جبر و اختيار، بحثى درازدامن در همه اديان و انديشه هاى دينى، اخلاقى و حقوقى است. توجه به دو مفهوم جبر و تفويض در تاريخ تفكر اسلامى ضرورى مى نمايد. جبر به اين معنا است كه در حصول فعل از انسان، تنها قدرت خداوند مؤثر است. تفويض نيز تنها قدرت انسان را در حصول فعل از او مؤثر مى داند. جبر به اشاعره و تفويض به معتزله منسوب است. امام على(ع)هر دو نظريه را نفى كرده و امر بين امرين را اثبات كرده است؛ زيرا جبر با عدل و حكمت الهى سازگار نيست و تفويض راه سريان قدرت خداوند را در جهان سد مى كند. خداوند استطاعت و قدرت را به آدمى تمليك مى كند؛ اما باز هم خود مالك راستين آن است. استطاعت ترك و فعل، هر دو، از خدا مى رسد؛ اما اسناد ارتكاب گناهان به خداوند – در ظرف فعل بشر – با تنزيه و تسبيح او نمى سازد.
نظريه امر بين امرين به هيچ وجه با تعلق علم و قدرت و مشيت و اراده و قدر و قضاى الهى به افعال بندگان، تنافى ندارد. پس نظام امور در اختيار خداوند است و آدميان در قلمرو تقدير او آزاد و مختارند. يكى از انگيزه هاى اعتقاد به جبر، عقيده به خالقيت خداوند – حتى در حوزه افعال آدمى – است. جهميه و اشاعره بر اين نظريه اند، ولى معتزله اين خالقيت را نفى كرده اند. منابع شيعى نيز ايجاد و احداث فعل را از آدمى مى دانند و آن را با خالقيت خداوند در تضاد نمى بيند.
توجه به قانون جبر على و معلولى و وحدت وجود، از ريشه هاى اعتقاد به جبر است. نظريه شيعى چنين تحليلى را نمى پذيرد. روايات «طينت» جبرگرايانه به شمار مى آيند، اما منابع دينى سعادت و شقاوت آدمى را نتيجه عمل او مى دانند. صفت «حكمت» خداوند، نافى نظريه جبر است. معتقدان به جبر، حسن و قبح عقلى را برنمى تابند، و اين، با اعتقاد به عدل خداوند سازگار نيست.