به گزارش اداره روابط عمومی و اطلاعرسانی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و به نقل از مفتاح، مقام معظم رهبری در مورد اهمیت علوم انسانی تعبیری دارند اینکه علوم انسانی روح دانش است. به همین جهت گفتو گویی تفصیلی با دکتر محمد محمدرضایی سردبیر فصلنامه علمی- پژوهشی قبسات پژوهشگاه صورت گرفته که در ادامه این گفتگو را خواهیم خواند.
با توجه به اینکه در سالهای اخیر مقام معظم رهبری بر اسلامیسازی علوم انسانی در دانشگاهها تاکید داشتهاند، این اسلامیسازی چه اهمیتی دارد؟
همانطور که اشاره شد مقام معظم رهبری با درایت خود بر اسلامی شدن علوم انسانی اسلامی تاکید دارند که علوم باید اسلامی، بومی، به روز و کارآمد شوند؛ رهبر معظم انقلاب تعبیری دارند که علوم انسانی فعلی نه تنها مفید نیست بلکه برای دانشگاه مضر است.
به هر جهت مسیر آینده و فرهنک کشور را علوم انسانی تشکیل می دهد؛ آن چیزی که به عنوان علوم انسانی در دانشگاه ها تدریس می شوند واقعا با مشکل اساسی مواجه اند. امروز نیمی از دانشجویان ما در دانشگاه ها رشته های علوم انسانی تشکیل می دهد این دانشجویان نظریات غرب را با مبانی و غایت خاصی در کشور ما مطرح می شود و دانشجویان آن را مطالعه می کنند و فارغ التحصیل می شوند و آن را می خواهند در جامعه ترویج می کنند.
در صورتی که ما کشوری اسلامی هستیم و نمی شود یک کشور اسلامی که حاکمیت اسلامی دارد آن چیزی که در دانشگاه ها تدریس می شود برخلاف مبانی و اصول اسلامی باشد و برخلاف دستاوردهای آن باشد. به همین جهت اسلامی سازی علوم ضرورت دارد و از اهمیت خاصی برخوردار است و باید در راستای اسلامی سازی فعالیت وتلاش مضاعف کرد و مواد لازم برای تحصیل دانشجویان فراهم کرد چرا که نمی شود شعار و اهداف مان یه چیزی باشد ولی آن چه که در دانشگاه ها تدریس می شود و در جامعه ترویج می شود چیز دیگر باشد که البته کار بسیار سخت و دشواری است.
آیا منظورتان این است که خاستگاه نظریاتی که در حوزههای مختلف دانشگاهها از جمله علوم سیاسی، روانشناسی، جامعه شناسی و… ارائه میشود با الزامات جامعه اسلامی همخوانی ندارد و نمیتواند با آنها جامعه را اداره کرد؟
بله همین طور است؛ جالب این است که برخی از افرادی که مخالف اسلامی شدن علوم هستند علوم انسانی غرب را که براساس مبانی مادی گرایی بنا شده را علم می دانند و نظریات مقابل آن را ایدئولوژی میدانند و می گویند اینها قصد دارند جوان ها را با اسلامی کردن علوم شستشویی مغزی کنند.
حضرت امام(ره) تعبیری دارند که آنچه که ما از حوزه و دانشگاه می خواهیم آن نیست که ما در سطح ظاهر ملاحظه می کنیم بلکه سطح ظاهر بسیار خوب است ولی مقصود اسلام آن است که تمام علوم چه علوم طبیعی چه غیر طبیعی به علوم الهی و توحید بازگردد بنابراین اسلام آمده تا همه موجودات طبیعی را به الهیت بازگرداند. ایشان تعبیری دارند که قرآن می فرمایید ” اقرا باسم ربک الذی خلق” یعنی قرائت کن نه قرائت مطلق، بلکه به اسم رب قرائت کن، یعنی بیاموز نه آموزش مطلق، یعنی باید جهت دار و جهت آن باید رب و توجه به خدا باشد؛ در واقع همه علوم نهایت اش باید به توحید بازگردد و اگر غیر این باشد به نظر من شرک است.
