به گزارش اداره روابط عمومی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، کتاب «ظهور پديده تجديدنظرطلبي در انقلاب اسلامي» به قلم آقای دکتر محسن ردادی عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در حال تألیف است.
دکتر محسن ردادی عضو هیات علمی گروه مطالعات انقلاب اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی از سال ۱۳۹۰ همکاری خود را با پژوهشگاه آغاز کرده و جدیدترین پژوهش ایشان ظهور پديده تجديدنظرطلبي در انقلاب اسلامي است که در ادامه و به مناسبت سالروز ۹ دی، بخشی از این پژوهش که به ریشههای قرآنی پدیدهی تجدیدنظرطلبی و چرخش چهره میپردازد، در قالب یادداشتی از ایشان تقدیم میگردد.
نهم دیماه، یادآور رخدادی شیرین در تاریخ جمهور اسلامی است. مردم انقلابی ایران، در حالی که برخی از بزرگان و سابقهداران جمهوری اسلامی از انقلاب اسلامی رویگردان شده و بسیاری دیگر نیز دچار تردید شده بودند، آشکار و شفاف از مسیر طی شده در جمهوری اسلامی حمایت کردند. این حمایت مردم نشان داد که انقلاب اسلامی وابسته به شخص و اشخاص نیست و حتی اگر افرادی که روزگاری در بالاترین مناصب جمهوری اسلامی قرار داشتند از رویکرد انقلابی خود دست بردارند و به اصطلاح دچار «تجدیدنظرطلبی» شوند، مردم مسیر را گم نمیکنند.
اما سوالی که در اینجا مطرح است این است که چگونه افرادی که بیش از همه در جریان امور بودهاند و مشقتها و مرارتهایی که برای برقراری و حفظ جمهوری اسلامی صورت گرفته را از نزدیک مشاهده کردهاند، ناگهان رویکردی ضد انقلابی بگیرند، سخنان دشمنان را بیان کنند، با رسانههای بیگانه مصاحبه کنند و در قبال حمایت دشمنان مسلم انقلاب یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی و منافقین از آنها سکوت تأییدآمیزی داشته باشند؟ به عبارت دیگر، چه اتفاقی میافتد که یاران و کارگزاران انقلاب اسلامی، دچار چرخش فکری شده و علیه جمهوری اسلامی پرچم مبارزه را بر میدارند و از مردم میخواهند در مقابله با نهادهای جمهوری اسلامی آنها را همراهی کنند؟
در قرآن كريم، «دنیاطلبی» به عنوان یک عامل اساسی که باعث شده نزدیکترین یاران پیامبران دچار لغزش و انحراف و حتی ارتداد شوند معرفی شده است. به صورت خاص سه نفر مورد اشاره قرار ميگيرند كه پس از هدايت دچار ارتداد شدند. اين سه نفر عبارتند از بلعم باعورا، سامري و قارون.
اين افراد به دليل ارتداد هم به عذاب دنيا دچار شدند و هم اينكه عذاب شديد الهي در آخرت در انتظار آنهاست. آنچه باعث گمراهي و سقوط اين سه مرتد شاخص شد، هواي نفس و دنياطلبي بود كه به شكلهاي گوناگون بر آنها جلوه كرد و آنها را فريفت. گاهي يك فرد مؤمن و انقلابی، بر سر يك دوراهي ميان انتخاب جذابيتهاي دنيا (مانند قدرت و مقام دنیوی) و اهداف متعالي معنوي قرار ميگيرد؛ به گونهاي كه انتخاب هريك از دست دادن ديگري است. انتظار ميرود كه در اين موارد معدود و محدود، فرد مؤمن آخرت را برگزيند و از منافع كوتاهمدتِ دنيوي چشم بپوشد. اما اگر نتواند از جذابیتهای دنیا چشمپوشی کند در این صورت است که حتی مؤمنترین و انقلابیترین افراد دچار لغزش شده و از عقاید انقلابی و مذهبی خود دست برمیدارند. مرحلهی بعد بر اساس قرآن کریم این است که این افراد به «لجاجت» کشیده میشوند و قدرت تشخیص حق و باطل را از دست داده و نشانههای آشکاری که حاکی از گمراهی و قرار گرفتن در صف دشمنان خداست را نادیده میگیرند:
كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند- بجز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است- آرى، آنها كه سينه خود را براى پذيرش كفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظيمى در انتظارشان! اين به خاطر آن است كه زندگى دنيا (و پست را) بر آخرت ترجيح دادند و خداوند افراد بىايمان (لجوج) را هدايت نمىكند. آنها كسانى هستند كه (بر اثر فزونى گناه،) خدا بر قلب و گوش و چشمانشان مهر نهاده (به همين دليل نمىفهمند،) و غافلان واقعى همانها هستند! و ناچار آنها در آخرت زيانكارند.
