می گویند که در ساخت عرفان نباید از تناقض صحبت کنید چرا که شروط تناقض، نیست و آن وحدتهایی که شرط تناقض هستند در مقام مقایسه دو تا کشف محقق نمی شوند که شما بخواهید بگویید که این شروط وجود دارند و ما بخواهیم در این زمینه داوری کنیم. اصلا امکان ندارد. بنابراین تناقض در حوزه مکاشفه معنا ندارد فقط اینکه به ذهنت می آید تناقض وجود دارد وقتی هست که از مقام ثبوت به اثبات شروع به تاویل و تفسیر می کنی. که خیال و وهم و احساس وجود دارد وگرنه شما که نمی توانید علم حضوری را به کسی منتقل کنی. وقتی از یک افق به افق دیگر رفت، حالا به لحاظ عقلی چه ملاکی برای داوری در مورد حقانیت یا بطلان کشف شهود دارید؟ به چه حقی می گویید که این عرفان انحرافی است؟ مگر تو ملاک هستی؟ و اگر گفتی ملاک نقل است، در حوزه نقل دعوا همین است. این دعوا که چه کسی در حال تفسیر به رای است؟
أَ لَمْ تَرَ إِلی رَبِّکَ کَیْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساکِناً … این ظل که خداوند چگونه مد ظل داد چگونه است؟ وجود منبسط و وجودی که بر هیکل ماهیات پوشانده شده و چقدر از این دست داریم. من میگویم جبرائیل تو میگویی عقل فعال؛ می گویم میکائیل، میگویی روح فلک ششم. یعنی هر اصطلاحی که در شریعت آمده شما با یک معادلی که در یک مکتب خاص فلسفی آمده قرار می دهید. اگر قرار شد برای داوری میان عرفان انحرافی، ارجاع به نص می دهی و آن را تغییر می دهید چطور می توانیم تفاهم کنیم و نقل چگونه می توان معیار باشد؟ که نه در دام قشریگری و ظاهرگرایی بیفتیم، جریان نواخباری و نو حنبلی شیعه که در نهایت به سمت مشبهه و مجسمه برود، و از طرف دیگر به دام خرافه گویان نیفتیم که هیچ کس مسئولیت این حرفا را به عهده نمی گیرد. این نوع معنی کردن خود نوعی تهمت و افترا به خداست.
سوال شده از اکتشاف علمی در عرفان اهل بیت، که عرض بنده این است که در عرفان باید بگوییم حقانیت یا کارامدی؟ برخی میگویند که عرفان سنتی اسلامی کارامد نیست. حال می پرسیم که ملاک کارآمدی چیست؟ عنوان می کنند که به ما آرامش بدهد یا مثلا خشونت را کم کند، شب بی خوابی نکشیم و … کم کم به سمت آسایش – که معنای آن با آرامش متفاوت است- می رود. دقت کنیم فایده یا حقانیت عرفان، حال نگوییم عرفان، بگوییم کشف شهود خاص، آیا یک مکتب کشفی باید حقانیت داشته باشد یا فایده؟ عرضم این است که اگر کسی بین این دو شما را مخیر می کند این مشکل معرفت شناختی دارد. چرا که می گوید حقیقت مفید نیست و مفید لزوما حقیقی نیست. این به عنوان یک ابزار است. حالا سوال ما این است: آیا در حوزه سعادت و اسعاد بشری در حوزه کشف حقیقت، چرا که اگر کشف حق نیست اصلا عرفان نیست، می توان حق را کشف کرد ولی فایده ای نداشته باشد؟ یا اینکه چیزی فایده داشته باشد ولی حق نباشد؟ گفتمان می گوید من به صدق کاری ندارم، این به دردم میخورد یا خیر؟ اینکه دائم از آسمان و زمین و عالم جبروت و از این دست صحبت می کنید اینها به من ارتباطی ندارد! من به عنوان یک انسان می خواهم زندگی کنم. نه صبح آرامش دارم نه شب می توانم بخوابم! بعد عنوان می کند که بیا تا به تو مدیتیشین را آموزش بدهم و بدون تقوی و جهاد درونی و بیرونی، آرامش داشته باشی و به تمام کارهای روزمره هم برسی! تنها با دو حرکت چند دقیقهای!! بعد هم رسیدن به آرامش را به مجالس این چنینی یا حضور در محافل عزاداری ربط می دهند! خب اول بدانیم تعریف آنها از آرامش چیست؟ و آنچه در اینجا اتفاق اتفاده عرفان بوده یا ترتیب دینی یا … . سوال اینجاست که در کجا بیشتر خوش می گذرد؟ با کدام مسلک عرفان خوش هستی و دردهایت کمتر هستند؟ در زیر گوش و چشم و در حواشی همین حوزه های علمیه هم، انواع عرفانها و مسلکها را با بودیسم و سکولار و اگزیستانسیالیسم ترکیب کرده و نه طلبه و نه استادش هیچکدام متوجه نمی شوند که چه به خوردش دادند!! که خروجی آن کسانی هستند که اصل وحی و نبوت را قبول ندارند ولی در حال تدریس و تالیفند! بعد که می گویی سکولاریزم حوزه، متوجه نمی شوند که چه میگویی. بخشی اینها هستند و بخشی هم سکولاریزم عریان و پنهانند که از باب دین و مذهب زمینه های آن ایجاد شده است. در حوزه معرفت شناسی مادی که او حق دارد که بگوید ما مسئله ای با عنوان منطق اکتشاف علمی نداریم هم در حوزه معنویات و هم در حوزه محسوسات. ما قواعد روش شناسی در حوزه علوم را از جنس موازئات نداریم چرا که در روش شناسی معیار نداریم و تماما قرارداد هستند. میگوید ما آنچه داریم حتی در حوزه علوم طبیعی قواعد بازی است نه قانون کشف حقیقت حتی در علوم طبیعی. این قواعد با قواعد منطق متفاوت است و مانند قواعد شطرنج است. شما در قواعد شطرنج می توانید بگویید منطق شطرنج در حالی که منطق نیست. هیچ قاعده ای وجود ندارد که شما بتوانید ثابت کنید که این است و جز این نیست و همه توافق است. در علم آنچه به عنوان منطق در علوم تجربی می گوییم آن هم قاعده بازی است که ما منطق اکتشاف علمی نام گذاشتیم. نه منطق است و نه اکتشاف و نه علم. ولی می گوییم منطق اکتشاف علمی! حال می خواهیم همین را در حوزه کشف و شهود بیاوریم. وحی هم که یک کشف است و در فرق انبیا، می گویند که انبیا همه متنبی بوندند. ولی برخی کاریزما دارند و امت سازی می کنند! و می شوند انبیا! برخی هم ضعیف اند و می گویید عرفان انحرافی!! شما در حوزه وحی که اصلا معیاری ندارید و معجزاتی که به عنوان موید وحی می آورید که خودتان هم می گویید که برای اثبات ۵ چیز مطرح می شود در حالیکه معجزه یکی را که بیشتر اثبات نمی کند.
معجزه هم که الان نقل است و برای ما که معجزه نیست و الان که معجزه انبیا و رسولان نیست و جزو اخبار بوده و حجیت نقل هستند. هرچه در فلسفه زبان و نقل می گویی در اینجا هم بگو. وقتی ریشه نقل را می دانید و ریشه عقل هم که زبان و اتاق مشترک نداریم و این افق فراتر از افق عقل و زبان است، لذا زبان به عرفان خیانت می کند و زبان صادقی در حوزه عرفان وجود ندارد. لذا شما با چه معیاری یقه مرا می گیرید؟! مثال می زنند که بازی علم یک بازی بی پایان است حال چه برسد به عرفان. هر کس گفت که یک گزاره ای است علمی ولی دیگر قابل امتحان نیست، میخواهیم مهر اثبات بزنیم، تا کار به اینجا رسید ما او را از بازی کنار می گذاریم و هرچند خودش از بازی بیرون می رود چرا که علم نیست. حال صحبت این است که شما با این منطق اکتشاف علمی، روی کدام کشف شهود عرفانی میخواهید مهر بزنید که این رسمی است یا خیر؟ وقتی می گوییم نقل، با نقل می توان بازی کرد؟ اگر هم نخواهی بازی کنی که میشوی متحجر لفظی و قشری و تکفیری. بنده عین عبارت را می خوانم: وقتی فرضیه ای را عرضه و امتحان می کنید، ابزار لیاقت می کند و می گوییم بله بدون دلیل موجه کنار نمی گذاریم، برخی چیزها به معضلاتی تبدیل شده اند که دههها، سدهها و قرنها می گذرد و ادبیات تکراری است یعنی برمیگردید به همان حرفهایی که سالها پیش جریانات اینها به هم می گفتند عینا همان ها را تکرار می کنیم، یک مرحله برویم جلوتر. در باب علوم تجربی هم وقتی می گوییم آزمون، در حوزه کشف شهود بخواهیم بگوییم ازمون به عنوان منطق کشف علمی، چه چیز را با دیگری می خواهید بیاموزید؟ و اینکه خطا و صواب در شهود داریم عین عبارت جناب قیصری را عرض کنم تا ببینیم اینها آنچه ما می گوییم را قبول دارند و آنچه جریانهای دیگر می گویند که نباید کشف خلاف وحی باشد و ما هم همین را می گوییم فلذا محل نزارع کجاست؟ جناب قیصری در شرح فصوص، می گوید که معارف کشف عرفانی، که برخی می گویند هر کشف عرفانی مصون از خطاست که می گوییم خیر اینگونه نیست، بسیاری مکاشفات خیال اند و جزو القائات شیطانی اند و این همان چیزی است که جریانی می گوید وحی معیار کشف باید باشد حساسیتش رو ی این است و لذا این است که می گویم نزاع صغروی است نه کبروی. یعنی شما مورد به مورد بگو کدام کشف، کدام عرفان، با کدام نص صریح با کتاب و سنت تعارض، تناقض داشته و غیرقابل جمع است؟ بسیاری از آنچه مکاشفه و شهود حقیقت به نظر می رسید ساخته خیال است. حقیقت را نه تنها کشف نکرده که واژگون می کند. بسیاری از مکاشفات اهل معنا، موجب گمراهی و ضلالت است (که البته چرایی آن را آقایان توضیح داده اند). اینکه کشف حضوری بحث مطابقت نیست که بگوییم درست است یا خطا؟ اینها یکی هستند. برخی می گویند خیال منفصل و متصل را با هم اشتباه می گیرند و آنچه در این یکی آمده را توهم می پندارند و هر دو هم می گویند آنچه ما می گوییم کشف شهود است و قطعی است و حجت! و من حضوری این را کشف کردم لذا اصلا سوال پذیر نیست.
