به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاع رسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، نشست ”رویارویی ایرانیان با مدرنیسم “تجـدد” (پرسش از امکان مدرنیته اسلامی ایرانی)” پانزدهمین جلسه از سلسله پیشنشستهای همایش ملی «نقش انقلاب اسلامی در تأسیس و توسعه علوم انسانی» با ارائه دکتر حسین رمضانی عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه چهارشنبه ۲۱ آذرماه ۹۷ با حضور صاحبنظران این حوزه در سالن معرفت پژوهشگاه دفتر قم برگزار شد.
دکتر حسین رمضانی به عنوان ارائه دهنده بحث در ابتدای این نشست گفت: مواجهۀ ایرانیان با مدرنیسم اروپایی در دورۀ معاصر، منشأ تحولات مهمی در تاریخ ایران بوده است. این مواجهه سبب ایجاد نیروهای تحول خواه اجتماعیای شده است که سعی نمودهاند با الگوگیری از توسعه و تحولات فکری، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، امنیتی، علمی و تکنولوژیک غرب، چارچوب فکری و سبک زندگی و نظامهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی و کلاً زندگی ایرانیان را متحول نمایند.
علیرغم پیوستگی درونی، لازم است میان تأثیرپذیری از وجوه زیربنایی و فکری مدرنیسم (مدرنیته) و وجوه علمی و ابزرای آن (مدرنیزاسیون) تمایز قایل شویم. مطالعه و بازخوانی نیروهای فعال ذیل هویت زیربنایی و فکری یا روبنایی و تکنولوژیک مدرنیسم و نیروهای منتقد و معارض با آن و نقش و تأثیرگذاری آنها در واقعیت اجتماعی اکنون دارای اهمیت است؛ چراکه مدرنیسم پیوسته در حال تجهیز نیروهای همگرا با خود بهمنظور مهندسی و مدیریت فضای زیست جهانی است.
وی در ادامه بیان داشت: پرسش از امکان مدرنیتۀ اسلامی ایرانی در همین راستا دارای اهمیت است؛ چراکه باید ملاحظه کرد پذیرش عناصر معرفتی و تکنولوژیک مدرنیسم با هویت اسلامی ایرانی چه نسبتی دارد؟ آیا این دو در یک پیکرۀ فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی قابل جمعاند؟
این پرسش در حالی پیش روی ما است که گفتمان انقلاب اسلامی در موضوع توسعه و پیشرفت دارای جهانبینی، آرمان، افق و رسالتی خاص به خود است که از دل فرهنگ اسلامی و شیعی مردم ایران نشأت میگیرد.
این آشکار است که مدرنیته، نتیجه تکوّن و تحولات تاریخی انسان در اروپا و سپس آمریکا در فرایند تکامل تاریخی ایشان از حدود پنج قرن پیش به این سو است. با لحاظ همۀ تحولات معرفتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی و … مؤثر در شکلگیری مدرنیسم و دوران جدید، به نظر میرسد، مهمترین تحول در مدرنیته، تربیت انسانی با نگاهی خاص به جهان است. این نگاه خاص، همان جهان معنایی و ساختار بنیادین معرفت در عصر جدید است که در کوجیتوی دکارت بروز فلسفی یافته و نقطۀ عطف تاریخ مدرنیته شده است. این انسان، انسانی است متکی به عقل خودبنیاد و چنان که کانت تذکر داده، انسانی است که با دلیری و ارادهای مستحکم، قصد خروج از نابالغیِ ناشی از ضعف ارادۀ خود و درهمشکستن هرگونه بنیادی فراتر از عقل خودبنیاد را دارد.
عضو هیأت علمی گروه فلسفه پژوهشگاه افزود: در امتداد همین تلقی از انسان است که جهان و نظام حاکم بر آن شناسایی و صورتبندی شده است. پیرو همین تلقی از انسان و جهان، بنیادهای علم و عمل مدرن یعنی سوبژکتیویسم، پدیدارگرایی، اومانیسم، سکولاریسم، طبیعتگرایی، اصالت ریاضیات و بسیاری مبانی دیگر در همین راستا، مقوم و انضباطبخش به بینش، منش و کنش انسان و جامعۀ مدرن شدهاند.
در بستر این بنیاد معرفتی و تاریخی، آرمان انسان در عصر جدید «آزادی در نیل به آگاهی، خیرخواهی و منافع بیشینه» است.
این آرمان در قالب دو کلان الگوی مدیریت و مهندسی اجتماعی در طول دوران مدرن، بسط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی یافته است؛ الگوهای فردگرای لیبرالیستی که تمرکز آنها بر آزادیِ فردی است و الگوهای سوسیالیستی که تمرکز آنها بر برابری طبقاتی و عدالت اجتماعی است.