افرادی که اینچنین دچار تجدیدنظرطلبی شدهاند از هدایت تا آخر عمر محروم میشوند. زیرا به دلیل لجاجت و انتخاب آگاهانهی دشمنی با دین خداوند، نعمت استفاده از حس و عقل را از او گرفته (طَبْعْ) و خود فرد هم تمايلي به استفاده از اين ابزارها براي هدايت ندارد و نشانههاي هدايت را ناديده ميگيرد (غفلت). «طبع» صفتى است الهى و منسوب به ساحت مقدس او كه آن را بعنوان مجازات بكار مىبرد، ولى «غفلت» صفتى است بشرى و منسوب به خود انسان.(مکارم شیرازی، ۴۲۰) نتيجهي اين دو فرايند (غفلت و طبع) اين است كه اين فرد مرتد ديگر هدايت نخواهد شد. در تاریخ چهل سالهی انقلاب اسلامی نیز همیشه یارانی که دچار چرخش و تجدیدنظرطلبی شدهاند و در برابر رهبری و ولایت ایستادهاند موفق به توبه و بازگشت نشدهاند. افرادی که خاماندیشانه امیدوارند سران فتنه روزی توبه کنند و دوباره در مسیر انقلاب قرار بگیرند باید به این آیهی مبارکهی قرآن توجه نمایند که آیندهی اینگونه افراد را صراحتا بیان نموده است.
بلعم باعورا كه داستانش در قرآن آمده، بنا بر روایات نشانههايي از اشتباه بودن مسيرش مشاهده كرد؛ اما از آنجايي كه اولا خدا بر قلب و گوش و چشم او مهر زده بود و ثانيا خود او نميخواست هدايت شود، اين نشانهها را نادیده گرفت و هدایت نشد. در روایات آمده که او در مقابل اصرار كافران براي نفرين كردن قوم خداپرست بنياسرائيل، آن را مشروط به جواب استخاره كرد. در استخارهاي كه انجام داد خداوند در عالم رؤيا او را از اين كار منع كرد. اما قانع نشد او دوباره استخاره كرد و اينبار هيچ جوابي نگرفت. اين عالم ديني اينگونه توجيه كرد كه اگر خدا ميخواست من اين كار را انجام ندهم بايد دوباره مرا نهي ميكرد. بنابراين تصميم گرفت كه نفرين را انجام دهد.(مجلسی ۳۷۹) زماني كه تصميم به نفرين گرفت بنا بر روايت امام رضا g خداوند، چهارپاي بلعم باعورا به سخن درآورد و اين حيوان هشدار داد كه بلعم دچار گمراهي و ضلالت شده است. اين نشانهي آشكار حسي با لجاجت او مواجه شد و در عوض متنبه شدن و اصلاح، سعي كرد اين نشانه را از بين ببرد. بنابراين به قدري چهارپايش را زد تا جان داد. (قمی ۲۴۸)
«تكذيب آيات الهي» به يكي از صفات نفساني و سجاياي اخلاقي افراد مرتد تبديل ميشود و صاحبش را رها نميكند. زيرا آيات الهي متعدد هستند و اين افراد همواره آيات الهي را به حواس خود احساس مىكنند و در نتيجه تكذيب ايشان نيز مكرر و دائمى است.(طباطبایی ۴۳۵) رهبر انقلاب اسلامی در سخنرانیهای متعدد خود سران فتنه را به نشانههای آشکاری همچون همراهی منافقین با آنها، حمایت استکبار، ضرب و جرح بسیجیان و انقلابیون توسط آشوبگران، شعارهای ضد انقلابی طرفداران سران فتنه و از همه واضحتر، جسارت همین آشوبگران به ساحت مقدس امام حسین علیهالسلام و تمثال مبارک امام خمینی (ره) اشارت داد، اما در عوض این متهتکان، مؤمنان خداجو معرفی شدند و لجوجانه نشانههای آشکار تأویل و تفسیر و تحریف شد.
