به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، دکتر سید حسین فخرزراع عضو هیأت علمی گروه فرهنگپژوهی پژوهشگاه در یادداشتی به مسئله بحران فرهنگی پرداختهاست که متن این یادداشت در ادامه خدمتتان ارائه میگردد:
اساسیترین معضلی که در حال حاضر جامعه ما با آن دست به گریبان است، بحران یا مشکل فرهنگی است که به همراه خود پیامدهای ناخوشایندی در حوزههای دیگر را به دنبال دارد و باعث میشود جامعه با ناهماهنگی و عدم ثبات در این حوزهها روبهرو شود.
بر خلاف اندیشههای سوسیالیستی که اصلیترین مشکل هر جامعه را اقتصاد میدانند و بر خلاف تفکرات لیبرالی که مشکل سیاسی را امالفساد مسائل جامعه میدانند، به نظر میرسد جامعة ما امروزه از ناحیة فرهنگی دچار آسیب است؛ اگرچه مشکلات اقتصادی و سیاسی از اهمیت خاص برخوردارند، اما آبشخور اصلی ایندو را در فرهنگ باید جستجو کرد.
منظور از فرهنگ تنها عناصر فرهنگی و شاخصههای آن نیست، گرچه فرهنگ بدون آنها قوام نمییابد؛ منظور آنچیزی است که در درون ما بوده و در سه حوزه فعال است: حوزة باورها، حوزة احساسات و عواطف و حوزة امیال و خواستهها. این سه ساحت تا به طور معقول و بهجا در درون افراد نهادینه نگردد و در راستای یک هدف مهم، همجهت با هم حرکت نکند، انتظار بروندادهای سیاست و اقتصادِ مناسب، انتظاری بیهوده است.
از طرفی، نهادینهسازی فرهنگ نیز زمانی که بخواهد به عنوان یک هویت عمیق برای آحاد جامعه درآید، بدون طی سه مرحلة اساسی میسر نیست:
۱- مرحلة شناخت عناصر و شالودههای فرهنگی مناسب؛
۲- مرحلة هویتسازی فرهنگی؛
۳- مرحلة هویتباوری فرهنگی. این سه مرحله به صورت پلکانی و اِعدادی تنظیم شدهاند که دوّمی متکی بر اوّلی و سوّمینِ آن وابسته به دو مرحلة نخست است.
توضیح اینکه، پرداختن به مسائل فرهنگی، نیاز به مواد خام دارد(مرحلة اول) و مواد خام فرهنگ، وقتی به درستی، منطقی و سازواره کنار هم قرار گرفت باید به هویتسازی فرهنگی(مرحلة دوم) منجر شود و پس از آن که فرهنگ سازی و هویتسازی فرهنگی به خوبی شکل گرفت، نوبت به هویتباوری فرهنگی(مرحلة سوم) میرسد که از شاخسارهای آن میوة سیاست و اقتصاد خوب و کارآمد و مناسب خواهد رویید.
با یک حساب سرانگشتی شاید بتوان گفت جامعة ما در کدامین مرحله از ساخت فرهنگ قرار دارد تا اصلیترین مشکل جامعه را بر اساس داشتههای خود بتوان در یک حرکت فرهنگی سروسامان داد. به نظر میرسد ما هنوز بهدرستی حتی در شناخت عناصر و مولفهها و مواد خام فرهنگ، برای هویتسازی خود نیز چندان موفق عمل نکردهایم!
اگر بخواهیم از قافلة تعالی و پیشرفت بازنمانیم ابتدا باید و باید “ذهنیت جامعه” را تغییر داد. “عینیتهای جامعه”، همواره تابع ذهنیتهای آحاد جامعهاند و ذهنیتها، چیزی نیستند جز «فرهنگ جامعه»!
امیرالمومنین(ع) میفرمایند: الناسُ مِن خَوفِالفقرِ فِیالفقرِ وَ مِن خَوفِالذُلِّ فِیالذُّلِ مردم از ترس فقر در فقر دست و پا میزنند و از ترس ذلت است که به ذلت میافتند. ترس از فقر و ذلت چیست؟ مگر جز ذهنیتها و تلقیهای از فقر و ذلت است؟ ملتی که دچار ذهنیتهای منفی، نمیتوانمها و عدم تشخیص در شناخت ابزارهای کارآمد برای رشد خود باشد چگونه میتواند از دشواریها و مسائل خرد و کلان خود رهایی یابد؟
تا پشتوانههای فرهنگی یک جامعه به درستی در فرایندی واقعی قرار نگیرد، عینیتهای یک جامعه تغییر نخواهد یافت و اگر تغییر هم بکند به مصیبت عمیقتری که تأخر یا شکافهای فرهنگی است دچار خواهد شد.