مدیر مرکز مطالعات بینارشتهای پژوهشگاه گفت: در این بین کلان الگویی که دارای غلبۀ گفتمانی و راهبردی گردید الگوی لیبرال سرمایهداری است. الگوی لیبرال سرمایهداری بر اساس بهرهگیری از انگیزۀ «پیجویی منفعت متاعی شخصی» خودش را به الگوی مسلط بر علوم انسانی و اجتماعی و واقعیت فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی تبدیل نمود؛ و از طریق رقم زدن به انقلاب صنعتی و دستأوردهای تکنولوژیکی توانست بر دامنه و عمق نفوذ خود در سطح جهان بیفزاید. تا جایی که امروز جایی از جهان معاصر نیست که از حوزۀ تأثیرگذاری کلان الگوی لیبرال سرمایه داری مصون مانده باشد.
تاریخ مواجهه عناصر برجستۀ سیاسی و نخبگان ملی و مذهبی ایرانی با مدرنیسم، تاریخی چند صد ساله است. برخی از محققان تاریخ تحولات تجدد در ایران را به چهار برهه تقسیم کردهاند:
الفـ از صفویه تا دوران عباس میرزا
بـ از آغاز انحطاط ایران بعد از جنگهای ایران و روس
جـ از دورۀ مشروطیت تا سالهای اوجگیری انقلاب اسلامی ایران
دـ از دوران انقلاب اسلامی تا امروز.
تاثیرپذیری جامعۀ ایرانی و بهطور خاص، طبقۀ برجستگان سیاسی و روشنفکران (نسل اول تا سوم) و نخبگان ملی و مذهبی، تا پیش از دوران عباس میرزا عموماً به پذیرش برخی از ابعاد ابزاری مدرنیسم محدود میشد؛ اما پس از جنگهای ایران و روس و انعقاد معاهدات گلستان و ترکمنچای، چه در دورۀ پیش از نهضت مشروطه و چه پس از آن و به خصوص در دورۀ سلطنت پهلوی، علاوه بر ابعاد ابزاری و تکنولوژیک، ابعاد معرفتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مدرنیسم که از آن تعبیر به مدرنیته میشود نیز به فضای تولید علم و دانش و فضای عمومی کشور وارد شد؛ و نظام معرفتی، علمی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران را متأثر از خود نمود.
دکتر حسین رمضانی با بیان اینکه مبشران و مروجان مدرنیسم در ایران، در نسل اول روشنفکری چهرههایی نظیر میرزا ملکم خان، میرزا آقاخان کرمانی، میرزا فتحعلی آخوندزاده و عبدالرحیم طالبوف هستند گفت: در نسل دوم روشنفکری و از جناح راستگرایان لیبرال و نیز با گرایشهای ناسیونالیستی کسانیاند نظیر سیدحسن تقیزاده، سید احمد کسروی، محمود افشار و حسین کاظمزاده؛ در نسل سوم روشنفکری و با گرایشهای عموماً سوسیالیستی کسانیاند نظیر میرزامحمد فرخی یزدی، محمدامین رسولزاده، تقی ارانی، احسان طبری، عبدالحسین آگاهی و ن. قاضیانی. این نکته یادآوری میشود که در دوران سلطنت پهلوی و به خصوص پهلوی دوم، حاکمیت خود مبشر و مروج مدرنیته و مدرنیزاسیون لیبرالیستی در ساحت فرهنگ، اجتماع و اقتصاد بود.
علاوه بر جریانهای یادشده که برخی از ایشان بهخصوص روشنفکران نسل اول و لیبرالیستهای ناسیونال نسل دوم، بر غوغای مدرنیته و مدرنیزاسیون تا سر حد ازخودبیگانگی میدمیدند، پیوسته جریان تجددخواهی را میتوان مشاهده نمود که با شعار «بازگشت به خود» بر پاسداشت ارزشهای اسلامی یا ایرانی یا اسلامی ایرانی تأکید داشتند. در این طیف از صدر اول تا دوران قبل از انقلاب اسلامی میتوان از چهرههایی نظیر جلال آلاحمد، علی شریعتی، احسان نراقی و احمد فردید نام برد.
رمضانی افزود: در کنار همۀ این جریانها، علیرغم برخی اختلاف دیدگاهها، نیروهای تحولخواه دینیای که در سر اندیشه و در دل اشتیاق احیای تفکر دینی را دارند قابل مشاهدهاند. کسانی نظیر سیدجمالالدین اسدآبادی، آیت الله نائینی، آیت الله سیدحسن مدرس، آیت الله کاشانی، حضرت امام خمینی (ره)، علامه طباطبایی، آیت الله طالقانی، آیت الله شهید مرتضی مطهری و بسیاری کسان دیگر. ایشان به دنبال احیای گفتمان بنیادین اسلامی در مواجهه با مدرنیسم هستند.