بین افراد شاخصی که در قرآن کریم به عنوان نمونههای عبرتآموز ارتداد و انحراف بعد از هدایت، ذکر شده است میتوان اشتراکهایی یافت که اتفاقا با افرادی که در جمهوری اسلامی دچار چرخش و تجدیدنظرطلبی شدهاند نیز مشترک است:
- بلعم باعورا، سامري و قارون به نوعي با ولايت ولي خدا (موسي m) چالش پيدا كردند و نسبت به او موضع خصمانه اي گرفتند. هر سه در مسير دنياطلبي خود، موسي m را مزاحم خود مي ديدند و به همين دليل به مبارزه با ولايت دست زدند.
- جايگاه و شأن اجتماعي اين افراد پيش از ارتداد، عالي و والا بود. اين افراد محل رجوع مردم بودند و به اصطلاع از اعيان به شمار ميرفتند. مردم از اين افراد الگو ميگرفتند و آنها را سرمشق خود تلقي ميكردند. مثلا در مورد قارون مردم ميگفتند: «اى كاش همانند آنچه به قارون داده شده است ما نيز داشتيم! به راستى كه او بهره عظيمى دارد!» در مورد سامری هم گفته میشود که سابقهی مبارزاتی و انقلابی داشت و او یکی از همان ساحرانی بود که پس از دیدن معجزهی حضرت موسی به او ایمان آوردند و فرعون آنها را تهدید کرده بود که با شکنجه و خواری فراوان اعدام میشوند اما آنها تسلیم نشدند. (مصطفوی ۲۰۷)
- اين افراد در زمينهي فعاليت خود نخبه به شمار ميرفتند و جايگاهي بيهمتا داشتند. بلعم باعورا از علما و زاهدان بينظير عصر خود به شمار ميرفت و داراي مقام معنوي بالايي بود. او به دانش الهيات تسلط داشت و برخي گويند كه اسم اعظم خداوند را نيز ميدانست.(شوشتری ۷) سامري هنرمند و صنعتگري توانا بود و نسبت به علوم غيبي هم آگاهي داشت. قارون نیز تمام ثروت خود را از راه علم و دانش به دست آورده بود و سرمايهداري وي دانشبنيان به شمار ميرفت.
- به بيان قرآن كريم، دنياطلبي و هواي نفس باعث سقوط اين سه نفر شد.
- این افراد معجزات و امور معنوی فراوانی را مشاهده کرده بودند. با دقت در زندگینامهی اين افراد، مشاهده ميشود كه آنها انسانهايي مادّهگرا و بيگانه از عالم غيب نبودند؛ بلكه افرادي بودند كه از عالم خاكي فراتر رفته بودند و به اين باور و يقين رسيده بودند كه بالاتر از اين دنيا، عالمي بزرگتر و پيچيدهتر وجود دارد و معجزات و یاریهای خداوند را به چشم دیده بودند. اطلاع از اسم اعظم توسط بلعم بن باعور؛ مشاهدهي فرشتهي الهي توسط سامري و به سخن درآوردن مجسمه توسط وي؛ و نيز آگاهي قارون از علم كيميا(مجلسی ۲۵۰) كه از علوم غريبه به شمار ميرود نشانهاي بر آگاهي آنها از عالم غيب است.
- همهی این افراد از علما و صاحبان دانش بودند. به عنوان مثال در مجلس درس بلعم بن باعورا ۱۲ هزار نفر از علما (حِبر) حضور مييافتند و استفاده ميكردند.(اندلسی ۲۲۲)
از نظر قرآن كريم، علت اصلی رویگردانی از راه خداوند و قرار گرفتن در برابر ولایت، دنیاپرستی است. به عنوان مثال در مورد بلعم بن باعورا اصطلاح «اخلاد الي الارض» به معناي «چسبيدن به دنيا» به کار میرود. «خَلَدَ إِلَيْهِ وَ أَخْلَدَ إِلَيْهِ» بمعنى ميل كردن(قرشی ۲۷۱) (فراهیدی۲۳۲) و آرام گرفتن به چيزي(فیومی ۱۷۷) و خشنود شدن به آن(ابن منظور ۱۶۴) گرايش پيدا كردن به چيزي و آرامش يافتن به آن(بستانی ۳۱) است. پس اصطلاح «أخلد الى الأرض» به معناي چسبيدن به زمين است و هدف فرد اين است كه بقايش ادامه يابد و در جريان زندگي دنيا باقي بماند.(مصطفوی۹۹) چون «اخلاد» به معناى ملازمت دائمى است، و «اخلاد به سوى ارض» چسبيدن به زمين است، ميتوان گفت كه اين تعبير كنايهاي است از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن.(طباطبایی ۴۳۴) بنابراين آنچه باعث گمراهي بلعم باعورا شد، ميل به جهان ماده و زرق و برق و لذات نامشروع زندگى مادى بود.(مکارم شیرازی ۱۳) همین علاقه به حفظ قدرت باعث تجدیدنظرطلبی سران فتنه شد.