بعد از اینکه همه چیز به این ارجاع پیدا کرد که برای کشف عرفان حقیقی از انحرافی باز هم باید برگردیم به عقل و نقل، سوال این است آیا راه سومی غیر از این دو تا وجود دارد؟
بحث سر روش ارجاع به این دو است، روش ارجاع نظری به بدیهی در حوزه فلسفه و مشابه او در حوزه عرفان، همیشه آسان نیست، یک مسائل ابتدایی پیش پاافتاده است ولی بسیاری از مسائل بقدری پیچیده هستند که حتی عرفای درجه یک هم در آن تناقض می یابند که حتی به هم تهمت و افترا می بینند. حال در باب عقل و نقل چه کنیم که هر دوطرف مزاعه را به آن ارجاع دادن و اینکه هر دو یک چیز را می گویند ولی باز منازعه حل نمی شود به نظرتان در این مسئله چه پرسشهای دقیقی را در این برهه از زمان باید مطرح کنیم تا بتوانیم تقریب مذاهب شیعی را تا حدی صورت پذیرد؟
- حجتالاسلام دکتر علیرضا قائمینیا (مدیر قطب علمی فلسفه دین اسلامی)
به واقع امروزه در وضعیت فعلی، با انبوهی از پرسشها در جامعه جدید روبرو هستیم و بیشتر به دنبال این هستیم که چه راه حلی برای آن یافت می شود؟
نکته بعدی، ابهامی است که در خود کلمه عرفان وجود دارد و در خود حوزه عرفان نیز اصطلاحات مختلفی وجود دارد و لذا مقصود و مفهوم از عرفانی که اینجا مطرح شده بیان شود. به نظر اینجا بیشتر عرفان سلوکی صحبت شده است.
نوع صورتبندی قضیه نیز بحث بعدی است. یک دردی را اشاره کردید که باید تا حدی دنبال گفتگو باشیم و این یک آرمان است ولی مشکل اصلی این است که باید به دنبال زبانی که بعد از انقلاب در این مباحث حاکم کردیم، درخصوص مطالب نوع صورتبندی را بررسی می کردم که برای مثال افراط و تفریط، که از این نوع ادبیات و مانند غرب زده و سکولار و … در فضای علمی اجتناب شود و علمی بحث مطرح شود و مشکل اصلی به نظر بنده، چه فاصله ای بین نظریه موجود و آنچه در واقعیت در جامعه به عنوان معنویت در جامعه وجود دارد؟ اینکه آیا حقیقت را بیان کنیم یا منعفت را. برای مثال، اگر امام سجاد(ع) می خواست در جامعه عرفان را برپا کند با کسی مانند ابن عربی چه تفاوتی داشت؟ اگر چه امکان دارد آموزه های ایشان را بر اساس عرفان نظری تعریف و تفسیر کنیم. این پرسش مهمی است که معنویت اصیلی که در نزد اهل بیت (ع) وجود داشته چه مولفه هایی دارد؟
- حجتالاسلام دکتر محمدجواد رودگر (دبیرعلمی نشست)
ضمن تشکر، فقط این نکته را پاسخ دهم که مقصود از عرفان نظری یا دانش بنیاد است که در واقع محصولات همان سلوک عرفانی علم الیقینی و حق الیقینی است و آنچه با آن مواجه هستیم این عرفان است. در بحث افراط و تفریط هم که آن را برداشتیم و وارد اصل بحث شدیم.