دکتر حسین رمضانی گفت: پس از انقلاب اسلامی ایران که خود نقطۀ عطف و عزیمت تاریخی ملت در مسیر پیشرفت و تکامل تاریخی محسوب میشود؛ جریانهای تاریخی یادشده به نوعی دیگر امتداد یافتهاند؛ گرچه به برکت انقلاب اسلامی، مجاهدتها و خونهای پاک شهدا و مدافعانِ مبانی، آرمانها و ارزشهای انقلاب اسلامی و البته رهبری با بصیرت حضرت امام خمینی (ره) و رهبر بزرگوار انقلاب پس از حضرت امام (ره) حضرت آیت الله خامنهای (ادام الله ظله العالی)، عزم احیای گفتمان پیشرفت انقلاب اسلامی دارای سیادت فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است.
پس از انقلاب اسلامی چهار جریان کلی در مواجهه با مدرنیسم قابل اشارهاند: الفـ جریان فنآور (تکنوکرات) اباحهگرا نسبت به بنیادهای فلسفی، معرفتی، ارزشی و هنجاری، بـ جریان سازگار و همگرا با اندیشههای زیربنایی مدرنیسم، جـ جریان منتقد مدرنیسم با اتکا به بنمایههای تفکر انتقادی و رهاییبخش برخی از خودِ متفکران غربی نظیر متفکران سنتگرا و هایدگر، دـ تفکر احیاگرانۀ اسلامی ایرانی با اتکا به منابع، روش و مقاصد معرفت دینی و حکمت و فلسفۀ اسلامی.
از میان این چهار جریان که تفصیل معرفی آنها و شخصیتهای مندرج ذیل آنها مجال دیگری را میطلبد، دو جریان اول، به تبع رهیافت خود باید گونهای از مدرنیسم اسلامی ایرانی را تأیید نمایند. گفتنی است پذیرش مدرنیسم اسلامی البته با قرائتهای خاص به هر متفکر، در دورۀ معاصر، توسط برخی از متفکران عرب همانند محمد ارکون و طاها عبدالرحمان طرح شده است.
وی بیان داشت: به نظر میرسد، با ملاحظۀ بنیادهای فلسفی مدرنیسم، به خصوص سوبژکتیویسم، امانیسم، سکولاریسم و بنیادهای اخلاقی و هنجاری آن و نیز با ملاحظۀ صورتبندی نظری و تحققیافتگی عینی و عملی کلان الگوهای مدیریت و مهندسی فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و البته نتایج و پیامدهای انسانی، اجتماعی و محیط زیستی مدرنیسم، بهواقع نمیتوانیم به شکلی معنادار از مدرنیسم اسلامی سخن به میان آوریم.
از سوی دیگر، سخن گفتن از مدرنیسم ایرانی یا تجدد ایرانی بدون ملاحظۀ هویت اسلامی مردم و جغرافیای فرهنگی ایران اسلامی، درواقع، بازنشر الگوهای فکریای که در ادوار مختلف در صدد تغییر فضای فرهنگی ایران بودند و نمونههایی از آن در آرا و عملکرد روشنفکران نسل اول نظیر میرزا ملکم خان و آخوندزاده میتوان مشاهده نمود.
دکتر حسین رمضانی در انتهای سخنان خود گفت: به هرحال، مسئلۀ مهم آن است که مدرنیسم اسلامی ایرانی، با حفظ وفاداری به ماهیت و هویت فلسفی الفاظ، جدای از آن که مفهومی پارادکسیکال است در واقعیت اجتماعی جامعۀ دو کارکرد اساسی دارد:
الفـ کارکرد ایجابی در بازنشر بنیانهای فلسفی مدرنیته در ایران و ایجاد بسترهای معرفتی لازم برای جاینشاندن و پیادهسازی الگوهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی سازگار با الگوهای غربی توسعه نظیر دستورکار ۲۰۳۰ برای توسعۀ پایدار؛
بـ کارکرد سلبی در محدودسازی یا به محاق بردن مبانی معرفتی و فرهنگی اسلامی ایرانی و الگوهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی برآمده از آن.
این هر دو کارکرد، اهدافی تمدنی را پیگیری مینمایند؛ و آن بسط هیمنۀ معرفتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و امنیتی غرب مدرن و پیشگیری از ظهور ابعاد نوین تمدن اسلامی در بستر قدرت گفتمانی انقلاب اسلامی ایران است. این مقولهای است که در ادبیات فلسفۀ سیاست و روابط بینالملل از آن به بسط استعمار فرانوین یاد میشود؛ یعنی مهار قدرت معرفتی، زبانی و تکنولوژیک جوامع غیرغربی با استفاده ابزار قدرت نرم؛ و به خصوص با استفاده از قدرت همگزین.