ما علوم طبیعی را هم میتوانیم متصل به این نظر بدانیم؟
بله؛ خداوند قوانینی را در طبیعت قرار داده و باید بدانیم که صاحب این قوانین خداوند متعال است. اگر یک دانشمندی نظرش این باشد که انسان یا طبیعت خود به خود بوجود آمده و این قوانین تصادفی پدید آمده این نظر صحیح نیست چرا که بر اساس واقعیت بنا نشده است. پس باید چه طبیعت و چه انسان جهت اش اسم رب باشد و بدانیم که همه مخلوق خداوند متعال هستند و همه “انالله واناالیه راجعون” و این شعار اسلامی شدن علوم است.
یک نکته ای که قابل تامل است اینکه بیشتر ملحدین معروف غرب مشکلات اساسی در کودکی خود داشته اند یا پدرشان را از دست داده اند یا بچه طلاق و معتاد بودند و از لحاظ روانی دچار مشکل بوده اند و برای آن ها این مشکلات روانی تبدیل به عقده شده است که نمونه آن آقای نیچه قبل از ۵سالگی پدرش را از دست میده و مرگ پدر در نوشته هایش به صورت غمگینانه نمایان است و خود را ضد مسیح معرفی می کند و نتوانسته اند جایگزین مناسب پیدا کنند، استالین پدرش یک فرد الکلی بوده و وی را مورد ضرب و شتم قرار می داده است.
دیوید هیوم فیلسوف اسکاتلندی و از پیشروان مکتب تجربه گرایی می گوید اگر کتاب در مورد الهیات در دست بگیریم میپرسم آیا در آن هیچ استدلالی انتزاعی درباره کمیت یا عدد است؟ آیا استدلال تجربی درباره واقعیات و موجودات در آن است؟ اگر پاسخ منفی است آن را در آتش بیاندازید، چون چیزی جز سفسطه در آن کتاب نیست؛ حال ببینید کسی که از اول عقیده اش این است که همه معرفت ما از تجربه آغاز شده و به تجربه ختم می شود حال شما این دیدگاه هایی که این فیلسوف دارد را قراراست در دانشگاه های کشور اسلامی تدریس شود.
حتی دیدگاه دیوید هیوم نتوانست مبانی علوم تجربی را اثبات کند و ایشان گفت بنده فلسفه ارائه می کنم که این مبانی را برگردانم به امور عقلانی چون نمی شود از تجربه کلی ضرورت را برگرفت؛ اگر در علم قانون کلی وجود نداشته باشد آن را علم نمی شود گفت؛ حال یک نفر آمده و این دیدگاه را مطرح کرده و اساسا مبنای دیدگاه وی غلط است و با این حال ما تمام دیدگاه های این فیلسوف را مقدس می دانیم و نظریات غلط وی در دروس دانشگاهی تدریس می شود و این مباحث را به عنوان نظریات علمی در ذهن دانشجویان خود می گنجانیم.
نمونه دیگر از نظریات دانشمندان غرب آقای دورکیم است وی معتقد است که منشا همه ادیان بزرگ توتم پرستی است توتم نمادی از پرستش جامعه است و مردم تصور می کنند که موجود الهی را می پرستند در حالیکه آن همان جامعه است و چیزی جز جامعه نیست و وی معتقد است که خدا واقعیتی ندارد و متمایز از جامعه است هر چی هست همین جامعه است حال آیا می توان دیدگاه های ایشان را علم دانست؟!
نمونه دیگر آقای مارکس معتقد است که ما سازنده دین هستیم نه دین سازنده ما؛ دین افیون مردم است و من از همه خدایان بیزارم؛ درحالیکه آیا کسی می شود از خدای خود بیزار باشد؟! یا آقای فروید روانشناس اتریشی که پدر علم روانکاوی جدید است معتقد است دین و خدا جلوه غریزه سرکوب شده جنسی است و تصور خدا فرافکنی درون ماست و این خرافه و افسانه است، آسمان تهی و چیزی در آن نیست!
امروزه علوم انسانی چه عقلی چه تجربی وقتی مبانی شان مشکل داشته باشد یعنی یا مادیت است یا روش تجربه گرایی، با این حال ما چطور می توانیم نظریه پردازی هایی که براساس این مبانی صورت گرفته آنها را صحیح بدانیم؛ مانند ساختمانی است که پایه های آن سست و لرزان است.
