به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، میزگرد علمی مدرسه هفتم «مشق اجتهاد» (طرح ملی روشمندسازی علوم اسلامی)، با حضور دکتر محمود حکمتنیا عضو هیأت علمی گروه فقه و حقوق و مدیر مرکز رشد علوم انسانی اسلامی پژوهشگاه برگزار شد.
دکتر حکمتنیا در ایتدای سخنانش گفت: موضوع بحثمان روششناسی فقهی و حقوقی پدیدههای دنیای معاصر است. بنده به بحث در حوزه فلسفه فقه خواهم پرداخت و فکر میکنم یکی از مشکلات ما در آنجا حادث شده است.
ما گاهی اوقات با یک «مسئله» روبهرو هستیم و گاه با یک «نظام». نظامها، مرزهای معرفتی و رفتاری با هم دارند و اتفاقاً این جابهجایی و بهاصطلاح رفتوآمدی که بین نظامهای معرفتی، حقوقی و اخلاقی صورت میگیرد، در برخی موارد موجب ابهامهایی میشود و ما باید از جهاتی دقتمان بیشتر باشد.
میدانیم که دوره شرک و عربیت جاهلی، یک دوره فرهنگی، اعتقادی و رفتاری است. لذا اولین مواجههای که اسلام با آن دارد، این است که چطور این مرز را تعریف کند و رفتار را چطور سامان دهد و ساختار فرهنگ عربی را چطور جداسازی کند. ما بحث مرزهای جغرافیایی نداریم بلکه بحثهای فرهنگی و عقیدتی است.
باید ببینیم مواجهه اسلام در این تغییر چه بوده است و مرزبندی چگونه انجام شد؟ شما همین «قولوا لا إله إلا الله تفلحوا» را دقت کنید. این واقعاً در آن صدر اسلام به تغییر بنیادهای فرهنگی و معرفتی از یک نظام به نظام دیگر اشاره کرده است. یعنی شما درحقیقت سابقه تاریخی و فرهنگیات را انکار کن و در این حیطه قرار بگیر. لذا خود قولوا لا إله إلا الله، عبارات هم با واضحترین صورت گفته میشود چون مرزها را که میخواهی تعیین کنی، باید دقیق باشد.
در مرزهای فرهنگی هم عبارات دقیق است یعنی: لا اله الا الله.
وی ادامه داد: دومین مواجهه وقتی است که شما با ادیان سروکار دارید، دوباره آنجا هم ما مرز مرزهای عقیدتی، رفتاری و فرهنگی میخواهیم. در این موقعیت، «أشهد أن لا اله إلا الله» میآید که مرز فرهنگی اسلام با دیگر ادیان شمرده میشود.
در حوزه روابط هم با دقت میآید رابطهها را ساماندهی میکند که نوع رابطهشان چطور باید باشد؟ معامله، نکاح و تعامل با اینها چطور باید باشد؟
صرفنظر از موضوع خاص که ذبیحه را بحث کردند، نگاه اسلام در حوزه فقه ما و بحثهای فرهنگی ما، و اساساً اسلام در مواجهه با چنین مرزبندیهایی بهلحاظ نقطه معین و بهلحاظ تاریخی یعنی تعویض فرهنگی به فرهنگ دیگر، این عرض و طول را چطور مدیریت کرده است؟ عناوین را چطور تغییر داده است؟
ما در ادبیات فقهیمان راجع به این قضیه در تاریخ فقهیمان فراوان بحث کردهایم. ولی سخن این است که این روش چطور بوده است؟
مثال: ما در فرهنگ دینی، اقتضائات و استلزامات ایمان را شناسایی کردهایم؛ یعنی وقتی میگوییم: مسلمان، اقتضائاتش را امروز میفهمیم ولی در صدر اسلام اقتضائات ایمان را درک نمیکردهاند. لذا وقتی که دقت بکنید میبینید از نهادهای جاهلی استفاده میکرده است مثل اینکه از افراد بیعت میگرفته است که دزدی، زنا و… نکن؛ یعنی همان مفاد اقتضائات، ایمان است. ولی چون هنوز اقتضائات روشن نیست، ما از نهادهای حقوقی استفاده کردهایم.
یعنی بیعتی که یک نهاد جاهلی بوده است، برای اینکه مردم اقتضائات را نمیدانستهاند، از این اقتضائاتش از یک ابزار دیگری بهصورت موقت یا دائم استفاده شده است و نمونههای دیگر بسیار زیاد است که این تعامل چطور صورت گرفته است.
پس تعامل اول، به نظر من تعامل با دوره شرک است. دوره شرک، یک دوره فرهنگی است یعنی اقتضائات فرهنگی را باید درنظر بگیریم. همانطورکه اشاره فرمودند، فرهنگ بتپرستی را اینها چطور نهادینه کرده بودند و ما که در مقابل فرهنگ بتپرستی قرار گرفتیم، چه کردیم؟
حکمتنیا گفت: برخی از آیات و روایات و حتی استدلالهای فقهی که با آن روبهرو میشویم، میبینیم این وجهه فرهنگی را توجه نکردهاند.