- دکتر محمد محمدرضایی ( عضو هیأت علمی دانشگاه تهران)
رابطه عقل و فهم دین چیست؟ اینجا بحثهایی وجود دارد که این مبانی عقلی بدیهی حاکم از فهم ما در دین است یا خیر؟ ما با عقل به این نتیجه رسیدیم که خداوند نمی تواند جسم و جسمانی باشد و حال این آیه قرآن را می بینیم که: یدالله فوق ایدیهم؛ حال این چگونه معنا میشود؟ اینها اصول عقلی است و چیزی نیست که بخواهیم از آن اجتناب کنیم لذا ما با ارتباط هماهنگی عقل و نقل است که می توانیم فهم صحیح داشته باشیم. ما تعبیر می کنیم که منطور از ید، یعنی قدرت و لذا این حجیت عقل خیلی مسئله مهمی است و لذا اگر فهم درستی می خواهیم از دین و احکام داشته باشیم و به تعبیری از بزرگان ما در اسلام اختلاف عقل و دین – آنگونه که در مسیحیت وجود دارد- نداریم. لذا این به ناروا وارد تفکرمان شده است. ما اختلاف عقل و نقل داریم و عقل جزوی از منابع دینی ماست که نمی توانیم کنار بگذاریم و به صرف اینکه از یونان باستان آمده، این حکم عقلی است. مگر هر چیزی که از یونان آمده بد است؟ یا اینکه برخی احکام پزشکی از فلان جا امده لذا مشکل دارد؟
درخصوص عرفان، بحث شهود است که در تعابیر دینی داریم که یک راهی برای شناخت داریم و آن تزکیه نفس است. امروزه یک انحرافی از این به وجود آمده که بر این اساس، واقعا مصیبتی شده است که هرکسی مدعی پیامبری می شود و همان کس، وحی اش نیز برایش حجیت دارد؟ و هیچ دیالوگ و گفتمانی هم بینشان نمی توان برقرار کرد. اینکه تفکر صدرا، و تعالیم ملاصدرا در فلسفه حکمت متعالیه با دین، دو تعبیر از یک واقعیتاند. اگر شما این نوع عقلانیت را به کار نگیرید لذا هر کس را عارف و هر چیزی را هم دین می پندارند.
دکتر حسین رمضانی (مدیر مرکز مطالعات پیشرفت و تمدن)
روی نفس الامر عرفان اهل بیتی، و شان امام و ولیکامل، چیست و چگونه می تواند علم امام و شانیت وجودی امام امتداد تربیتی و اجتماعی پیدا کند این شاید راهی بود برای پاسخ به این مسئله.
حجتالاسلام دکتر حسین عشاقی (عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه)
درخصوص معیارهای مکاشفه چنین شبهه ای وجود دارد که در اینجا چون علم حضوری است لذا علم عالم و معلوم یکی است و صدق و انطباق با واقع معنی ندارد و این اشکال که به نوعی در باب دیدگاه، عقل و عاقل و معقول فرمودند که در آنجا به ملاک اتحادی که بین اینها وجود دارد همین شهودهای اینچنین از باب آن مجدد مسئله صدق به مشکل خواهد خورد. لذا شهودات عرفانی اغلب در بین سطوح پایین عرفا، علم حصولی است نه حضوری. یعقوب در فلسطین بود و یوسف در مصر، ولی در آیه آمده که من بوی یوسف را می فهمم، بو، احساس است و احساس علم حصولی است و لذا این می تواند با واقع منطبق باشد و اغلب مکاشفاتی که عرفای سطح پایین دارند همین است که بسیاری بحثهای مجامع دانشگاهی است از همین است که این اشکال از سلوک حاصل می شود.
مسئله عقل و عاقل و معقول صدرالمتالهین نیز، دیدگاهی که ایشان مطرح می کند در علم حصولی است یعنی در سه مرحله احساس، تخیل و تعقل، که اتحادی که مطرح می کنند راجع به معلوم به ذات، و علم به ذات است و این منافات دارد با چیزی که از صورت زید دارم که با علم به زید و عالمی که آن حیثیت احساس قوه انسان است اتحاد داشته باشند ولی این مجموعه با زید خارجی باید منطبق باشد تا احساس درست باشد.
دکتر احمدوند
فوکو نقدی به افلاطون داشت که: وی در حال سیر معانی در عالم معقولات است در حالیکه بزرگترین اسرار، نهفته در ظاهر اشیاست. در پاسخ به سوال دکتر پورازغدی، که آیا سنجشی برای تشخیص عرفان صادق از کاذب هست یا خیر؟ خیلیها داعیه وقوف بر اسرار داشتند، خیلی ها رازورز بودند. افرادی از دل تاریخ استخراج شدند که بدنام افراد در دل تاریخ هستند. وقتی خبر غارت سپاه به چنگیز رسید، بهانه را بر غارت و قتل فراهم دید، اشرف افغان، آغامحمدخان قاجار و دیگر بدنامان هر کدام برای خودشان مدعی نافله و سیر و سلوک بودند! بحث بنده این است که ما نمی توانیم بر دنیای ذهنی افراد معبد و سقف بزنیم، در ازای آن براحتی عمل افراد را مشاهده و رصد کنیم. عرفا واقعا پاسخ بدهند که تا میزان به ارزشها و اصولی انسانی و در خدمت کمال لایق انسانی بودید؟
حجتالاسلام دکتر مسعود اسماعیلی (عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه)
واقعا نمی توان مدعی شد که پاسخهای قاطعی برای معرفت شناسی عام، جهت سوالات معرفت شناسانه وجود دارد. بنده در صدد بیان یک طرح برمیآیم که ما در مورد قوای شناختی خودمان در واقع نمی توانیم مبنایی را بیاوریم که به کلی یک قوه شناختی خودمان را انکار کنیم. از لحاظ روانشناختی و مکانیسم ذهنی و طبیعی اینگونه طراحی شده ایم که نمی توانیم عقل و حس را انکار کنیم و لذا اگر فرض بگیریم که شکاکیت کلی باطل است، بنابراین مبنایی باید بگذاریم که براساس آن مبنا هر آنچه در طول تاریخ بشر به عنوان شناختهای نسبتا معتبر، افراد سالم، افرادی از لحاظ روحی و طبیعی سالم بودند بر چه اساسی در اصل حجیت عقل، هیچموقع در معرفت شناسی بحث نمی کنیم و بیشتر در حدود و صغور است، بنابراین یکی از مواردی که در اینجا می تواند مطرح شود قطعا شهود است.