وقتی که ما می گوییم علوم انسانی اسلامی یعنی بیاییم این مبانی را درست کنیم و براساس یک مبانی درست علوم بنا و نظریه پردازی و مطرح بشود ولی این به این معنا نیست که این علوم انسانی رایج را از بین ببریم و کاملا کنار گذاشته بشود بلکه در کنار این علوم نظریات صحیح هم مطرح شود و با هم مقایسه شود. همانطور که در سخنان ائمه اطهار و آیه قرآن آمده که: “فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ” که سخنان و نظریات آنان را می شنویم و در مقابل نظریه پردازان اسلامی هم می شنویم و از بین این دو بهترین قول را انتخاب می کنیم.
حضرتعالی قائل هستید که علوم انسانی اسلامی در خلاء متولد نمیشود؟
بله همین طور است؛ هردو نظریات براساس فلسفه ای بنا شده است یکی براساس فلسفه مادی و دیگری براساس فلسفه الهی بناگذاری شده است. مثلا در بحث سیاست، سیاستی که معتقد است قدرت فضلیت است و حق وتو را به رسمیت می شناسد با این وجود این وضعی است که دنیا با آن مواجه است آیا واقعا علم سیاست این است؟! آیا علم سیاست باید براساس منافع بنا شود و نمی شود براساس فضلیت و انسانیت بنا شود؟ آیا حقوق بشرهمین است که این افراد می گویند و حقوق دیگر را نمی شود ترسیم کرد؟ متاسفانه امروزه برخی از نواندیشان ما به جای اینکه بیایند دین را احیا کنند متاسفانه از حیات انسانی خارج می کنند و بسیاری معتقدند که اسلام را کنار بگذاریم و همان چیزی که غربی ها می گویند سرلوحه زندگی خود قرار دهیم.
با توجه به اینکه یک مقاومت خاصی در موضوع اسلامیسازی علوم انسانی در کشور وجود دارد و شاید دلیل آنها نقصهایی باشد که در طول ۴۰سال در جامعه اسلامی دیدهاند؛ آیا یک دسته بندی از مخالفان اسلامیسازی علوم انسانی دارید؟
مخالفان اسلامی سازی علوم انسانی چند تا استدلال دارند اول اینکه می گویند شما که ادعای اسلامی سازی دارید در این ۴۰سال که حکومت دست شما بوده چه کارکرده اید و چون کارخاصی در این زمینه نکردید پس معلوم می شود اسلامی سازی علوم هم هیچ فایده ای ندارد. در جواب می گوییم آیا واقعا وزارت علوم و آموزش و پرورش ما در این راستا حرکت می کنند؟ ما الان بیش از دو میلیون جمعیت دانشجویی علوم انسانی داریم، واقعا وزرات علوم برای اسلامی سازی علوم دغدغه دارد، روسای دانشگاه ها و اساتید دغدغه دارند؟! درحالیکه برنامه ریزی نکردیم چه انتظاری داریم؛ در طول سال هزاران رساله دکتری و پایان نامه های کارشناسی ارشد ارائه می شود ولی متاسفانه هیچ خروجی ندارند. چرا روسای دانشگاه ها در این زمینه برنامه ریزی نمی کنند و وزارت علوم از دانشگاه ها بازخواست نمی کند.
سپس می گوییم که کار خاصی در این ۴۰سال انجام نشده خب چه کسی باید کار می کرد، جالب اینکه کسانی که در این سال ها تصمیم گیرنده بودند معتقدند که کار خوب انجام نشده است درحالیکه خودشان مقصرند، کسانی در این سال ها متولی علوم انسانی هستند که اغلب رشته های مهندسی و پزشکی اند و هیچ تصویری از این مساله ندارند و نمی دانند علوم انسانی چیست.
امروزه دانشگاه های ما فقط مسائل روزمره خود را اداره می کنند، اکثر روسای دانشگاه ها قدرت نرم افزاری ندارند، توان نرم افزاری این است که دانشجویی که از سالی که وارد می شود تا فارغ التحصیل می شود در حوزه علم چه چیزی بدست آورده است؛ حال می بینیم که دغدغه ای در این امور نیست.
الان من به عنوان مسوول کارگروه تخصصی فلسفه دین و کلام جدید شورای تحول هستم می بینم که در این راستا واقعا امکانات نیست و با دست خالی داریم این کار را انجام می دهیم حتی بنده به وزیر علوم پیشنهاد دادم کسانی که در این زمینه می خواهند کتاب بنویسند فرصت مطالعاتی داده شود ولی کسی به این امور توجه ندارد ما الان تعداد زیادی رساله های دکتری داریم و به گروه های علمی گفته شود در راستای شورای تحول گام برداریم پس چرا این کار را نمی کنیم.