فرهنگ، تنظیم کنندة رفتار ما است و رفتار اعم از رفتارهای اقتصادی و معیشتی و سیاسی و غیره است و نیروی درونی شدهای که تنظیم کنندة رفتارها است نظارت اجتماعی نام دارد. این فرهنگ است که بر ما تأثیر میگذارد و ما را وابسته میکند و رفتارها را مورد نظارت و کنترل قرار میدهد. حال اگر جریان فرهنگی یک جامعه به درستی حرکت کند، رفتارهای دیگر افراد جامعه را نیز تنظیم خواهد کرد و برای این کار در نخستین قدم باید شناختِ صحیحی از فرهنگ و عناصر و مولفهها و مراحل آن داشت.
وقتی گفته میشود مشکل ما مشکل فرهنگی است، یعنی محاسبة دقیق میان “ابزار و عناصر”، با “اهدافی” که در نظر داریم وجود ندارد تا مرحلة بعدی فرهنگسازی و فرهنگباوری شکل بگیرد. ما امروزه با مظاهر تمدن و فرهنگ جدید زندگی میکنیم امّا متاسفانه الزامات آن را یا نشناخته یا نپذیرفتهایم؛ و این موجب نوعی “تأخر فرهنگی” یا “شکاف فرهنگی” در جامعة ما شده است.
در نظر بگیرید در یک محلة یا شهر سنتی، از ماهواره، اینترنت و شبکههای مختلف اجتماعی و فضای سایبر به طور چشمگیر و افراطی استفاده میشود، اما از طرف دیگر انتظار داریم پایبندی به سنتها در کودکان و دختران و زنان و مردان به همان صورت قبل وجود داشته باشد!!! این امر تا حدی ناشدنی است! مگر اینکه مشکل تأخر یا شکاف فرهنگی موجود ابتدا حل شود
امروزه رسانهها به ویژه تلویزیون، اینترنت و ماهواره از تأثیرگذارترین ابزارهای فرهنگی است. در نظر بگیرید، پدیده و مسئلهای که برایتان به عنوان خط قرمز و تابو باشد، در هر روز، بلکه هر ساعت چندین بار مشاهده کنید؛ مشاهدة مکرر آنچه برای انسان قبلا ممنوع بوده انسان را دچار نوعی عرفیشدن و عادیسازی میکند که دیگر سنتها توان مقابله در برابر آن را از دست میدهد؛ زیرا چنین تلقیای برای انسان پیش میآورد که: گویا میتوان ممنوعیتها را هم شکست!
شیرِ شتر، بدون دیدارِ عرب میسر نیست!؛ انتظار سالم سازی و سالم ماندن فرزند و دختران و زنان، با چنین جریانهای عرفیساز، انتظاری دور از دسترس است یا حداقل با برنامهریزیهای بسیار دقیق میتوان آسیبهایش را کاهش داد.
دو نیروی متضاد همواره در تمام جوامع وجود دارد، یکی «تداوم فرهنگی» و دیگر «تغییر فرهنگی». تداوم فرهنگی به گرایش انسان به پیروی از الگوهای رفتاری تثبیت شده اشاره دارد که به صورت راه و رسم درست برای مردم درآمده است؛ تغییر فرهنگی تعدیل یا پایان گرفتن الگوهای قدیمی و ایجاد الگوهای جدید است. ببینید همه چیز از فرهنگ آغاز میشود تغییر، ثبات، تعادل و حتی آشفتگیهای اجتماعی!!!.
البته آنچه گفته شد نه به معنای دست کشیدن از فعالیت اقتصادی و سیاسی و دست به قضا داشتن و تقدیرگرا بودن و در انتظار تکمیل و تعمیر بنیههای فرهنگی است، بلکه به معنای آن است که همزمان با تلاشهای فردی و ساختاری که برای بهبود وضعیت نابسامان اقتصادی و سیاسی جامعه میشود اصلیترین آبشخور آسیبها را باید شناخت و حرف آخر اینکه در دنیای مدرن امروزی، رفتار فرهنگی به معنای واقعی خود، پیشبرندهترین و مادر رفتارهای دیگر است.