درخصوص صحبتهای دکتر احمدوند، باید عرض کنم که در هر گروهی ملاکهای پاک و انسانهای خداجو و افرادی که واقعا در خدمت انسانیت بودند و بالعکس نیز وجود دارد. لذا دلیلی ندارد که عقل را انکار کنیم، نتیجتا اصل شهود قابل انکار نیست. حال باید ببنیم وقتی می خواهیم به سراغ حدود و صغور برویم و حدود و صغور بگذاریم و درخصوص هر یک از این قوای شناختی مباحثی را مطرح کنیم چه می کنیم، یعنی عقلانیتی اینجا حکمفرماست که لابد است. نه عقل محض منظورم نیست. مثلا در حس یک سری شرایط فیزیولوژیک داریم و عقلانیت حکم می کند. انواع و اقسام این شرایط در هر قوه ای می آید. لذا نمیتوانیم بگوییم که نه حرف عرفا حجیت است و نه حرف عقلا، بلکه باید به طور کلی به مبانی کلی عقلانیت معرفت شناختی را برای هر یک اعمال می کند مراجعه کنیم لذا اصل اول این است که شهود قابل انکار نیست و اصل دوم، اینکه عقلانیت را اکتشاف کنیم که یک قسمت آن تجربه بزرگترین عرفاست و حتی خودشان هم می پذیرند که خطا در شهود راه دارد ولی معیار قرار داده اند که این معیارها شاخصاند و قسمت دیگر از عقلانیت کلی معرفت شناختی بر خواهد آمد.
حجتالاسلام دکتر حمیدرضا شاکرین (مدیر گروه منطق فهم دین پژوهشگاه)
بحث امکان سنجی و منطق اکتشاف نیاز به سلسلهمباحثی دارد که بایستی تعاریف و مفهومها و جزئیات در آن بررسی شوند. ابتدائا نیاز است تعریفی از عرفان اهل بیتی داشته باشیم. مسائلی که مطرح شد در یک سطحی بررسی و پاسخ داده شده و البته هنوز هم نیاز به تکمیل و بررسی دارد. همین که چگونه با عقل بخواهیم عرفان را مورد سنجش قرار دهیم در حالیکه اصلا شهود عرفانی بالاتر از عقل است، در خصوص وحی نیز همین را می گفتیم و با همین عقل محدود بود که وحی را هم مورد تحلیل قرار دادیم و معنایی را می پذیریم و جایی را انکار می کنیم لذا کارکرد عقل را توجه داشته باشیم که در جایی سلبی، در جایی اثباتی و در جایی در مقام اثبات امکان است و ضمن اینکه در رابطه با سنجه آزمون کشف و شهود عرفانی، فقط عقل و نقل نیست و کشف و مراتب کشف مورد اهمیت است.
دکتر نوروزی
غیر از مباحثی که مطرح شد می توانیم سنجه هایی را بیابیم تا متوجه شویم که عرفان، اهل بیتی هست یا خیر و اینکه عرفان آیا به سمت فردی گرایش دارد یا اجتماعی. عرفان های اهل بیتی را وقتی بررسی می کنیم می بینیم که سنجه کاملا روشن است و یک جنبه واضحی از زندگی اهل بیت در ان وجود دارد و در عین حال اجتماعی نیز هست. همانطور که در فقه دچار سکولاریسم پنهان شدیم در عرفان هم همین طور است. لذا از این نظر می توانیم سنجه ای را در این خصوص پیدا کنیم.
حجتالاسلام دکتر بهرام دلیر (عضو هیأت علمی گروه عرفان پژوهشگاه)
در کلیدواژهها، آنها، اینها، اینجا … این واژهها ناظر به چه کسانی هستند؟ غرب و حلقات، دیگر بسیط نیست. لذا واژهها مشخص شوند. گزارهها خیلی از بحثهای روانشناختی و معرفت شناختی مطرح شدند و قابل انتقال هستند. در بحثهای ملاصدرا تمام آثار ایشان احیا نشده است. کدام اثر ایشان به عنوان نسخه خطی است؟ و در حوزه هستی شناسی و معرفت شناسی ایشان کدامیک مبهم مانده؟ اینها روشن شوند.
