حق توسعه به عنوان یک حق بشری بینالمللی از زمانی که اعلامیه حق توسعه در قطعنامه ۱۲۸/۴۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۸۶ به تصویب رسید، به رسمیت شناخته شد. اگر چه این اعلامیه از سوی اکثریت قابل توجهای به تصویب رسید اما یک رأی مخالف ( ایالات متحده) و نیز ۸ رأی ممتنع داشت. با این حال، در سال ۱۹۹۳، یک اجماع بینالمللی کامل در خصوص تأئید حق توسعه به عنوان یک حق بشری شکل گرفت. حق توسعه همچنین در منشور آفریقایی در خصوص حقوق مردم و بشر و منشور عربی پیرامون حقوق بشر به رسمیت شناخته شده است و در چندین سند از جمله اعلامیه ریو ۱۹۹۲ در مورد محیط و توسعه، اعلامیه و برنامه عمل وین ۱۹۹۳، اعلامیه هزاره، توافق مالی ۲۰۰۲، سند نهایی نشست جهانی ۲۰۰۵ و اعلامیه حقوق افراد بومی سال ۲۰۰۷ مجدداً مورد تصدیق قرار گرفته است.
بنابراین، توسعه یک حق بشری تلقی میگردد و پیمانها و تعهداتی در این زمینه، دولتها را به تعقیب آن متعهد نمودهاند. از این رو، پدیده توسعه، پیشرفت و ترقی در ابعاد اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از جمله مسائل شایان توجه کشورهای جهان، به ویژه کشورهای در حال توسعه و جنوب به شمار میرود و کشور ما ایران نیز که از دوران حکومت نابخردانه قاجار دچار عقب ماندگی و تأخیر در پیشرفت و ترقی شده است، یکی از دغدغههای اصلی نخبگان سیاسی و فکریاش به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی کشف علتها و عوامل عقب ماندگیها و دستیابی به روشهای جبران آن و نیل به توسعه ملی است.
بر این اساس، در تاریخ سه قرن اخیر غرب، سه واژه «ترقی، تکامل و توسعه پیدا کردن» برای توضیح تحولات اجتماعی به کار رفته است. واژه توسعه در لاتین به معنی خروج از «لفاف» است و نخستین نظریهپردازان توسعه پس از جنگ جهانی دوم عقیده داشتند این لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای سنتی است. در مباحث اولیه، توسعه به معنی «نوسازی» و نوسازی مترادف با «غربی شدن» تلقی میشد و غربی شدن هم اقتباس تمامی یا برخی از الگوهای توسعه کشورهای غربی به حساب میآمد. اصطلاح توسعه به معنای جدید آن پس از جنگ جهانی دوم فراگیر شد و نزدیک به سه دهه است که به مطالعات سیاسی جهان سوم راه یافته است. هم اکنون پس از گذشت چندین دهه، توسعه و نوسازی در متون لاتین به مجموعهای از نوشتههای تخصصی اشاره دارد که از سوی اندیشمندان و نظریه پردازان در مورد تحولات و دگرگونیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به رشته تحریر درآمده است. بنابراین، اگر چه خاستگاه مباحث و تئورهای توسعه، غرب است و برخی از صاحب نظران غربی بر توسعه سیاسی به سبک غرب تأکید دارند اما این واژه صرفاً بر تئوریها و نظریات غربی توسعه دلالت ندارد و عمدتاً بر تحولات سیاسی، اجتماعی دلالت میکند. و این گونه تحولات در همه ادوار تاریخی و در تمام نقاط جهان مورد عنایت اندیشمندان و حاکمان جوامع بوده اند. چه بسا ممکن است تحت این عنوان نظریاتی در مورد توسعه سیاسی ارائه گردد که صد در صد با آنچه در غرب است متفاوت باشد. آنچه مهم است شاخصها، معیارها و اهداف توسعه است که باید در دیدگاههای مختلف به طور دقیق مورد بررسی قرار گیرند.
نظریههای توسعه در واقع نظریههای تاریخی هستند و در شرایط متفاوت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به ظهور رسیده اند. این نظریهها بر مبنای بسترها و فروضی استوار است که هر کشوری بسته به اهداف توسعه و رویکرد خود اقدام به گزینش آنها مینماید. در پژوهش پیش رو تلاش گردیده است تا آن معنا و مفهومی از توسعه در نظر گرفته شود که اصول دیدگاه اسلامی از جمله هدف داری آفرینش زندگی و وسیله بودن اقتصاد و نه هدف بودن آن را برآورده سازد.