شورای تحول بودجه لازم را ندارد، ما این همه که برای فوتبال پول خرج می کنیم اگر یک هزارم آن را خرج این مساله می کردیم خیلی کارها در این زمینه می شد انجام داد؛ متاسفانه نه مجلس شورای اسلامی دغدغه لازم را دارد و نه برنامه ریزان فرهنگی ما؛ در حالی که باید به صورت جدی و بسیجی وار وارد این مساله شد و دغدغه اصلی مسوولان ما باشد.
استدلال دیگر مخالفان اسلامیسازی علوم انسانی چیست؟
مساله دوم که مخالفان مطرح می کنند اینکه قائلند علوم انسانی علم است ایدئولوژیک نیست و معتقدند شما دارید علم را ایدئولوژیک می کنید درحالیکه علوم انسانی ایدئولوژیک است و اصول مبنای آن یک نوع فلسفه مادی گرایانه و تجربه گرایانه است. واقعا مخالفین تصویر درستی ندارند اینکه فکر می کنند این علوم علم است و نظریات مخالف آن علم نیست.
مساله سومی که مخالفان مطرح می کنند این که اگر علوم انسانی اسلامی داشته باشیم باید علوم انسانی مسیحی و یهودی هم داشته باشیم در جواب اینکه منظور از علوم انسانی اسلامی یعنی مبنا درست باشد اسلام با هر چه که حق و عقلانی است موافق است به عبارتی چیزی که عقل بپذیرد همان اسلام است در حالیکه این نظریاتی که امروز در علوم انسانی وجود دارد عقلانی نیست؛ در واقع اینطور می شود گفت که اسلام مظهر حقانیت و عقلانیت است؛ اگر علمی واقعا عقلانی بود و براساس حق و حقیقت بنا شده بود آن اسلامی است.
لذا عقل یکی از منابع دین اسلام است یعنی اینطور نیست که عقل بیایید یک چیزی بگویید و دین چیز دیگر، به همین خاطر عقل همان دین است و اگر مبانی فلسفی علوم درست شود و نظریه پردازی های درستی صورت بگیرد و نقصی نداشته باشد این همان علوم اسلامی است و چیزی جداگانه ای نیست.متاسفانه خیلی از تصمیم گیرنده های موثر کشورما تصویر درستی از اسلامی سازی علوم انسانی ندارند.
در طول این سال ها شبهات زیادی مطرح شده و برخی تلاش کردند مدیریت فقهی را در مقابل مدیریت علمی قرار دهند. آیا اساسا این دوگانه معنای قابل تصویر و تصدیقی دارد و این شبهات را تا چه اندازه از فضای کلامی مسیحیت که جامعه را به دو نوع مدیریت فقهی و علمی تعریف می کنند برگرفته شدهاست؟
بحث علم و دین از جهان مسیحیت وارد اسلام شد چرا که در اسلام این مباحث را نداریم و متعارض یکدیگر نیستند و پیامبر اسلام بارها فرموده اند که “اطلبو العلم ولو بالصین” علم را هر جایی که هست تحصیل کن. در مسیحت چه در آموزه ها و چه رفتار متولیان کلیساها باعث شد که تقابلی بین عقل و دین بوجود آید و قائلند که تفکر دینی با تفکر عقلانی سازگار نیست یعنی هر کسی که عالم و عاقل هست در بهشت جایی ندارد! و بعضی از فیلسوفان مسیحی معتقدند که هر چه جاهل تر باشی ایمانت قوی تر است و این تفکر باعث شد آموزه های برخی از فیلسوفان مسیحیت را در حوزه طبیعت شناسی جزء دین دانستند و وقتی درعلم نظریات مطرح شد خیال کردند که با دین مخالفت انجام می شود.
همچنین بعد از رنسانس در بین مسیحیان این القا به وجود آمد که ما باید یا علم را انتخاب کنیم یا دین را، رفتار نادرست ارباب کلیسا باعث شد که تقابلی بین علم و دین بوجود آید در صورتی که در حوزه اسلام اینطور نیست بلکه در اسلام هر چی که واقعا علمی و عقلانی باشد مورد تایید اسلام است. اسلام قصد دارد افق دید را وسعت ببخشد و انسان را از محدودیت مادیت نجات دهد و از اساس ارزش های انسانی و اخلاقی بعضی علوم بنا بشوند.