حجتالاسلام دکتر محمدعلی اسدینسب (عضو هیأت علمی گروه قرآنپژوهی پژوهشگاه)
ما در ارزیابی شهودات عرفا، آیا ملاکی غیر از اینکه عرض می کنیم هست یا خیر؟ اینکه ما شهودات عرفا را بر کتاب و سنت عرضه می کنیم و اگر مخالف کتاب و سنت نباشد احتمال می دهیم که درست باشد ولی اگر بخاهیم مثل خود عارف به آن یقین برسیم لذا بایستی همان مسیری را که او طی کرده طی کنیم. در عرصه عرفان اهل بیتی هم چند تلقی وجود دارد و یکی اینکه همچنان که فقه و اخلاق و اعتقادات و بینش و سیاست اهل بیتی داریم لذا عرفان اهل بیتی هم داریم. یعنی متن روایات اهل بیت و قرآن را نگاه می کنیم و نکات عرفانی را سیر کرده و در آنها اجتهاد کرده و نظامی ایجاد می کنیم که این نظام عرفان اهل بیتی نام می گیرد. همین کاری که در فقه و اخلاق انجام می گیرد.آیا تلقی شما این است یا اینکه به شهودات عرفا نگاه کرده و سپس به سنت اهل بیت عرضه کنیم. که آیا سنت اهل بیت این را می پذیرد را خیر؟ مشکلاتمان در عرضه عرفان این است که در تفاسیر عرفانی، ما مطالب زیادی میبینیم و این آثار مورد تایید بسیاری از بزرگانمان هستند، لذا نمی توان بدون تامل اینها را رد کرد. بنده در خصوص بدترین حرفی که ابن عربی بیان کرده بررسی داشتم و حتی در این زمینه مقاله را هم ارائه داده ام و نتیجه آن که درخصوص ریشه یابی کار وی در مورد آیات ۵ و ۶ سوره بقره سیر و بررسی داشتم با تفسیری از مرحوم سید مصطفی خمینی برخورد کردم که ایشان در تفسیرشان مسلک عرفا را در نظر دارند لذا دیدم که دقیقا ایشان همان حرف ابن عربی را گفته! بعد از بررسی متوجه شدم که زبان ایشان، زبان خاصی است، آیا برای زبان عرفا، در سنجش افکارشان وقع و دقتی قرار می دهیم؟
استاد حسن رحیمپورازغدی (ارائهدهنده)
دراینکه ارزیابی شهود عرفا ملاکی غیر از کتاب و سنت نداریم، برخی تعبیری دارند که در حوزه نظر و عمل بدعت به چه معناست؟ یعنی مخالف با نص، یا منابع شریعت یا نسبت دادن به شریعت درخصوص چیزی که در شریعت نیست. اما اگر مسئله تکثر زبان باشد و اگر واقعا روشن شود که عارف بزرگی کشف شهودی کرده و آن را به قرآن نسبت می دهد این مخالف با قرآن یا حجیت نص ندارد بدون هیچ قرینه خلاف ظاهر که همان دعوای صغروی است که عرض کردیم. لذا عرض کردم که دو جنبه افراط و تفریط را باید کنار بگذاریم تا بتوانیم بحث طلبگی داشته باشیم. کلمه تکفیر و سکولار و اینها را نگوییم، به گفتن ما نیست، اینها وجود دارند و به آن قائل هستند. اولین شرط علمی بودن یک بحث، شفافیت آن است. ما می خواهیم سوال درست طرح بشود تا بتوانیم دغدغه های مثبت دو طرف را بدانیم چیست و به سمت تکفیر و تجلیل نرویم.
درمورد عرفان اهل بیت، مانند فقه و اخلاق و سیاست اهل بیت است، یعنی ما از روی منابع اهل بیت نکات را استخراج کرده و از روی اینها نظام سازی کنیم این بنظرم قابل قبول است. تعریف عرفان اهل بیت یعنی سنخ گزاره های توصیفی و توصیعی ناظر به تهذیب و رشد روحانی و معنوی که آثار اخلاقی و تربیتی و سیاسی و اجتماعی دارد به شرطی که با متد درست قابل استناد به سنت اهل بیت باشد. توجه کنیم که همه در زمین اهل بیت بازی کنیم به این معنا که اگر حدیث متواتری یافت شد و آیات صریح در موضوعی یافت شد که با برخی محکمات و نهلههای عرفانی سازگار نیست بازی در نیاوریم. بگوییم نمیدانم. تمام علوم قابل تقسیم بندی مجدد هستند، طبقه بندی علوم توقیفی نیست و بسته به هدف شما می توانید علوم را طبقه بندی کنید.
اینکه ملاصدرا تمام آثارش کشف و منتشر شده، بنده در خصوص آثار ایشان صحبت نکردم. من گفتم بسیاری از لوازم معرفتشناسی صدرایی در بسیاری از علوم انسانی و اجتماعی کشف نشده و مورد بحث قرار نگرفته است.
اینکه علم حضوری قابل انتقال است، علم حضوری هر کسی به تشنگی خودش است و نسبت به هم متفاوت است. قابل انتقال است ولی هیچ کس نمی تواند قوای دیگری را حس کند.