پس از آشكار شدن علت ارتداد بلعم، مناسب است كه به انگيزهي وي در تجدیدنظرطلبی نيز توجه نماييم. به عبارت ديگر سوال اين است كه چرا بلعم، اين دانشمند زاهد بزرگ مرتد شد؟ در روايات انگيزهي مخالفت بلعم با ولایت، حسادت به موسي كليم m بيان شده است. او انتظار داشت كه خودش به رسالت مبعوث گردد و تصور نميكرد فرد ديگري رسول الهي گردد.(طباطبایی ۳۰۳) او كه در صف اولياي الهي قرار داشت دراثر حسادت و مبارزه با موسى كليم m خداپرستي را كنار گذاشت و در نتيجه معارف از وى گرفته شد و از رحمت پروردگار براى هميشه رانده و طرد شد. (طباطبایی ۳۰۴)
البته قابل تصور نيست كه بلعم نيز دليل اقدام خود را حسادت به موسي m بداند. مسلم است كه عالمي مانند او دلايل به ظاهر مشروعي براي مبارزه با پيامبر خدا بيان نمايد. همانگونه كه فرعون نيز ضرورت مبارزه با موسي m را حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي بيان مينمود! اين نكته از اين جهت اهميت دارد كه از انتزاعانديشي اجتناب شود و چنين تصور نشود كه هر فرد رویگردان از ولایت و انقلاب، انگيزهي واقعي خود را از به صراحت بيان ميكند؛ برعكس اين انگيزهها را در پسِ كوهي از توجيهات ديني و روشنفكرانه ميپوشاند و خود را كاملا محقّ جلوه ميدهد. تا جايي كه اصولا كار خطاي خود را يك وظيفهي ديني عنوان ميكند!
پس از بيان داستان بلعم، خداوند وي را به چيزي بيسابقه تشبيه ميكند: «مثل او همچون سگ است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مىكند» اينكه او به سگ در حالت «لهث» تشبيه شده، داراي برخي ظرايف و نكات است. كلمهي «لهث» وقتى در مورد سگ استعمال مىشود به معناى بيرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است(قرشی ۲۱۰) و در اين حالت، سگ يا هر حيوان ديگر، از شدت خستگي و گرما لهله زده و زبانش را بيرون ميآورد.(فراهیدی۴۲) لهث با ناتواني و عجز نيز همراه است.(راغب اصفهانی ۷۴۸) تفاوت ميان تشنگي و «لهث» در اين است كه تشنگي فقط احساس نياز به نوشيدن آب است؛ اما اگر اين تشنگي شدت بگيرد و اگر اين احساس در دهان و زبان حيوان آشكار گردد، در اين حالت گفته ميشود كه حيوان دچار لهث و لهله زدن شده است.(مصطفوی ۲۴۲) اما اينكه قرآن چنين مثالي را براي بلعم زده حاوي چند نكتهي ظريف است:
- وجه شبه در اين مثال، شدت تشنگي است. بلعم نيز به شدت تشنهي دنيا بود و به همين دليل دين خود را قرباني دنيا و ارضاي نفس خود نمود.
- لهث دلالت بر عجز و ناتواني دارد. شدت تشنگي باعث بيحالي و ناتواني حيوان ميگردد. عطش بيحد بلعم به دنيا نيز باعث ناتواني او از تصميمگيري درست و انتخاب راه صحيح بود. به همين دليل اين فرد آزموده و دانشمند، نتوانست هواي نفس خود را كنترل كند و مانع از سقوط خود شود. عجز او باعث شد كه شيطان به راحتي او را در دام بياندازد و مرتد شود.