پر واضح است، کشورهایی که خواهان توسعه واقعی هستند باید بیشترین و اصولی ترین تکیه گاهشان انسان و نیروی انسانی باشد که با برنامه ریزی صحیح آموزشی، فرهنگی، علمی و تخصصی از این سرمایه عظیم بهره گیرند. هنگامی که از نیروی انسانی صحبت می شود، باید توجه داشت که نیمی از نیروی انسانی زنان هستند و در جهت توسعه و تحقق آن، بایدبه طور صحیح و اصولی و با نگرش درست به جایگاه زنان نگریست و با ایجاد بسترهای حقیقی و متوازن با قرار گرفتن هر یک از نیروهای انسانی در جایگاه واقعی خود، زمینه را برای تحقق آن فراهم نمود.
از آنجا که طبق فرمایشات مقام معظم رهبری «…مسأله زن مسأله مهمی است، ما اگر در مسأله زن در کشور خودمان خوب کار کنیم این خدمت به جامعه زنان در همه دنیاست. خدمت حقیقی به مجموعه زنان در همه عالم…» به همین دلیل، ضرورت انجام پژوهشی که به شکلی اسلامی ایرانی به بررسی نقش زنان در فرآیند توسعه جمهوری اسلامی ایران بپردازد، لازم و ضروری به نظر می رسد. در واقع از آنجا که انقلاب اسلامی ایران بر مبنای جهان بینی اسلامی شکل گرفته است و در خودآگاهی و رشد زنان ایرانی و روگردانی آنان از جاهلیت غرب، نقش بسزایی داشته است. با این وجود مسایل زنان و بویژه نقش و مشارکت زنان در توسعه ایران خصوصاً از منظر نظری و عملی بسیار کم مورد کاوش و بررسی قرار گرفته است. به همین دلیل، یافتن کتابها و مقالاتی که مستقیماً به این امر اشاره نموده باشند و با رویکرد مقایسهای و انتقادی به تحلیل فرآیند توسعه پرداخته باشند، بسیار دشوار و گاه ناممکن است.
بر این اساس، سوال اصلی پژوهش پیش رو عبارت است از اینکه «نقش زنان در فرآیند توسعه جمهوری اسلامی ایران از منظر نظری و عملی در کدام چارچوب تئوریک قابل تحلیل و ارزیابی می باشد؟» و مفروض پژوهش این است: «مشارکت زنان در فرآیند توسعه جمهوری اسلامی ایران از نظر نظری و عملی در چارچوب موازین اسلامی قابل تحلیل و ارزیابی است.» و در راستای اثبات فرضیه پژوهش سوالاتی فرعی مطرح شده است که عبارتند از: «پیشینه و مفهوم شناسی تعامل زنان در فرآیند توسعه به چه نحو می باشد؟» ؛ « نقش زنان در فرآیند توسعه از دیدگاه اسلامی به چه صورت قابل تحلیل می باشد؟»؛ « نقش زنان در فرآیند توسعه از دیدگاه فمنیسم به چه صورت قابل تحلیل می باشد؟» و «تعامل زنان در فرآیند توسعه جمهوری اسلامی ایران به صورت بوده است؟» از این رو با بهره گیری از روش گردآوری داده های ترکیبی اعم از کتابخانهای و اینترنتی و نیز روش پژوهش توصیفی، تحلیلی و تحلیل محتوا که در قالب روش های عینی، جزء نگر، اثبات گرا، قیاسی قرار می گیرد؛ تلاش شده در قالب چهار بخش، با تأکید بر آموزههای قرآن، فرمایشات امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری در خصوص توسه و پیشرفت و نسبت زنان با آن و همچنین دیدگاه فمنیستها در خصوص نقش زنان در فرآیند توسعه و بررسی برنامههای توسعه و جایگاه زنان و خانواده در آنها در ادوار مختلف و نیز بهره گیری از دادههای عددی و بررسی آماری مشارکت زنان در عرصههای گوناگون جامعه، فرضیه پژوهش مورد تأیید قرار گیرد.