برای نمونه حقوق بشری که امروز مطرح است دستاوردش چه چیزی بوده جزحق وتو که همه مردم هم آن را پذیرفته اند، حق وتو یعنی زور و قدرت ملاک حقانیت است که این واقعا حق و عقلانی نیست. هیچ اختلافی بین عقلانیت، علم و اسلامیت وجود ندارد، طبق روایت هیچ امری از اوامر الهی نیست مگر اینکه خوبی در آن باشد لذا قائل هستیم که احکام تابع مصالح و مفاسد نفس الامریه است یعنی اگرعلم ما احاطه داشت همان حکمی را می کردیم که الان است هیچ بدی نیست از نواهی الهی مگر اینکه بدی در آن باشد.
باید اذعان داشت که همه احکام الهی یک درسی است که چطور بتوانیم به خوبی در یک جامعه زندگی کنیم و حقوق یکدیگر را رعایت و بر اراده خود غلبه کنیم.می توان گفت رعایت احکام اسلامی ارتقای انسانیت است مثلا در نماز خواندن و یاد خدا بودند مانند یک دوربین مداربسته است انسان را هوشیارکنند در زندگی کار خطایی انجام ندهی چرا که یکی هست که همیشه نظاره گر تو هست یا پرهیز نماز در مکان غصبی یا لباس غصبی نشانه این است که حقوق دیگران را رعایت کنیم.
با توجه به اینکه ۴۰سال از انقلاب اسلامی می گذرد ولی متاسفانه نتوانسته ایم بر حاکمیت خود فلسفه پردازی کنیم؛ ما که معتقدیم عاقلانه ترین و بهترین حاکمیت هستیم کدام یک از سیاست مدارهای ما ازجمله سیاست خارجه در این مساله چه کارهایی انجام داده است، این مباحث باید در دانشگاه ها تدریس و بر مبانی عقلی آن تاکید شود و با نظام پادشاهی و دمکراسی مقایسه شود.
امروز دانشگاه ها و حوزه های علمیه ما چه کارمی کنند؟! درحالیکه باید شیوه حاکمیتی که داریم را فلسفه پردازی کنند و به جوانان و دیگر دانشگاه های دنیا مصادره کنند؛ متاسفانه در این ۴۰سال با اینکه فرصت آن را داشتیم نتوانسته ایم به خوبی ارائه بدهیم و نتیجه آن اینکه حاکمیت ما را متهم به استبداد می کنند درحالیکه نظام های پادشاهی با توجه به تبلیغات گسترده شان مورد تشویق و تایید جهانیان قرار می گیرند.
متاسفانه در صدا و سیما ما به دنبال جذب ببیننده به هر نحوی هستند و قدرت مفکره بالای سر صداسیما ما نیست، درحالیکه باید ۱۰۰نفر از متفکران و کارشناسان آگاه به مسائل روز و مسیر جامعه باشند و دائما روی برنامه های که قرار است پخش شود فکر کنند تا مناسب جامعه اسلامی باشد.
امروز سردمداران الحاد از سه چیز خشونت، مسائل جنسی و افیون برای بی اعتقادی جامعه استفاده می کنند یعنی انسان ها را از خدا محوری به خود محوری سوق می دهند چراکه انسانی که درگیر این مسائلو به دنبال لذت بردن باشد دیگر به فکر خدا، پیامبر، انسانیت و تعالی نخواهد بود.
با توجه به این موضوع وارد بحث مصداقی این مساله بشویم و آن اینکه برخی نواندیشان که خودشان هم سابقه حوزوی داشتهاند تلاش کرده اند همه مشکلات کشور را به بحث مدیریت فقهی ربط دهند و به صورت خاص جناب آقای محمد مجتهد شبستری مراجع تقلید را سیبل این داستان قرار داد و شبهاتی را مطرح و طلب مناظره از حضرات آیات کرد، نگاه حضرتعالی نسبت به این جریانات و قصد ایشان که مراجع را برای مناظره فرا خواند چیست؟
اصل مناظره و گفتگو چیزخوبی است، امیرالمومنین علی(ع) تعبیری دارد اضربوا بعض الرای ببعض تتولد منه الصواب. تضارب افکار باعث می شود که انسان بهتر بتواند صواب را تشخیص دهد؛ آقای شبستری دعوت به مناظره کرده بود و آیت الله سبحانی که بنده را به عنوان نماینده خویش مراجع دیگرهم نمایندگانی را جهت مناظره با ایشان معرفی کرده بودند ولی متاسفانه حاضر به مناظره نشد ولی به نظر من باید گفت وگو می کرد اگر واقعا برای تنویر و روشنگری افکارعمومی است می آمد حرف هایش را می زد چراکه این مناظره تریبون خوبی بود.