- تشبیه به سگ برای کفار به کار نرفته اما خداوند برای این فرد تجدیدنظرطلب از این تشبیه استفاده کرده است. ابواسحاق ميگويد كه خداوند كسي را كه آيات او را ناديده گرفته و از آن اِعراض ميكند به پستترين چيز در بدترين وضعيت تشبيه ميكند. زيرا سگ در حال لهله زدن حتي قادر نيست كه به سود يا زيان خود كاري انجام دهد.(ابن منظور ۱۸۴)
- فردي كه ازشدّت خستگى و زيادى حركت جهت تحصيل خواستههايش از دنيا سعي ميكند با بهرهگيري بيشتر از مظاهر دنيوي حرارت حرص و طمعش را آرام نمايد، مانند سگى است كه در گرماى شديد واقع شده است؛ پس عوعو مىكند تا نفس نفس بزند و حرارت قلبش را تسكين بخشد. ولى اين كار فايدهاى به او نمىرساند، بلكه حرارتش مضاعف مىگردد، چون هواى گرم بيشتر به قلبش رسيده است.(گنابادی۲۱) فرد قدرتطلب نيز هرچه بيشتر از لذتها و جذابيتهاي دنيا استفاده كند طمع و حرصش را فزوني ميبخشد اما فایدهای ندارد. در نهایت میبینیم که این افراد هم آخرت خود را از دست دادهاند و هم اینکه در دنیا خار و بیاعتبار شدهاند.
- نكتهي مهم دیگر این است که محرک فرد تجدیدنظر طلب، ميل و عطش خود او به قدرت و دنياست و حوادث بیرونی و رخدادها اثر ثانویه دارد. زیرا خداوند ميفرمايد: « اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را برون مىآورد، و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همين كار را مىكند» عطش سگ دروني است و عوامل بيروني در او تأثيري ندارد. حمله كردن يا رها كردن او تغييري در رفتارش نميدهند. در مورد فرد قدرتطلبی مانند بلعم نيز شرايط محيط اجتماعي به هر سمتي پيش برود، در نهايت اين هواپرستي دروني باعث تجدیدنظرطلبی او ميگردد. حتي اگر بلعم نشانههاي بيشتري از سوي خدا دريافت ميكرد؛ اگر علم بيشتري داشت؛ اگر حضرت موسي m يا جانشين او بر سر راه دنياطلبيش قرار نميگرفتند و …، باز هم بلعم باعورا با بهانهاي ديگر به وادي ارتداد سقوط ميكرد. زيرا هسته عامل اصلي ارتداد در درون خود او قرار داشت و اتفاقات اطراف فقط بهانهاي براي بروز اين تعاملات درونيِ او بودند.
در پایان باید گفت که اصولا كمتر خطرى مانند هواپرستی و دنیادوستی است که ایمان و باورهای انقلابی افراد را تهدید کند. این خطر حتی علما و صاحبان علم را تهدید میکند. به همين دليل است كه خداوند تمثيل سگ را براي علماي مرتد و تمثيل الاغ را براي علماي كافر به كار برده است(شهید ثانی۱۵۱) – عتابي كه در مورد هيچ گروه اجتماعي ديگري قابل مشاهده نيست. قرآن كريم تأكيد دارد كه اين تمثيل مخصوص به اين شخص معين نيست، بلكه «مثالى است براى همه جمعيتهايى كه آيات خدا را تكذيب كنند» روايات نيز بر همين امر تصريح دارند. از حضرت امام محمد باقر g نقل شده اصل آن [آيه] درباره بلعم است سپس خداوند آنرا براي هر خداپرستي كه در مقابل هدايت خدا از هواى خويش پيروى كند مثل زده است.(قمی مشهدی۲۴۷) امام باقر g يكي از علماي عصر خويش به نام مغيره بن سعيد را به بلعم باعورا تشبيه كردهاند.(مجلسی ۳۸) شايد حكمت اينكه آيهي شريفه اسم بلعم باعورا را به صراحت نبرده و نام او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالى از داستان او اكتفاء كرده تأكيد بر تعميم آن باشد. به عبارت ديگر اگر مورد آيات، خاص است، مضرب آيات، عام است.(بلاغی ۲۹۰) لازم است تمام افرادی که امروز خود را صاحب علم میدانند و به سابقهی انقلابی خود میبالند دقت نمایند که هواپرستی و دنیا طلبی آنها را گرفتار سرنوشتی همچون بلعم باعورا ننماید.