مثلاً وقتی که ما در این بحث تراریخته و تصرفات در حیوانات بحث میکردیم، برخی استدلال میکردند: این آیهای که میگوید مثلاً گوش حیوانات را نبرید، پس معلوم است که اجازه تصرف نمیدهد؛ و حالآنکه این یک قضیه فرهنگی بوده است نه یک قضیه طبیعی؛ یعنی نشانهگذاری میکردهاند برای بتپرستی. به این معنا که با فرهنگ بتپرستی مبارزه میکرده است.
پس اینکه اقتضائات فرهنگ بتپرستی چه بوده است و در دوره ایمان، اقتضائات ایمان چه بوده است و این اقتضائات چطور جابهجا شده است؟ و حوزه بحث هم، یک حوزه تاریخی، فرهنگی و فلسفی است.
شبیه به این بحث در ادبیات اهلکتاب هم وجود دارد؛ یعنی وقتی ما با اهلکتاب روبهرو میشویم، عین همین قضیه وجود دارد.
عضو هیأت علمی گروه فقه و حقوق پژوهشگاه بیان داشت: ما امروز با دنیای معاصر روبهرو هستیم. ما امروز با دنیای شرک روبهرو نیستیم. البته این دنیای معاصر باز برای خودش نهادهای فرهنگی دارد، روش استنباط دارد، اصول دارد، قواعد اخلاقی دارد و قبول هم میکنیم که خیلی کار کرده است.
باز همین سؤال تکرار میشود که آیا میخواهیم از تمدن بحث کنیم؟ میخواهیم ساختار معرفتی را بحث کنیم؟ میخواهیم نظام را بحث کنیم؟ میخواهیم اخلاق را بحث کنیم؟ در چه مرزی گفتگو میکنیم؟
به نظر من ازجمله مهمترین مباحث دنیای معاصر ما این هست که ما با ۲ دنیای معاصر روبهرو هستیم که دنیای تمدنی ما، درمقابل ما، بحثهای معرفتی، روشی و مبنایی را نهادسازی کرده است و ما میخواهیم ببینیم که از این نهادها و روشها و ساختارها چگونه میتوانیم استفاده بکنیم.
گاهی اوقات سراغ این میرویم به این دلیل که فکر میکنیم سیره عقلا است. ولی این عقلای امروز، با آن عقلایی که در متون فقهی و اصولی ما از آن گفتگو میکنیم، متفاوت است.
این عقلا، امروز بر اساس یک دستگاه شبهریاضی به نتیجه رسیدهاند.
یعنی شما نمیتوانید بگویید این سیره است؛ بلکه این مبنا دارد، اصل دارد، روش دارد.
این سیرهای که در جهان غرب است مثل اجماع مدرکی در اصول ما است؛ یعنی ما منابع این را میدانیم امروز چیست. نمیتوانیم همینطور بگوییم که همه استفاده کردهاند پس ما هم استفاده کنیم.
و بسیاری از این عناوین که امروز در فقه و حقوق ما از ادبیات دیگری ورود میکند، باید مواظبت کنیم که این دو سنخ است.
مثل اصل کرامت؛ بله اصل کرامت با مفهومی که آنجا استقرار پیدا کرده است، با آن چیزی که ما در مورد «لَقد کرّمنا بنیآدم» بگوییم، کاملاً متفاوت است. ما نمیتوانیم به این معنا ورود پیدا کنیم.
کسی که حوزه معرفتی آنجا را کار نکرده است، نمیتواند که این اصل کرامت در کجا قرار میگیرد.
خود واژه اصل اگر میخواهید ورود پیدا کنید که اصل همین است، یعنی چه که اصل همین است؟ این در یک ساختاری، این نهادها عنواندار شدهاند.
نمونه دیگر، شرکتها و مالکیت فکری هستند. این شرکتهایی که در آنجا بحث میشود، با یک ادبیاتی است و پاسخ به یک مسئلهای که میگوید، روی مبانی طراحی شده است و ما نمیتوانیم بهراحتی بگوییم ما شرکتها را قبول داریم یا نه.
وی در ادامه بحث خود به موضوع مالکیت فکری پرداخت و گفت: مالکیت فکری یک بحث بزرگی است. من روی مالکیت فکری ۱۷ سال کار کردم و حدود ۴۰۰ کتاب خواندهام و هنوز ادعا ندارم که من میتوانم تمام جوانب این را جمع بکنم.
ما با دو دقیقه مطالعه میگوییم مالکیت فکری را قبول داریم و سپس در ۳ دقیقه ردّش میکنیم!
مشکل جهان معاصر این هست که فکر میکند میفهمد. ما اول باید بپذیریم که در برابر یک دنیایی با اجماع مدرکی روبرو هستیم. این دنیا حرف خودش را میزند و کار خودش را میکند و اگر ما بخواهیم از این نهادها استفاده بکنیم، اول باید آن نهاد را دقیقاً بفهمیم چه میکند.
اگر به این نحوه ورود پیدا بکنیم، باید وارد بحثهایی بشویم که تابهحال نکردهایم. مثل کاری که در صدر اسلام صورت گرفت یعنی اگر میخواست با جهان شرک مرزبندی بکند، مرز معرفتیاش را روشن میکرد، رفتار و تعاملش را مشخص میکرد و اگر ما هم در دنیای معاصر بخواهیم چنین کاری بکنیم، باید وارد بحثهایی بشویم که تابهحال نکردهایم.