بنده در یکی از نامه ها خطاب به ایشان نوشتم که این برخلاف مبنای شما است شما که قائل به مبنای هرمونتیکی خودتان اینکه ما هیچ چیزی قطعی نداریم ولی چطور با استناد به این آیه “إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ “گفته تنها راه اصلاح جامعه مناظره کردن با مراجع تقلید است و همه مناظره های دیگر لغو است درحالیکه این سخن اش با مبنای هرمونتیکی اش ناسازگار است چراکه ایشان هیچ قرائتی را یقینی و قطعی الانطباق نمی داند بلکه همه قرائت ها ظنی است حالا چه شده که به قطع ایشان برداشت می کند از این آیه که تنها راه اصلاح جامعه مناظره با مراجع است که این یک برداشت قطعی است که خلاف مبنای ایشان است. درحالیکه باید می گفت تا آنجایی که توان دارم مناظره می کنم و این گفتگو می توانست برای جامعه روشنگری کند و مردم در مورد آن قضاوت می کردند.
باید به این نکته توجه داشت که دغدغه مند بودند روشنفکران جامعه ما امر خوبی است اما این افراد یک سری مبانی دارند که واقعا عقلانی نیست و نمی شود از آن دفاع کرد و حرف آخر آنها این است که دین از عرصه اجتماع و زندگی کنار گذاشته شود. روشنفکران اگر مبانی درستی داشتند قابل پذیرفتن بود ولی مبانی آنها کاملا سست است برای مثال جناب آقای محمد مجتهد شبستری ادعا دارد که اسلام تفسیرهای مختلفی دارد مثلا صدام حسین و قذافی از اسلام تعبیرهای خاصی دارند که مرتکب خشونت به نام اسلام می شوند و چون نمی شود جلودار آن بود پس باید اسلام را کنار بگذاریم و حقوق بشر را جایگزین آن کنیم.
در جواب ایشان می گوییم بر فرض حقوق بشر را سرلوحه کار کنیم آیا حقوق بشر یک تفسیر دارد؟! باید گفت حقوق بشر دارای تفاسیر مختلفی است چراکه امروز در سازمان ملل وشورای امنیت رای گیری می شود یک سری موافق و مخالف دارد که این نشانگر تفاسیر مختلف از حقوق بشر است؛ اگر گفته شود این اختلافات در منافع است که باید فاتح حقوق بشر را خواند چرا که افرادی که رای می دهند به فکر منافع خود هستند و به فکر حقوق بشر نیستند؛ پس اگر اختلاف رای باعث کنارگذاشتن اسلام از اجتماع می شود باید حقوق بشر را هم به همین دلیل کنار گذاشت.
دلیل دیگر این روشنفکر که اسلام باید در عرصه اجتماع کنار گذاشته شود این است که باعث خونریزی می شود، داعش که مظهر خونریزی در جامعه امروز است به نام اسلام بلند شده است در حالیکه خیلی ها هم به نام آزادی بلند می شوند و خیلی کارهای زشت می کنند نمونه آن جنگ یمن و فلسطین به نام همین حقوق بشر اتفاق افتاده و حقوق انسان های بی گناه را تضییع می کنند واگر مجبور باشند از بمب اتم هم استفاده می کنند درحایکه هیچ کس جلودار آنها نیست. بله روشنفکران نظریه پردازی بکنند ولی نظریه پردازی درستی بکنند که لااقل بشود از آن نظریه دفاع کرد.
جناب آقای مجتهد شبستری قائل است که مبنای فقها با داعش یکی است چون این دو قائل اند که یک سری نظام های معرفتی، حقوقی، اقتصادی ثابتی وجود دارد که بر همین مبنا داعش از اسلام پدید آمده درحالیکه چندین بارهم رییس جمهور و وزیر خارجه آمریکا تصریح کردند که داعش را در منطقه ما پدید آوردیم دوما نظام حقوق بشر هم حدود هفتاد سال ثابت است چطور می شود آن مبناب درستی ندارد ولی مبنای حقوق بشر درست است!