درخصوص کلیدواژه، آنها یعنی تمهیدالقواعد، جریان تفکیکی خراسانی که به عنوان جریان مدعی عرفان اهل بیت، اینها نیز منظور از کوپر است.
اینکه یک معیار در خصوص عرفان اهل بیتی، جمعی یا فردی بودن آن است علاوه بر فردی، و در عرفان سکولاریسم پنهان داریم. عرفان یکی از بهترین ابزارها برای توجیه مذهب سکولاریسم همیشه بوده و هست. همین الان هم بیشترین طرفداران را جریانات عرفانهای انحرافی دارند که دنبال آرامش معنوی هستند بدون تکلیف و وظیفه و بدون علم و عمل. لذا اینکه جمعی بودن است این هم جزو آن است. روایات اهل بیت در هر علمی، چه چیزی را معیار می دانستند؟
روایات عقل از اهل بیت را هزار سال پیش تقسیم بندی کردند، این روایات در باب عقل متافیزیک است از کانت به بعد به طور علنی غرب نمی پذیرد و این هم که می گوییم غرب، یعنی گفتمان حاکم بر علوم انسانی نه اینکه در غرب دیگر کانتینه وجود نداشته باشد. روایات عقل در حوزه اخلاق داریم، چرا می گویند حریص عاقل نیست؟ طبق منابع نظام سرمایهداری، عاقل یعنی حریص، ایثار یعنی حماقت!! لذا این عقل در حوزه اخلاق است. اما عقل سوم که به این عنوان که عقلی است ابزاری که ارزشی ندارد و … اگر اینها ارزش نداشت هزاران روایات ناظر به عقل ابزاری و عقل معاش داریم، همین عقل حکومتی وسیاسی، مشکل اینجاست که آنها عقل معاش را مطرح کردند بدون عقل معاد؛ عرفان اهل بیتی هم عقل معاش دارد، هم تجربه، هم وحی و از این دست. کلا از نظر برخی، اهل بیت نماد گریه و عزاداری و زیارت و احکام طهارت و نجاست! الباقی موارد هم شده منبر، و همانند منبر برخورد می شود! همین الان در حوزه معماری و شهرسازی، بسیاری کتب در محورهای فلسفه و اخلاق و حقوق نداریم. در حالیکه هربار سراغ قرآن و روایات داریم بسیاری از آنها با همین سبک علمی و دقیق در خصوص همین مسائل معماری و شهرسازی وجود دارد. همین الان در بین مراجع ما بعد از چهل سال، هنوز نظرات مختلفی در مورد ربوی بودن بانکها، یا نبودشان وجود دارد. این به این علت است که اینها دقیق بحث نشده است. وقتی هم که دقیق بحث نکنید سکولاریسم زمینه پیدا می کند و این به این معناست که حکم شرعی معلوم نیست.
وقتی در مورد امکان سنجی عرفان اهل بیت صحبت می کنیم یعنی به این سوال پاسخ میدهیم که آیا یک عرفانی که متصف و منتسب به صفت اهل بیت هست – که پیش فرض ما این است که هست- که کسانی به اسم عرفان اهل بیت مدعی اند که امثال ابن عربی و ملاصدرا اینها عرفانشان اهل بیتی نیست. بحث اینکه در باب منطق اکتشاف، یک رکن مهم آن همین است.
اینکه برای داوری در باب شهود معیار عقل داده شده، همانطور که برای داوری درخصوص وحی ما داور عقل داریم. سوال می شود که راجع به کشف شهود یک عارف معمولی عقل نمی تواند داوری کند، ولی چطور در خصوص قرآن، عقل داوری کند؟ چند مدل داوری داریم، یک وقت داوری می کنید در حدی که من کشف تو را خلاف قطعی برهان ندیدم، این را می توان با عارف درمیان گذاشت، ولی وقتی با نبی و قرآن این حرف را بیان می کنی، شما حد مسئلهتان این نیست، تو از طرف خدا با من حرف میزنی؟ خدایی که من نمیبینم را تو دیدی؟ درخصوص تمام مسائل من تصمیم میگیری؟ اینجا تفاوت است. کسانی که این اشکال را منتقل کردند اصل مسئله را به نبی منتقل کردند. که محل نزاع همینجاست. یعنی شما با عقل به سراغ عرفا و انبیا هم بروید نمی توانید تسلیمشان بشوید یعنی عقل اجازه تصمیم کشف هیچ کس را به شما نمی دهد. آنها می گویند اگر درخصوص انبیا بگویید که معلم و اخلاق مدار و مربی و تربیت کننده بودند همه مورد قبول ماست، اما وقتی بگویید از طرف خدا حرف می زنند را ما نمیپذیریم! حتی نسبت به قرآن هم چنین دیدگاهی دارند که اگر نمی گفتی از طرف خدا هستی، جایت روی سرمان بود!
حجت الاسلام دکتر محمدجواد رودگر (دبیرعلمی نشست)
البته نیاز است اینجا تفکیک صورت بگیرد چرا که ما عقل مصباح در مقام فهم و عقل مفتاح در مقام پذیرش است. اما معیار حوزه دین به آن معنا نیست.
