در فرهنگ قرآن، قعود در مقابل جهاد به كار رفته است. قاعدين به دو دسته ناتوانان و عافيت طلبان تقسيم شده اند كه تنها دسته دوم در برابر مجاهدين قرار مى گيرند. وجه مشترك اين گروه، عافيت طلبى و پرهيز از مواجهه با خطر است و گوشه گيرى و اعتزال سياسى آنان نيز از همين امر سرچشمه مى گيرد. پيامبران الهى نيز همواره با اين گروه مواجه بوده اند. منشأ شكل گرفتن اين جريان اجتماعىِ پيچيده، خصلت هاى منفى، تفكر ضعيفِ توجيه گرانه، دنيادوستى و حفظ وضع موجود است.
على(ع)نيز در دوره حكومت خود با قاعدين مواجه بود. آنان مرموزانه و در نقش حزبى پويا جريانات را رهبرى مى كردند؛ تا آن جا كه در جمل و صفين به گستردن تفكر خطرناك خويش پرداختند. وقتى على(ع)به حكومت رسيد، دو گروه با او بيعت نكردند: طرفداران عثمان و قاعدين. به عقيده قاعدين، جو شبهه و فتنه بر جامعه چيره شده بود؛ به گونه اى كه آنان نمى توانستند حق را از باطل تشخيص دهند. دلايل به ظاهر موجه اينان و نيز شخصيت و پيشينه درخشانشان، حكومت نوپاى امام را با نخستين سؤالات انتقادى مواجه ساخت.
عبداللَّه بن عمر، از جمله قاعدين بود. او معتقد بود كه در فتنه بايد از جنگيدن خوددارى كرد، گرچه يكى از دو طرف جنگ بر حق باشد و ديگرى بر باطل. ديگر رهبر قاعدين، سعد بن ابى وقاص است كه با امام بيعت نكرد و بعدها نيز تقاضاى يارى او را رد كرد. اسامه پسر زيد بن حارثه و ابوموسى اشعرى از ديگر رهبران قاعدين به شمار مى آيند. ابوموسى تنها كسى از گروه قاعدين است كه امام او را لعن كرد. وى نه تنها امام را يارى نمى كرد، كه مردم را به قعود فرامى خواند.
با گذشت زمان، دامنه عمل و حوزه تفكر قاعدين گسترش يافت و توطئه هاى آنان پيچيده تر شد. تاريخ نشان مى دهد كه بى طرفى قاعدين، چيزى جز همدلى و هماهنگى با دشمن نبوده است. به طور مثال، كعب، قاضى بصره، از قاعدين بود، اما با پافشارى اصحاب جمل، به جنگ على(ع)رفت و به ناكثين پيوست. قاعدين در فاصله ميان دو جنگ جمل و صفين نيز به اقداماتى تبليغى و عملى دست يازيدند كه همواره به زيان حكومت على(ع)تمام مى شد. پس از آن نيز همكارى مخفى و پيچيده اى را با قاسطين آغاز كردند. معاويه نيز از آنان سود جست و جنگ صفين را در نهايت به ماجراى حكميت كشاند. قاعدين پس از شهادت على(ع)از فعاليت بازماندند. از آن ميان، ابوموسى اشعرى معاويه را به رسميت شناخت و عبداللَّه بن عمر نيز عمرى دراز يافت، تا فرصتى براى تاريخ فراهم شود كه منش و روش او را آشكارتر كند.