بنده چند مرتبه به آقای شبستری گفته ام که واقعا ادعای شما درست نیست و نمی شود از آن دفاع کرد چرا که سازگاری منطقی ندارد و مبانی سستی دارد و با این نظریات واقعا نمی شود جامعه را اصلاح کرد. یکی دیگر از نظریات جناب آقای شبستری این است که حقوق بشر را نباید به نام خدا مطرح کرد چون نتیجه آن می شود که یک عده خدا را قبول نمی کنند درحالیکه امروزه فیلسوفان اخلاق مشکل اخلاق امروزه این است که پشتوانه خدا و دینی در آن نیست.
متاسفانه روشنفکران با تفکرات شان نظام سکولار را ترویج می دهند و کار کرده اند که دین از صحنه روزگار محور شود؛ جناب آقای شبستری یک استنادی دارد اینکه شما در مورد دین معیار درستی ندارید چراکه قذافی یک دین را ارائه می کند دیگری دین دیگر ارائه می کند و… در جواب وی اینکه هر دینی یک منطق خاص برای فهم دین وجود دارد و همینجوری نیست که هرکسی خود را شریک دین بداند.
نظر جناب آقای شبستری در مورد حقوق بشر این است که اگر نقصی در حقوق بشر اتفاق افتد همه بشر را جمع می کنیم و نظرخواهی می کنیم در جواب اینکه اولا واقعا حق وتو در سازمان ملل این اجازه را می دهد که از همه بشر نظرخواهی شود دوما پس چرا تا به امروز این اتفاق نیفتاده است سوما آیا واقعا این نظرخواهی از همه بشر عملی است؟ حال اگر اختلاف نظر شد چه خواهید کرد؟ و آیا نظر اکثر واقعا صحیح است؟ مثلا اگر بشر تحت تاثیر رسانه ها به این نتیجه رسیدند که سیگار کشیدن خوب است، آیا واقعا خوب می شود؟ در حالی که باید گفت هرچیزی یک منطقی می خواهد؛ حال با همه این حرف ها و مبانی نادرست خود مراجع را برای مناظره فرامی خواند با این وجود مراجع تقلید نمایندگانی را برای مناظره انتخاب و اعلام آمادگی کردند تا این مطالب برای جوانان و جامعه روشن شود ولی متاسفانه ایشان حاضر به مناظره نشدند ولی گفتند که مطالب تان را مکتوب بنویسید تا در سایت مان قرار دهیم و این کار هم شد و ثمره آن یک کتابی شد به نام “نواندیشی و احیاگری دینی” که کتاب خوبی در این زمینه است و کسانی که آن را مطالعه کرده اند قانع شده بودند.
برخی اظهار می کنند نوع تحدی جناب آقای شبستری نشان دهنده بحران عمیق در حوزه روشنفکری است چرا که امروز حوزه روشنفکری به جز تجربه نتوانسته راهکاری را جلوی راه جامعه داشته باشد در واقع ندای مرگ این جریان بلند شده است؛ یک تحلیلی از جریان روشنفکری در ایران را بفرمایید.
آن چیزی که امروزه به عنوان افکار نو در جامعه مطرح می شود ترجمان همان دیدگاه های متفکران مسیحی و غربی است؛ بنده یک کتابی دارم به عنوان “خاستگاه نواندیشی دینی” که در این کتاب دیدگاه های نواندیشان بحث شده و ریشه نظریات که در غرب مطرح بوده خارج شده که در واقع اصل حرف آنها عین نظریات غربی ها است.
متاسفانه نظرات و ادعای روشنفکران پشتوانه منطقی و عقلانی لازم و درستی ندارد و تعدادی از جوانان ما چه در حوزه و چه در دانشگاه به دلیل کم اطلاعی شیفته روشنفکران می شوند ولی پادزهر ادعای این افراد گفته نمی شود تا مردم آگاهی پیدا کنند؛ بنده همیشه به اساتید در دانشگاه ها گفته ام که اگر در کلاس های درس، سخن فلسیوفان غرب را می آورید حتما نقد مطالب آنها رو هم بیاورید تا خود جوانان میان آنها قضاوت کنند.