استاد حسن رحیمپورازغدی (ارائهدهنده)
عقل مفتاح می گوید که من اصل مبنای حرف شما را اجمالا خلاف عقل نمی بینیم. آیا این برای همراهی با انبیا کافیست؟ نگوییم چند مدل عقل داریم و بهتر است بگوییم که عقل در سه مرحله داوری می کند یکی اینکه اصل آن را ممکن و معنادار می داند و در مراحل بعدی اگر عقل بتواند این را تایید کرده و همپای آن بیاید، حالا یوقت می گوییم ضعف عقل است یا این که ضعف کشف است، یا کشف نامعقول است یا عقل نامکشوف است، این بستگی دارد که شما کدام طرف قضیه باشی.
درخصوص کارکرد عقل که گاهی سلبی است و گاهی ایجابی، باید بگویم که همینطور است.
درخصوص مطلبی که گفتند، غیر از عقل و نقل معیار سومی به نام کشف داریم، اتفاقا دعوا بر سر همین است که کشف چه کسی معیار برای داوری است. کشف خودت در مورد کشف خودت است یعنی کشف بعدی ناسخ کشف بعدی است یا اینکه اصلا تعارض نیست که شما دقیقا صورت مسئله را جابجا کرده و جوابی ندادید. اگر منظورتان است که کشف دیگری معیار برای کشف بنده است که اصلا به محل نزاع مصادره به مطلوب برگشتیم.
اینکه نمی توانیم قوای شناختی خودمان بعدش را انکار کنیم یعنی نمی توانیم بگوییم عقل یا حس را انکار کنیم، شکاکیت را عبور می کنیم و اصل حجیت را بپذیریم و بر حدود و حجیت بحث است. بله، تا اینجا همان صورتمسئله بود. ما نمی توانیم فقط طرف عرفا باشیم یا فقط طرف عقلا. این را بنده متوجه نشدم. اینکه ما شاخصهایی در حوزه کشف داریم. این همان نقطه ای بود که به آنجا حمله کردیم. شما همان را دلیل بر حجیت می گیرید؟ فرمودید: شهود و راه عقل هم که باشد باید تحت قاعده دربیاید و عقل محض نیست، بله سوال اینجاست که تحت چه قاعده ای دربیاید؟ اگر مقام، مقام اثبات است تحت قاعده و قواعد زبانی دربیاید. اینکه در حوزه تفسیر می گویند باید چندین علم را بلد باشید به این دلیل است که تمامی تفسیر باید یک نقطه محوری داشته باشد و آن هم معنای لفظ است. نمی توانیم یک چیز بر خلاف چیزی دیگری را هر دو بر یک عبارت نسبت بدهیم. باید بگوییم که مرجحمان چه بوده است. لذا مجدد به قواعد اکتشاف نقل بر می گردیم.
اینکه عقل و نقل به نصفه معتبرند و وقتی می گویند کشف و عقل و نقل، برخی اظهار می کنند که هر سه اینها با هم چه ایرادی دارد، در اینکه اینها با هم قابل جمعاند که نزاعی نیست، پس اختلاف کجاست؟ اختلاف زمانی است که اینها با هم در نگاه اول قابل جمع نیستند و گاهی در نگاه دوم و سوم هم قابل جمع نیستند. اینهایی که میگویند هر سه را قبول داریم، بیان می کنند که موجهایی که قابل جمع نیست را چگونه ترجیح می دهید؟ اگر جایی تعارض غیرقابل حل بین نقل و عقل پیدا کردید یا عقل و شهود یا هر کدام، شما باید دو حرف بزنید، یا اینکه بگویید امکان ندارد تعارض قطعی بین دو تا از این سه مورد پیش بیاید. یعنی تمام مواردی که دعواست لفظی و سوءتفاهم است. یا اینکه چرا مواردی است که محل نزاع مشخص و اختلاف مبنایی است، لذا بگویید که چگونه از مرجح نقل و مرجح عقل عبور می کنید؟ که می توانید بگویید که خودمان کشف کردیم و خودمان هم می گوییم کشفمان درست است!
در این خصوص که فوکو می گوید، افلاطون تنها در حوزه معقولات سیر می کند و باید بداند در بیرون چه اتفاقی می افتد. ما دعوایی بین کسانی که حکمت و عرفان و کلام و اینها را قائلاند و کسانی که بالعکس این موارد را نمیپذیرند. اینکه معیار خدمت به انسان و انسانیت است. اینکه اکثر جنایات به دست عرفا بوده که تهمت است و استنتاجی غیرمتعارف است. و به استناد کار یا نقل یک نفر نمیتوان به همه تعمیم داد. اینکه هر کسی به اسم عرفان هر کاری بخواهد انجام دهد معیار و معنویت نیست.
اینکه معیار عمل عارف است و نه صفات الهی که این هم اشتباه محض است. چیزی به اسم کمال لایق انسان را نمی توانیم به او برسم جز با اتصاف به صفات الهی.